یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

سوفی - SOFIE


سال تولید : ۱۹۹۲
کشور تولیدکننده : دانمارک، نروژ و سوئد
محصول : لارس کولویگ
کارگردان : لیو اولمان
فیلمنامه‌نویس : پیتر پولسن و اولمان، بر مبنای رمانی نوشته ٔهانری ناتاسن
فیلمبردار : یورگن پرسون
هنرپیشگان : کارن لیسه مونستر، گیتا نربی، ارلاند یوزفسون، یسپر کریستنسن، توربن تسلر، هنینگ موریتسن، استیگ هوفمایر، کریستن رولفس، کاسپار بافود
نوع فیلم : رنگی، ۱۵۲ دقیقه


ـ کپنهاگ، اواخر قرن نوزدهم. ̎سوفی̎ (مونستر) یک زن یهودی است که با وجود سی‌سالی سن، هنوز ازدواج نکرده و نگران از دست دادن فرصت‌های زندگی است. پدر و مادرش آدم‌های شریفی هستند که در مقایسه با عموی ̎سوفی̎ که اسم و رسمش را عوض کرده و جذب جامعه شده، افرادی فقیر و تنگ‌دست به نظر می‌رسند. در یکی از مهمانی‌های عمویش، ̎سوفی̎ مورد توجه نقاشی مسیحی به نام ̎هویبی̎ (کریستنسن) قرار می‌گیرد. ̎هویبی̎ تابلوئی از چهرهٔ ̎سوفی̎ می‌کشد که به عنوان نمونهٔ بارز انزواگرائی مغرورانهٔ یهودی، در تالار آکادمی به نمایش در می‌آید. ̎هویبی̎ و ̎سوفی̎ دلباختهٔ هم می‌شوند ولی پدر و مادر ̎سوفی̎ مخالف ازدواج ̎سوفی̎ با یک فرد غیر یهودی‌اند. ̎یوناس̎ (تسلر)، یکی از پسر عموهای غمزدهٔ ̎سوفی̎ که به سفری تجاری آمده، سعی می‌کند دل ̎سوفی̎ را به دست بیاورد. با وجود اکراه ̎سوفی̎، اما با تدبیر و ترفند او را به ازدواج با ̎یوناس̎ ترغیب می‌کنند. ̎سوفی̎ خانهٔ مادری را ترک می‌کند تا با ̎یوناس̎ که زندگی چندان مرفهی نیز ندارد، خانه و خانواده‌ای تشکیل بدهد. شوهرش از بسیاری جهات فرد ناقابلی از آب در می‌آید که اکثر اوقات خود را با مادرش (رولفس) سر می‌کند و مرگ مادرش نیز او را بیشتر به سوی دیوانگی سوق می‌دهد. تنها دلگرمی ̎سوفی̎ از این ازدواج ناموفق، پسرش ̎ آرون̎ است. اوج‌گیری جنون ̎یوناس̎ باعث می‌شود او را به یک بیمارستان روانی انتقال دهند. ̎سوفی̎ که به خانهٔ مادری‌اش بازگشته، یک روز در یک حراجی که تابلوی چهره‌اش در آنجا به چوب زده شده، آن ر‌ا در رقابتی با ̎هویبی̎ که قیمت را بالاتر و بالاتر می‌برد، خریداری می‌کند. پس از مرگ پدر و مادر، ̎سوفی̎ کسب و کار آنان را می‌چرخاند. ̎ آرون̎ (بارفورد) که حالا بزرگ شده می‌گوید که نمی‌تواند یک زندگی سنتی را تحمل کند و برای آنکه آزادانه در قلب جامعه زندگی کند، خانهٔ مادری را ترک می‌کند.
ـ نخستین تجربهٔ کارگردانی اولمان (بازیگر اصلی بسیاری از فیلم‌های اینگمار برگمان) به طرز شگفت‌انگیزی ب صحنه‌هائی جالب آغاز می‌شود: طنز نسبتاً فراوانی در آن هست، گفت‌وگوهائی دلنشین بر زبان شخصیت‌ها روان می‌شود، و جلوه‌های خوشایندی از عشق منکوب شده به نمایش در می‌آید. اما متأسفانه تمام این نکته‌های مثبت تا پایان فیلم ادامه نمی‌یابد و پس از گذشت حدود چهل دقیقه، گوئی که فیلم ناگهان به خود آمده باشد، به سمت نمایش تیره‌بختی‌ها و وقایع وقت‌انگیز، که خاص فیلم‌های برگمان است، متمایل می‌شود. از این به بعد، شخصیت ̎یوناس̎ توجه تماشاگران را جلب می‌کند و همدردی آنان را می‌طلبد. اما فردیت او، که انگار بر اساس خصوصیات فردی شخصیت‌های رمان‌های چارلز دیکنز بنا شده، به چنان دیوانگی و جنونی دچار می‌شود که جلوهٔ دلگیر کننده‌ای از فیلم تا به انتها به جای می‌گذارد. فیلمنامهٔ اولیهٔ اولمان بیشتر از هشت ساعت بوده، اما آنچه از دل آن هست ساعت بیرون کشیده شده، و در ۱۵۲ دقیقه فشرده کرده، چنان طولانی می‌نماید که گوئی بر عکس، فیلمنامه را بسط و گسترش داده است. در پایان فیلم‌، زمانیکه ̎سوفی̎ بار دیگر ̎هویبی̎ را در یک حراجی می‌بیند، امید به یک پایان خوش و در عین حال شگفت‌انگیز در ذهن تماشاگر شکل می‌گیرد، اما این امید خیلی زود به یأس تبدیل می‌شود. مرگ پدر و مادر ̎سوفی̎ و تصمیم به رفتن پسر ̎سوفی̎، چیزی برای پایان خوش باقی نمی‌گذارد.