سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

صدای آسمانی


صدای آسمانی
مصر در سال ۱۹۲۷م، شاهد تولد کودکی بود که هنوز به سن چهارده سالگی نرسیده بود که قرائات ۱۴گانه قرآن مجید را آموخت و آنچنان جاذبه و کششی در صدایش وجود داشت که به حق می توان صدای او را صدایی از جنس آسمان وصف کرد.
استاد «عبدالباسط محمدعبدالصمد» در سال ۱۹۲۷م(۱۳۰۶ه.ش) در روستای «المزاعزه» در مصر به دنیا آمد و در ۶سالگی به برادرانش، محمود و عبدالحمید که در مکتب و در نزد پدربزرگشان، استاد «عبدالصمد» مشغول حفظ قرآن بودند، پیوست. سپس این کودک با استعداد به مکتب استاد «امیر» در «ارمنت» ملحق شد و استاد به بهترین وجه از او استقبال کرد، چراکه آثار مهارت های قرآنی را که با شنیدن تلاوت قرآن در شب و روز و صبح و شام برای او حاصل شده بود در او دیده بود. استاد او خیلی از امتیازات و استعدادها را در شاگرد مستعدش می دید که او را از سایرین ممتاز می ساخت; مانند سرعت فراگیری، هوش و حرص و ولع شدید در تبعیت از استاد و دقت در خوب ادا کردن مخارج الفاظ و وقف و ابتدا و صوت زیبایی که گوش ها را با شنیدن و یا گوش دادن به آن می نواخت.
استاد «عبدالباسط» در مرور زندگی خود گفته است: «ده ساله بودم که حفظ قرآن کریم را به پایان بردم، پدرم کارمندی در وزارت نقل و انتقال و پدر بزرگم از علما بود. من از ایشان راهنمایی خواستم که قرائت ها را چگونه فراگیرم و آن ها مرا به شهر «طنطا» در شمال مصر راهنمایی کردند تا به دست استاد «محمدسلیم» علوم قرآن و قرائات را فراگیرم، اما مسافت میان «ارمنت» که یکی از شهرهای جنوب مصر است تا «طنطا» در شمال، بسیار دور بود ولی موضوع، موضوع آینده و برنامه ریزی برای آن بود، به همین دلیل برای سفر آماده شدم، اما یک روز مانده به رفتنم به سوی طنطا از آمدن استاد «محمدسلیم» به «ارمنت» خبردار شدیم، او آمده بود تا کلاسی برای آموزش قرائات در مدرسه دینی «ارمنت» برپا کند، اهالی «ارمنت» استقبال شایسته ای از او کردند و پیرامونش حلقه زدند چراکه ایشان می دانستند این مرد کیست و قدرت او در علم و قرآن را می دانستند و گویی قضا و قدر او را در زمان مناسب به سوی ما روانه کرده بود، من به آنجا رفته و قرآن را نزد او دوباره مرور کردم و متن «شاطبیه» را که متنی مخصوص به علم قرائات هفتگانه است، حفظ کردم.» پس از اینکه استاد عبدالباسط به سن ۱۲سالگی رسید از هر شهر و روستا در استان «قنا» دعوتهایی به سوی او روانه شد، چراکه گواهی استاد «محمدسلیم» نقطه اطمینان همه مردم بود. در سال۱۹۵۰م، به زیارت آل بیت رسول ا...(ص) و عترت طاهرینش رفت.
آنچه باعث این امر شد محفلی بود که به مناسبت ولادت زینب کبری(س) برپا شده بود. بانیان این محفل جمعی از قاریان مشهور مانند استاد عبدالفتاح شعشاعی، استاد مصطفی اسماعیل، استاد عبدالعظیم زاهر و... بودند، پس از گذشت نیمی از شب و در حالی که مسجد زینبیه از گروه انبوه محبین آل البیت(ع) که از هر نقطه آمده بودند موج می زد، یکی از نزدیکان عبدالباسط از مسئولان مجلس اجازه خواست تا این جوان با استعداد، ۱۰دقیقه ای را به تلاوت بپردازد، او اجازه داد و قاری جوان از سوره «احزاب» در میان خیل آن جمعیت کثیر شروع به تلاوت قرآن کرد.
سکوت همه جای مسجد را فراگرفت و همه دیده ها به این قاری کوچک جلب شد که با جرات در جایگاه قاریان بزرگ نشسته است، اما سکوت دقایقی بیش طول نکشید و تبدیل به فریادهایی شد که مسجد را می لرزاند، ا... اکبر، که این فریادها مستقیما از دل برمی خاست و ۱۰دقیقه قرائت به یک ساعت و نیم تبدیل شد. در سال ۱۹۵۱م، عبدالباسط به رادیو راه یافت تا یکی از ستارگان درخشنده در آسمان تلاوت باشد. با ملحق شدن او به رادیو، اقبال مردم برای خرید گیرنده های رادیویی زیاد شد و در بیشتر خانه ها گسترش یافت و هرکس در یک روستا یا یک منطقه رادیویی داشت، صدای آن را بلند می کرد تا همسایگان هم صدای او را بشنوند.
از سال ۱۹۵۲م، مسافرت های او به دورترین نقاط عالم شروع شد، حتی بعضی از دعوت هایی که از او می شد به مناسبت برگزاری یک محفل نبود بلکه از او دعوت می شد تا در آن کشور حضور داشته باشد و هنگامی که سوال می شد به چه مناسبتی از استاد دعوت کرده اید; می گفتند که محفل به خاطر ایشان برگزار شده است چراکه هنگامی که استاد در یک محفلی حضور دارد فضایی از سرور و شادی در آن مکان حاکم می گردد.
استاد عبدالباسط حدود دو ماه در جنوب آفریقا اقامت گزید و به تدریس قرآن پرداخت. او با تلاوت های خود توانست فطرت خداجوی مردم آن دیار را بیدار و ۲۴ نفر را با شریعت مقدس اسلام آشنا کند و مسلمان گرداند. صدای استاد عبدالباسط دارای آنچنان کششی بود که در یکی از مجالس در کشور اوگاندا، ۹۲ نفر به دین اسلام مشرف شدند.
در همین دوران بود که سرانجام بیماری دیابت در استاد عبدالباسط شدت گرفت، اما او با تناول غذاها و نوشیدنی های مختلف با این بیماری به مبارزه می پرداخت ولی با اضافه شدن التهاب کبدی، دیگر توان مقاومت در برابر این دو بیماری را نداشت، او را به بیمارستان دکتر«بدران» در «جیزه» بردند، اما اطبا به او توصیه کردند که برای معالجه به لندن برود، او به آنجا رفت اما پس از یک هفته اقامت در آنجا از پسرش «ابن طارق» که همراه او بود خواست که او را به مصر برگرداند و گویی که احساس کرده بود که روزگار عمرش سپری شده است و وقت لقای خداوند نزدیک است. روز وفات او به مثابه صاعقه ای بود که بر قلوب میلیون ها مسلمان در هر مکانی از دنیا وارد آمد، هزاران نفر از دوستداران صدا و شخصیت او جنازه اش را تشییع کردند.
در این تشییع همه سفرای کشورهای جهان به نیابت مردمشان حضور داشتند و چون عبدالباسط سبب پیوند و علاقه در بین بسیاری از مردم در کشورهای مختلف بود، روز۳۰ نوامبر در هر سال، روز تکریم از این قاری بزرگ اعلام شد تا مسلمین روز ۳۰ نوامبر سال ۱۹۸۸م، را همیشه در یاد داشته باشند; روزی که او از میان ما رفت و به زندگی جاودانی پیوست.
منبع : روزنامه ابتکار


همچنین مشاهده کنید