جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تابش خورشید اسلام بود که به غرب حیات بخشید


تابش خورشید اسلام بود که به غرب حیات بخشید
فلسفه اسلامی به طرق گوناگون در تفكر غربی نفوذ كرد:
۱) جنبشهای فرهنگ پژوهی را در غرب آغاز كرد؛
۲) علوم تاریخی
۳) روش علمی را عرضه داشت؛
۴) تعلیمات اصحاب مدرسه را در هماهنگ كردن فلسفه و ایمان یاری داد؛
۵) عرفان غربی را به حركت برانگیخت؛
۶) تجدید حیات علم و ادب ایتالیا را بنیان نهاد و تا حدی تفكر جدید اروپایی را تا زمان امانوئل كانت و حتی بعد از آن در جهت معین شكل داد. ( ۱)
۱) جنبش فرهنگ پژوهی: مسلمین نخستین فرهنگ پژوهان بودند و به ذهن غربی تمایل فرهنگ پژوهی دادند. آنها نخستین كسانی بودند كه بر جهان غرب آشكار ساختند كه در ورای كلیسای كاتولیك حاكم آنچه هست همه ظلمت محض و توحش نیست بلكه ثروت سرشار معرفت است. آنها تمام دستاوردهای عقلی یونان را گرفتند آنها را بسط بیشتر دادند و پیش از استقرار هرگونه ارتباط مستقیم ذهن غربی با عقل یونانی آنها را به مغرب زمین انتقال دادند. هم بر اثر نفوذ آنان بود كه مردمان عهد كهن و معاصر خارج از غرب مسیحی رفته رفته انسان محسوب شدند و حتی به تمدنهای برتر دست یافتند. ( ۲)
برای فرهنگ پژوهی خاص آنان دلیلی بهتر از این نیست كه در ظرف هشت سال از تاسیس بغداد قسمتهای مهم آثار ارسطو (از جمله معدن شناسی، علم الحیل و اثولوجیای منحول كه جزء اخیر در واقع خلاصه ای از سه كتاب آخر نه گانه های افلوطین بود) پاره ای از آثار افلاطون و نوافلاطونیان، آثار مهم بقراط، جالینوس، اقلیدس، بطلمیوس و نویسندگان و مفسران بعدی و آثار متعدد ایرانی و هندی درباره ریاضیات، نجوم و اخلاق را در تصرف خویش داشتند. این همه در زمانی در عالم اسلام روی داد كه تفكر یونانی در مغرب زمین تقریبا ناشناخته بود. هنگامی كه در شرق هارون و مامون در فلسفه ایرانی و یونانی تفحص می كردند رجال هم عصر آنان در غرب، شارلمانی و اشراف وابسته او چنان كه نقل كرده اند سرگرم هنر نوشتن نام خود بودند. (۳) فرهنگ پژوهی از طریق تماس مسلمانان و غیرمسلمانان در اسپانیا به اروپای غربی و از طریق تماس آنها در سیسیل به ایتالیا و از طریق تاثیر یك فرهنگ متعالی تر كه صلیبیان در سوریه و آسیای صغیر دریافت كرده بودند به سراسر اروپا گسترش یافت.
▪ چالش های میان مسیحیت و اسلام
چون اسلام منبعث از توحید بود بت پرستی را در مقام دشمن واقعی خود یافت و به قصد مقهور ساختن آن ابتدا در سرزمینهای عرب و سپس در سرتاسر جهان دست به كار شد. قرآن مسیحیت و دین یهود را در مقام ادیان آسمانی می پذیرد بنابراین هیچ مبارزه ای را بر ضد آنها برنینگیخت. لیكن مسیحیت نخست اسلام را رقیب خویش تصور كرد و بدین جهت مستقیما بر آن تاخت. آیینهای آریوسی Arianism و نسطوری مسیحیت چون دارای نظرگاه توحیدی بودند نسبت به اسلام نظر مثبت داشتند. اعتقاد به تثلیث و طریقت تك سرشتی Monophysite مسیح در مقایسه با اسلام بقایای بت پرستی را حفظ كرد. منزلت ژوپیتر، آپولو و ونوس به خدا، عیسی و مریم داده شد. چون بت شكنی اسلام با چارچوب فكری مسیحیت سازگار نبود منازعه دینی بر ضد اسلام را آغاز كردند. آیات ذیل از قرآن نشان می دهد كه اسلام معتقد به گرایش الزامی و تعبدی نیست بلكه نظر به اغماض و تساهل دینی دارد: لكم دینكم ولی دین (شما راست دین شما و مراست دین من ) لااكراه فی الدین (دین بر كسی تحمیل نمی شود). برعكس در مسیحیت تبلیغ حكمفرماست.
مسیحیت تعلیم می دهد كه تبلیغ تنها راه گسترش است و نشر دین وظیفه اصلی آن است. علی رغم این قاعده اصلی مسیحیت گسترش اسلام در جمیع قلمروها از آغاز هجرت به بعد نه از طریق جنگها بلكه گاه به گاه بسیار سریع تر بود. بارتولد Barthold علت این امر را در این رسم اسلامی می داند كه از ملتهای مغلوب كه اسلام را می پذیرفتند باج و خراج گرفته نمی شد. (۴) هر چند این عوامل علم الاجتماعی سهم مهمی دارند سهولت قبول یك دین مبتنی بر فطرت و تعقل و سازگاری آن با كمال جویی انسان دلایل دیگری بر گسترش اسلام اند.
نخستین واكنشهای تند مسیحیت علیه اسلام عكس العمل مسیحیان نسبت به اسلام در شرق و غرب به اشكال گوناگون ظهور كرد. آنان كه بر دین جدید به تندی خرده گرفتند و هرگز نخواستند آن را در مقام دین بپذیرند مرتبه اول را دارند.
قدیس توماس به اسلام و متكلمان آن اشاره كرده است. او نخستین كسی است كه به مباحث انتقادی خود علیه جهت فلسفی داده است. شخصی به نام رامون (ریمون ) لول كه زبان عربی را در ماژوركا و فلسفه اسلامی را در بجایه نزدیك تونس فرا گرفت به پاپ وقت تلقین كرد تا مناقشه اخلاقی بر ضد اسلام را آغاز كند. این تلقین كه نخست با بی میلی تمام مواجه شده بود پس از جهد ممتد رامون به همان قصد بعدا از طرف پاپ پذیرفته شد این امر در حقیقت جنبش اعزام مبلغین مسیحی را پی ریزی كرد. رامون اسماءالحسنی اثر محیی الدین عربی را ترجمه كرد. قطعات متعدد از فتوحات المكیه را اقتباس كرد. رساله ای در باب مباحثات یك مسیحی با یك مسلمان و یك یهودی نوشت. با وجود آنكه درباره فلسفه و الهیات متصوفه كتب و رسائل بسیار نوشت اصولا خصومت خودرا بر ضد اسلام حفظ كرد.
در همین زمان قسطنطین پورفیر وجنیتوس Constantine Porphyrogenirus در قطعه ای از اثر خود درباره تاریخ به پیامبر اسلام با ادب و احترام اشاره می كرد. ابن سبعین یكی از هواداران تصوف در كتابی به نام الاجوبه عن الاسئله الصقلیه به سوالاتی كه پادشاه ناپل و امپراطور آلمان در باب فلسفه ارسطو كرده بودند پاسخ داد. با این حال مناقشه اخلاقی میان شرق و غرب فرو ننشست. دانته در فصل مربوط به دوزخ كمدی الهی پیامبر را به شیوه ای بسیار شرارتبار در فلك هشتم مجسم می كند. هر چند چنان كه آسین پالاسیوس در مطالعات خود از كمدی الهی نشان می دهد دانته تمامی موضوع شیوه انسجام و نظر خود درباره عروج اخلاقی را مدیون ابن عربی است. چون همه آثار منتشره بر ضد اسلام در غرب برای قرنها بعد از قرون وسطی پیوسته از طریق اقتباس، ترجمه تقلید و استنساخ بدون ذكر ماخذ به رشته تحریر درآمده اند چیزی بیش از اظهار عقیده ای بر ضد اسلام در مقام ایمان نبوده اند.
در آغاز برای فلاسفه غربی تا حدی دشوار بود كه خود را از تعصبات دینی استعمارطلبی و نژادی رها كنند و به اسلام و مشرق با تفاهم بنگرند. با وجود اینكه رنسانس تنها از طریق برخورداری از آثار مسلمین در علم و فلسفه و ترجمه ها و تفسیرهایی كه قرنها از این آثار به عمل آوردند امكان پذیر شد وجهه نظر بعضی از مردمان مغرب زمین كه با همان تمدنی خصومت می ورزیدند كه موجد این آثار بود حاكی از آن است كه تعصبات دینی سیاسی و نژادی تا چه حد ریشه دار بودند. از قرن یازدهم ‎/هفدهم به بعد فلاسفه غربی به تدریج از قید تعصبات خود بر ضد اسلام رهایی یافتند. تاثیرات فرهنگی و عقلانی شرق مسلمان در قرنهای متمادی در ایجاد این تحول مفید بود.
▪ آزاداندیشان غربی و نگاه مثبت به اسلام
از قرن دوازدهم / هیجدهم به بعد طرز برخورد آزاداندیشان غربی حالتی حقا انسانی به خود گرفت. آزاداندیشان بر ضد نشریات خصمانه و منفی موضع گرفتند. ادوارد سال Edward Sale در مقدمه ای كه بر ترجمه خود از قرآن در سال ۱۱۴۷/۱۷۴۳ نوشت پیامبر به تسئوس Theseeو پومییلیوس Pompilius مانند می كند و حكمت و آراء سیاسی و واقع گرایی پیامبر اسلام را می ستاید. بولن ویلیه Boulainvilliers در كتاب خود زندگانی پیامبر گامی فراتر رفت و كوشید تا ثابت كند كه اسلام در اعتنا به تعقل و واقع گرایی و سازگار بودنش با فطرت انسان بر مسیحیت برتری دارد. سیوری Savory در مقدمه ای كه بر ترجمه خود از قرآن كه در سال ۱۱۹۸/۱۷۸۳ پایان پذیرفت نوشت محمد (ص ) را همچون یكی از افراد شگفت انگیز كه به ندرت در جهان ظهور می كنند وصف كرد. ترجمه سیوری به علت اهمیت آن ده سال پیش از این دوباره به طبع رسید. (۵)
بدبینی ولتر و نگرش مثبت كانت و گوته
این وجهه نظر موافق نسبت به اسلام عكس العمل شدیدی در وُلتر ایجاد كرد. او درباره اسلام و پیامبر اسلام عباراتی به غایت گستاخانه و توهین آمیز ادا كرد. اما كانت در كتاب خود به نام دین در حدود عقل محض اسلام را ستود. وی گفت اسلام خود را با غرور و پردلی متمایز می سازد زیرا كه ایمان را نه با معجزات بلكه با فتوحات ترویج می كند و بنیادش بر زهد دلیرانه است. این پدیده مهم مرهون بنیان گذاری است كه مفهوم وحدانیت پروردگار را ترویج كرد. شرافت مردمی كه از بت پرستی آزاد شده بودند عامل مهمی در حصول این نتیجه بوده است. روح اسلام حاكی از تسلیم بیرون از اراده نیست بلكه شاخص گرایش اختیاری به اراده خداوند است و این بیش از هر چیز كیفیتی است والا از نظمی برین . (۶)
گوته در كتاب خود به نام محمد برتری نیروی اعتقاد جدید در مقابل بت پرستی و هواخواهی صادقانه معتقدین به آن را با شور و همدلی بسیار توصیف می كند. این اثر گوته در حكم پاسخی است به كتاب ولتر با همین نام. (۷)
گوته در سال ۱۱۸۴/۱۷۷۰ قرآن را خواند و بعضی از آیات را تفسیر كرد كه در ترجمه آلمانی مگرلین Megerlin از قرآن آمده بود. در این هنگام پیامبر اسلام در آلمان به عنوان بنیان گذار یك دین فطری و مدافع پیشرفت عقلانی معروف بود. ترجمه قرآن به وسیله مگرلین (۱۱۸۶/۱۷۷۲) و ترجمه بویسن Boysen (۱۷۷۳/۱۱۸۷) و نیز اثر تورپین Turpin به نام زندگانی محمد در آلمان به طبع رسید. در تصنیف تورپین محمد در مقام «پیامبر بزرگ»، «ذهنی نیرومند» ،«معتقدی راستین» و «بنیان گذار دین فطری» توصیف شده است.
▪ از آگوست كنت تا كارلایل
اوگوست كنت در «قانون مراحل سه گانه رشد اجتماعی» خویش در مرحله به اصطلاح خود ربانی، اسلام را مترقی ترین نمود می داند و آن راحتی به عنوان مقدمه مرحله مابعدالطبیعی ملحوظ می دارد. سوالد اشپنگلرOswald Spengler اسلام را با ایمان پروتستان برابر می داند.
نیچه با آنكه در تمام آثارش و بالاخص در كتاب دجال (۸) خود به مسیحیت سخت می تازد اسلام را در داوری خصمانه خویش داخل نمی سازد. برعكس از آن با تحسین یاد می كند. ادوارد فون هارتمان Eduard Von Hartmann در كتاب خود به نام دین آینده اظهار می كند كه هر چند دین یهود پیشرفتی نسبت به شرك است تصور حصری و عقلانی خدا تا حدی پیشرفت آن را متوقف می سازد و نتیجه می گیرد كه توحید نیرومندترین طریق بیان خود را در اسلام باز می یابد. (۹)
كارلایل Carlyle اسلام را در مقام ایمانی بسیار متعالی معرفی می كند و محمد را قهرمان پیامبران می داند. (۱۰) وی اتهام كذب بر ضد پیامبر را رد می كند و می گوید این گونه عقیده برای ما شرم آور است .▪ خاورشناسانی كه كمتر متعصب بودند
این گونه بود كه خاورشناسی كه علاقه بدان در ظرف قرن هفتم / سیزدهم صرفا به واسطه تعصب مذهبی و به قصد استقرار سازمان هیئتهای مذهبی آغاز گردید به تدریج به صورت موضوع تحقیق منظم و منضبط درآمد. بعد از قرن دوازدهم / هیجدهم آنان كه در زبان عربی دانشی ژرف داشتند به مطالعه علوم اسلامی، اصول اسلام و تاریخ ملل مسلمان پرداختند. شماره كسانی كه از تعصبات و آراء ذهنی رهایی یافتند و دانستند كه حقیقت را چگونه به دست آورند همین كه تحقیق علمی بیشتر بسط پیدا كرد رو به افزایش گذاشت. از آن جمله اند دیتریتسی، سبیلوت، كاترمر، دوسلان، پوكوك، سیلوستر دوساسی، فلایشر، ووشتنفلد، هورتن، دوبوئر، ماسون، اورسل، گواشون، لویی گارده، ماسینیون، رنه گنون، آسین پالاسیوس، ادوارد براون، نیكلسن و سرهامیلتون گیب . می توان اضافه كرد كه امروزه خاورشناسی با دانش پژوهی جدی متوجه فهم اسلام و دیگر مذاهب شرقی شده است هر چند هنوز هستند كسانی كه مطالعات خویش را برای مقاصد فرمایشی یا میسیونری انجام می دهند. (۱۱)
تا اینجا كوشش بر این بود تا نشان دهیم كه مغرب زمین كه با ضدیت كامل نسبت به اسلام آغاز كرده بود چگونه به تدریج در جهت یك تقرب انسانی به فرهنگ اسلامی گام برداشت. ولیكن این طرز برخورد انسانی نه تنها به طرف اسلام بلكه به جانب ادیان دیگر شرقی نیز منعطف شد. اوگوست ویلهلم شلگل از سال ۱۲۳۴/۱۸۱۸ تا پایان عمر خود به تحقیقات شرقی مشغول بود. از سال ۱۲۳۹/۱۸۲۳ تا ۱۲۴۶/۱۸۳۰ مجله Indische Bibliothek را در سه دوره منتشر كرد و همچنین بهاگوادگیتا Bhagvad Gita و رامایانا Ramayana را به طبع رساند. این مجاهدتها آغاز تحصیل زبان سانسكریت را در آلمان مشخص می كند.
اما اینكه در غرب یهودیان و مسیحیان چگونه در بازیافتن تعلیمات یونانی خود از مسلمانان تقلید كردند و چگونه خود تفكر اسلامی را كسب كردند مطلبی است كه پس از این بدان خواهیم پرداخت.
۲) علوم تاریخی: بخشی از قرآن راجع به گذشته است و ذهن خواننده را به اعتلا و سقوط ملتها در روزگار گذشته می برد. در واقع اسلام بر تاریخ و بر طبیعت به عنوان منابع معرفت تاكید خاص دارد. این وجهه نظر قرآنی نسبت به تاریخ ادراك تاریخی درستی را در میان مسلمانان پرورش داد و آنان بعد از هرودوت به نوبه خود نخستین مورخین بزرگ جهان مانند طبری، مسعودی، ابن حیان، ابن خلدون و دیگران را پروردند. یكی از آنان ابوریحان بیرونی است كه نخستین بار در تاریخ اصول نقد تاریخی را وضع كرد. بدین ترتیب نخستین كسانی كه بعد از هرودوت ادراك تاریخی را پرورش دادند و باب علوم متنوع تاریخی را به روی دنیای غرب گشودند مسلمانان بودند.
۳) روش علمی: بزرگ ترین موهبتی كه شرق مسلمان به غرب ارزانی داشت روش علمی یا استقرایی تحقیق بود. هر چند غالب متفكران مسلمان در تحقیقات علمی خود در زمینه های مختلف از روش استقرایی استفاده می كردند دو تن از آنان كه بالاخص این روش را به تفصیل بیان كردند محمد زكریای رازی و ابن هیثم بودند. ابن حزم ضمن نوشتن آراء خود درباره وسعت دامنه منطق نسبت به ادراك حسی به عنوان خاستگاه معرفت تاكید ورزید. پس از آن ابن تیمیه در ابطال منطق ارسطویی مدلل ساخت كه استقرا تنها شكل استنتاج معتبر است. سهروردی مقتول نیز به شیوه ای منضبط و منسجم منطق یونانی را رد كرد. روش مشاهده و تجربه بود كه بیرونی را به كشف زمان عكس العمل كندی را به این قاعده كه احساس پاسخ عضو است متناسب با تحریك و ابن هیثم را به كشفیات وی در مبحث نورشناسی هدایت كرد. (۱۲)
▪ روش استقرایی: هدیه شرق مسلمان به غرب
تاثیر روش مشاهده و تجربه مسلمانان در غرب به وسیله بریفو Briffault در عبارات زیر تصدیق شده است. یهودیان بسیاری در پی ویلیام نرماندی به انگلستان رفتند و از حمایت او برخوردار شدند. . . دانشكده علوم را در آكسفورد دایر كردند تحت تعلیم اخلاف آنان در این دانشكده بود كه راجربیكن زبان و علوم اسلامی را آموخت. نه راجربیكن هرگز مستحق آن است كه ارائه روش تجربی منسوب به او باشد نه همنام واپسین او. راجربیكن نبود مگر یكی از فرستادگان دانش و روش مسلمین برای اشاعه آنها در اروپای مسیحی. و از اظهار به اینكه معرفت زبان و علوم اسلامی برای هم عصران و یگانه راه معرفت حقیقی است هرگز ابا نداشت. مباحثات درباره اینكه چه كسی مبتكر روش تجربی بود... جزئی از معرفی به غایت نادرست ریشه های تمدن اروپایی است. روش تجربی مسلمانان در زمان بیكن در سرتاسر اروپا با اشتیاق تمام توسعه یافته و در همه جا متداول بود. این روش به وسیله آدلارد باثی، الكساندر نكامی و نسان دوبووه، آرنول دوویلنو، برنارسیلوستری كه كتاب خود را Experimentarius نام گذاشت، تومادوكاتمپره و آلبرتوس ماگنوس اعلام شده بود. (۱۳)
دانش مهم ترین افاضه تمدن عرب به دنیای جدید است اما رشد كامل ثمرات آن به آرامی صورت گرفت. تنها علم نبود كه اروپا را از نو زنده كرد دیگر تاثیرات گوناگون تمدن اسلام گرما و تابش ذاتی خود را به حیات اروپایی منتقل كرد. (۱۴)
«هر چند یك جنبه از رشد اروپایی هم نیست كه نتوان نفوذ قطعی فرهنگ اسلامی را در آن یافت این نفوذ در هیچ مورد به وضوح و اهمیت تاثیر در تكوین آن قدرتی نیست كه مشخص ترین نیروی دنیای جدید و مهم ترین منشا پیروزی آن را می سازد - دانش طبیعی و روح علمی.» (۱۵)
« دین دانش ما به معارف اسلامی منحصر به كشفیات شگفت آور نظریات انقلابی نیست علم بیش از این به فرهنگ اسلامی مدیون است هستی خود را مدیون آن است. چنان كه دیدیم دنیای كهن دنیای پیش از علم است. نجوم و ریاضیات یونانیان رهاوردهای بیگانه ای بودند كه هرگز كاملا با فرهنگ یونانی خو نگرفته بودند. كار یونانیان نظام پردازی و تعمیم دادن و نظریه سازی كردن بود، لیكن راههای صبورانه تحقیق اكتساب معرفت تحققی روشهای دقیق علم مشاهده ممتد و مفصل و تحقیق تجربی كلا با طبع یونانی بیگانه بود. هرگونه تقرب به كوشش علمی كه به دنیای كلاسیك كهن منتقل شد تنها در اسكندریه یونانی زبان بود. آنچه ما آن را علم می خوانیم به عنوان نتیجه روح تازه تحقیق روشهای جدید تتبع اسلوبهای تجربه مشاهده و اندازه گیری و گسترش علوم ریاضی به صورتی كه برای یونانیان ناشناخته بود از اروپا برخاست. آن روح و آن روشها به وسیله مسلمانان به دنیای اروپایی داخل شد.» (۱۶)
۴) آموزش به اصحاب مدرسه در مورد هماهنگی میان فسلفه و ایمان : در غرب تا قرن پانزدهم علم و فلسفه را مخالف دین می دانستند. بنابراین تعلیمات ارسطو و ابن رشد تحریم شده بود برونو را به آتش سوخته بودند كپلر در معرض ایذاء و تعقیب قرار گرفته بود و گالیله را وادار به انكار نظریاتش كرده بودند. متفكران مسلمان در پی افلاطون، ارسطو، افلوطین، عقل و ایمان را سازگار كردند و برای خود و اروپا گسترش بلامانع هر دو را ممكن ساختند.
۵) حركت در عرفان غربی : عرفان اروپایی نیز از عرفان اسلام بسیار متاثر بوده است. آرتور جان آربری در تاریخ تصو ف نظر می دهد كه فی المثل ممكن نیست اشعار سن ژان مسیحی عارف اسپانیایی را بخوانیم بی آنكه نتیجه بگیریم كه تمامی فرآیند تفكر و نظام تخیلی او بسی مدیون عرفای مسلمانی است كه آنان نیز بومی اسپانیا بوده اند. در آغاز قرن هشتم / چهاردهم رامون لول درباره عرفان قلم زد. او فاضلی كامل عیار و موسس مدرسه زبانهای شرقی در رم بود. نوشته های عرفانی او بی چون و چرا متاثر از تفكر صوفیانه است. اینها صرفا نمونه های چندی است از آنچه آربری آن را به عنوان یك جریان مسلم ملاحظه می كند. بعدها نفوذ شعر عرفانی پارسی در نابغه ای بزرگ همچون گوته نیز معروف و قابل ذكر است.
منبع: كانون ایرانی پژوهشگران فلسفه و حكمت
پی نوشت ها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه جوان