یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا
قاعده بازی : بی قاعده ترین فیلم سینمای ما
قاعده بازی فیلمی است که هیچ روند منطقی نه در داستانش، نه در اتفاقاتش، نه در روابط بین آدمهایش و نه در شوخیهایش وجود ندارد. به طور کل، هیچ روند منطقی در هیچ چیزش وجود ندارد.
ابتدا، شما برای دیدن فیلم باید یک حافظه سینمایی با خود همراه داشته باشید که همه این فیلمها را بشناسد: پدرخوانده، خوب بد زشت، قصه عشق، شهر بچههای گمشده، بعضیها داغشو دوست دارند، راکی، قیصر و چند فیلم دیگر، تا موقع دیدن شوخیهای فیلم تذکر لازم را به شما بدهد. آن وقت است که متوجه میشوید فیلم چیزی نیست جز تجمیع ده بیست بازیگر معروف سینما و تلویزیون و استفاده از بعضی آنها گاه در چند نقش، و انباشت یک مشت کپی کاری صوتی و تصویری از فیلمهایی که از آنها نام برده شد، چه به عنوان هجو آنها و چه زمانی که صحنهها و شوخیها نعل به نعل از آن فیلمها دزدیده شدهاند، کمدیهای بزن و بکوب و ایدههای بشدت نخ نما شده آن مثل کیک به صورت هم کوبیدن یا دعواهای شلوغ و پر هیاهو(واقعا این صحنهها هنوز باعث خنده میشوند؟)، پیرمردهای حیز، فیلمفارسی و آبگوشت و گوشت کوب و نمایش مهوّع آفتابه بدست این ور و آن ور رفتن شخصیتهای فیلم برای نشان دادن لمپن بودن آنها، قضیه مدرسه آب منگل و مونولوگ پایان فیلم به سبک آدمهای کیمیایی، و استفاده چند باره و با چند نوع هجو از موسیقی فیلمهای معروف و خصوصا پدرخوانده و نوع فیلمبرداری آن فیلمها، که معلوم نیست مثلا قرار است یک فیلم هجو ژانر از آب در بیاید یا چیز دیگری. که در بهترین وضعیت شاید بتوان گفت چیزی شبیه به فیلمهای هجویهای ((لزلی نیلسن)) شده است.
استفاده از لفظ ((وجود صحنههای بی ربط)) در مورد این فیلم کمی اغراق است چون کل فیلم مجموعهای از صحنههای بی ربط است و تازه اگر بخواهیم برای فیلم هر گونه داستانی در نظر بگیریم، برخی صحنهها در دل همین داستان نیز بی ربطند.
مثل فصل پاشیدن آب ساندیس به آدم کج و کولهای که پشت میلهها ایستاده و یا صحنه ای که داش اقدس! قلب چپ و راست برادر ناتنیاش را امتحان میکند و هر بار از هر کدام یک آواز به گوش میرسد. البته فیلم نسبت به نسخه نمایش داده شده در جشنواره فجر چند صحنه کمتر دارد (ظاهرا حدود سی دقیقه کمتر) که اگر هر دو نسخه را دیده باشید باید کلی به مغز خود فشار بیاورید تا آن صحنهها را به خاطر بیاورید چرا که مثل نصفهی قابل حذف ولی موجود در فیلم، این صحنهها نیز هیچ تاثیری در داستان ندارند (یکی از آنها صحنه حیرت انگیزی است که ابوالهول به داش اقدس میگوید که: ((یادته بچه بودیم رفتیم پشت دیوار مدرسه و...)) و الباقی را در گوشش میگوید که ما نشنویم! که به احتمال زیاد نه دچار حذف آگاهانه هنگام تدوین مجدد!، که دچار ممیزی شده است).
گویا از آنجایی که کارگردان سعی کرده بخش اعظمی از شوخیهایش منطقی کارتونی داشته باشند (کوبیدن میله آهنی به سر مباشر و کج شدن میله آهنی، فرار کردن نارگیل از داخل حوض آب پارک که پر از کوسه است، به کار افتادن اگزوزی که در دست نارگیل است، پرتاب شدن چند باره شخصیتها از ارتفاع و آسیب ندیدنشان و...) به این نتیجه رسیده که احتیاجی نیست خود فیلم و داستانش منطق روایی معقولی داشته باشد و هیچ اشکالی در این ندیده که مثلا در حد فاصل یک ساعتی که غربتیها بیوک قراضه را به خانه میبرند و با فهمیدن تقلبی بودنش او را به خانه اسرافیلخان بر میگردانند، یک مجلس عروسی کامل با همه اجزایش به راه بیاندازد. برای برخی از ایدههای به ظاهر کمیک فیلم هم نمیتوان دلیلی پیدا کرد جز اینکه کارگردان دلش خواسته چنین صحنهای را بسازد.
مثل دوربین عهد بوق کاراگاه، عکسهای جنازه در بیمارستان که با هم فرق دارند، تغییر لحجه اکبر عبدی به ملیجک فیلم ناصرالدین شاه آکتور سینما در آشپزخانه، صحنه چکش زدن به پای زن اسرافیل خان توسط داش اقدس و بالا پایین شدن ریتمیک پای زن اسرافیل خان و...
به تمام اینها اضافه کنید بی نظمیهایی را که به هنگام ساخت فیلم اتفاق افتاده و راکوردهایی را که رعایت نشدهاند، چه به لحاظ استفاده از مثلا جلوه های ویژه، چه به هنگام فیلمبرداری و چه در تدوین، مثل صحنه سقوط صاحبخانه که در نمای از بالا گوهر خیراندیش سر جای خودش نیست و بعد از سقوط ناگهان به جای سابقش بر میگردد یا صحنه درگیری مباشر با بیوک قراضه که درب گاوصندوقی ِزیر زمین در یک نما باز و در دیگری بسته است و عجیبتر از اینها، در صحنه زلزله که در یک نما همه جا میلرزد و در نمایی دیگر همه جا آرام است.
قاعده بازی یکی از تلخترین و غم انگیزترین اتفاقات سینمای ماست. این فیلم را میتوان بی اغراق بدترین فیلم چند سال اخیر سینمای ایران نامید.
یک فاجعه، عذاب آور و مشوش کننده روح و ذهن. هنوز هم باور پذیر نیست که چنین فیلم افتضاحی در سینمای ما ساخته شده و مفتضحانهتر این که آن را احمد رضا معتمدی ساخته نه کسی مثل ایرج قادری و آرش معیریان و امثالهم. قاعده بازی فیلمی است که در ابتذال (نه صرفا به معنای اخلاقی)، دور ریختن سرمایه و امکانات، ضعف ساختار و عقب بردن سلیقه مخاطب تا مرز اضمحلال، روی سریالهای مزخرف تلویزیونی را هم سفید کرده است.
با دیدن نام بنیاد سینمایی فارابی و هدایت فیلم و لابراتوار صدا و سیما در پایان فیلم اگر بگوییم بخاطر ساخت چنین فیلمی باید برای سینمایمان اعلام عزای عمومی بکنیم بیراهه نرفتهایم. قاعده بازی فیلمی است که هیچ ارزشی برای شعور بیننده قائل نمیشود.
فیلمی که اگر چه صرفا برای گیشه ساخته شده ولی حتی برای شعور بیننده گیشهای هم ارزشی قائل نیست. باور کنید اگر قرار باشد بابت هر اشتباه آقای معتمدی کشیدهای به او بزنیم حدود دقیقه پانزده فیلم مغزش از گوشش بیرون میریزد. اگر قرار باشد این اتفاقات در سینمای ما تکرار شوند، باید تا چند سال دیگر فاتحه سینمای وطنی را خواند. همچنان که الان نیز رو به موت است.
داوود زادمهر
برگرفته از سایت لوح
برگرفته از سایت لوح
منبع : سایت سیمرغ
همچنین مشاهده کنید
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
ایران دولت جمهوری اسلامی ایران مجلس شورای اسلامی حجاب دولت سیزدهم مجلس گشت ارشاد رئیسی امام خمینی رئیس جمهور جنگ
آتش سوزی وزارت بهداشت سلامت تهران قتل شهرداری تهران سیل کنکور هواشناسی فضای مجازی پلیس پایتخت
خودرو دلار بازار سرمایه قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو قیمت طلا بانک مرکزی سایپا مسکن تورم ایران خودرو
سریال سینمای ایران تلویزیون سینما موسیقی سریال پایتخت مهران مدیری ترانه علیدوستی کتاب تئاتر
اینترنت خورشید کنکور ۱۴۰۳
جنگ غزه اسرائیل غزه رژیم صهیونیستی فلسطین آمریکا روسیه چین حماس اوکراین ترکیه ایالات متحده آمریکا
فوتبال پرسپولیس استقلال بازی جام حذفی سپاهان آلومینیوم اراک فوتسال تیم ملی فوتسال ایران تراکتور باشگاه پرسپولیس لیورپول
هوش مصنوعی تبلیغات ناسا سامسونگ فناوری اپل بنیاد ملی نخبگان آیفون ربات
بارداری کاهش وزن مالاریا زوال عقل