چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

ناراضی مشروطه


ناراضی مشروطه
حركتها و فعل و انفعالات اجتماعی علاوه بر صورت ظاهری، از یك زیرساخت نهفته نیز برخوردارند كه برخلاف جلوه بیرونی، قابل سنجش و یا پیش‌بینی دقیق نمی‌باشد و جالب آن‌كه بخش اعظم فرایندهای اجتماعی و سیاسی نیز در پیوند با این جنبه پنهانی است كه اتفاق می‌افتد؛ بدین معنا كه می‌توان یك حركت اجتماعی را طبق برنامه‌ریزی ازپیش‌تعیین‌شده شكل داد اما تداوم این جریان دیگر در اختیار كامل شكل‌دهندگان آن نخواهد بود بلكه از دیالكتیك خاص خود برخوردار است.
حال اگر به سده‌ها و یا حتی دهه‌های گذشته برگردیم، بسامد خطا در پیش‌بینیهای افراد از وقایع اجتماعی و سیاسی را بیشتر ملاحظه خواهیم كرد.
نظر به این امر، مسلما با بسیاری از كسانی كه در كوران حوادث گذشته بنا به نیات خیرخواهانه عُلَم مبارزه برافراشتند تا اصلاحات و دگرگونیهای مدنظر خود را در نقطه مقابل جباران و نیز اجانب پیش ببرند اما در نهایت با شكست مواجه می‌شدند، همدردی خواهیم كرد. از جمله این مبارزان راه حق كه در طول تاریخ ایران امثال آنها كم نیستند، می‌توان از امیركبیر، مدرس، میرزاكوچك‌خان جنگلی و . . . نام برد كه همگی نیز جان خود را بر سر راه آرمانهایشان فدا كردند. آنان به‌ظاهر شكست خوردند اما درواقع هیچ‌گاه شكست نخوردند؛ چراكه براساس همین قانون مخفی جریانات اجتماعی كه هیچ‌وقت به ظواهر متكی نیستند بلكه هر حركت اجتماعی در تمام دوران پس از خود تاثیرگذار است و آنچه امروز علی‌الظاهر شكست تلقی می‌شود، بسا كه سالها و گاه دهه‌ها پس از آن به بار نشیند ـ چیزی كه امروزه به عیان می‌بینیم ـ باید گفت میرزاكوچك‌خانها هیچ‌گاه نمردند و نخواهند مرد و آبی كه از آبشخور اندیشه آنان در جوی فكر و فرهنگ این مرز و بوم جاری شد، همچنان شكوفه‌ها و نهالهای جدیدی را آبیاری خواهد كرد.
●گیلان در دوره قاجار
مردم گیلان نیز همچون ساكنان سایر نقاط و مناطق ایران در دوره قاجار، به لحاظ اجتماعی و اقتصادی در وضعیتی بسیار سخت و دشوار می‌زیستند. ساختار فاسد و ناكارآمد حكومتهای قاجار و عمال و دست‌نشاندگان محلی آنان در سراسر كشور وضعیتی رقت‌بار به وجود آورده بود كه خطه گیلان و اهالی آن نیز از این قاعده مستثنی نبودند. مردم این ناحیه در تمام سالهای فرمانروایی سلاطین قاجار، به‌ویژه در سالهای پایانی قرن دوازدهم هجری شمسی، در فقر و فلاكتی عظیم به سر می‌بردند كه در برخی كتب و گزارشات آن دوره مفصل بدان اشاره شده است. در نگاه اول شاید مایه تعجب و شگفتی باشد كه سرزمینی همچون گیلان كه وفور نعمت و زیادی مواهب خدادادی آن شهره خاص و عام است، گرفتار فقر و نداری شده باشد اما جالب است بدانیم كه علت اصلی چنین وضعیتی در دوره قاجار درواقع همین ثروتهای طبیعی این منطقه بود. موقعیت خاص جغرافیایی و تواناییهای طبیعی سرزمین گیلان سبب شده بود شاهان و رجال دربار قاجار همواره درصدد تملك و تصاحب بخشهای باارزش و حاصلخیز این منطقه از كشور برآیند و به‌همین‌دلیل به‌تدریج بسیاری از سرزمینهای آباد گیلان به دست شاهان و درباریان افتاد. اما از آنجا كه این گروه خود از گیلان به دور بودند، جهت كنترل و بهره‌برداری مطلوب از این متصرفات و استثمار هرچه‌بیشتر مردم، از حاكمان محلی بهره می‌گرفتند. بدین‌معنا كه آنان مناطق تحت تملك خود را با عنوان املاك سلطنتی به حاكمان و اربابان محلی اجاره می‌دادند.
این اربابان نیز به‌نوبه‌خود جهت كسب منافع و نیز جلب رضایت دربار و ارسال حق‌الاجاره، فشار مضاعف و طاقت فرسایی را بر توده فقیر و محروم گیلان، به‌خصوص بر كشاورزان وارد می‌كردند. «وجود املاك سلطنتی وسیع گیلان خود از جاذبه‌های حكومت و فرمانروایی این منطقه در دوره قاجاریه به شمار می‌رود؛ چراكه این املاك به حكام گیلان اجاره داده می‌شد و آنان نیز به‌نوبه‌خود آنها را به افراد دیگری اجاره می‌دادند حكام و مالكین بزرگ علاوه بر درآمدی كه از زمینهای مورد تصرف خود به دست می‌آوردند، مالیات زیادی [را نیز] از كسبه و مشاغل، حمامها، دكانها، كاروانسراها، . . . محصولات كشاورزی و حتی طیور و درختان میوه اخذ می‌كردند؛ به‌عبارت‌دیگر تا قبل از انقلاب مشروطیت در سال ۱۲۸۵. ش و به دنبال آن، تدوین قانون اساسی كه مالكیت فردی را محترم شناخت، هیچ حقی بر مالكیت زمین كه متكی بر ضمانت اجرایی باشد وجود نداشت. حتی اراضی موقوفه نیز در بسیاری موارد از این‌گونه تعرض‌ مصون نمانده است.» به‌همین‌دلیل در این دوره طبقه زمین‌دار بزرگی به‌تدریج شكل گرفت كه همین گروه در جریان نهضت مشروطه به سركوب طرفداران نهضت مشروطه در گیلان پرداخت. علاوه‌براین، مالكان، عمال و ماموران دولت نیز فشار و تعدیهای بیشماری در حق مردم اعمال می‌كردند؛ به عبارتی، می‌توان گفت یك اتحاد نانوشته ـ اما كاملا ملموس ـ میان حكام محلی و ماموران دولتی ازیك‌سو و مالكان و خوانین بومی ازدیگرسو شكل گرفته بود. با این توصیف، به‌راحتی می‌توان حدس زد كه وضعیت مردم گیلان در این اوضاع و احوال چگونه بوده است.
«. . . اگر بخواهیم كیفیت زندگی دهقانان ]گیلان[ را در رابطه با زمین و ارباب خلاصه كنیم، می‌توان گفت هیچ حقی برای زارع نسبت به ارباب زمین وجود نداشت. و هیچ حقی نبود كه ارباب نسبت به زارع و زمین نداشته باشد. به‌طوری‌كه در پاره‌ای از موارد شرم‌آورترین هدیه‌ها یعنی عفت دختر دهقان‌زاده را از آن خود می‌دانستند و باگذشت‌ترین آنان دخالت در زندگی آینده دختران این روستاها را در انتخاب همسر برای خود یك حق طبیعی می‌شمردند.» علاوه‌ بر این، كشاورزان بی‌دفاع به لحاظ تملك بر حاصل دسترنج خود نیز استقلال نداشتند؛ بدین‌معنا كه پس از آن همه رنج و زحمتی كه برای بهره‌وری محصول متحمل می‌شدند، در نهایت باید آن را به هزار بهانه یا دو دستی تقدیم ارباب می‌كردند و یا حتی پیش از برداشت، آن را در گرو می‌گذاشتند؛ در كتاب اصلاحات ارضی در گیلان، نوشته حمید مهرانی، این وضعیت به‌خوبی توصیف شده است: «در كار زراعت برنج بایستی پای در آب و سر بر آفتاب سپرد و این هر دو تا پایان خوشه‌بندی و هنگام درو ادامه می‌یابد. اما دریغ كه همیشه ابرهای باران‌زا یاری نمی‌كنند تا شالیزارهای تشنه،‌ كام‌‌ تركنند. در چنین وضع و حالی است كه دهقان رنج‌دیده و خرمن سوخته با طلبكاران و مباشران ارباب روبه‌رو می‌شود و عقلش ره به جایی نمی‌برد كه حاصل ندرویده را چگونه با آنان تقسیم كند! ناگزیر سند می‌دهد كه بهره مالكانه از حاصل ندرویده را در سالهای پرباران بپردازد. اما افسوس كه سالهای پرباران نیز نمی‌توانند سالهای سوخت را جبران نمایند و هر سال سندی بر سند دیگر افزوده می‌شود تا دهقان به‌ناچار از زمین جدا گردد و ارباب زمین را با بهره بیشتر به دهقان دیگری سپارد و باز روز از نو روزی از نو! آری، در چنین وضع و حالی فرش اغلب خانه‌ها چیزی جز حصیر نیست و غذای اصلی خانواده‌ها غالبا برنج است و برنج بی‌هیچ خورشتی، دهقانان تهی‌دست شبها را گرسنه سر بر بالین می‌گذارند و . . . دهقانان گیلانی با آن‌همه نعمتهایی كه طبیعت در اختیارش قرارداده چنین روزگار فلاكت باری داشتند.»
این چنین بود كه به‌تدریج یك طبقه‌زمین‌دار بزرگ در گیلان به وجود آمد كه خود را نه‌تنها صاحب و مالك زمینها و محصولات زراعی بلكه عملا مالك جان و ناموس مردم می‌دانست. این عده كه در دستگاه حكومت محلی نیز صاحب مقامات بودند، خود را بالاتر و والاتر از مردم عادی و به خصوص كشاورز تهی‌دست گیلان می‌پنداشتند و لذا كشتار و تجاوز را بسیار طبیعی قلمداد می‌كردند و به‌شدت از هرگونه فكر و اندیشه‌ای كه خواهان برابری، عدالت و دین‌مداری باشد می‌هراسیدند و به طرق گوناگون آن را در نطفه خفه می‌كردند.
علاوه بر همه این موارد، وابستگی دربار قاجار به حكومتهای خارجی ـ به‌ویژه به دول بریتانیا و روسیه ـ و متعاقبا واگذاری امتیازات فراوان اقتصادی و تجاری به آنها در شهرها و بنادر شمالی و جنوبی كشور نیز مزید بر علت شده و تضییقات و فشارهای سختی را بر مردم و از جمله بر بازرگانان ایرانی این مناطق تحمیل می‌كرد. در آن زمان، شمال كشور علی‌الخصوص گیلان و آذربایجان به منطقه نفوذ روسیه تبدیل شده بود و ورود كالاهای روسی و جولان تجار این كشور با تمسك به قراردادهای یك‌طرفه و همچنین نپرداختن گمركات از سوی آنان سبب شده بود تجار، بازرگانان و تولید‌كنندگان گیلانی عملا توان رقابت را از دست داده و بیش‌ازپیش بر مشكلات و فقرشان افزوده شود. این عوامل دست‌به‌دست هم داده و نارضایتی‌های بسیاری را در میان روستانشینان، طبقه محروم و نیز متوسط شهری ایجاد كرده بود.
●گیلان و مشروطه
این اوضاع و احوال باعث شد مردم گیلان نیز ـ علی‌رغم آن‌كه حكام محلی از هرگونه تلاش آنان برای دگرگونی اوضاع جلوگیری و آن را سركوب می‌كردند ـ همزمان با وقایع پایتخت و شروع زمزمه ایجاد تغییرات اساسی در حكومت قاجار و توجه به حقوق ملت، به‌گونه‌ای تاثیرگذار به نهضت مشروطه پیوستند كه جان‌فشانیهای آنان در تاریخ نیز ثبت است. مردم محروم و ستمدیده گیلان نیز دوشادوش سایر هموطنان خود در مبارزه علیه استبداد محمدعلی‌شاه و نیز در فتح تهران نقش بارزی ایفا كردند و تصور همگی آنان بر این بود كه با پیروزی نهضت مشروطه و به‌وجودآمدن نهادهای حافظ حقوق مردم همچون مجلس شورای ملی، قوانینی كه به نفع مردم باشد وضع و به‌زودی اجرا خواهد شد و بدین‌صورت روابط ظالمانه و غارتگرانه پیشین به پایان خواهد رسید.
در همین زمینه كمیته سری ستار و انجمنهای عدالت، اخوت و برق، نقش اساسی را به‌ویژه در شهرهای رشت و انزلی برعهده داشتند. علاوه بر مجاهدان و روشنفكران گیلانی تعدادی از انقلابیون قفقازی نیز در صفوف مجاهدان گیلانی به چشم می‌خوردند.
از این میان، رابطه مبارزان و آزادی‌خواهان گیلانی با اعضاء و برنامه‌های حزب سوسیال‌دموكرات ایران و باكو كه حیدرخان عمواغلی از اعضاء برجسته آن به شمار می‌رفت قابل توجه است؛ چراكه این تعامل تا سالها ادامه یافت. گرچه حضور و تاثیر انقلابیون قفقازی و گرجی را در فعالیتهای مشروطه‌خواهی مردم گیلان نمی‌توان منكر شد، اما این گروه بیشتر در سازمان‌دهی نیروها و تهیه و ارسال اسلحه و تجهیزات فعالیت می‌كرد و تاثیرات سیاسی و ایدئولوژیك چندانی بر مردم گیلان نداشتند و همانگونه كه تاریخ نشان داد، این مهاجران به‌تدریج پس از فتح تهران از عرصه سیاسی كشور محو شدند. ازهمین‌جا می‌توان به این نكته بسیار مهم در حركت مشروطه‌خواهی مردم گیلان پی‌برد كه آنان در حركت خود از اتحاد و همشكلی و هماهنگی كاملی، چه در تركیب نیروها و چه در اهداف، برخوردار نبودند و حتی در میان روحانیون گیلانی طرفدار مشروطه نیز دودستگی و افتراق به چشم می‌خورد. برخی از مشروطه‌خواهان طرفدار مشروطه به همان شكل وارداتی آن بودند، اما گروه دیگر مشروطه مشروعه را مد‌نظر داشتند. بافت مشروطه‌خواهان نیز طیف گسترده‌ای از افراد بومی گرفته تا مهاجران قفقازی را دربرمی‌گرفت. بدترازهمه ‌این‌كه بیشتر گیلانیها و حتی سایر مشروطه‌خواهان پروپاقرص (بختیاریها و آذربایجانیها) كه موفق به فتح تهران نیز شدند، درك درستی از مشروطه و ساختار آن نداشتند.«تصور دهقانان از مشروطیت با فهم و تصور مالكین بزرگ از مشروطیت كاملا متفاوت بود. یك نمونه آن تلگرافی بود كه در صفر ۱۳۲۵. ق از طرف مالكین گیلان به مجلس مخابره شد و مشعر بر این بود كه رعایای رشت از معنای مشروطیت، آزادبودن و ندادن مالیات را استنباط كرده‌اند. بدین‌جهت سركش شده، مالیات نمی‌دهند و تمامی رعیت‌خانه مختل است . . . در نتیجه گفت‌وگوهای پارلمانی كه تصمیم گرفته می‌شود، به انجمن ایالتی رشت تلگراف شود و معنی مشروطیت را به مردمی كه درست نفهمیده‌اند، بفهماند.» به نظر می‌رسد آن‌چه بیش‌ازهمه مردم را به مبارزه و مشروطه‌خواهی واداشته بود، نارضایتی از عملكرد دربار قاجار و حكام محلی بود.عامل بسیار مهم دیگر در اقبال مردم به مشروطه، نارضایتی آنان از حضور قوای قزاق روس در گیلان بود. نماینده و كنسول روس در گیلان با توجه به همین حضور قزاقهای مسلح بود كه آزادانه و گستاخانه در تمام شؤون زندگی مردم دخالت می‌كرد و محمدعلی‌شاه و دربار او نیز كه در این دوره شدیدا به دولت تزاری روسیه متمایل و وابسته شده بودند و آن دولت را یگانه حامی خود در برابر امواج مشروطه‌خواهی می‌پنداشتند، نه‌تنها از اقدامات كنسول و قزاقهای روس در گیلان ممانعت نمی‌كردند بلكه آنان را مورد حمایت خود قرار می‌دادند؛ به‌همین‌دلیل بود كه مبارزات مردم گیلان علیه استبداد داخلی به‌سرعت رنگ و بوی مبارزه با استعمار خارجی نیز به خود گرفت.
زمانی كه اوضاع پایتخت در اثر حمله محمدعلی‌شاه به مجلس شورای ملی و دستگیری و سركوب مشروطه‌خواهان بحرانی شد، كاملا محتمل بود كه مردم و مجاهدان گیلان به این مساله واكنش شدید خواهند داشت. گیلانیها به ویژه مردم رشت با برپایی اعتراضات گسترده و تجهیز مردم و مجاهدان به‌زودی آماده حركت به سوی تهران شدند. قزاقهای مقیم منطقه سعی كردند این اعتراضات را سركوب كنند اما دیگر اعتراضات به اوج خود رسیده بود. مشروطه‌خواهان در غائله مشهور به«مدیریه»، سردار افخم، حاكم رشت، را به قتل رساندند و پس از آن نیروهای دولتی خلع سلاح شده، شهر به دست مشروطه‌خواهان افتاد. با این واقعه، رشت به یكی از مهمترین مراكز طرفدار مشروطه‌خواهی تبدیل شد. چندی بعد مجاهدین گیلانی به همراه انقلابیون قفقازی عازم تهران شدند و در كنار بختیاریها و آذربایجانیها، پایتخت را تصرف نموده و عملا نظام مشروطه را پس‌ازمدتی تعطیلی این‌بار با قدرتی بیشتر برپا نمودند؛ اما این پایان كار نبود و ماجرا همچنان ادامه داشت.
●امیدهایی كه برباد رفت
همانگونه كه پیشتر ذكر شد، علت اصلی حمایت مردم گیلان از مشروطه این بود كه آنان تصور می‌كردند با محدود‌شدن قدرت دربار و محمدعلی‌شاه، اعمال نفوذ عوامل محلی آنان در گیلان نیز كاهش یافته و مردم از حقوق اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بیشتری برخوردار خواهند شد. اما وقایع بعدی نشان داد كه توده مردم محروم و دیندار گیلان كه با تمام وجود به یاری و مساعدت مشروطه برخاسته بودند، هرگز به اهداف و خواسته‌های خود نرسیدند. هرچند با پیروزی مشروطه‌طلبان و خلع محمدعلی‌شاه تغییرات عمده‌ای در نظام و ساختار سیاسی و حكومتی كشور روی داد، اما نفوذ وابستگان استبداد و ایادی دولتهای بیگانه به پیكره نظام مشروطه و نهادهای آن موجب شد تا وضعیت اسفبار پیش از مشروطه همچنان بدون تغییر باقی بماند و حتی در مواردی بر وخامت اوضاع نیز افزوده شود. مردم آزادی‌خواه گیلان مشاهده می‌كردند كه دولتهای مشروطه نه‌تنها به فكر بهبود اوضاع مملكت نیستند بلكه درصدد هستند آزادیهای نسبی به وجودآمده را نیز متوقف و محدود كنند. متاسفانه باید اعتراف كرد كه در انحراف مشروطه از اهدافش، خود مردم و مجاهدان گیلانی نیز بی‌تقصیر نبودند؛ به‌عنوان‌مثال، فرماندهی حمله و حركت مجاهدان گیلان به تهران را كسی ـ سپهدار رشتی ـ برعهده داشت كه خود سالها همكار و عامل دربار قاجار بود. سپهدار رشتی خود از طبقه مالكان بزرگ ایران محسوب می‌شد كه حتی سابقه سركوب مشروطه‌خواهان و آزادی‌خواهان را نیز داشت.
«از عملیات سپهدار چنان كه در تاریخها نوشته‌اند، یكی این بود كه در اجتماع مسجد جامع تهران، روزی كه چند تن از عناصر ملی كشته شدند، سپهدار یكی از سررشته‌داران دولت بود و روزی كه دسته‌جات سینه‌زن به راه افتاده، پیراهن خونین سیدعبدالحمید را با خود حمل می‌كردند، به فرمان سپهدار مسجد‌جامع محاصره و به ملیون شلیك شد و هم او بود كه به علما گفته بود مامورم شما را متفرق كنم.» وی در مدتی كه حاكم گیلان و اردبیل بود، به كمك عین‌الدوله سفاك در محاصره تبریز شتافت و به مخالفان ستارخان یاری رساند.
چنین فردی ناگهان با تغییر چهره به یك آزادی‌خواه دوآتشه تبدیل شده بود و كار او چنان بالا گرفت كه به فرماندهی مشروطه‌خواهان گیلان و سپس وزارت جنگ و رئیس‌الوزرایی برگزیده شد. بدیهی بود كه چنین فردی با توجه به گذشته و ارتباطاتش، تنها به فكر تحقق منافع خود و اطرافیانش باشد. نه‌تنها در گیلان بلكه در كل كشور، بیشتر فرماندهان و رهبران حركتهای مشروطه‌خواهی یا از عوامل رژیم سابق و یا از مالكان و خوانینی بودند كه تنها برای حفظ منافع و موقعیت خود با نهضت همراه شده بودند؛ به‌تعبیربهتر، این عده می‌خواستند با سوار‌شدن بر امواج نهضت مشروطه به منافع خود نائل شوند. تاریخ نشان داد كه همین گروه نهضت را به بیراهه كشاندند و با برخی اقدامات خود نه‌تنها به آرمانها و وعده‌های اولیه نهضت وفا نكردند بلكه وضعیتی به‌مراتب وخیم‌تر و بغرنج‌تر از قبل به وجود آوردند. آنان حتی كار را به آنجا كشیدند كه دخالت و نفوذ بیگانه در امور كشور به مراتب بیش از سالهای قبل از مشروطه افزایش یافت.
در كنار بی‌كفایتی و فساد دولتهای پس از مشروطه، وقوع جنگ جهانی اول نیز عامل مضاعفی در عسرت و ناراحتی مردم بود. دولت مركزی كه در این ایام عملا نقش و قدرتی نداشت، به قدری بی‌كفایت بود كه روس و انگلیس براساس معاهده ۱۹۰۷ ایران را بین خود تقسیم نمودند. در چنین اوضاعی كه مردم نه در سطح داخلی و نه در روابط خارجی بوی بهبود استشمام ننموده بلكه خواری و خفت دولت ایران را می‌دیدند، طبیعی بود كه از مشروطه و نتایج آن ناراضی و مایوس باشند. در این سالها فقط بی‌نظمی و ضعف مفرط بر تمام اركان كشور مسلط و حكم‌فرما بود. فقر و قحطی و ظلم و تعدی حاكمان محلی بیداد می‌كرد؛ تا جایی كه در برخی مناطق كشور مردم جهت گذران زندگی و رضایت اربابان و پرداخت مالیات مجبور به فروش دختران خود شدند.
اهالی گیلان نیز می‌دیدند كه با وجود تمام فعالیتها و تلاشهای آنان همان حاكمان قبلی و برخی سرسپردگان دولتهای استعماری با نام مشروطه و قانون همان كارهای دوره استبداد ما قبل مشروطه و حتی بدتر از آن را اعمال می‌كنند. چنین بود كه زمزمه‌هایی در مخالفت با وضع موجود، اعم از ظلم بی‌حدوحصر حكام محلی، بی‌نظمی و نابسامانی اوضاع مملكت، فقر و فلاكت، قتل و دزدی و از همه بدتر اشغال بخشهایی از كشور توسط دولتهای بیگانه آغاز شد. در این زمان مشروطه تنها سفره رنگینی شده بود كه می‌بایست شكمهای حریص همان مستبدان پیشین و مزدوران اجنبی را سیر می‌كرد. دیگر كسی به فكر آزادی‌خواهی، دینداری و سرافرازی وطن نبود. كار به آنجا رسید كه دولت مشروطه به التیماتوم روسیه تن داد و با این اقدام، در كنار بی‌تحركی در قبال قرارداد ۱۹۰۷، عملا استقلالی از كشور باقی نماند.
همین وضعیت در گیلان نیز به چشم می‌خورد، جایی كه مردم گیلان ناامید از مشروطه، در فقر و فلاكت و ناامنی دست و پا زده و می‌بایست حضور مستبدانه و ظالمانه كنسول و قزاقهای روسی را نیز تحمل می‌كردند. تنها راهی كه می‌شد برای گریز از این وضعیت تصور نمود، ظهور یك فرد انقلابی به‌تمام‌معنا از میان مردم آزادی‌خواه و متدین گیلان بود.
●سردار جنگل
آن هنگام كه مشروطه به بیراهه رفته و كشور در تب و تاب مشكلات داخلی ازیك‌سو و نفوذ و دخالت خارجی ازسوی‌دیگر می‌سوخت، جوانی تقریبا گمنام در عرصه سیاسی و اجتماعی كشور، به نام میرزاكوچك‌خان جنگلی از دیار گیلان نمایان شد كه با اقدامات و فعالیتهایش برای همیشه نام خویش را جاودان كرد. میرزا كوچك‌خان در زادگاهش، گیلان در زمره مشروطه‌خواهان درآمد و به‌همین‌خاطر، از تحصیل دست كشید و همراه با سایر آزادی‌خواهان به جرگه مبارزه علیه استبداد و استعمار پیوست. میرزا نیز به‌همراه مجاهدان گیلانی، در فتح تهران و قزوین شركت كرد اما پس از پیروزی مشروطه با مشاهده برخی وقایع و اقدامات، تهران را ترك كرده و به رشت بازگشت. در آنجا نیز میرزا آشكارا می‌دید كه مشروطه از راه خود منحرف شده است و علاوه‌برآن قوای متجاوز روس در سراسر گیلان پراكنده شده و به ظلم و تعدی مشغولند.
وی از آنجا كه یك انقلابی واقعی و معتقد بود، دست از مبارزه نكشید و حتی پس از مشروطه نیز مخالفت خود با عملكرد نادرست حكام محلی و همچنین حضور قوای متجاوز خارجی را ادامه داد و به همین دلیل به‌زودی به دستور كنسول روس ـ كه در آن موقع عملا در گیلان حرف اول و آخر را می‌زد ـ به پنج سال تبعید محكوم گردید، با این قید كه حق ورود و بازگشت به گیلان و به‌ویژه رشت نیز از او سلب شد. بااین‌وجود، رشادتها و تلاشهای او در جریان نهضت مشروطه چیزی نبود كه مورد تردید یا فراموشی واقع شود. «پس از فتح رشت به دست انقلابیون میرزاكوچك‌خان اول كسی بود كه به یاری مجروحین و ستمدیدگان و كسانی كه اسارت و زحمت دیده بودند شتافت و در كمك به آنان آنچه در قوه داشت دریغ نكرد.»
«یكی از مجاهدینی كه در برخوردهای دولتی، شجاعت و شهامت قابل‌تحسینی از خود بروز داد میرزاكوچك‌خان بود. او كه مدتی قبل در مسلك آزادی‌خواهان درآمده بود، در جنگ با قوای دولتی چنان رشادتی نشان داد كه مورد ستایش رهبران انقلاب و اعضای كمیته ستار قرار گرفت.» میرزا همچنین هنگامی كه محمدعلی‌شاه قصد داشت به كمك روسیه از گمش‌تپه به ایران بازگردد به آنجا رفت و در درگیری به‌وجودآمده مجروح گردید. او پس از این واقعه جهت مداوا به بادكوبه رفت و پس از چندین ماه اقامت در این شهر و همچنین تفلیس به گیلان بازگشت. در ایام پس از پیروزی مشروطه، هرچند میرزا نیز در تهران اسم و رسمی داشت، همچنان با فقر و تنگدستی زندگی می‌كرد و تا هنگام ترك پایتخت هیچ‌گونه شغل و پست دولتی را نپذیرفت. اما با مشاهده انحرافات مشروطه به‌تدریج این فكر در او قوت گرفت كه جهت تحقق اهداف اولیه نهضت مشروطه كه به دلیل نفوذ سیاست‌مداران وابسته و مزدور ناكام مانده بود، اقدامی صورت دهد.به‌همین‌جهت وی در آغاز با برخی از دوستان، سیاسیون و اشخاصی كه آنان را وطن‌پرست و مدافع حقوق ملت می‌دانست، به مشورت پرداخت اما سرانجام تصمیم گرفت به قصد ایجاد یك تشكیلات منسجم نظامی جهت مبارزه با استبداد و استعمار، روانه زادگاه خود شود. میرزا قصد داشت با استفاده از جغرافیای طبیعی منطقه و به‌ویژه جنگلهای انبوه گیلان، نهضتی انقلابی و مسلح به وجود آورد و لذا به‌همین‌منظور به همراه میرزاعلی‌خان‌سالار، ملقب به سردار فاتح، عازم شمال كشور شد؛ اما این دو به‌زودی از یكدیگر جدا شدند؛ چون سردار فاتح، مازندران و میرزاكوچك‌خان گیلان را جهت مبارزه و شروع نهضت انقلابی مناسب و مساعد می‌دانست. سرانجام میرزا جنگلهای انبوه گیلان را برای مبارزه با قوای دولتی و قزاقهای روسی برگزید و اولین اقدام او به همراهی دكترحشمت در جنگلهای تولم شكل گرفت. میرزا ازهمان‌آغاز، آزادی، استقلال و عدالت‌خواهی را به عنوان شعارهای نهضت خود اعلام كرد. وی در تحقق این اهداف توجه به مسائل مذهبی و رعایت شؤونات اسلامی را مورد توجه قرارداد و به‌همین‌دلیل هم بود كه حركت او به‌سرعت از سوی مردم گیلان به ویژه طبقات محروم و متدین مورد استقبال قرار گرفت. علاوه بر مردم عادی، برخی از روشنفكران گیلانی همچون حسین كسمایی و اشرف‌الدین حسینی نیز او را مورد تایید و همراهی قرار دادند. میرزا از هنگامی كه اولین پایگاه خود را در جنگلهای شمال رشت بنیان نهاد تا هنگام شهادت خود در یازدهم آذر۱۳۰۰. ش، لحظه‌ای دست از مبارزه علیه استبداد داخلی و سلطه خارجی برنداشت. هرچند نهضتی كه میرزا آغاز كرده بود در ظاهر با كشته‌شدن وی به پایان رسید، اما بی‌تردید حركت او به عنوان یك اقدام منحصربه‌فرد و ماندگار در تاریخ معاصر كشورمان ثبت شد و اثرات فراوانی برجای گذاشت.
●نقش مذهب در نهضت‌جنگل
همواره در میان محققان بر سر این‌كه آیا نهضت‌جنگل دارای گرایشات مذهبی بود و آیا باورهای مذهبی موسسان، اعضاء و طرفداران آن در گسترش و موفقیتهای آن نقش‌آفرین بوده یا نه، اختلافاتی به چشم می‌خورد. برخی از مورخان و پژوهشگران تاریخ معاصر ایران به دلایل مختلف ـ از جمله ضدیت با دین یا وابستگی به قدرتهای خارجی ـ سعی در نفی و انكار آموزه‌های مذهبی در باور و عملكرد میرزاكوچك‌خان و نهضت‌جنگل داشته‌اند. آنان تاكید می‌كنند كه نهضت‌جنگل به هیچ عنوان رنگ و بوی مذهبی نداشته و این نهضت در مبارزات خود كاملا از ایدئولوژی غیرمذهبی پیروی می‌كرده است. عده‌ای حتی پا را از این فراتر گذاشته و با استناد به عملكرد برخی اشخاص یا گروههای همراه نهضت، این ادعا را مطرح نمودند كه نهضت‌جنگل اساسا ماهیتی نه‌تنها غیردینی بلكه ضددینی داشت.
اما نگاهی دقیق و موشكافانه به ماهیت نهضت‌جنگل، به‌ویژه به همراهی توده‌های محروم و نیز به بزرگترین چهره آن، یعنی میرزا‌كوچك خان، به‌وضوح نشان می‌دهد كه دین و گرایشات مذهبی در نهضت‌جنگل از نفوذ و جایگاه بالایی برخوردار بوده است. گاه این حضور و نفوذ كاملا نمایان و آشكار است و گاه مذهب در نقش یك عنصر الهام‌بخش و تاثیرگذار بر عملكرد، اهداف و شعارهای این حركت ظاهر می‌شود؛ چنانكه این حالت در مرام‌نامه نهضت‌جنگل به‌خوبی آشكار است و برخی مواد آن مرام‌نامه آشكارا رنگ و بوی مذهبی دارد و برخی دیگر از بندهای مرام‌نامه نیز تحت تاثیر باورهای مذهبی شكل گرفته است. بدون‌تردید میرزاكوچك‌خان به عنوان رهبر نهضت‌جنگل تحت تاثیر باورهای مذهبی و اصول راستین دین اسلام بوده است.
میرزا یك مسلمان معتقد بود و این اعتقاد را تا آخرین لحظه عمر خود حفظ كرد. او حتی قبل از آغاز حركت مشروطه در رشت به تحصیل علوم دینی مشغول بود و در این مدت عملا یك روحانی محسوب می‌شد. هرچند وی به‌خاطر مبارزه با استبداد و كمك به آزادی‌خواهان، درس و بحث را رها كرد اما هرگز به لحاظ باورهای مذهبی در او نقصانی پدید نیامد. ابراهیم فخرایی از یاران نزدیك میرزا در این مورد می‌گوید:«میرزا یك ایرانی ایده‌آلیست و یك مرد مذهبی تمام‌عیار بود. هیچگاه واجباتش ترك نمی‌شد و از نماز و روزه قصور نمی‌كرد. . .»
میرزا كوچك‌خان زمانی‌كه هنوز در تهران بود، با چهره‌هایی از طرفداران طرح اتحاد اسلام معاشرت داشت و پس از آن‌كه به رشت آمده و فعالیت خود در قالب نهضت‌جنگل را نیز شروع كرد، همچنان در هیات اتحاد اسلام رشت تا زمان انحلال آن، عضویت داشت. علاوه بر این، رفتار سیاسی و اجتماعی میرزا نیز به‌روشنی گویای این مطلب است كه وی فردی متدین و معتقد بوده است. او این عقاید خود را حتی در زمان همكاری با اشخاصی چون احسان‌الله‌خان و حیدرخان عمواغلی ـ كه تقریبا دارای عقاید ضدمذهبی بودند ـ حفظ كرد. یحیی دولت‌آبادی از مورخان هم‌عصر میرزا می‌نویسد:«میرزا كوچك‌خان یكی از مجاهدان گیلان است. در این وقت، سالش به‌ظاهر میان پنجاه و شصت است. مردی است قوی‌بنیه، سیه چرده، موی سر و صورتش انبوه، دارای اخلاق نیكو و در عین صلح و سلامت‌خواهی سلحشور، دوستدار عالم اسلامیت و طرفدار استقلال و آزادی ایران و مخالف حكومتهای استبدادی خودی و بیگانه . . .
ازسوی‌دیگر شكی وجود ندارد كه ارتباط بسیار تنگاتنگ و محكمی میان نهضت‌جنگل و هیات اتحاد اسلام وجود داشته و این امر به‌وضوح در مرام‌نامه نهضت‌جنگل و مطالب روزنامه جنگل نیز به چشم می‌خورد. در شماره ۲۸ این روزنامه آمده است: «بلی ما به نام اتحاد اسلام قیام كردیم و به این جمعیت مقدس منتسبیم ولی باید دانست كه طرفدار اسلامیم، به نام سادهٔ انما المومنون اخوهٔ. یعنی می‌گوییم در این موقع كه تشتت كلمه و اختلاف اسلامیان، مسلمانان را به دست دشمن عمومی ذلیل و زبون كرده نباید مسلمانان برادركشی كنند و به نام شیعه و سنی و سایر عناوین مذهبی به جان هم افتاده و مجال استفاده به دشمن عمومی بدهند . . . بعد از موفقیت به انجام وظایف ایرانیت، البته برادران اسلامی مادامی كه به وظایف اخوت خود عمل كنند بر دیگران مقدم خواهند بود و از استقلال ممالك اسلامی خرسند و از تزلزل استقلال خانه‌های مسلمین متاثر می‌شویم. این است معنی اتحاد اسلامی كه ما می‌گوییم. آیا هیچ مسلمانی را شایسته است سرپیچی از این اصل اساسی؟»
باتوجه به مذهب و اصول متعالی اسلام، عامل اصلی جذب توده مردم به نهضت بود. این قشر كه گرایش عمیقی به دین اسلام داشتند، بی‌هیچ چشم‌داشتی جذب شعارهای آرمان‌گرایانه نهضت شده و در راستای تحقق اهداف آن جان‌فشانی می‌كردند. دراین‌بین، شعار عدالت‌خواهی كه از سوی نهضت تبلیغ می‌شد و كاملا ریشه اسلامی داشت، تاثیرگذارتر بود. در كنار عدالت‌خواهی می‌توان از شعارهایی نظیر استقلال‌خواهی، مبارزه با ظلم و جور، دشمنی با استبداد و استثمار و توجه به حقوق شهروندان ـ به ویژه ضعفا ـ را نام برد كه همگی جزو آموزه‌های دین اسلام می‌باشد؛ همچنین به‌راحتی می‌توان تاثیر و رد پای مذهب را در مفاد و بخشهای مختلف مرام‌نامه نهضت‌جنگل مشاهده كرد، از جمله: جلوگیری از امراض مسریه و مسكرات، ممنوع‌بودن احتكار ارزاق و . . . البته لازم به ذكر است كه بخشهایی از طرفداران و اعضاء نهضت‌جنگل بی‌توجه به مذهب و یا اصولا مخالف حضور آن در عرصه‌های مبارزاتی بودند اما میرزاكوچك‌خان به همراه موسسین اولیه هیچگاه از اعتقادات مذهبی خود دست برنداشتند. برهمین‌اساس، از لحاظ توجه به مسائل مذهبی، می‌توان نهضت را به دو گروه مذهبی و غیرمذهبی تقسیم كرد كه میرزاكوچك‌خان بی‌تردید در گروه نخست قرار می‌گیرد. اشخاصی نظیر احسان‌الله‌خان، خالو قربان و حیدرخان عمواغلی را نیز می‌توان در گروه دوم جای داد. میرزا در دوران جوانی برای كسب معارف دینی حتی به سلك طلبه‌های روحانیت درآمده و گرایشهای مذهبی را در خود تقویت نموده بود. او همین حالت را در سالهای بعد نیز تداوم بخشید؛ چنان‌كه بسیاری از معاصران وی ـ اعم از دوستان و دشمنان ـ در توصیف اندیشه میرزا به چهار وجه آزادی‌خواهی، وطن‌پرستی، انقلابی‌گری و مذهب‌گرایی او تاكید كرده‌اند. محمد ساعد كه در آن زمان كنسول ایران در تفلیس بود، در این مورد می‌گوید:«میرزاكوچك‌خان به من گفت كه از هواداران آزادی و شیفتگان مبارزه‌كننده در راه حفظ استقلال ایران است. میرزا ایرانی وطن‌پرستی بود . . . و روی‌هم‌رفته [فردی] مذهبی بود كه می‌خواست افكار انقلابی را در جامه مذهب عرضه كند.» طرفداران نهضت‌جنگل نیز«. . . معتقد بودند كه بر هر مسلمان پاك‌دل ایرانی فرض است كه وظیفه‌اش را نسبت به كشور و هم‌میهنانش ادا كند و به تناسب بهره‌مندیش از اجتماع خیر و فایده‌ای به آنها برساند.» این در حالی بود كه وظیفه ملی فوق و همچنین استقلال‌طلبی طرفداران واقعی نهضت‌جنگل كاملا با آموزه‌های مذهبی عجین شده بود؛ چنان‌كه از قول آنها می‌خوانیم: «ما مثل همیشه به عالمیان خطاب كرده می‌گوییم هركس به خانه ما تجاوز كند، هركس قصد ازبین‌بردن استقلال ما را داشته باشد، هرقدر عده او زیاد و هرقدر قوی و دارای اسلحه و مهمات باشد و ما هرقدر ضعیف و دارای قوای اندك باشیم، بازهم مانند سدآهنین در مقابل او ایستادگی خواهیم كرد و چون یقین داریم حق با ما است، بالاخره به مقاصد حقه خود كه حفظ وطن و دفع تجاوز هر متجاوزی باشد نائل خواهیم شد، الا ان حزب الله هم الغالبون . . .»البته توجه میرزا و طرفداران اصیل و واقعی نهضت‌جنگل به مذهب به‌هیچ‌وجه فرقه‌گرایانه و افراطی نبود بلكه آنها تمام انسانها را برابر، برادر و برخوردار از حقوق انسانی و طبیعی می‌دانستند؛ چنان‌كه در روزنامه جنگل می‌خوانیم: «. . . تمام ملل عالم محبوب ما است، جنس بشر را عموما برادر خود می‌دانیم . . .» «. . . مرحوم میرزا كوچك شرحی راجع به اتحاد اسلام و فواید آن و بی‌ثمر بلكه مضربودن جدال ترك و فارس و سنی و شیعه بیان كرد و الحق داد سخن داد. تمام جوانان به گریه افتادند و با قید قسم خود را حاضر برای هرگونه فداكاری نمودند.» بدیهی است چنین نگرش متعالی و همه‌جانبه‌ای نمی‌تواند جز با بهره‌گیری از تعالیم دینی به وجود آید. در بعد تاریخی نیز جنگلیها و به‌خصوص میرزاكوچك‌خان همواره تاریخ اسلام ـ به ویژه صدر اسلام ـ را مورد توجه قرار می‌دادند. آنان ضمن قائل‌بودن حقانیت برای این تاریخ، نهضت امام حسین(ع) را بهترین سرمشق و توجیه‌كننده حركت خود می‌دانستند. میرزا به‌كرات، چه در مواقع صلح و چه در ایام جنگ و مبارزه، تمسك و پیروی از این الگوی بزرگ را گوشزد می‌نمود:«خداوند متعال به وسیله [حضرت] محمد(ص) به ما خبر داد كه بسا عده قلیل به جمعیت كثیر غلبه كرده‌اند. ما از سرسلسله مجاهدین اسلام یعنی حضرت سیدالشهداء(ع) سرمشق می‌گیریم؛ چه، اقتدار یزید و دولت اموی كمتر از دولت تزاری و جمعیت آن سرور نیز بیشتر از این جمعیت [منظور طرفداران نهضت‌جنگل] نبود. گرچه درظاهر حضرت امام حسین(ع) مغلوب شد ولی نام نامی و اسم گرامی آن بزرگوار قلوب آزادی‌خواهان را همیشه به نور خود منور داشته است.» تلقی و باوری كه جنگلیها از مذهب داشتند آنان را قادر می‌ساخت تا با یك جهت‌گیری تكاملی، علاوه بر دوری از خرافات و برخی ظواهر نامناسب، به سمت استفاده از اصول مذهب در تبیین و تعریف برخی مفاهیم از جمله: ظلم‌ستیزی، انسانیت، وطن‌دوستی و . . . حركت كند؛ به‌عنوان‌مثال، تركیب میان برخی باورهای مذهبی و اصل وطن‌پرستی در ایدئولوژی آنان چنین بود:«. . . ما تا آخرین نفرات برای حفظ دین و وطن فداكاری می‌كنیم و استظهار ما فقط به تاییدات باطنی اسلام و توجهات حضرت حجت عصر (ارواحنا فداه) است.» در بعد اجتماعی نیز نهضت‌جنگل نگاهی كاملا مذهبی و متاثر از آموزه‌های دینی داشت این تاثیر چنان واضح و آشكار است كه نیازی به شرح و بسط ندارد؛ بااین‌وجود، جهت آگاهی بیشتر به ذكر بخشهایی از مطالب روزنامه جنگل در این خصوص می‌پردازیم:«ان الله لایغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم. بسیاربسیار به‌موقع است اگر با دلی روشن و نیتی پاك و عزیمتی سخت محكم قیام به وظایف انسانیت و اسلامیت و ایرانیت و استقلال وطن خودتان نمایید. لیس للانسان الا ما سعی.
به دست من و توست نیك‌اختری
اگر بد نجوییم نیك اختریم
به بیداد و بیدادگر نگرویم
كه ما بنده دادگر داوریم.»
جنگلیها حتی از عدالت‌خواهی كه یكی از مهمترین شعارهای نهضت بود، تفسیری مذهبی ارائه می‌كردند. در نگاه ایشان عدالت و رعایت حال تمام طبقات و توده‌های مردم چنین بیان می‌شود:«خشنودی خدا و رسول و حضرت سیدالشهداء(ع) ارواحنا فداه در رعایت فقرا و احیای نفوس محترمه انسانی است.» هرچند میرزاكوچك‌خان در پی تشكیل حكومتی اسلامی نبود و اوضاع و شرایط ایران و گیلان را جهت استقرار حكومتی مبتنی بر اصول دین اسلام مهیا و مناسب نمی‌دید، بااین‌وجود سعی داشت به فراخور موقعیت و درك و استعداد جامعه و مردم، به سمت استقرار و اجرای اصول و احكام شریعت حركت نماید. نزدیكان و یاران صمیمی میرزا این نكته را دریافته بودند و سعی می‌كردند دوست و دشمن را از آن آگاه كنند. دكتر حشمت (متحد اصلی و نزدیكترین یار میرزا در نهضت‌جنگل) در توصیف او و افكار و عقایدش، به بازجویان خود پس از دستگیری چنین می‌گوید: «. . . میرزاكوچك‌‌خان یك مرد به‌تمام‌معنا مسلمان بوده و تا‌به‌حال دامنش به بی‌عفتی و بی‌‌دینی و دزدی و خیانت ملوث نشده است. این شخص است كه آرزو دارد اسلام را به اعلاءدرجه ‌استعلا ببیند. دیانت اسلام را به‌تمام‌معنا قبول‌كرده و برای اجرای قوانین آن لباس مجاهدت بر تن نموده است. این مرد كسی است كه تمام همراهان خود را قبلا قسم داد كه برای حفظ اسلام و ایران از جان و مال بگذرند. این آدم [میرزا كوچك‌خان] با آن‌كه انقلابی است وطن‌دوست و ملت‌‌پرست و دین‌پرور است . . .» حتی این طرز بینش را در خود دكتر حشمت نیز می‌توان سراغ گرفت آنجا كه در توجیه قیام و مبارزه خود، به یكی از اصول معروف و اجتماعی اسلام تمسك می‌جوید: «بنده عرض می‌كنم تاریخ عالم به ما اجازه می‌دهد هر دولتی كه بتواند مملكت خود را از سلطه و اقتدار دشمنان خارجی نجات دهد وظیفه ملت است كه برای استخلاص وطن قیام كند . . . در قانون اسلام مدون است كفار وقتی به ممالك اسلامی مسلط شوند مسلمین باید به مدافعه برخیزند.» دریك‌كلام باید گفت بسیاری از شعارها، اهداف و مفاهیم مطرح شده در نهضت‌جنگل در مفهوم مذهب متجلی می‌شود. حتی باوجوداین‌كه میرزا در برخی مواقع با سوسیالیستها ـ بنا به شرایط و اقتضائات ـ همكاری داشت، هرگز تسلیم برنامه‌ها و شعارهای سوسیالیستی و كمونیستی نگردید. پرواضح است كه سوسیالیستی یا كمونیستی‌دانستن نهضت و میرزا اتهامی بی‌اساس می‌باشد چنان‌كه خود میرزا در نامه‌اش به مدیوانی تاكید می‌كند كه «. . . راضی نمی‌شویم با دست ماها به اسم كمونیست و یا حمایت از رنجبر، رنجبران را محو كنند و آنها را از گرسنگی بكشند.»
البته باید اذعان كرد كه علی‌رغم میرزا و طرفدارانش، برخی چهره‌ها و گروههایی نیز با نهضت‌جنگل همراهی داشتند كه بعضا فاقد گرایشهای مذهبی بودند و برخی دیگر عملا به رویارویی و ضدیت با دین می‌پرداختند. هرچند این عده كماً و كیفاً قابل‌قیاس با میرزا و جریان همراه او نبودند اما به دلیل وابستگی به قدرتهای بیگانه، علی‌الخصوص به دولت بلشویكی، توانستند با كمك اربابان خود و خیانت به نهضت‌جنگل آن را با شكست مواجه سازند. این گروه كه فاقد هرگونه اعتقادات مذهبی بود، هر وقت كه شرایط را مناسب می‌دید، به تبلیغ علیه مذهب می‌پرداخت. از آنجا كه مردم گیلان به دلیل گرایش و رویكرد مذهبی میرزاكوچك‌خان اقبال گسترده‌ای به او نشان می‌‌دادند، هنگامی كه با برخوردهای ضددینی برخی عناصر درون نهضت مواجه می‌‌شدند، به‌شدت آزرده‌خاطر شده و در مواردی به كل جریان نهضت‌جنگل بدبین و از آن نا امید می‌‌گردیدند. البته دراین‌بین نقش عوامل نفوذی و جاسوسهای دولت مركزی ایران و مزدوران استعمار بریتانیا و وابستگان دولت بلشویكی را نباید نادیده گرفت. با مطالعه دقیق تحولات این دوره می‌توان به علت برخی اقدامات و حوادث پی‌برد؛ به‌عنوان‌مثال، كودتاچیان كمونیست ـ كه علیه میرزا اقدام نموده و حتی قصد جان وی را داشتند ـ با تصرف رشت به نام جنگل و جنگلی به كشف حجاب به پست‌‌ترین شكل ممكن دست زدند تا بدین‌وسیله ضمن لكه‌دار‌كردن دامان پاك نهضت و میرزا، این تصور را در اذهان ایجاد نمایند كه اصولا نهضت‌جنگل ماهیتی غیردینی دارد. همین عملكرد را می‌توان در قضیه تصرف موقوفات و تعطیلی مساجد توسط آنها به اسم میرزا و نهضت نیز مشاهده كرد.
اما ماه همیشه پشت ابر نمی‌ماند. زندگی، گفتار و كردار سردار بزرگ جنگل، به رغم تمام اتهامات و شایعه‌ها و تلاشهای عده‌ای خائن در عصر حیات وی و تعدادی مورخ بی‌خبر از تاریخ و فرهنگ این مرز و بوم، همواره گویای این مطلب است كه میرزا یك مسلمان واقعی و معتقد بوده و در طول مبارزات خود تا آخرین لحظه حیات دست از باورهای مذهبی خود برنداشته است. هرچند میرزا در طول مبارزات خود بارها از جانب دولت مركزی، روسیه و بریتانیا و عوامل و مزدوران آنها جهت دست‌كشیدن و ترك علایق مذهبی ـ لااقل درحد تحركات سیاسی مربوط به نهضت‌جنگل ـ تحت فشار بود اما همان‌گونه‌كه ذكر شد، او تا آخرین لحظه حیات و مبارزه به این امر تن نداد و در جواب آنها می‌گفت: در این مسیر«. . . به حول و قوه الهی مستغنی از هرگونه كمك و معاضدت بوده هیچ چیز بر عزم آهنین و عقیده متین و استوارم رخنه نمی‌كند.» میرزاكوچك‌خان، این مرد بزرگ میدان مبارزه علیه استبداد و استعمار، با اتكاء به تعالیم رفیع اسلامی و خداوند بزرگ، حركت خود را آغاز كرد و با شهادت خویش آنرا به پایان رساند. او، از ابتدا، به تنها چیزی كه فكر می‌كرد، استقلال و آزادی مملكت و استعلای اسلام حقیقی بود و هیچ‌وقت به فرجام، پاداش و نتیجه كار خویش نمی‌‌اندیشید. او می‌گفت: «با رویه كه دشمنان ما پیش گرفته‌اند و شما به‌خوبی مسبوق هستید، شاید به‌طورموقت یا دائم توانستند موفقیت حاصل نمایند ولی اتكای بنده و همراهان به خداوند دادگری است كه در بسیاری از این اتفاقات ما را در پرتو توجهات خود محافظت كرده است. بجز خداوند به هیچ‌كس مستظهر نبوده و امیدوارم كه توجهات كامله‌اش شامل حال و یار و معین ما باشد . . . امروز دشمنان، ما را دزد و غارتگر خطاب می‌كنند، درصورتی‌كه هیچ قدمی جز در راه آسایش مردم و حفاظت مال و جان و ناموس آنها برنداشتیم. ما هرگونه اتهاماتی را كه به ما نسبت می‌دهند می‌شنویم و حكمیت را به خداوند قادر و حاكم علی‌الاطلاق واگذار می‌كنیم. عجالتا تحت تقدیرات الهی هستیم تا ببینیم كار، به كجا منتهی خواهد گردید.» و تاریخ ثابت كرد كه تمام اتهامات علیه میرزا ره به جایی نبرد. هرچند میرزا در طول حیات خود همواره نگران این اتهامات بود اما با آگاهی و بینش و باور مذهبی خود چنین به آینده امیدوار بود:«. . . افسوس می‌خورم كه مردم ایران مرده‌پرستند و هنوز قدر این جمعیت را نشناخته‌اند. البته بعد از محو ما خواهند فهمید كه بوده‌ایم و چه می‌‌خواسته‌ایم و چه كرده‌ایم.»
هوشنگ شاكری
منبع : ماهنامه زمانه