شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


مرا هیچ کس نمی‌بیند


مرا هیچ کس نمی‌بیند
این موضوع بسیار مهم است که برخی از نویسندگان پس از جنگ جهانی دوم امریکا آن کسانی بودند که آموزش سیاسی شان را در فضای چپ گرایانه دهه ۱۹۳۰ تحصیل کرده بودند و اینک در روند کنار آمدن با فضای ابهام و دوسویگی اخلاقی ای بودند که با قدرتی بس شدید در فضای پس از جنگ جهانی و حین جنگ سرد اواخر دهه ۱۹۴۰ و دهه ۱۹۵۰ در جامعه جریان داشت، یعنی زمانی که نویسندگانی که عموماً در غرب امریکا بودند، احساس می کردند باید از نو نوشتاری جدید را آغاز کنند.
در میان این نویسندگان امریکایی، بودند کسانی که دلایل موجهی داشتند دال بر آنکه خود را بازماندگان جنگ و آدم سوزی هیتلری بدانند و کل میراث فکری شان را رخدادهای ظلمانی دوران جنگ ۴۵-۱۹۴۱ دگرگون کرده بود.
روشنفکران یهودی اغلب راهی رادیکال را پیشه کردند که هم در میان کمونیست ها دیده می شدند و هم بیرون از حلقه آنها، ضمن آنکه دلمشغولی شان زندگی روشنفکرانه اروپا و هنرهای مدرنیستی آن بود. اینان بودند که با حدت و شدت از شش میلیون قربانی نظام قدیم جهان می گفتند و خطرهای توتالیتاریانیسم را در سیاست و هنر می دیدند و در باب نوعی انسان گرایی جدید داد سخن می راندند.
در دهه ۱۹۵۰ بود که گروهی مهم از رمان نویسان یهودی- امریکایی ظهور کردند. آثار آنها هم برگرفته از سنت ییدیش بود (که مشخصاً توسط ایساک باشویس سینگر به ایالات متحده راه یافته بود) و هم از سنت مدرنیسم روسی و اروپایی ـ به ویژه آن دسته از نویسندگان که دل نگرانی شان از بین رفتن نفس انسانی توسط تاریخ تحمل ناپذیر مدرن بود.
در آثار سال بلو، نورمن میلر، برنارد مالامود و فیلیپ راث می شد دگرگونی سنت قدیمی تر نوشتار یهودی-امریکایی را تشخیص داد. اینک مضمون غالب دیگر زندگی قربانیان مهاجری نبود که در بر جدید، برای جایگاه و به رسمیت شناخته شدن مبارزه می کردند بلکه مضمون این نوشته ها، اغلب فرد یهودی به عنوان قربانی مدرنی بود که تاریخ به آن سو می کشاندش که به تعریفی وجودی از خویش بپردازد، تعریفی که فقط مذهبی، سیاسی یا قومی نبود.
به قول لزلی فیدلر، در این داستان ها، یهودی به نمونه بارز انسان مدرن بدل شد، «جهان وطنی در خانه خویش، اگر چه از تسهیلات رفاهی زندگی شهرنشینی برخوردار بود، بی حرمتی آن را نیز می دید.» بسیاری از عناوین این رمان ها ـ «قربانی»، «خداحافظ کلمبوس»، «زندگی ای تازه» ـ تلمیحی به اساطیر قدیمی بودند، چه اسطوره وعده نهایی ارض موعود و چه اسطوره هراس از قربانی شدن.
لیکن این کتاب ها به کنکاش هایی پیچیده در جایگاه فرد، به عنوان ذی نفع یا تبعیدی ای در جهان نو، بدل شده بودند و عمدتاً به عنوان پرسشگری هایی متافیزیکی عمل می کردند و تاملاتی بودند در باب مخمصه ها و تنگناهای انسان مدرن در جهانی از آشفتگی شهری، بی اعتنایی رفتاری و هجوم تمامیت طلب نیروهای جامعه. انسان گرایی یا اومانیسم هدف غایی بود اما حصول به چنین چیزی در مواجهه با تجربه گسسته و تجزیه شده مدرن دشوار بود.
آرزوی نویسندگان پیوند دادن تاریخ افراد مجزا و تنها با فرآیندهای بزرگ تر جامعه بود اما در ضمن این افراد از خود بیگانه، قربانی شده، نابسامان، به لحاظ مادی خرسند و در عین حال از نظر معنوی ویران، هم نوا با جامعه لیکن نابهنجار، منطقی و در همان آن آشوب طلب بودند. حال و هوای این کتاب ها ورای معصومیت شهرستانی و حماسه گرایی نوشته های متقدم امریکا بودند و از این رو به کنکاش و جست وجوی مدرنیته تاریک جامعه پساصنعتی برآمدند که نمونه بارز آن تقلایی بود که سال بلو را با این پرسش رودررو ساخته بود؛ یک انسان خوب باید چگونه زندگی کند، چه وظیفه ای برای انجام دادن دارد؟
همین توسعات را در داستان سیاه پوستان نیز شاهدیم؛ از ریچارد رایت به بعد، انسان سیاه پوست نیز به تصویر قهرمانی نابسامان و وجودی بدل شده بود، به «دیگری»ای در فرهنگ امریکا. «مرد نامرئی» (۱۹۵۲) اثر رالف الیسن به شکلی واضح وام دار «یادداشت های زیرزمینی» داستایوفسکی است و بی نامی و بی پناهی ای را به ذهن القا می کند که انسان سیاه پوست مدرن حس می کند، البته نه فقط انسان سیاه پوست که کل انسان مدرن («چه کسی اهمیت می دهد اما من، در طبقات پایین تر، به جای شما سخن می گویم؟»).
این رمان خارق العاده الیسن ناتورالیسم، اکسپرسیونیسم و سوررئالیسم را در هم می آمیزد. این اثر که برساخته از هم دردی هایی آزادمنشانه است، همچنین رمانی است در مورد ناپدید شدن نفس آدمی و فرو ریختن نظرگاه های اخلاقی و از طریق طغیانی آخرالزمانی پایان می یابد که هم پالایش بی نظمی امریکا را می جوید و هم به شیوه خود بیانش می کند، آن هم در پاسخ به اظهارنظر راوی که «ذهنی که طرحی برای زیستن را درک می کند نباید هیچ گاه منظر آشوبی را فراموش کند که این طرح در برابر آن فهم می شود.»
به گفته راوی بی نام، این کتاب مشکلات اخلاقی را می کاود. «وقتی کسی نامرئی باشد، چنین مسائلی مانند خیر و شر، صداقت و بی صداقتی را چون اشکالی متغیر می یابد که یکی را با دیگری قاطی می کند و بستگی دارد چه کسی در آن زمان در موردش نظر می دهد.»
ملکوم برادبری
مترجم : شهریار وقفی پور
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید