پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

گونه های ازدواج در عصر جاهلی


گونه های ازدواج در عصر جاهلی
«ازدواج» یا به عبارتی پیوند میان زن و شوی، «خانواده» را می آفریند و سپس از تجمع سازمان یافته خانواده هاست كه یك «جامعه» شكل می یابد. از این رو، برای آشنایی با كفایت ها و كاستی های هر جامعه، در كنار همه پژوهش های لازم، ضرورت دارد كه چند و چون ازدواج در آن جامعه نیز بررسی شود.
در این نوشتار با توصیف و تحلیلِ گونه های ازدواج در عصر جاهلی، جنبه ای مهم از اوضاع زن، خانواده و جامعه عصر جاهلی تبیین می شود. گفتنی است كه مقطع تاریخی یاد شده، مدخل و زمینه ای برای تاریخ اسلام به شمار می آید كه مطالعه ابعاد مختلف آن، موجب شناخت عمیق آیین اسلام و دستاوردهای آن می شود. هم چنین در این نوشتار، گونه هایی از ازدواج های رایج در عصر جاهلی كه به تأیید و امضای شریعت اسلام رسیده نیز معرفی شده است.
الف) گونه اصلی ازدواج (زناشویی)
آوازه «تاریخ قبل از اسلام» به عصر جاهلیت، چه بسا این تصور را به وجود آورد كه ازدواج در آن دوره، به دور از هر آیین و مرامی بوده است و در آن روزگار اساساً هرچه بوده، تنها راهی برای اطفای نایره شهوت بوده است و نه ازدواج به مفهوم پیوند «زناشویی» و آغازی بر تشكیل خانواده.
در سده های نخستین از تاریخ اسلام، پس از برپایی جنبش «شعوبیه» كه از تفاخر و هم چشمی كردن عرب و عجم حكایت داشت، هاله هایی از تصور مزبور، بروز یافت. برخی از «مثالب» نویسان كه درباره رسوم ناروای قوم رقیب (طرف مفاخره) كتاب می نوشتند، در زشت نمایی از عرب، با بیان «نكاح الجاهلیه»، ازدواج های ناپسند را برجسته و عیان كرده و از موارد پسندیده با شتاب گذشته اند.۳
تردیدی نیست كه عرب به گونه های جاهلانه ای از نكاح ارتكاب می جست و حتی از نكاح های زشت و ننگ بار با برخی از خویشان خود پرهیز نمی كرد، چنان كه به ازدواج با زن پدر ـ به شرط آن كه مادر خودش نباشد ـ یا ازدواج هم زمان با دو خواهر (جمع بین الاختین) دست می یازید.۴
اما باید دانست كه مردم عرب در دوران پیش از اسلام، در كنار تمام «جاهلیت»ها، به آیین و عرفی نیز پای بند بودند، چنان كه ایشان در همان دوران، ازدواج با شماری از زنان را حرام می دانستند كه اسلام نیز حرمت آن را امضا و تقریر نمود.۵ مرد عرب با دختر، مادر، خواهر، خاله یا عمه خویش ازدواج نمی كرد.۶ و اساساً نزد عرب، اصل بر این بود كه نكاح با محارم، حرام باشد.۷ از این رو باید اذعان داشت كه استنباط گوستاولوبون، مستشرق فرانسوی (۱۸۴۱ـ۱۹۳۱م) مبنی بر این كه آیه حُرِّمَتْ عَلَیْكُمْ أُمَّهاتُكُمْ و...; بر شما حرام شده است ]ازدواج با [مادرانتان و دخترانتان و...»۸ به تجویز نكاح با محارم در عصر جاهلی (و میان ملت های سامی)۹اشاره دارد، پذیرفته نیست.
این نكته بسیار مهم و قابل تأمل است كه شكل اصلی و رایج نكاح در میان اقوام عرب (قبیله قریش و بیشتر قبایل عرب)۱۰ همانند این روزگار، ازدواجی به نام «بعوله» (پیوند زناشویی) بوده است. بر مبنای این ازدواج، مرد (بعل) و زن (بعلهٔ)، هر دو زن و شوی و همسران یكدیگر می شدند و هرگاه با این ازدواج، فرزندی زاده می شد آن فرزند در نَسب تابع پدر بود، البته مرد می توانست تعداد بسیاری از این زنان را داشته باشد (چند همسری)۱۱ یا آن كه به یك همسر بسنده نماید (تك همسری).۱۲ این ازدواج (بعوله) به دو شكل انجام می شد: به صورت عادی و با رضایت طرفین یا پس از وقوع جنگ در میان قبایل و با اسارت زنان.
گفتنی است كه در شكل عادی، ازدواج بر سه عنصر «خواستگاری»، «مهریه» و «عقد»۱۳ تكیه داشت كه در ادامه، به طور اختصار مورد بحث قرار می گیرد. اما درمورد ازدواج با اسیر جنگی، رسم بر این بود كه هر یك از مردان قبیله فاتح می توانستند از میان زنان اسیر شده، بر اساس قرعه كشی یكی را برگزینند، آن گاه اگر زن برای آن مرد، فرزندی می آورد، خودبه خود، همسر و زوج او می گردید و مرد نیز شوهر او محسوب می شد. به هررو، پس از ازدواج (بعوله)، زن زیر حمایت و سرپرستی مرد قرار می گرفت.۱۴
بدیهی است كه رواج این گونه زناشویی بیان گر آن است كه در آن دوران نه تنها در امر ازدواج، هرج و مرج نبوده، بلكه رسم ومرامی استوار در میان بوده است.۱۵ اما باید دانست كه تعلّق یك سویه زن به مرد، آن چنان شدید و بغرنج بود كه زن پس از ازدواج به ملكیّت مرد در می آمد، به طوری كه پس از وفات مرد، زن همچون یكی از اموال به جای مانده (تركه) به وارثان می رسید.۱۶
● عناصر ازدواج
در حالت عادی مرد از ولیّ دختر ـ و نه خود او ـ خواستگاری می كرد و بدون آن كه رضایت دختر مطرح باشد، همین ولیّ (پدر، برادر یا عمو) ردّ و قبول آن خواسته را برعهده داشت و او بود كه از خواستگار، «مهریه» را می ستانید; مهریه ای كه حتماً باید پرداخت می شد، زیرا این خود، «ثمن» و بهایی برای زن به شمار می آمد.۱۷ بی گمان، سعی ولیّ بر آن بود كه مبلغ مهریه، گزاف باشد تا نشان از شرافت زن باشد.۱۸ این مهریه را «نافجه» نیز می نامیدند; به معنای آن چه بر مال ولیّ «زیاد» (افزوده) می شد.
در میان بادیه نشینان رسم بر این بود كه خواستگار برای پرداخت مهریه، تعدادی شتر را تا خیمه زن می آورد، در حالی كه عرب شهر نشین وجه نقد (درهم و دینار) را ترجیح می داد.۱۹
تصریح شده است كه گاهی دختر جوان اصلا چیزی از مهریه را اخذ نمی كرده است.۲۰ جواد علی، پژوهشگر تاریخ عصر جاهلی، در این باره به بیان عبارت های مردّد پرداخته است، به طوری كه در جایی می گوید:
نزد عرب جاهلی، اصل آن بود كه مهریه به زن پرداخت شود، اما ولیّ امرِ زن كسی بود كه آن را می ستانید تا از آن در خریدن آن چه زوجه با خود به خانه شوهر می برد (جهیزیه) مصرف نماید. و گاهی نیز ولیّ، مهریه را برای خود اخذ می كرد و چیزی
از آن به زن نمی پرداخت چون باور داشت كه این حقّ خود اوست، از این رو در اسلام این عمل ممنوع گردید.۲۱و۲۲
او در فرازی دیگر می نویسد:
و گفته شده كه اهل جاهلیت از مهریه زنان چیزی را به خود آنان نمی دادند.۲۳ و در پایان نتیجه می گیرد:اهل جاهلیت برای انتفاع از مهریه، بر یك راه و روش نبودند; برخی از آنان همه مهریه را به زن می پرداختند و برخی دیگر، قدری نیز اضافه تر می دادند تا به دختر اكرام نمایند و دسته ای نیز بودند كه خود، تمام مهریه یا بخشی از آن را مصرف می كردند.۲۴
البته گفتنی است كه نتیجه گیری مزبور فاقد هر گونه سند معتبری بوده و به هر حال، خود مؤید این نكته است كه زن هیچ گاه مستقیماً مهریه را نمی گرفته است، چنان كه در عبارت اخیر، مراد از «اهل جاهلیت»، دقیقاً همان ولیّ زن است.
عرب در جاهلیت، برای انجام ازدواج از چارچوب و روشی دینی پیروی نمی كرد، زیرا در آن دوران، ازدواج یك عقد مدنی محض ـ به سادگی بیع ـ به شمار می آمد۲۵ و آن چه امروزه در برگزاری عقد ازوداج به عنوان یك چارچوب شرعی، معمول و معهود است، در جاهلیت وجود نداشت و حتی ممكن بود كه یك عقد ازدواج بدون شاهد برگزار شود.۲۶البته این سخن به معنای این نیست كه در آن روزگار، دین و آیین عرب - هرچه كه بوده ـ در امر ازدواج دخالتی نداشته است چنان كه حرمت نكاح با محارم ـ كه پیش تر به آن اشاره شد ـ خود از یك دیدگاه شرعی نشأت می گرفت، هم چنین براساس یك تلقّی شرعی ـ عرفی، مایه افتراق میان «نكاح» و «زنا» همان مهریه ای بود كه در نكاح و عقد، معین و سپس پرداخت می شد،۲۷ اما در زنا چیزی به عنوان مهریه وجود نداشت.۲۸
حال، باید به این مسئله پرداخت كه اساساً در آن روزگار، برگزاری عقد ازدواج به چه شكلی بوده است؟
چنان كه پیش از این گذشت، مشهور است كه در جاهلیت، ازدواج بعوله بر سه عنصر «خواستگاری»، «مهریه» و «عقد» مبتنی بود، ولی گاهی نیز گفته می شود: «شیوه ازدواج در جاهلیت با خواستگاری و موافقت بر سر مهریه به اتمام می رسید سپس مجلس عروسی بر پا می شد»۲۹ كه مشخصاً در این كلام، هیچ صحبتی از اجرای عقد در بین نیست.
گفتنی است كه همین ابهام و دوگانگی سخن در كلام جوادعلی نیز بسیار مشهود است. او در جایی از نوشته اش، چنین تعبیر می كند: «ازدواجی كه بر خواستگاری و مهریه و بر ایجاب و قبول استوار بود...» اما پس از چند سطر می نویسد: «این ازدواج به خطبه و مهریه اتمام می یافت»۳۰
در این باره می توان گفت كه چون در آن زمان، عقد ازدواج با اجرای صیغه ایجاب و قبول نبود و چارچوب شرعی یا قانون خاصی نداشت بنابراین، آن چه اهمیت داشت همان مراحل خواستگاری و تعیین مهریه بود۳۱ كه بین این دو، مسلماً توافق بر سر مهریه مهم تر بود تا آن جا كه وجهی برای افتراق میان نكاح و زنا به شمار می آمد. اما عقد ازدواج (مشتمل بر ایجاب و قبول) را می توان تنها یك مرحله پایانی دانست كه به احتمال قوی، در عصر جاهلی، چندان مهم به شمار نمی آمد، چنان كه یكی از محققان گوید:
در اخبار جاهلیت، نقل نشده كه عقد ازدواج در برابر یك هیئت دینی یا
رسمی برگزار می شد، هم چنین هیچ گزارشی دالّ بر آن نیست كه در برگزاری یك مجلس خاص، حضور دو خطیب، و اولیای طرفین و شهود برای شنیدن ایجاب و قبول واجب بود.۳۲
به عبارتی، مهم این بود كه اعلان شود فلان مرد با فلان زن، شوی و زن شده اند كه این اعلان بر خواستگاری، تعیین مهریه و سپس مجلس عروسی متكی بود.۳۳ حال، باید دید كه در چنین وضعی تا چه اندازه می توان بر موضوعاتی، مانند طرفین عقد و «معقودٌ علیها» سخن گفت؟
آلوسی، محقق معاصر در بیان مراحل ازدواج بعوله در عصر جاهلی، پس از ذكر خواستگاری و مهریه می نویسد: «... ثمّ یعقد علیها;۳۴ ... سپس عقد بر روی زن واقع می شد»، به معنای این كه زن «معقود علیها» می باشد. گفتنی است با اعتماد بر همین معنا گفته شده است: «در عقد ازدواج، طرفین عقد، ولیّ زن و زوج (مرد خواستگار) بودند و مورد عقد خود زن بود، و بدل همان مهریه ای بود كه زوج در برابر تملّك آن زن به ولیّ می پرداخت».۳۵ آن گاه بر همین اساس، تأكید شده است كه اسلام با ارج نهادن به زن، خود او را طرف عقد قرارداد و در این عقد، «تمتع» را معقود علیه، و مهریه را ثمن آن قرار داد.۳۶ البته این نكته با وجود آن كه می تواند بسیار ارزش مند باشد، اما به دقت های حقوقی و فقهی نیاز دارد، زیرا ـ چنان كه گذشت ـ در جاهلیت، مهم ترین عناصر در ازدواج، اموری جز اجرای صیغه عقد بوده است، بنابراین باید دید كه آیا این اجازه را داریم كه تمام ازدواج (همراه با مراحل خواستگاری و تعیین مهریه) را یك عقد به شمار آوریم و آن گاه با توجه به روند ازدواج در آن دوران، بگوییم كه زن، فقط معقود علیه بوده است; در این صورت، سخن گفتن درباره جزئیات و چگونگی اجرای صیغه عقد در آن روزگار، بسیار نامطمئن و بیشتر مبتنی بر حدس و گمان خواهد بود.
ناگفته نماند كه پس از ظهور اسلام، رسول خدا(صلی الله علیه وآله) در جامعه اسلامی شخصاً تولیت عقد ازدواج را به دست گرفتند تا مبرم و استوار برگزار شود و بدین سان، با گذشت زمان به تدریج در جوامع اسلامی مؤسسات حكومتی و قاضیانی مشخص برای تولّی عقد ازدواج و ثبت و ضبط آن بهوجود آمد.۳۷
سؤال مهم دیگر این است كه در جاهلیت در تحقق یك ازدواج ـ از نوع بعولهٔ ـ «ولایت» امر زن با چه كسی بوده و اصلا خود زن تا چه اندازه صاحب اختیار بوده است؟
یكی از پژوهشگران معاصر در پاسخ به این پرسش، میان «باكره» و «غیر باكره» تفاوت گذارده و گفته است كه در جاهلیت، در مورد دختر (باكره)، مردی كه ولیّ او بوده، سلطه ای كامل و مطلق داشته است، به طوری كه اگر از دختری خواستگاری می شد، این پدر و پس از او، برادر بزرگ تر و یا عمو بود كه تصمیم می گرفت و دختر حق هیچ گونه اظهار نظری نداشت.۳۸ پژوهشگری دیگر، با استناد به برخی از نمونه ها و اشعار عرب جاهلی كوشیده است تا ثابت كند كه پس از خواستگاری، به طور كلی ولیّ زن با خود زن مشورت، و نظر او را درباره قبول یا ردّ مرد خواستگار اخذ می كرد.۳۹ در این باره، این تحلیل جالب توجه است:
اگر مشاهده می شود كه در میان برخی بزرگان قبایل بودند كسانی كه با دختران خود در مورد خواستگارانشان مشورت می كردند، این در زمانی بود كه آن خواستگاران متعدد، نزد ولیّ از نظر شرافت و سیادت یكسان به شمار می آمدند، بنابراین در چنین صورتی ولیّ با دختر مشورت می كرد تا یكی از آنان را انتخاب كند; بسته به ترجیحی كه در نظر دختر نسبت به مزیت های شخص منتخب وجود داشت، مزیت هایی مانند كَرَم، شجاعت، حُسن خلق و هوش مندی.۴۰
در مورد زن غیر باكره باید به عواملی چون سن و سال و تعداد شوهرانی كه پیش از آن داشته توجه كرد; اگر او قبلا چندین شوهر داشت و آن ها وفات كرده یا آن كه او را طلاق داده بودند،۴۱ دیگر چنین زنی، امر ازدواجش به دست خودش بود. در چنین موردی مرد خواستگار، پیشنهادش را با خود زن در میان می گذاشت و زن درصورت رضایت، از آن مرد می خواست كه او را از پدرش (یا ولیّ اش) خواستگاری كند و ولیّ، حق نداشت كه این زن را از چنان ازدواجی كه مورد رضایتش بود منع كند مگر آن كه خواستگار «هم كفو» زن نبود و در شرافت، پست تر از او بود.۴۲افزون بر این باید دانست كه برخی از زنان عرب براساس شرافت نسبی یا مكنت مالی، به جایگاهی نایل می شدند كه امر ازدواج ایشان به دست خود آنان بود و از میان خواستگارانی كه داشتند آن را كه دلخواه شان بود بر می گزیدند،۴۳ چنان كه در همین باره می گویند كه روزی هند، دختر عتبه به پدر اعلام كرد:
من زنی هستم كه امر خود را مالك شدم پس مرا به ازدواج با هیچ مردی درنمی آوری، مگر آن كه آن مرد را به من معرفی می كنی.۴۴
ب) گونه های دیگر
گذشت كه در میان عرب پیش از اسلام، ازدواج «بعولهٔ»، نكاحی رایج و استوار
بود، اما آن چه از اتصاف دوران مزبور به «جاهلیت» برمی آید، ما را به گونه های دیگری از نكاح رهنمون می گردد كه درباره یكایك آن گونه ها (به تعبیری، ازدواج های جاهلانه) یك پرسش هم چنان برجاست و آن، این كه آیا در همان روزگار قبل از اسلام در نگاه جامعه عرب، چنین ازدواج هایی چگونه ازدواج هایی بوده است به راستی، چرا از عبداللّه، پدر رسول خدا(صلی الله علیه وآله) به دلیل پرهیز از
ازدواجی از آن قبیل، ستایش شده است،۴۵ و از آن سو، عمارهٔ بنولید، هند و...
با آلودگی به چنان نكاح هایی نام و نشان خود را در متن كتاب های «مثالب»۴۶ جای داده اند؟
باید اذعان كرد كه به درستی روشن نیست آیا در همان دوران جاهلیت، نگاه عرب به چنین ازدواج هایی، نگاهی تحریم آمیز یا نفرت انگیز بوده یا چنین نبوده است؟ پاسخ این پرسش تا اندازه زیادی روشن می كند كه آیااین گونه های دیگر ازدواج در جاهلیت رواج داشته یا مواردی غیر شایع بوده است؟
۱ـ نكاح ضیزن (نكاح مقت، نكاح وراثتی)
عرب در دوران جاهلیت، خود را به نكاح با مادر نمی آلود، اما او خویشتن را برای ازدواج با زنان پدر سزاوار می دانست، لذا همین كه مرد (پدر) از دنیا می رفت و زنی از او باز می ماند، پسر (یااقربای) آن متوفا، نسبت به زن بازمانده، صاحب امتیاز بودند. آینده چنین زنی به خواسته پسر ـ و در صورت تعدّد فرزندان، پسر بزرگ تر۴۷ ـ و آن گاه دیگر اقربای متوفا بستگی داشت كه یا آن زن را خودبه خود (بی هیچ مهریه و عقدی) به نكاح خویشتن در می آورد و یا آن كه مُهر «عضل» (منع) بر او می نهاد كه در این صورت، آن زنِ بازمانده اجازه نداشت با دیگری ازدواج كند و بر همان حال، باقی می ماند تا آن كه اَجَل، او را نیز در رباید.۴۸ هم چنین ممكن بود كه پسر یا یكی از اقربا كه وارث نكاح این زن به شمار می آمدند، با اخذ مالی، زن را آزاد بگذارند تا به اختیار خود با مردی دیگر ازدواج نماید. نیز این احتمال نیز وجود داشت كه وارث، عفو و گذشت كند و بدون گرفتن مالی، زن را به تزویج دیگری در آورد.۴۹
در این نكاح، زن بازمانده، دقیقاً همچون اموال موروثی، تابع احكام طبقات وارث بود; با این تفصیل كه اگر در طبقه اول، چندین پسر وجود داشت، فقط پسر بزرگ وارث نكاح این زن به شمار می آمد. بر این اساس، با اعراض آن پسر از این ارث، نوبت به پسر بعدی می رسید و در نهایت، این ارث برای اقربای دیگر بود.۵۰هم چنین در میان اقربا، برادر میت۵۱ مقدم بود و سپس نوبت به دیگران می رسید.۵۲
گفتنی است در زبان عرب به پسری كه وارث «زن پدر» خود می شد، «ضَیْزَن» اطلاق می گردید; به این معنا كه در آن زن، با پدر خود «مزاحمت» می یافت، البته ضیزن به «شریك» در زن نیز معنا و بر سایر وارثان نیز تطبیق شده است.۵۳ هم چنین گفته می شود كه مردم عرب، به این ازدواج، «مقت» نام داده اند; به معنای این كه «مایه نفرت» بوده است،۵۴ به مولود چنین نكاحی نیز «مقتی» و «ممقوت» گفته اند.
با ظهور اسلام، این نكاح تحریم شد و مسلمانان بنا به نص قرآن كریم، از نكاح با زنان پدران خود منع شدند تا آن جا كه این نكاح به «فاحشه»، «مقت» و «شیوه ای ناپسند» معرفی شد.۵۵ بی گمان، تعبیر به «مقت»، حكایت از نگاهی نفرت انگیز به این نكاح دارد، اما به نظر نمی رسد كه چنین تعبیری به دوران پیش از اسلام مربوط باشد، و اساساً این تعبیری بوده است كه در فرهنگ اسلامی و با تأسّی از قرآن كریم رواج یافته است.
برخی محققان عرب بر آنند كه دامنه چنین ازدواجی را میان سرزمین ها و اقوام غیر عرب نیز بگسترانند، چنان كه پژوهشگری معاصر بر این نكته پای می فشرد كه این نكاح در سرزمین های فارس (ایران) رایج بوده و آن گاه به سوی اقوام عرب كشیده شده است. سند چنین مدعایی، صرفاً شعری از اوس بن حجركندی است كه چنین است:
و الفارسیه فیهم غیر منكرهٔ *** فكلّهم لأبیهم ضیزن سلف۵۶
«چنین نكاحی در میان «فارس»ها زشت نیست و همه آن ها «ضیزن» و مشارك با پدرشانند». البته تحقیق درباره وجود چنین نكاحی میان ایرانیان قدیم، از عهده این نوشتار بیرون است.
به هررو، جامعه شناسان چنین پدیده ای را «جانشینی»۵۷ نامیده اند و مبنای آن را مالیّت داشتنِ زوجه دانسته اند، به طوری كه از پدر (شوی متوفا) به پسر ارث می رسد، البته مشروط بر آن كه زوجه، مادر آن پسر نبوده باشد. بر این اساس، ملكیت به عنوان اندیشه ای مادی، در ورای این پدیده اجتماعی جای می گیرد. گفته شده است كه در میان اقوامی دیگر، مانند یهود، هندی، یونانی و رومی نیز چنین ازدواجی وجود داشته با این تفاوت كه بر یك اندیشه معنوی متكی بوده است; یعنی پس از تداوم نكاح در آن خانواده، فرزندانی زاده شوند و به عبادت خداوند بپردازند.۵۸ البته اگرچه این موضوع، خود نیازمند بررسی مستقلی است، اما باید اذعان داشت كه مسلماً این نوع نكاح در میان عرب به یك اندیشه مادی متكی بوده است. بر همین اساس، برخی نگاه عرب جاهلی را به زن خویش، نگاهی مالكانه تفسیر می كنند.۵۹ باآن كه این تفسیر را نمی توان یكسره گزاف انگاشت، اما می توان آن را بسیار مبهم دانست، زیرا می دانیم كه مرد عرب، مالكِ جاریه خود نیز بوده است; اما آیا به راستی مالكیت او نسبت به «زوجه» و «جاریه» همگن بوده است؟!
در این جا باید این نكته را در نظر داشت كه مرد عرب در نكاح با یك زن، مهریه او را پرداخت می كرد، از این رو پس از وفات آن مرد، پسرش (یا دیگر وارث او) خویشتن را نسبت به آن مهریه پرداخت شده سزاوار می دید و بنابراین در صورت پسند، زن را به تزویج خود در می آورد، و در غیر این صورت، زن را از ازدواج با دیگران باز می داشت تا سرانجام بتواند پس از مرگِ چنین زنی اموالش را در جبران همان مهریه تصاحب كند، مگر آن كه زن فدیه ای می پرداخت و خود را رها می كرد.
شاید با وسواس و دقت در نكته اخیر، هم چنان به جای نخست برگردیم; یعنی ممكن است بگوییم كه عرب به دلیل همان پرداخت مهریه، نگاهی مالكانه به زن داشته، نه آن كه فقط در پی برگرداندن مهریه بوده است. چنین تحلیلی گرچه ممكن است از نظر حقوقی پذیرفته باشد، از نظر تاریخی چندان قابل اعتماد نیست.
به عبارتی، در نگاه به بستر تاریخی سخن در می یابیم كه پسر میّت (و یا دیگر وارث او) بیشتر به مهریه پرداخت شده می اندیشیده است:
وارث سزاوارتر بود كه زن بازمانده را با همان مهریه ای كه مرد متوفا پرداخته بود، همسر خود سازد یا آن كه او را به نكاح با دیگری درآورد و مهرش را بستاند.۶۰
با توجه به آن كه برجسته ترین مورد در نكاح «مقت»، ازدواج پسر با زوجه پدر بوده است، در این باره باید دانست كه نكاح مزبور مشروط به آن بوده است كه زوجه، مادر آن پسر نباشد،۶۱ چنان كه تعبیر به «زوجه پدر» صراحتاً از تعبیر به «مادر» متفاوت است. بنابراین، ازدواج پسر با زوجه مطلقه پدر، حتی در زمان حیات پدر در شمار نكاح مقت ذكر شده است.۶۲ هم چنین اگر گاهی پدری زن خود را به نكاح پسرش در می آورد، باز نكاحی مقت محسوب می شد.۶۳ گفتنی است كه فرزند حاصل از این ازدواج، افزون بر آن كه فرزند پسر بود، برادر یا خواهرش نیز به شمار می آمد، چنان كه عمروبن معدیكرب پس از ازدواج با زن پدر خود وقتی از او شدیداً رنجیده می شود متحیر می ماند كه چه كند(؟!)، زیرا آن زن، هم مادرِ برادرانش و هم مادرِ فرزندانش است. او در این باره چنین می سراید:
فَلَوْلا اِخوتی و بَنِیّ منها *** ملأت لها بذی شَطَب یمینی۶۴
«اگر برادران و پسرانم از آن زن نبودند، او را با شمشیر كنده كاری شده از میان می بردم!»
در این بیت، شاید منظور از «برادران»، فرزندانی باشد كه زن پیش از آن، و درحال ازدواج با پدر، زاده است. این تردید، گرچه اهمیت چندانی ندارد، اما زمینه مناسبی را فراهم می سازد تا یك پرسش و ابهام مطرح شود و آن این كه اگر زن، از نكاح با زوج متوفا فرزندی داشت، آیا آن فرزند زن، اجازه می داده كه مادرش، این چنین از این مرد (متوفا) به دیگری (وارث) منتقل شود؟! شگفت آن كه اساساً نه در منابع تاریخی، و نه در مطالعات متأخر، از اصل چنین تردید و ابهامی اثری دیده نمی شود تا چه رسد به پاسخ آن.
پرسش دیگر در این جا این است كه آیا اساساً در آن روزگار، چنین نكاحی زشت و نفرت انگیز بوده است؟! در قرآن كریم از این نكاح، به «مقت» (نفرت انگیز)۶۵ یاد شده است، اما آیا این تعبیر، صرفاً برخاسته از نگاه تحریم آمیز اسلام نبوده است؟!
در برخی منابع معتبر تاریخی تصریح شده كه چنین نكاحی از نظر عرب پیش از اسلام، حرام نبوده است۶۶ و به تعبیری، بنا به آیین و شرع جاهلیت، آن نكاح، مباح بوده است. البته این منابع، بیشتر به یك گزارش تاریخی نظر دارند كه بر مبنای آن گزارش، چنین نكاحی در میان دو تن از نیاكان رسول اكرم(صلی الله علیه وآله)به ترتیب: كنانه و هاشم واقع شده است(!)۶۷ حال آیا به راستی، اصل چنین گزارشی صحت دارد یا پرورده خیال كسانی است كه خود ایل و تباری بدنام داشته اند و به دنبال جعل شریك جرم بوده اند؟! به هررو، این موضوع نیازمند بررسی جداگانه ای است.
هم چنین باید اذعان كرد كه بیش تر منابع تاریخی بر این نكته پای فشرده اند كه این ازدواج، نزد خود عرب بسیار زشت و قبیح بوده است.۶۸ آن چه می تواند در اثبات این امر، بسیار سودمند باشد وجود اشتقاق هایی از واژه «مقت» (منفور) است. با وجود این اشتقاق ها، دیگر نمی توان پذیرفت كه اطلاق «مقت» بر این ازدواج از سوی قرآن كریم (آیه ۲۲ سوره نساء)، صرفاً برای بیان دیدگاه تحریمی اسلام بوده و هیچ رویكردی به قباحت عرفی آن نداشته است. در این باره باید دانست كه آیه مزبور، تنها در شأن اشخاصی معدود (ابوقیس بن الأسلت، الاسودبن خلف، صفوان بن امیه و منظور بن رباب) نازل شده است،۶۹ اما بی گمان شمار كسانی كه در عصر جاهلی به این نكاح می پرداختند قطعاً محدود به این افراد نبوده است، چنان كه پس از اسلام، درباره متولدان از این نكاح، واژگان «مقتیّ» یا «ممقوت» استعمال شده است.
اجرای این نكاح وراثتی در یثرب با این رسم همراه بوده است كه پس از وفات یك مرد، بی درنگ، پسر (یا وارث دیگر) جامه خود را بر سر زن بازمانده، می انداخت تا بدین سان، ارث بردن نسبت به نكاح او را اعلام كند، آن گاه اگر می خواست او را همسر خویش می ساخت یا آن كه او را باز می داشت تا مالی بپردازد و خود را برهاند.۷۰
به هررو، از برآیند سخن می توان دریافت كه عرب با آن كه به چنین ازدواجی دست می یازید، اما خود به زشتی و قباحت آن آگاه بود و می كوشید تا آن را به دیگر اقوام نیز نسبت دهد.۷۱ در این جا می توان مدعی شد كه چنین نكاحی در میان عرب رواج داشته است، چنان كه توانسته به واژه سازی منجر شود و واژگانی چون «مقت»، «ممقوت»، «مقتیّ» و «ضیزن» را كه پیش تر شناسایی شد، برجای گذارد. افزون بر این، تعبیر «زشت ترین عملی كه اعراب انجام می دادند»،۷۲ بهترین گواه بر رواج چنین ازدواجی تواند باشد. كوتاه سخن آن كه جاهلیت عرب، سبب ارتكاب او به چنین عملی می گردید، اما در همان حال، غیرت و حمیّت، او را وا می داشت كه آن را كاری زشت بشمارد.۲ ـ جمع بین الاختین
عرب در جاهلیت، به طور همزمان با دو خواهر ازدواج می كرد۷۳ كه در زبان عربی از آن به «جمع بین الاُخْتَیْن» تعبیر می شود.
ظاهراً در یش تر موارد، این دو خواهر در دو نكاح جداگانه و یكی پس از دیگری ـ بدون آن كه اولی مطلّقه یا متوفا شود ـ به ازدواج با یك مرد در می آمدند، اما گاهی نیز چنین امری در یك نكاح واقع می شد.۷۴ هم چنین دور نبود كه یك مرد به شكل هم زمان با تعداد بیشتری از چند خواهر ازدواج كند.۷۵
در مطالعات اخیر، ذكر مشخصی از نكاح مزبور به میان نیامده است، در حالی كه مسلماً این نكاح، پدیده زشتی بوده كه مردم عرب به آن مبادرت میورزیدند تا آن جا كه در برخی تعابیر به معروف بودن آن در دوران جاهلیت تصریح شده است.۷۶عرب به رغم آن كه خود چنین ازدواجی را زشت می دانست و آن را زشت ترین كار می شمرد، به انجام آن می پرداخت.۷۷ پس از ظهور اسلام، این نكاح بنا به نص قرآن كریم،۷۸ و نیز نهی رسول اكرم۷۹ ممنوع شد.
محققان درباره زشتی چنین نكاحی و نهی از آن، گاهی به طور مبهم بر عامل نفسانی تكیه كرده،۸۰ و گاه، تصریح نموده اند كه این ازدواج باعث ایجاد كینه و نفرت در میان محارم (دو خواهر) می شود.
۳ ـ نكاح متعه
متعه یا ازدواج موقت، در دوران جاهلیت معروف بود.۸۱ در این نكاح، از ابتدا مدت ازدواج معلوم می شد۸۲ و با اتمام آن مدت، زن و شوی از هم جدا می شدند.۸۳ به چنین ازدواج موقتی «متعه» می گفتند، زیرا به قصد استمتاع از زن (در مدتی مشخص) تحقق می یافت،۸۴ چنان كه تاجران و نیز جنگ جویان در سفر، و در مناطقی دور از خانه و وطن، به نكاح متعه می پرداختند كه وقتی مدت آن پایان می یافت، عقد، خودبه خود فسخ می شد و آن شخص رهنورد (مثلا تاجر) نیز به راه خود ادامه می داد.۸۵
در مورد مراحل انجام این ازدواج، گاهی گفته می شود: «غالباً در متعه، مهریه و خواستگاری ساقط می شد».۸۶ در این باره باید گفت مسلّماً در متعه، خواستگاری ـ به معنای متعارف آن ـ كم تر تحقق می یافت و بیش تر به شكل عقدی خصوصی میان مرد و زن برگزار می شد، اما با وجود این، مهریه ای معین۸۷ و به احتمال زیاد، به خود زن پرداخت می شد.
برخی نكاح متعه را بسیار به ازدواج بعوله شبیه دانسته اند،۸۸ با این كه متعه یك نكاحی مدت دار است. با این حال، براساس برخی گزارش های تاریخی، برای برگزاری متعه همانند ازدواج بعوله اذن ولیّ زن و نیز حضور دو شاهد ضروری بوده است و هم چنین پس از انقضای آن، ضرورت داشته كه زن، عدّه نگهدارد.۸۹
حال، این سؤال مطرح می شود كه اگر از چنین نكاحی فرزندی زاده می شد، آیا این فرزند به پدر انتساب می یافت، یا به مادر؟
در پاسخ به این سؤال، برخی محققان بر این باورند كه مولود این نكاح به مادر منتسب می شد، زیرا چنین ازدواجی بیش تر در سفرها رخ می داد كه پس از نكاح، زوج از زوجه (و نیز از فرزند) جدا می شد،۹۰ اما هشام بن كلبی (۹۶ـ۲۰۴ ق) به ذكر مواردی ـ بالغ بر سیزده مورد ـ پرداخته كه در هر یك از آن ها مردی پس از ازدواج متعه با زنی، صاحب فرزند شده است و حتی همین مورّخ بیان می دارد كه خلیفه دوم وقتی مشاهده كرد سلمهٔ بن امیه فرزند حاصل از متعه خود را منكر می شود۹۱متعه را منع كرد. ناگفته پیداست كه این گزارش، خودگواهی است بر آن كه در این نكاح، فرزند منتسب به پدر بود. هم چنین تصریح شده كه فرزند از پدر ارث می برد.۹۲
به هررو در آن روزگار، متعه ازدواجی شایع بود و بهویژه، در شهر مكه به دلیل آمد و رفت مسافران (برای حج و تجارت) رواج داشت، به گونه ای كه حتی زنانی نیز به همین قصد به مكه می آمدند.۹۳ هم چنین گفتنی است كه این نكاح میان اقوام غیر عرب، مانند اسكیموها، سرخ پوستان، زنگی ها، و تبّتی ها نیز مرسوم بوده است. نیز در میان برخی اقوام، ازدواجی موسوم به ازدواج «تجربه» (یا اختبار) شناسایی شده كه به متعه شباهت دارد. این ازدواج همچون متعه، مدت دار است و براساس آن، مرد برای مدت یك سال زنی را انتخاب می كند و پس از زندگی كردن با او در این مدت، یا او را به ازدواج همیشگی در می آورد و یا از او جدا می شود.۹۴
متعه در میان عرب تا پس از ظهور اسلام امتداد داشت و سپس در اسلام نیز امضا شد، به گونه ای كه به طور عام در قرآن كریم تجویز شد.۹۵ هم چنین در غزوه ها و مسافرت ها كه مسلمانان به دور از خانه و خانواده قرار می گرفتند، وقتی نزد رسول خدا(صلی الله علیه وآله)می آمدند و نیاز جنسی خود را اظهار می داشتند حضرت، ایشان را به انجام نكاح تمتع راهنمایی می فرمود.۹۶ اما اهل سنت بر این باورند كه در دو موضع، پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) متعه را منع كرد: یكی در فتح خیبر در سال هفتم هجری كه به روایتی از امیرمؤمنان علی(علیه السلام) استناد می جویند،۹۷ و دیگر، در خطبهٔ الوداع در سال دهم هجری.۹۸
در این باره، باید به سه نكته توجه كرد:
۱. براساس روایت دیگری از امام علی(علیه السلام) آن حضرت، منع از متعه را به عمر نسبت داده، فرموده اند: «اگر عمر از متعه منع نمی كرد هیچ كس مرتكب زنا نمی شد، مگر شقی».۹۹ گفتنی است این روایت كه بهوسیله اهل سنت نقل شده، مشخصاً منع متعه را به عمر نسبت داده است.
۲. تعدادی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه وآله) صریحاً به جواز متعه فتوا داده اند، ازجمله
جابربن عبداللّه انصاری، زیدبن ثابت انصاری، سلمهٔ بن أكوع اسلمی، عمران بن حصین خزاعی و عبداللّه بن عبّاس بن عبدالمطلب.۱۰۰ هم چنین برخی صحابه نیز به نكاح متعه پرداخته اند، مانند ابوواقد و عبداللّه بن جعفر كه در مورد شخص اخیر، عمر تهدید به «سنگ سار» كرد.۱۰۱
۳. از نظر تاریخی، این نكته مسلم است كه متعه تا آخر حیات پیامبر (فتح مكه) و پس از آن در زمان خلافت ابوبكر هم چنان رایج بوده است.۱۰۲
بر این اساس، می توان گفت كه عمر برای اولین بار و بنا به رأی خود، متعه را تحریم كرد. البته برای این اقدام عمر، اهل سنّت ادلّه ای ذكر كرده اند كه مهم ترین آن ها عبارت است از:
الف ـ آن ها با استناد به روایتی از ابن عباس، نقل كرده اند كه متعه در حالتی مجاز است كه در تعداد زنان محدودیت باشد،۱۰۳ اما با انجام فتوحات چون تعداد بسیاری از جاریه ها و كنیزك های اسیر شده در اختیار مسلمانان قرار می گرفت، لذا ضرورت جواز تمتع منتفی شد;۱۰۴
ب ـ عمر مشاهده كرد كه در یك مورد، پس از نكاح تمتع فرزندی به دنیا آمد، اما پدر (زوج) منكر آن فرزند شد.۱۰۵ البته این واقعیت، قابل انكار نیست كه عمر با اعمال شدت، متعه را منع كرد و حكم به تحریم آن را بسیار نفوذ داد. جالب توجه است كه هشام بن كلبی با تكیه بر دلیل دوم، بخشی از كتاب خود، مثالب العرب را به ذكر آن دسته از متعه كنندگانی اختصاص داده كه از این نكاح، صاحب فرزند شده اند.۱۰۶ البته نگاه منفی۱۰۷ این مورّخ، تنها به مواردی از متعه دوخته شده كه
فرزندی از آن تولید یافته است وگرنه، او اصلا به كسانی كه با متعه، فرزنددار نشده اند، اشاره نكرده است.
از آن چه گذشت می توان دریافت كه متعه در دوره هایی كه رایج بوده است، از عصر جاهلی گرفته تا اوایل دوره اسلامی، هیچ قباحتی نداشته است.
گفتنی است در مذهب تشیّع امامیه،۱۰۸ با استناد به آیه ۲۴ سوره نساء،۱۰۹ نكاح متعه جایز شمرده شده است. جالب توجه است كه مأمون خلیفه عبّاسی، در دوران خلافتش به طور عمومی اعلان كرد كه متعه مجاز است، اما قاضی یحیی بن اكثم در مخالفت با مأمون، به او القا كرد كه این اقدام در واقع، اعلان به تجویز زناست، بنابراین، مأمون دوباره حكم منع را مقرّر داشت.۱۱۰
۴ ـ نكاح شغار
در این نكاح، مرد عرب دختر یا خواهرش را به ازدواج با مردی دیگر درمی آورد و در برابر، آن دیگری نیز دختر یا خواهرش را به تزویج او درمی آورد. بر این اساس، مهریه ای در بین نبود و هر زن، مهریه زن دیگر محسوب می شد.۱۱۱ گفتنی است «شغار» از ریشه «شَغْر» به معنای دور ماندن است و چون در این نكاح، زن از مهریه دور نگاه داشته می شد، به آن شغار می گفتند.۱۱۲ البته در این نكاح، ضرورت داشته كه هر مردی، زنی را كه زیر ولایت اوست به ازدواج با طرف مقابل درآورد.۱۱۳ رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) این نكاح را منع كرد،۱۱۴ اما هم چنان در برخی از جماعات بدوی، بدون آن كه زشت شمرده شود،۱۱۵رایج است، چنان كه این ازدواج در عراق «جبین به جبین» نامیده می شود،۱۱۶ گاهی
نیز آن را «مقایضه» به معنای معاوضه یك شخص با شخص دیگر نام می نهند كه در چنین نكاحی، رسم بر این است كه هر طرف با زوجه خویش، از نظر اكرام یا اهانت، همچون طرف مقابل رفتار كند. گفتنی است این نكاح در مناطقی، چون استرالیا، گینه نو، سوماترا و نیز نواحی بسیاری از هند، سیبری، تركستان و افریقا شایع است. تحلیل گران علت انجام چنین نكاحی را، فقر و ناتوانی مالی در پرداختن مهریه به شمار می آورند.۱۱۷
۵ ـ نكاح بدل
در نكاح بدل، مردی به مرد دیگر می گفت: تو برای من دست از همسرت بردار! و من نیز برای تو دست از همسرم بر می دارم. پس اگر آن مردِ مخاطب این تقاضا را اجابت می كرد، آن گاه این خود مبادله ای در ازدواج به شمار می آمد.۱۱۸
در استمرار داشتن یا موقت بودنِ چنین نكاحی ابهام وجود دارد، با وجود این، تحقیقات اخیر حكایت از آن دارد كه این نكاح در میان اقوام غیر عرب (قبایل افریقایی و ساكنان جزایر هاوایی و در برخی از مناطق تبت و هیمالیا و...) معروف و رایج است كه ابتدا به شكل موقت است و اگر دو مرد، زندگی با همسر جدید را پسندیدند، آن گاه مجدداً درباره تمدید زمان مبادله یا دائمی بودن آن، با یكدیگر گفتوگو می كنند.۱۱۹ هم چنین ادعا شده است كه در ایران باستان، پس از گسترش تعالیم مزدك، مبادله زنان امری عادی بود.۱۲۰
به جز انگیزه جنسی، گاهی در میان برخی قبایل بادیه نشین، این باور ـ و به نوبه خود، خرافه ـ وجود دارد كه تبادل زنان باعث مصونیت از پلیدی ها و امراض می شود۱۲۱ و بر این اساس، افراد قبیله در اعیاد و مواقع مشخصی به آن اهتمام میورزند. مبادله زنان در امریكا و اروپا نیز امری شایع است.۱۲۲ یك بار نیز فردی به نام عیینهٔ بن حصن، رئیس قبیله بنی فزاره از شخص رسول اكرم(صلی الله علیه وآله) تقاضای نكاح بدل در مورد یكی از زنان آن حضرت كرد، اما حضرت به او فرمودند كه خداوند آن را حرام ساخته است.۱۲۳۶ ـ استبضاع
مرد عرب، هرگاه می خواست فرزندی نجیب یا شجاع و یا باكرامت و... داشته باشد، از همسرش می خواست نزد كسی كه چنان صفات برجسته ای دارد برود و از او بخواهد كه با او نزدیكی كند. هنگامی كه همسر وی نزد دیگری می رفت، زوج اصلی از مجامعت با آن زن دوری می كرد تا زن از آن مرد باردار شود و سپس وقتی بچه به دنیا می آمد به همان شوی اصلی منتسب می شد.۱۲۴ گاهی نیز زنی بی شوهر از مرد بیگانه ای تقاضای «استبضاع» و مجامعت می كرد.۱۲۵ هم چنین رسمِ برده داران بر این بود كه كنیزان خود را به استبضاع با جوانان زیبارو یا زورمند وا می داشتند تا فرزندانی به همان شكل برایشان بزایند و در نهایت، سود بیش تری به ایشان برسانند.۱۲۶ این شیوه از نكاح در بعضی از بلاد دیگر وجود داشت.۱۲۷
۷ ـ مضامده
مضامده، عبارت از معاشرت زن با مرد اجنبی (غیر از همسر) است. در جاهلیت، مضامده در ایام قحطی و فقر اتفاق می افتد. در آن زمان، مرد فقیر همسر خود را به بازاری مخصوص می آورد تا یك مرد غنی او را برگزیند. آن گاه زن در اختیار آن مرد قرار می گرفت و از این طریق، هم خود زن از شرّ گرسنگی و تنگ دستی نجات
می یافت و هم آن كه پس از مدتی با مال و طعام به خانه شوی اصلی اش برمی گشت. گفتنی است كه در مدت مضامده یك زن، او فقط در اختیار همان مرد مضامده كننده قرار داشت، به طوری كه از شوهر اصلی دور می ماند و نیز در یك زمان، به مضامده های متعدد (با چند مرد) نمی پرداخت. البته عرب آن را كاری ناپسند می دانست و از روی ناچاری به آن تن می داد، چنان كه شاعر جاهلی می سراید: «... انی رأیتُ الضَّمْد شیئاً نكراً۱۲۸...; من مضامده را كاری زشت یافتم».
۸ ـ مخادنه
«مخادنه» در لغت به معنای «مصاحبه» و «دوستی داشتن» است; یعنی زنی برای خود، مردی را، و مرد برای خود، زنی را به دوستی برمی گزید و آن دو دوست با
هم رفت و آمد و نزدیكی می كردند. پس هرگاه فرزندی زاده می شد، زن اعلام می كرد كه آن فرزند برای فلان كس است، سپس مرد، همان زن را به ازدواج خود
در می آورد.۱۲۹
طبری در تفسیر خود، در تفاوت میان «زنا» و «مخادنه» می گوید: زن زناكار به طور علنی زنا انجام می داد، اما زن مخادن، خویشتن را برای دوست (خلیل، خِدن) خود نگاه می داشت تا با او مخفیانه ـ نه آشكارا ـ فجور كند.۱۳۰
در اسلام، این نكاح بنا به نص قرآن كریم۱۳۱ ممنوع شد.۱۳۲ در قرآن از زنانی كه به مخادنه می پرداختند به لفظ جمع (متخذات اخدان) تعبیر شده است، از این رو برخی به اشتباه گمان كرده اند كه مخادنه دقیقاً همان ازدواج «رهط»۱۳۳ بوده است.۱۳۴ در این میان، با توجه به این كه «ذات خِدن» به معنای «ذات الخلیل الواحد» (زنی كه
یك دوست دارد) تفسیر شده است،۱۳۵ می توان دریافت «ذات الأخدان» هم به معنای این است كه یك زن چندین دوست داشته باشد، اما این دلیلی بر آن نیست كه در مخادنه، همواره همانند ازدواج رهط چندین دوست در كار بوده است.
۹ـ نكاح رهط
در ازدواج رهط، گروهی از مردان (رهط) كه كمتر از ده نفر بودند، همگی با یك زن آمیزش می كردند كه این عمل، براساس رضایت آن زن و توافق این گروه از مردان بود. پس هرگاه زن باردار می شد و وضع حمل می كرد، زن همه آن مردان را فرامی خواند كه همگی باید حاضر می شدند. سپس زن، رو به آن جمع می گفت: «همگی به آن چه از كار شما بوده آگاهید; من فرزندی زاییده ام» و در آن زمان، یكی از مردان را معین می كرد و با اشاره به مولود، خطاب به او می گفت: «ای فلان كس! این پسر توست، هر اسمی كه دوست داری روی او بگذار». بدین سان، زن مولودش را به یكی از افرادِ رهط (گروه) منتسب می كرد كه شخص مخاطب نیز حق انكار نداشت. البته این در صورتی بود كه مولود پسر باشد، امّا اگر دختر بود، زن چنین نمی كرد، زیرا عرب از مولود دختر كراهت داشت و حتی احتمال قتل آن مولود درمیان بود.۱۳۶
ازدواج رهط یا تعدد شوهران۱۳۷ پدیده ای است كه در تاریخ بسیار كهن عرب ریشه داشته به گونه ای كه استرابون، مورّخ یونانی (متوفای ۲۵م) در این باره گفته است كه عرب با یك زن به طور مشترك ازدواج می كردند.۱۳۸
۱۰ـ زنان صاحب رایه
در گزارش های تاریخی ذكر شده است كه برخی از زنان فاجر و بدكار، «رایت» و پرچمی مخصوص بر در خانه شان نصب می كردند كه این، خود نشانه آن بود كه هر مردی می توانست با آن زن معاشرت و آمیزش كند.۱۳۹ در خصوص فرزند حاصل از این ازدواج، برخی از منابع بیان داشته اند: «اگر دو نفر در یك «طهر» با این زن آمیزش می كردند، زن، آن مولود را به یكی از آن دو ملحق می كرد، و چنین زنی «مقسّمه» نام داشت».۱۴۰ برخی دیگر، نگاشته اند: «... شخص «قیافه شناسی» را فرا می خواندند تا معین كند این مولود، ملحق به كدام یك از آن مردانی است كه با آن زن معاشرت داشتند».۱۴۱ بر این اساس، می توان گفت كه اگر مردان كم شماری با زن نزدیكی كرده بودند، خود زن تكلیف مولود را معین می كرد، اما اگر آن مردان پُرشمار بودند، به نظر قیافه شناس رجوع می شد. هم چنین گاهی در بین مردها بر سر آن مولود منازعه می شد، زیرا برخورداری از یك پسر یا یك پسر بیش تر برای عرب بسیار ارزش داشت. برای نمونه، می توان به ولادت عمروعاص از یك زن صاحب رایه اشاره كرد كه پس از ولادت او، مردانی چون ابوسفیان و عاص بنوائل و... به خصومت بر سر او پرداختند.۱۴۲
۱۱ ـ ازدواج با امه (كنیز)
در عصر جاهلی، نكاح با كنیزان و زنان اسیر شده در جنگ ها ـ چه كنیز خود و چه كنیز دیگران ـ نكاحی جایز و رایج بود. در اسلام نیز این گونه نكاح اجمالا با مقررات و شرایط خاصی تجویز شد كه در منابع فقه اسلامی، احكام آن در «كتاب النكاح» تفصیلا آمده است. شایسته است كه در تحقیقی مستقل، درباره وضعیت كنیزان و نیز وضعیت بردگان در طول تاریخ اسلام، هم چنین ازدواج آنان و جایگاه موالید ایشان تحقیق مستقلی انجام شود. اجمالا در این جا، ضمن یادآوریِ این گونه از نكاح در عصر جاهلی، به بیان این رسم در جاهلیت می پردازیم كه «گاهی مردی پس از نزدیكی كردن با امه شخص دیگر، فرزند آن امه را می خرید، سپس رغبت می یافت و او را «فرزند خوانده» (دعیّ) قرار می داد. در آن هنگام، امه را نیز خریداری می كرد و «همسر» خویش قرار می داد».۱۴۳
ج) مختصری درباره «زنا» و مرز آن با نكاح
در گفتمان عرب، استعمال تعابیری چون بغاء، زنا، سفاح، و فجور نشان می دهد كه عرب از بی عفتی و «روسپی گری» بیزار بود و آن را زشت و قبیح می دانست. در میان عرب، كسانی نیز بودند كه با فطرتی پاك، از آلودگی های شهوانی پرهیز می كردند یا به دلیل پای بندی به دین و شریعت یا آیینی همچون حنیفیّت از فسق و فجور احتراز داشتند. با این همه، این سؤال قابل طرح است كه آیا به راستی، عرب جاهلی در برابر نایره شهوت تا چه اندازه كوتاه می آمد؟ آیا تنها به جهت زشتی و قباحت یك عمل، حاضر بود كه از آن اجتناب كند؟
البته غیرت و حمیّت عرب، او را از این كه زن او روسپی گری كند، به هراس می افكند، به طوری كه بنا بر یك عمل خرافی به نام «رَتم»، اگر مردی همسری زیبا داشت، همین كه می خواست به مسافرت برود، ابتدا بندی را به شاخه یا ساقه درختی می بست تا در وقت بازگشت از سفر ببیند كه آیا آن بند برجاست یا پاره شده است؟ اگر بند پاره می شد، این نشانه خیانت كاری و فجور زن در آن مدت بود!۱۴۴بی گمان، غیرت، حمیت یا حتی فطرت پاك، به تنهایی توان آن را نداشت كه عموم مردان و زنان عرب را عفیف نگاه دارد. شگفتا! كه مرد عرب با این كه حاضر نبود زنش روسپی گری كند، اما گاهی خود به زنا كردن خویش افتخار می كرد.۱۴۵
بی گمان، در جاهلیت، زنا و سفاح رفتاری زشت و نابهنجار به شمار می آمد; حال سخن در این است كه در آن روزگار، مرز «زنا» و «نكاح» چه بوده است؟
در فرازی از این نوشتار، گفته شد كه در برخی منابع، تعیین مهریه، حدفاصل بوده است.۱۴۶ هم چنین در برخی تعابیر، عقد۱۴۷ یا حتی خواستگاری نیز در جایگاه مرزهایی دیگر ذكر شده است. گاهی نیز بیان شده است كه در زنا شخص در پی آن بود كه شهوت خود را ـ گاه با پرداختن ثمن ـ فرونشاند و شخص زناكار هیچ گاه مقاصد ازدواج و زناشویی را دنبال نمی كرد. جوادعلی پس از این بیان، نتیجه می گیرد كه مواردی همچون ازدواج رهط و ازدواج با زن صاحب رایه، خارج از دایره نكاح و در زمره زنا بوده است.۱۴۸ هم چنین عمر فرّوخ با تأكید بر آن كه قوام یك نكاح بسته به «احصان» و اكتفای زن و مرد به یكدیگر است، گونه هایی همانند مخادنه، استبضاع و شغار را نوعی مسافحه و زشت كاری نادر می داند.۱۴۹
ناگفته پیداست كه چنین دیدگاه هایی می تواند به نفی بسیاری از نكاح های جاهلانه منتهی شود و دست آخر، تنها مواردی را برای دوران پیش از اسلام، باقی بگذارد كه در اسلام نیز امضا شد، در حالی كه به جز موارد یاد شده، برخی منابع تاریخی حكایت از ازدواج هایی می كند كه قبل از اسلام رایج بوده و پس از اسلام ممنوع شده و بعضاً در اسلام، به عنوان زنا معرفی شده است.۱۵۰
براساس گزارشی كهن از عرب قدیم ـ به نقل از استرابون ـ می دانیم كه آنان كسی را زناكار می انگاشتند كه با زنی از قبیله دیگر معاشرت می كرد و سزای چنین عملی، مرگ بود۱۵۱ البته این گزارش دور از مقطع تاریخی مورد بحث است.
در این جا، دو گزارش می تواند جالب توجه باشد. گزارش نخست از ابن عبّاس نقل شده است:
اهل جاهلیت، آن مورد از زنا را كه آشكار بود تحریم می كردند و آن مورد كه مخفی بود حلال می شمردند.... زنای آشكار را پلید می دانستد اما زنای مخفی را بدون عیب می انگاشتند.۱۵۲
گزارش دوم در بیان تفاوتی است كه میان «مسافح» و «مخادن» گذاشته شده است، البته با نظر به آیه ۲۵ سوره نساء «...غَیْرَ مُسافِحات وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدان...» كه این دو را در كنار هم ذكر كرده است. تفاوت، چنین است كه مرد مسافح، با زن ملاقات می كند، پس با او فجور می نماید و سپس «با هم مكرّراً رفت و آمد می كنند».۱۵۳ اما مرد مخادن با زن در یك جا مقیم می شوند...۱۵۴
در این میان، آن چه مطلب را ناتمام می گذارد و قضاوت نهایی را به تحقیقات تكمیلی می سپارد این است كه تاریخ جاهلیت با واسطه تاریخ نگاری اسلامی به ما رسیده است و آن تاریخ، در زمانی نگاشته شده كه به هرحال، هاله هایی از آداب و سنن اسلامی بر روی آن پوشیده شده بود. بر این اساس، درباره آن چه به عنوان زنا در جاهلیت معرفی می شود، همواره این احتمال وجود دارد كه براساس باوری اسلامی شناسایی شده باشد.
●● نتیجه
عرب جاهلی، افزون به نوع اصلی ازدواج (زناشویی)، نكاح های متنوع و در عین حال، مضبوط و شناخته شده ای را برگزار می كرد. به جز نوع اصلی و دو مورد دیگر (ازدواج موقت و ازدواج با كنیز) كه در اسلام نیز تأیید شد، بقیه موارد، عموماً روش هایی گوناگون برای اطفای نایره شهوت بود، و عملا عرب جاهلی را به مرزهای زنا می رساند. با وجود این، جالب توجه است كه عرب جاهلی، خود برخی از معاشرت ها را زنا می دانست، و در نگرش او، علنی بودنِ رابطه جنسی و آمد و شدها و معاشرت های بی ضابطه بسیار زشت و چه بسا، ممنوع بود.
نویسنده:حامد منتظری مقدم
كتابنامه
۱. ابن سعد، الطبقات الكبری، بیروت، دارالكتب العلمیهٔ، ]بی تا[.
۲. ابن منظور، لسان العرب، تعلیق علی شیری، بیروت، داراحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م.
۳. ابوالفداء، اسماعیل بن كثیر، المختصر فی اخبار البشر، قاهره، مكتبهٔ المتنبی، ]بی تا[.
۴. آلوسی، محمود شكری، بلوغ الارب فی معرفهٔ احوال العرب، تحقیق محمد بهجهٔ أثری، بیروت، دارالكتب العلمیه، ۱۳۱۴ ق.
۵. بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح البخاری، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۱ ق.
۶. بغدادی (خطیب)، احمدبن علی، تاریخ بغداد، بیروت، دارالكتب العلمیه، ]بی تا[.
۷. بغدادی، محمدبن حبیب، المحبّر، تصحیح ایلزه لیختن شتیتر، بیروت، منشورات درالآفاق الجدیده، ]بی تا[.
۸. ترمانینی، الزواج عند العرب فی الجاهلیهٔ والاسلام، دمشق، طلاس، ]بی تا[.
۹. جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بی جا، بی نا، ۱۴۱۳ ق / ۱۹۹۳ م.
۱۰. شافعی، كتاب الأم، بیروت، دارالفكر، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م.
۱۱. شهرستانی، ابوالفتح محمدبن عبدالكریم، الملل و النحل، تحقیق محمّد سیدگیلانی، بیروت، دارالمعرفه، ۱۳۸۱ ق / ۱۹۶۱ م.
۱۲. طبری، ابوجعفر محمدبن جریر، جامع البیان، تحقیق صدقی جمیل عطّار، بیروت، دارالفكر، ۱۴۱۹ ق / ۱۹۹۹ م.
۱۳. فرّوخ، عمر، تاریخ الجاهلیه،بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۹۸۴ م.
۱۴. فوزی، ابراهیم، أحكام الأسرهٔ فی الجاهلیهٔ و الإسلام، بیروت، دارالكلمهٔ للنشر، ۱۹۸۳ م.
۱۵. كركی (محقق)، جامع المقاصد، قم، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ۱۴۱۱ ق.
۱۶. كلبی، هشام بن محمد، مثالب العرب، تحقیق نجاح طائی، بیروت، دارالهدی، ۱۴۱۹ ق.
۱۷. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، تهران، كتابفروشی اسلامیه، ]بی تا[.
۱۸. مسلم بن حجّاج نیشابوری، صحیح مسلم، بیروت، دارالفكر، ]بی تا[.
۱۹. هاشمی، علی، المرأهٔ فی الشعر الجاهلی، بغداد، مطبعهٔ المعارف، ۱۹۶۰ م.
--------------------------------------------------------------------------------
۱. نگارنده، مقاله حاضر را هنگام همكاری با «دفتر مطالعات و تحقیقات زنان» نگاشته است.
۲. دانشجوی دكتری تاریخ.
۳. در این باره، ر.ك. به: هشام بن محمدكلبی، مثالب العرب، الطائی، ص ۷۰; آلوسی، بلوغ الارب، ج ۱، ص ۱۷۳ و علی هاشمی، المرأهٔ فی الشعرالجاهلی، ص ۱۲.
۴. طبری، جامع البیان، ج ۳، ص ۴۲۱; ابوالفداء، اسماعیل بن كثیر، المختصر فی اخبارالبشر، ج ۱، ص ۹۹ و جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج ۵، ص ۵۲۹.
۵. ابوالفداء، همان، ج ۱، ص ۹۹ و علی هاشمی، همان، ص ۱۶۳.
۶. محمّدبن حبیب بغدادی، المحبر، ص ۳۲۵.
۷. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۲۹.
۸. نساء(۴) آیه ۲۳.
۹. گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، ص ۵۰۱ ـ ۵۰۲.
۱۰. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۳.
۱۱. Polygamy.
۱۲. Monogamy.
۱۳. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۳ و ترمانینی، الزواج عندالعرب فی الجاهلیهٔ و الاسلام، ص ۱۸.
۱۴. هم چنین ازدواج با یك زن «مخطوفه» (ربوده شده) را نیز باید به ازدواج با اسیر ملحق دانست (جوادعلی، همان، ص ۵۳۳ و ترمانینی، همان، ص ۳۴ـ۳۶).
۱۵. در این باره ر.ك: علی هاشمی، همان، ص ۱۴۰.
۱۶. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۳ و ۵۴۰.
۱۷. ترمانینی، همان، ص ۱۴۲ و ابراهیم فوزی، احكام الأسرهٔ فی الجاهلیهٔ والاسلام، ص ۴۵.
۱۸. ابراهیم فوزی، همان، ص ۴۵.
۱۹. ترمانینی، همان، ص ۱۴۲.
۲۰. ن منظور، لسان العرب، مدخل «نحل» و عمر فرّوخ، تاریخ الجاهلیه، ص ۱۵۶.
۲۱. نساء(۴) آیه ۴.
۲۲. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۱.
۲۳. همان، ص ۵۳۲.
۲۴. همان.
۲۵. ابراهیم فوزی، همان، ص ۴۳ و ۵۴.
۲۶. ترمانینی، همان، ص ۸۶.
۲۷. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۰.
۲۸. برخی نیز گفته اند زنا در صورتی تحقق می یافت كه عقد و مهریه در كار نبود، البته ناگفته نماند كه در این باره نیز سند خاصی ارایه نكرده اند (ر.ك: ترمانینی، همان، ص ۳۷).
۲۹. ابراهیم فوزی، همان، ص ۴۳ و ۵۴.
۳۰. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۳.
۳۱. گفتنی است كه آداب مربوط به این دو مرحله و نیز رسوم مربوط به عروسی و ولیمه دادن، در منابع به طور مفصل بیان شده است.
۳۲. ابراهیم فوزی، همان، ص ۵۴.
۳۳. همان.
۳۴. الوسی، همان، ج ۲، ص ۳.
۳۵. ابراهیم فوزی، همان، ص ۴۳.
۳۶. همان، ص ۴۸.
۳۷. همان، ص ۵۶.
۳۸. ترمانینی، همان، ص ۶۵ و ۱۱۱.
۳۹. علی هاشمی، همان، ص ۱۶۵.
۴۰. ترمانینی، همان، ص ۱۱۱.
۴۱. بعید نسیت كه این مطلب در مورد زنی كه یك شوهر داشته نیز گاهی صادق می شد.
۴۲. بیان معیارهای ازدواج در جاهلیت، خود بررسی دیگری را طلب می كند، اما مشخصاً زوجین باید هم كفو می بودند (شهرستانی، الملل و النحل، ج ۲، ص ۲۴۵).
۴۳. ترمانینی، همان، ص ۶۸; هم چنین ر.ك: محمّدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۹۸.
۴۴. گفتنی است كه برای هند دو خواستگار به نام های ابوسفیان و سهیل بن عمرو به عتبه رجوع كردند و وقتی عتبه با هند مشورت كرد و ویژگی ها و احوال هر یك را برای او بازگفت، هند ابوسفیان را برگزید (ابن سعد، الطبقات الكبری، ج ۸، ص ۱۸۷).
۴۵. ابن سعد، همان، ج ۱، ص ۷۷.
۴۶. كلبی، همان، ص ۷۲.
۴۷. طبری، همان. ج ۳، ص ۴۰۶.
۴۸. همان، ص ۴۰۴.
۴۹. همان.
۵۰. ترمانینی، همان، ص ۲۹.
۵۱. جوادعلی به نقل از المحبّر محمدبن حبیب بغدادی متذكر می شود كه در ارث بردن برادر، باید مهریه جدیدی پرداخت می شد، اما وی، خود به درستی از این گزارش تاریخی روی می گرداند، زیرا در میان منابع دیگر، اصلاً سخن از مهریه ای جدید مطرح نیست، دست آخر آن كه این مهریه با واسطه زن و پس از پرداخت به او، در نهایت، به پسر (وارث طبقه اول) می رسید (ر.ك: جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۵ و بغدادی، المحبّر، ص ۳۲۵).
۵۲. جوادعلی، همان، ص ۵۳۳ ـ ۵۳۴. به راستی چرا نكاح برادر میت با آن زن بازمانده مقت بوده است؟! شاید بتوان چنین پاسخ داد كه نپرداختن مهریه به زن، برگزار نشدن عقد و عدم رضایت زن سبب می شد تا این نكاح، مقت باشد.
۵۳.ابن منظور، همان، مدخل ض زن.
۵۴. ابن منظور، همان، مدخل مقت.
۵۵.«وَ لا تَنْكِحُوا ما نَكَحَ آباؤُكُمْ مِنَ النِّساءِ...إِنَّهُ كانَ فاحِشَهًٔ وَ مَقْتاً وَ ساءَ سَبِیلاً».(نساء (۴) آیه ۲۲)
۵۶. محمّدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۲۵; ابن منظور، همان، مدخل ض زن و ترمانینی، همان، ص ۳۰.
۵۷. levirat.
۵۸. ترمانینی، همان، ص ۳۱.
۵۹. همان، ص ۳۰ و ابراهیم فوزی، همان، ص ۴۷.
۶۰. «... فهو أحق بها ان ینكحها بمهر صاحبه او ینكحها فیأخذ مهرها...» (طبری، همان، ج ۳، ص ۴۰۶ و جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۵).
۶۱. ر.ك: بغدادی، همان، ص ۳۲۵.
۶۲. ابن منظور، همان، مدخل ض زن و جوادعلی، همان، ص ۵۳۴.
۶۳. كلبی، همان، ص ۶۹.
۶۴. ابن منظور، همان، مدخل ض زن.
۶۵. نساء (۴) آیه ۲۲.
۶۶. طبری، همان، ج ۳، ص ۴۲۱ و هم چنین ر.ك: محمدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۲۵.
۶۷. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۲۹ به نقل از: سهیلی، الروض الانف، ج ۱، ص ۱۴۵.
۶۸. علی هاشمی، همان، ص ۱۶۳ به نقل از: شهرستانی، الملل و النحل، ج ۳، ص ۳۱۷ و منابع دیگر; هم چنین ر.ك: ابوالفداء، همان، ص ۹۹.
۶۹. طبری، همان، ج ۳، ص ۴۲۱.
۷۰. همان، ج ۳، ص ۴۰۶ و جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۴ ـ ۵۳۵.
۷۱. شعر «والفارسیه ...» مورد نظر است كه پیش تر در همین سطور به آن اشاره شد.
۷۲. «اشنع ما كانوا یفعلون» (محمدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۲۵).
۷۳. محمدبن حبیب بغدادی، همان، ۳۲۷.
۷۴. طبری، همان، ج ۳، ص ۴۲۸ و هم چنین ر.ك: محمدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۲۷.
۷۵. علی هاشمی، همان، ص ۱۶۴.
۷۶. همان، به نقل از: طبری، همان و شهرستانی، همان.
۷۷. ابوالفداء، همان، ج ۱، ص ۹۹.
۷۸. نساء (۴) آیه ۲۳.
۷۹. برای نمونه، فیروز دیلمی دو خواهر را به همسری داشت، اما پس از این كه اسلام آورد، پیامبر(صلی الله علیه وآله) بدو فرمود: «یكی را برگزین و دیگری را طلاق بده» (ابراهیم فوزی، همان، ص ۹۰).
۸۰. عمر فرّوخ، همان، ص ۱۵۷.
۸۱. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۶ و ترمانینی، همان، ص ۳۹.
۸۲. علی هاشمی، همان، ص ۱۶۲.
۸۳. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۵ و جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۶.
۸۴. ترمانینی، همان، ص ۳۹.
۸۵. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۷ و ترمانینی، همان، ص ۳۹.
۸۶. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۶.
۸۷. عمر فرّوخ، همان، ص ۱۵۶.
۸۸. همان.
۸۹. طبری، همان، ج ۵، ص ۱۸.
۹۰. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۶ و ترمانینی، همان، ص ۳۹.
۹۱. كلبی، همان، ص ۱۱۷ ـ ۱۱۸.
۹۲. عمر فرّوخ، همان، ص ۱۵۶.
۹۳. ترمانینی، همان، ص ۴۷.
۹۴. همان، ص ۴۰.
۹۵. نساء (۴) آیه ۲۴.
۹۶. محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، ج ۶، ص ۱۲۹.
۹۷. مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح مسلم، ج ۴، ص ۱۳۴ـ۱۳۵ و بخاری، همان، ج ۶، ص ۱۲۹.
۹۸. ترمانینی، همان، ص ۴۷.
۹۹. طبری، همان، ج ۵، ص ۱۹.
۱۰۰. محمدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۲۸۹.
۱۰۱. كلبی، همان، ص ۱۱۸.
۱۰۲. ترمانینی، همان، ص ۴۷ و ۴۸.
۱۰۳. بخاری، همان، ج ۶، ص ۱۲۹.
۱۰۴. همان، ص ۴۸.
۱۰۵. كلبی، همان، ص ۱۱۷.
۱۰۶. همان.
۱۰۷. باید دانست كه نویسنده در كتاب مزبور فقط آن چه را بر عرب عیب می دانسته، ذكر كرده است.
۱۰۸. شیعیان زیدی حكم به تحریم متعه كرده اند (ترمانینی، همان، ص ۴۹).
۱۰۹. «... فَمَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهِ مِنْهُنَّ فَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ فَرِیضَهًٔ...».
۱۱۰. احمدبن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج ۱۴، ص ۲۰۲ و ۲۰۳.
۱۱۱. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۵ و ترمانینی، همان، ص ۳۲.
۱۱۲. ابن منظور، همان، مدخل «شغر».
۱۱۳. علی هاشمی، همان، ص ۱۶۲.
۱۱۴. قال رسول اللّه(صلی الله علیه وآله): «لاشغار فی الاسلام»، كركی (محقق)، جامع المقاصد، ج ۱۲، ص ۴۸۹ و شافعی، كتاب الام، ج ۵، ص ۸۳.
۱۱۵. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۸.
۱۱۶. علی هاشمی، همان، ص ۱۶۳. البته، احتمالا در نوع رایج فعلی در عراق، مهریه پرداخت می شود.
۱۱۷. ترمانینی، همان، ص ۳۱ و جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۸.
۱۱۸. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۵; جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۷ و علی هاشمی، همان، ص ۱۶۲.
۱۱۹. ترمانینی، همان، ص ۳۲ ـ ۳۳.
۱۲۰. همان، ص ۳۳.
۱۲۱ امروزه دانشمندان بر آثار زیان بار چنین ازدواج هایی ـ چه از نظر بهداشتی و چه از نظر تخریب كانون خانواده ـ تأكید میورزند.
۱۲۲. ترمانینی، همان، ص ۳۴.
۱۲۳. همان.
۱۲۴. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۴.
۱۲۵. ترمانینی، همان، ص ۲۰.
۱۲۶. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۹.
۱۲۷. ترمانینی، همان، ص ۱.
۱۲۸. همان، ص ۲۲ ـ ۲۳.
۱۲۹. محمد بن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۴.
۱۳۰. طبری، همان، ج ۵، ص ۲۸.
۱۳۱. «... و لامتّخذات أخدان ...» (نساء (۴) آیه ۲۵).
۱۳۲. متأسفانه، در دوران اخیر، این نوع از معاشرتِ جنسی جاهلانه، حتی در كشورهای اسلامی، در حال رشد فزاینده است، و این در شرایطی است كه ازدواج موقت هم چنان امری نابهنجار به شمار می آید.
۱۳۳. در ازدواج «رهط»، گروهی از مردان با یك زن آمیزش می كردند كه در ادامه بحث خواهد آمد.
۱۳۴. ترمانینی، همان، ص ۲۴.
۱۳۵. طبری، همان، ج ۵، ص ۲۹.
۱۳۶. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۴.
۱۳۷. Polyandry.
۱۳۸. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۹ و علی هاشمی، همان، ص ۱۶۴.
۱۳۹. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۴.
۱۴۰. محمدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۴۰.
۱۴۱. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۴ و ۵.
۱۴۲. كلبی، همان، ص ۷۹.
۱۴۳. «الرجل یقع علی امهٔ قوم فیبتاع ولدها فیرغب فیدّعیه و یشتریها فیتّخذها امرأهٔ» (محمدبن حبیب بغدادی، همان، ص ۳۴).
۱۴۴. آلوسی، همان، ج ۲، ص ۳۱۶.
۱۴۵.ترمانینی، همان. ص ۳۸.
۱۴۶. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۲۹ و ۵۳۰.
۱۴۷. ترمانینی، همان، ص ۳۸.
۱۴۸. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۳۹ ـ ۵۴۰.
۱۴۹. عمر فرّوخ، همان، ص ۱۵۶ ـ ۱۵۷.
۱۵۰. «امّ مهزول» كه زنی «ذات رایه» بود بهوسیله پیامبر(صلی الله علیه وآله) مشمول آیه «الزانیهٔ لا ینكحها...» (نور (۲۴) آیه ۳) ـ زنی زناكار معرفی شد. (كلبی، همان، ص ۸۲).
۵۱. جوادعلی، همان، ج ۵، ص ۵۴۱ و علی هاشمی، همان، ص ۱۶۴.
۱۵۲. طبری، همان، ج ۵، ص ۲۸.
۱۵۳. در این جا عبارت «ثم یذهب و تذهب» به «رفت و آمد مكرر» معنا شد.
۱۵۴. طبری، همان، ج ۵، ص ۲۹ و ۳۰.
منبع:فصلنامه تاریخ درآینه پژوهش ، شماره چهارم
منبع : خبرگزاری فارس