پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

بیم موج


بیم موج
در روزهایی که سیدمحمد خاتمی رئیس جمهوری پیشین ایران در قلب غرب، سیمای متفاوتی از اسلام تبلیغی رسانه های تحت نفوذ صهیونی ها را ترمیم می کرد و بر صلح خواهی اسلام تاکید می ورزید و با تمام اعتبار و اندیشه خود، گفتمان مصنوعی برای انگ خشونت طلبی به مسلمانان را به چالش می کشید، در درون کشور به جای ستایش و دست کم گزارش این کوشش، نام خاتمی به دلایلی دیگر مطرح شد. بهانه اصلی این بود که اصلاح طلبان تصمیم گرفتند در مرحله دوم انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی به دلیل محدود بودن آن از عبارت «یاران خاتمی» برای معرفی نامزدهای باقی مانده استفاده نکنند. تمام ماجرا نیز فراتر از آنی نیست که از زبان مرتضی حاجی عضو ارشد ستاد ائتلاف اصلاح طلبان بیان شد و اتفاقاً انعکاس گسترده یی نیز در مطبوعات اصولگرا یافت. او این گونه توضیح داده است؛ «به استنباط من دلیل اصلی تغییر این است که هم خود کاندیداها و هم اصلاح طلبان ترجیح داده اند این هزینه به نام آقای خاتمی انجام نشود تا بعد گفته شود که از نام و اعتبار آقای خاتمی خرج کردید اما نتیجه یی به دست نیاوردید... ضمن اینکه توجیه زیادی برای فعالیت گسترده وجود ندارد... آقای خاتمی همواره مورد علاقه همه اصلاح طلبان بودند و خواهند بود و حمایت ایشان از نامزدهای اصلاح طلب نیز وجود خواهد داشت. بنابراین به مصلحت نیست که نام ایشان با توجه به نتایج قابل پیش بینی خرج شود و مورد استفاده قرار گیرد. تغییر عنوان یاران خاتمی تصمیمی عاقلانه در دور دوم است و از وفاداری و علاقه نامزدهای اصلاح طلب بر حفظ شخصیت آقای خاتمی حکایت می کند.»
به بیان دیگر اصلاح طلبان پس از نتیجه انتخابات مرحله اول به این تصمیم رسیدند که از اعتبار و محبوبیت خاتمی - که همچنان وجود دارد - هزینه نکنند. اما چرا منتقدان اصلاحات به جای استقبال از این اتفاق که می تواند نگرانی های آنان را از راهیابی شمار بیشتری به مجلس هشتم مرتفع کند، خرسند نیستند و مهم تر از آن در طول هفته و به انحای مختلف بر خاتمی خرده گرفتند و طعنه زدند؟ این در حالی است که در طول برگزاری انتخابات بیشترین حجم تبلیغاتی حول این موضوع بود که اصلاح طلبان لیست واحد ندارند و برخی ترجیح داده اند به رغم نام های مشترک با عنوان خود شرکت کنند ولی این بار هیچ اشاره یی به وحدت در حمایت نامزدهای اصلاح طلب نمی شود، حمایت و هماهنگی یی که اگر هم در مرحله دوم انتخابات پیش رو به بار ننشیند در بزنگاهی دیگر به کار می آید. بیش از هر موضع گیری دیگر رسانه های اصولگرا سخنان الیاس نادران در گفت وگو با خبرگزاری فارس را پوشش دادند که از تغییر شعار «یاران خاتمی» در تبلیغ انتخاباتی به عنوان «تاکتیک» یاد کرد و حتی انتخابات مجلس هشتم را «رفراندوم شکست خاتمی» دانست. پیشتر تلاش می شد اصلاح طلبان با عناوین مختلف از یکدیگر تفکیک شوند و حمایت خاتمی متوجه تمامی آنان نشود اما اکنون به نظر می رسد شخص و شخصیت خود خاتمی در کانون این حملات قرار دارد. می توان پیش بینی کرد مادام که خاتمی از تصمیم خود درباره انتخابات آتی ریاست جمهوری خبر نداده و این نگرانی در اردوگاه اصولگرایان باقی باشد که او وارد این عرصه می شود این خط تبلیغی استمرار خواهد داشت. در یادداشت روزنامه یی که صریح تر موضع می گیرد لحن متفاوتی درباره او اتخاذ شده و به جای انکار روابط آقای خاتمی و اصلاح طلبان آمده است؛ «عملاً علایم روشنی وجود داشت که نشان می داد خاتمی صاحبان آنچه را که خود زمانی صدای دشمن در اردوگاه اصلاحات خوانده بود به عنوان حواریون خود پذیرفته و آنها را مدیریت می کند.» اینها همه در حالی است که محافظه کاران و اصولگرایان به رغم در اختیار داشتن تمام امکانات نظارت، اجرا و تبلیغ بیش از آنچه در پیش به دست آورده بودند به کف نیاورده اند و شمار آرا همان است که بود. منتها اتفاقی که افتاده این است که جمعیت خاموش در شهرهای بزرگ ترجیح داده اند همچنان خاموش بمانند و تنها کسانی که با حساسیت بیشتری مسائل را دنبال می کنند در صحنه حاضر شدند. اصولگرایان در مرتبه نخست نگران آن هستند که خاتمی کاندیدای انتخابات آتی ریاست جمهوری شود و ۱۲ سال پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ دوباره همان اقبال به مثابه موجی فراگیر تمام کشور را در نوردد. از این رو یک سیاست مشخص پیگیری می شود؛ در وهله اول خاتمی را از این تصمیم منصرف سازند. بی اعتنایی او به اخباری از این دست که با گزارش یک تارنمای محافظه کار با عنوان «پروژه خاتمی اردیبهشت ماه کلید می خورد» شروع شد این احتمال را که باید بار دیگر با «خاتمی محبوب» رقابت کنند محور بررسی ها قرار داده است. در این مرحله مدام یادآور می شوند که انتخابات مجلس هشتم را به عنوان آزمون مقدماتی در نظر گیرند و چون اصلاح طلبان به رغم به کارگیری شعار «یاران خاتمی» در تهران نتوانستند بر لیست اصولگرایان فائق آیند خاتمی این اتفاق را به منزله تست محبوبیت تلقی کند. اما رئیس جمهوری پیشین هدف دیگری را بیان داشته و با صراحتی بی نظیر گفته بود؛ «قصد ما این است که بازی آنها را بر هم بزنیم.»
این بازی می توانست سوق دادن اصلاح طلبان به تحریم انتخابات مجلس و حذف کلی آنان از جمهوری اسلامی و محروم شدن از انتخابات آینده باشد یا می توانست مصادره عنوان اصلاح طلبان توسط گروه های دیگر یا جناح بندی غیرواقعی باشد. اما حضور اصلاح طلبان به رغم ردصلاحیت های گسترده و با عنوان یاران خاتمی بدون آنکه رئیس جمهوری پیشین انتقاد و اعتراض کند هر چند به تشکیل اکثریت در مجلس هشتم منتهی و منتج نشده اما کماکان نقش و حضور این اردوگاه در معادلات سیاسی ولو بیرون از نهادهای تصمیم گیر درون حکومتی را یادآور می شود. تا خاتمی شخصاً و از زبان خود نگوید که مطلقاً قصد شرکت در انتخابات آتی ریاست جمهوری را ندارد این پیغام فرستادن ها و تلاش ها برای انصراف او ادامه خواهد یافت و روزی که روشن شود قصد حضور دارد بی گمان بدون هیچ رودربایستی بیشتر خواهند تاخت.
توصیه به خاتمی برای آنکه نامزد انتخابات آینده ریاست جمهوری نشود دوسویه است. به گونه یی که از یک طرف او را از اطرافیان تندرو بر حذر می دارند و از «شب تاریک و بیم موج و گرداب هایل» می هراسانند و از جانب دیگر به اصلاح طلبان یادآور می شوند که در پی «دیگری» باشند زیرا «خاتمی لوکوموتیو قدرتمندی برای کشیدن قطار اصلاحات نیست» و البته این سخن را به صداهایی درون جبهه اصلاحات نسبت می دهند. در توصیه به نیامدن امروز بر نتیجه انتخابات هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی در ۲۴ اسفند گذشته تاکید می شود و فردا فرجام هاشمی رفسنجانی در انتخابات گذشته ریاست جمهوری را یادآور خواهند شد. این در حالی است که قضیه روشن تر از اینها است. هواخواهی از اصلاحات باقی است منتها این هواداران گاه به ورزشگاه نمی آیند و ترجیح می دهند مسابقه را از صفحه تلویزیون خانه دنبال کنند. آن قدر برای بیان رخدادهای سیاسی در ایران مثال های فوتبالی آورده می شود که در اینجا نیز می توان از این بازی - ورزش محبوب مدد گرفت. شمار هواداران تیم هایی چون پرسپولیس و استقلال چندان کاهش نمی یابد و تنها اندکی به تیم های دیگر می گروند یا قید تماشا و پیگیری را می زنند اما گاه ورزشگاه یکپارچه آبی می شود و گاه تماماً سرخ. به بیان دیگر ورزشگاه بزرگ آزادی این آمادگی را دارد که در روزهایی خاص مملو از تماشاگر شود در حالی که در پاره یی مواقع تماشاگر پا به ورزشگاه نمی گذارد. این به معنی آن نیست که هواداران تیمی که برای تشویق به استادیوم نمی آیند طرفدار رقیب شده اند.
در عالم سیاست نیز چنین است. محافظه کاران و اصولگرایان پایگاه ثابت اجتماعی و نیروی تشکیلاتی خود را دارند. آنچه وضعیت اصلاح طلبان را در انتخابات مختلف متغیر ساخته این نیست که هواخواهان خود در پایگاه ثابت سیاسی را از دست داده اند. این است که جمعیت خاموش که تحولات اجتماعی و اقتصادی و مدنی را بر آزادی های سیاسی و سیاست به مفهوم فنی کلمه ترجیح می دهند و پتانسیل بسیار قوی و تعیین کننده یی نیز هستند گاه به آن پایگاه اضافه می شوند و کفه اصلاح طلبان را به شدت سنگین می کنند و گاه مانند انتخابات دوره دوم شوراهای شهر در اول اسفند ۱۳۸۱ یا انتخابات اخیر مجلس شورای اسلامی در ۲۴ اسفند ۱۳۸۶ چنین نمی کنند. حکایت مجلس هفتم و انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۴ البته جداست. بر این اساس می توان گفت تمام مشکل اصولگرایان با خاتمی این است که می تواند وزن جمعیت خاموش و احتمالاً غیرسیاسی شده را که بیش از دموکراسی و حقوق بشر در پی آزادی های اجتماعی و رفاه اقتصادی است به پایگاه سیاسی اصلاح طلبان اضافه کند. اصطلاح لایه های خاکستری به مفهوم همین جمعیت خاموش را اول بار علی اکبر ناطق نوری به کار برده بود تا دو اردوگاه سیاسی را یادآور شود که نیمی از جمعیت کشور در این لایه ها قرار می گیرند و موفقیت از آن گروهی است که این پتانسیل را از قوه به فعل درآورد. رویکردهای اخیر نشان می دهد اصولگرایان ترجیح می دهند بازی ولو با کیفیت پایین تر در ورزشگاهی انجام شود که نیمی از سکوهای آن خالی است اما آنها همین سکوهای خالی را به حساب خود احصا کنند. هر گونه بررسی و ارزیابی نتیجه انتخابات اخیر گواه آن است که این مثال را می توان تعمیم داد که هواداران اصلاحات به اردوی رقیب نپیوسته اند منتها فعلاً به ورزشگاه (پای صندوق های رای) نمی آیند. اصلاح طلبان می کوشند با رسانه های بسیار محدود و صدایی که به گوش همه نمی رسد و در همهمه صداوسیما گم می شود، این نکته را گوشزد کنند که خالی گذاشتن سکوها بازی را به تعویق نمی اندازد و سکوهای خالی را نیز به حساب خود می گذارند اما باز باید گفت که این صدا به گوش همه نمی رسد یا در همهمه ها گم می شود. خاتمی اما این قابلیت را دارد که جماعت را پای صندوق (به ورزشگاه) آورد. بی سبب نیست که رویکردی کاملاً مشخص اتخاذ می شود.
در این مرحله با زبان های مختلف این صدا را می شنویم که «شیر، پیر شده یی.» یا به حواریون که؛ «یارای آن ندارد که در کانون نشیند و دوران اصلاحات، شام آخر بود.» یک بار عنوان یاران خاتمی و مرتبه بعد حذف آن را به مثابه شاهد می آورند و مرتبه یی دیگر یادآور می شوند که برخی از حامیان ۱۲ سال پیش خود قصد حضور دارند. این هم اما اگر افاقه نکرد نوبت به آن می رسد که جمعیت خاموش یا همان لایه های خاکستری مخاطب قرار گیرند. عجیب آنکه در این استراتژی، شبکه های ماهواره یی فارسی زبان با دعوت به نیامدن یاری رسان می شوند. تحلیل ساده مرحله اول انتخابات ریاست جمهوری در سال ۸۴ نشان می دهد که هیچ اتفاق خاصی نیفتاد و نسبت ۲۰به ۷ در دوم خرداد ۷۶ دوباره تکرار شد. محمود احمدی نژاد و علی لاریجانی جمعاً هفت میلیون رای کسب کردند که همان میزان رای یگانه نامزد انتخابات ریاست جمهوری در سال ۷۶ است و ۲۰ میلیون رای خاتمی نیز خرد شد. در این تحلیل آرای محمدباقر قالیباف به حساب اصلاح طلبی اجتماعی نه سیاسی گذاشته می شود. نوع تبلیغات شهردار کنونی تهران نشان می داد که در پی پایگاه اجتماعی اصلاح طلبان و آرای جوانان غیرسیاسی بوده و اتفاقاً به این توفیق دست یافت. کاندیدای ریاست جمهوری در دوره بعد تنها با چهار فرض می تواند امیدوار باشد؛ اول اینکه بتواند لایه های خاکستری و جمعیت خاموش را به صحنه بیاورد. این قابلیت در محمد خاتمی وجود دارد و پس از ریاست جمهوری هم از این توان او فرو کاسته نشده است. فرض دوم این است که یک منشور چندوجهی باشد نه آنکه تماماً یک وجه را بازتاب دهد. خاتمی در عین اینکه از دموکراسی و جامعه مدنی می گفت، روحانی و روحانی زاده و سید نیز بود. در عین اینکه با روشنفکران و هنرمندان حشر و نشر داشت، زبان مردم را نیز می فهمید و هر کسی از ظن خود یار او شده بود هرچند به اسرار او پی نبرده باشد، در حالی که مثلاً دکتر معین در سال ۸۴ تنها توانست یک گفتمان را بازتاب دهد. دیگر کاندیداها نیز کمابیش چنین بودند. فرض سوم این است که رقیب درون گروهی نداشته باشد. مشکل اصلاح طلبان در سال۸۴ این بود که از یک سو با جبهه مقابل رقابت می کردند و از جانب دیگر درون خودشان. حال آنکه رقابت درون گروهی باید پیشتر صورت می پذیرفت و در یک مقطع، قطع می شد. همچون اتفاقی که در امریکا شاهد هستیم. قرار نیست و سازوکار انتخاباتی امریکا نیز اجازه نمی دهد که هم خانم هیلاری کلینتون با مک کین رقابت کند و هم باراک اوباما. رقیب مک کین جمهوریخواه یکی از این دو خواهند بود که قبل از فینال تعیین می شود. فرض چهارم این است که بتواند انتخابات را به رفراندوم یا همه پرسی بدل کند. مردم ایران نشان داده اند که برای «آری» یا «نه» گفتن های کلی آماده ترند تا انتخاب های جزیی (یکی از میان چندنفر).
با درک همین واقعیت بود که محافظه کاران پس از شکست در انتخابات دوم خرداد ۷۶ به این صرافت افتادند که به جای یک کاندیدا ۸ نفر را به رقابت با خاتمی در سال ۸۰ بفرستند. اگرچه نیک می دانستند که ۸ نامزد آرای آنان را خرد خواهند کرد اما می خواستند آن را از شکل دوقطبی که «آری» یا «نه» را در قالب رای به یک نامزد تداعی می کرد خارج سازند. یکی شعارهای اقتصادی سر می داد، دیگری وعده حذف کنکور و سومی و چهارمی تا هشتمی تا محمد خاتمی یکی از ۱۰ نفر باشد (به جز آن ۸ نفر نامزد دیگری نیز بود) اما باز خاتمی در یک سو ایستاد و دیگران در جانب دیگر و این بار با دو میلیون رای بیشتر. اگر در سال ۷۶ او نمادی از «نه» بود، این بار «آری» شد اما «آری» به همان «نه». باز با درک همین واقعیت و از سر زیرکی بود که محمود احمدی نژاد به دعوت شورای هماهنگی نیروهای انقلاب اسلامی پاسخ مثبت نداد و کنار ناطق نوری ،محسن رضایی و علی لاریجانی ننشست. او نیز می دانست راز توفیق در انتخابات ریاست جمهوری در ایران این است که باید به نماد «نه» تبدیل شود و مردم بیش از آنکه انتخاب کنند و یکی را از میان چند نفر برگزینند آماده آری یا نه گفتن هستند که در قالب نام اشخاص تجسم و تجسد می یابد. طرفه اینکه در مرحله دوم انتخابات گذشته ریاست جمهوری هم آنها که به هاشمی رفسنجانی رای دادند و هم آنان که محمود احمدی نژاد را برگزیدند بیش و پیش از آنکه نام یکی از این دو را بر برگه اخذ رای بنویسند در واقع در ذهن خود آری یا نه را ثبت کرده بودند. رای به هاشمی، «نه» به اراده یی بود که فتح قوه اجرایی و پالایش مدیران و بازگشت به دوران پیشااصلاحات را مدنظر داشت و رای به احمدی نژاد «نه» به مناسبات سیاسی و اقتصادی. ذهنہ ما با آری و نه گفتن آشناتر است. اگر تلخ و گستاخانه تر بخواهیم بگوییم می توان گفت بیش از آنکه بدانیم چه می خواهیم می دانیم چه نمی خواهیم.
● نفی پیشاپیش
خط تخریب خاتمی پررنگ شده است تا او را از این هدف گیری باز دارد. از این رو فروض چهارگانه در نظر گرفته می شود. یکی با تاکید بر اینکه نتوانسته جمعیت خاموش را در انتخابات مجلس پای صندوق بیاورد در حالی که می دانیم مجلس با انبوه نامزدها و علایق محلی در شهرستان ها و بی میلی سیاسی در شهرهای بزرگ از ریاست جمهوری جداست. فرض دوم این گونه نفی می شود که خاتمی دیگر منشور چندوجهی نیست و منحصر به مربع مجمع روحانیون، مجاهدین انقلاب، جبهه مشارکت و کارگزاران سازندگی است. برای تحقق نیافتن فرض سوم عجالتاً از تخریب کاندیدای بالقوه دیگر که منتقد جدی دولت نهم است پرهیز می شود تا تکلیف کاندیداتوری خاتمی مشخص شود. برای آنکه انتخابات به همه پرسی بدل نشود نیز می توان رئیس جمهور اصولگرا را که مهم ترین نامزد انتخابات آتی است در مقام منتقد و «نه» گوینده نشاند. واقعیت این است که انتقاد از آقای احمدی نژاد از جانب کسانی است که اساساً به او رای نداده بودند یا دست کم در مرحله اول رای نداده بودند و می تواند روی آرای تشکیلاتی و سازمان یافته و پاره یی اقشار حساب کند مشروط بر آنکه منتقد و برآشوبنده و برهم زننده تلقی شود و نه مسوول و نماد وضعیت کنونی اقتصادی. از این همه مفروضات، استدلالات و احتجاجات شاید بتوان نتیجه گرفت که خط تبلیغی تخریبی اخیر علیه خاتمی خصوصاً پیوند دادن نتیجه انتخابات مجلس با اعتبارسنجی او که عریان ترین وجه آن تعبیر «رفراندوم شکست خاتمی» و نه «یاران خاتمی» بود از «بیم موج» است؛ موجی که می تواند با اعلام کاندیداتوری او درگیرد. اگرچه این بیم به نوعی دیگر در اردوگاه اصلاحات نیز وجود دارد. وقتی مجری و ناظر و داور دست کم به لحاظ فکری به یک طیف تعلق دارند، هنگامی که می توان دلارهای نفتی را به بازار ریخت و به بهای بیماری هلندی اقتصاد ایران رونقی ظاهری و گذرا داد و مهم تر اینکه هیچ تضمینی وجود نداشته باشد که جمعیت خاموش یا لایه های خاکستری تصمیم گرفته باشد پا به ورزشگاه بگذارد و پای صندوق رای حاضر شود. پیروزی در برابر رقیبی که نتواند جماعت را به هیجان آورد و در ورزشگاهی که نیمی از سکوهای آن خالی است، آرزویی است که در ورای این گفتارها و رفتارها در نظر می آید. اگر غیر این باشد چه دلیلی دارد که مردی که در برابر «فتنه» صلیبی ایستاده و سیمای اسلام محمدی را در برنامه های فرهنگی ترسیم می کند و به لحاظ سیاسی نیز بخشی از مردم به سبب دعوت او آمدند، تا این اندازه مورد هجوم قرار گیرد؟ انصاف و مروت ایجاب می کند که رقیب، خاتمی را دست کم به خاطر گروهی که به نام او پای صندوق رای آورد تا همه را در تبلیغات رسمی به حساب حمایت از کلیت بگذارند، اگر ستایش نمی کنند سرزنش نکنند. اتفاقی که تنها در یک صورت رخ می دهد. او برای بهار ۸۸ برنامه یی نداشته باشد؛ چه مستقلاً و چه در مقام معرفی و پشتیبانی.
مهرداد خدیر
منبع : روزنامه اعتماد