یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

پیش‌فرض‌های طب اسلامی


پیش‌فرض‌های طب اسلامی
اگر قرار است به مسأله طب اسلامی بها دهیم، و آن را بکاویم و بررسی کنیم که در این میراث دینی، چه چیزهایی وجود دارد که می‏توان از آن استفاده کرد، باید طرح تحقیقی عالمانه‏ای برای این کار طراحی کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم
با تشکیل نظام اسلامی و در دوران انقلاب اسلامی لازم است درباره میراث‏های دینی خود، در همه زمینه‏ها تحقیق کنیم و از آن‏ها برای سعادت دنیا و آخرت بهره بگیریم. در این میان بالاترین میراث، میراثی است که از پیغمبر اکرم(ص) به ما رسیده است که یکی از آن‏ها بعنوان «طب النبی» یا «الطب النبوی» است. از دیرباز توسط علمای شیعه و سنی در این زمینه کتاب‏هایی نوشته شده که علاوه بر اشاره به ابوابی از طب و مسایل مربوط به آن، تحقیقاتی انجام گرفته و شرح‏هایی نیز برای آن روایات نوشته‏اند. البته از نظر مکتب شیعه منابع غنی‏تر است. چون غیر از روایاتی که مأثور از پیغمبر اکرم(ص) است، از ائمه اطهار(ع) نیز روایات بسیاری در باب طب وارد شده که یکی از آن نمونه‏ها، رساله‏ی «طب الرضا» است که حضرت علی بن موسی الرضا(ع) به سفارش خلیفه وقت تنظیم فرمودند. هدف و منظور از مطرح کردن «طب النبی» توجه به میراث‏های اسلامی، در این زمینه است.
اما وقتی برای بازیابی این میراث‏های کهن به منابع اسلامی مراجعه می‌شود، سؤالاتی مطرح می‏شود که کمتر به صورت یک مسألة قابل طرح و تحقیق مطرح می‏شود. گاهی نیز بین مسایل به سبب شباهت‏هایی که موجود است خلط می‏شود، از جمله این که آیا پیغمبر اکرم و ائمه اطهار(ع) در زمینه «طب» مطلب جدیدی آورده‌اند یا آنچه نقل شده، کم و بیش در کتاب‏های پیشینیان و هم دوره‏های آنان هست. یا بلکه آیا آنان همان دستوراتی است که در طب‏های قدیم باستانی نظیر طب یونانی، طب ایرانی، هندی و چینی مطرح بوده است، چرا که حتی در بعضی از کشورهای متمدن، که تمدن‏های آنها منقرض شده، کم و بیش آثاری از این علوم یافته می‏شود. به هر حال نخستین پرسش در این باب این است که بین آنچه در روایات اهل بیت(ع) راجع به مسایل طبی آمده، با آنچه در کتب یونانی یا کتب ایرانی یا سایر تمدن‏های کهن وجود داشته، چه تفاوتی است؟ دوم، تفاوت‏های ریشه‏ای طب سنتی با طب جدید که امروز در مغرب زمین روبه رشد و تکامل است و هر لحظه خدمتی را نصیب جامعه می‏کند، چیست؟ سوم، آیا با پیدایش طب جدید، طب سنتی و اسلامی منقرض شده و از ارزش افتاده و یا اینکه هنوز قابل استفاده است؟ این پرسش‏ها که در اذهان بسیاری مطرح می‏شود نیازمند قدری درنگ و تحقیق است که هم چنین باید پرسید که آیا معنای پیدایش طب مدرن ابطال طب قدیم است، یا اینکه طب مدرن اصلاحی و یا تکمیلی است بر آن؟ به هر حال باید اشاره کرد که در طب قدیم مطالبی وجود دارد که هنوز هم قابل استفاده است و اگر ما آنها را نادیده انگاریم، به خود ظلم کرده‌ایم و سرمایه‏ای گرانبها را از دست داده‏ایم.
گاهی در روایات به مطالبی برخورد می‏کنیم که تفسیر غلط آنها زمینه را برای تحقیق در علم تضعیف می‏کند. برای مثال: در آموزه‏های دینی، در قرآن و حدیث توجه به این که، بیماری و بهبودی در دست خداست و او کسی را که می‏خواهد مریض می‏کند، هر که را بخواهد شفاء می‏دهد جای تأمل دارد. به خصوص در آیه‏ای که از زبان حضرت ابراهیم نقل شده، وقتی نمرود از او پرسید خدای تو کیست، فرمود: «رَبّی الَّذی یُحیی و یُمیتُ قالَ أَنَا أُحْیِی و امیت». و همچنان کلام را ادامه می‏دهد تا آنجا که می‏فرماید: «وَ الَّذِی هُوَ یُطْعِمُنِی وَ یَسْقِینِ وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ»، خدای من آن کسی است که وقتی مریض می‏شوم، من را شفاء می‏دهد. بنابراین شفاء دست خداست، تلاش ما برای کسب داروها و راه‏های معالجه بیهوده است! این نظر از دیدگاه اسلام درست نیست، این توهم است، و برای بعضی از افرادی که از معارف اسلامی دور هستند، مطرح می‏شود و در ذهن آنها در قالب شبهه‏ای نمود می‏کند. هم چنین شبهه دیگر این که: گاهی در روایات، آمده برای بهبودی بیماران فلان دعا را، یا فلان سوره‏ی قرآن را بخوانید و چیزهایی از این قبیل. آیا طب اسلامی یعنی دعا خواندن و ذکر آیاتی چند از قرآن؛ همراه با مأثورات و منقولاتی که در طب سنتی وجود دارد و به آن ضمیمه شده است؟ و در واقع طب اسلامی مطلبی ندارد که آن را مطرح کنیم؛ و سؤالات و شبهاتی نظیر آن که از اشاره به آن خودداری می‏شود.
اگر قرار است به مسأله طب اسلامی بها دهیم، و آن را بکاویم و بررسی کنیم که در این میراث دینی، چه چیزهایی وجود دارد که می‏توان از آن استفاده کرد، باید طرح تحقیقی عالمانه‏ای برای این کار طراحی کنیم. صرف قرائت چند آیه و روایت و نقل یک داستان، مشکل ما را در تحقیق طب اسلامی یا طب نبوی حل نمی‏کند. روایات در دسترس است، کتاب‏هایی هم نوشته شده و شرح‏هایی نیز برای آن، نگاشته‏اند، این‏ها اگر کارآیی داشت، تا به حال از آن استفاده می‏کردند. آیا تعریف از طب بوعلی و محمدبن زکریا رازی، مفهوم طب النبی را شرح می‏کند؟ آیا طب النبی همان است که آنها گفته‏اند؟! درحالی که بیشتر مطالب آنان از یونانیان گرفته شده و براساس نظر و روش آنها پیش رفته و تحقیق شده است. مبانی طب بوعلی همان اصول موضوع یونانیان است. مطالبی از قبیل: عناصر اربعه و اخلاط اربعه که در بدن موجود است مثل: خون، صفرا، بلغم و سودا در طب یونانی و طب باستانی وجود دارد. پس نمی‏توان مطالب ذکر شده را طب اسلامی نامید چرا که در آن‏ها نه از اسلام اثری پیداست، نه وحی در آن مطالب نازل شده و نه بر تحقیقاتی که دیگران کرده‌اند مطلب خاصی اضافه شده است. پس ما به دنبال چه می‏گردیم؟ گاهی مفاهیم برای ما خلط می‏شود.
اما صرف نظر از این که طب اسلامی و طب النبی چیست، باید پرسید آیا طب سنتی منقرض شده و غیرقابل استفاده است، به طوری که آن طب فرضی یا تجربیاتی عامیانه بوده، منقرض شده و جایش را به علوم دیگری داده است که براساس تجارب حسی و آزمایشگاهی اثبات می‏شود و بنابراین آن را به طور کلی باید کنار گذاشت؟ بحث درباره‏ی این مباحث باید در جای خود مطرح شود. سپس برای تحقیق درباره طب اسلامی و طب سنتی و یا هر دو، به طور جداگانه یا با هم، زمینه را فراهم کنیم و بخصوص روش و چگونگی تحقیق را روشن کنیم. آیا نتایج حاصل از تطبیق بعضی دستاوردهای طب قدیم با طب جدید و یا آنچه در روایات آمده با دستاوردهایی که بر اثر تجارب علمی حاصل شده، ارزش تحقیق را دارد؟ سرمایه گذاری نیروی انسانی و مالی؛ استفاده از ابزارها و بودجه‏ای برای این کار زمانی ارزش دارد و می‏تواند فایده‏ داشته باشد که چند اصل و موضوع را برای ما ثابت کند. یعنی کسانی چند موضوع یا پیش‏فرض تحقیق را در اختیار نهند تا انگیزه تحقیق پیدا شود. اگر پاسخی برای پرسش‏های مطرح شده نداشتیم انگیزه‏ای هم برای تحقیق ایجاد نمی‌شود. اگر گفتیم طب اسلامی همان طب یونانی است ــ یا چیزی شبیه آن یا با یکی از طب‏های باستانی شباهت دارد ــ تحقیق درباره طب اسلامی (به عنوان اسلامی) دیگر جایگاهی نخواهد داشت، و اگر بخواهیم تحقیق کنیم باید در همان طب سنتی تحقیق کنیم. وقتی می‏توانیم طب اسلامی را به عنوان یک موضوع ویژه تحقیق کنیم که، بر این باور باشیم اسلام موارد خاصی را در این زمینه آورده است و این می‏تواند پیش‏فرض تحقیق باشد، یعنی بدانیم که اسلام مطلب جدیدی را در این زمینه آورده که باید آن را کشف کرد. برای مثال صرف این که روایتی را پیدا کنیم که مسأله‏ای را مورد تأکید قرار داده که هم در قانون بوعلی، هم در کتاب جالینوس، هم در کتاب بقراط و... نشانه‏ای از اشاره به آن مسأله دیده می‏شود نمی‏توان اظهار داشت که آن را اسلام آورده است.
مرتبه و شأن پیغمبر(ص) هیچ وقت بیان مطالب طبی یا مطالب فیزیکی نبوده، بلکه شأن او هدایت است. دلیلی که ما برای نبوت اقامه می‏کنیم این نیست که نیازهای مادی بشر را رفع کند. بشر با تحقیقات علمی خود و به همراه انگیزه‏هایی که در نهان دارد، می‏تواند راه زندگی دنیایی و راه تأمین سلامتی خود را کسب کند. اگر پیغمبر اکرم و ائمه اطهار مطالبی را در این زمینه‏ها فرموده‏اند، برای این نبوده که وظیفه نبوت و رسالت آنان اقتضاء می‏کرده است؛ بلکه آن مسایل مصالحی بوده از روی تفضل و کمک به مردم، عنایت می‏فرمودند، بیان و راهنمایی می‏کردند. وظیفه‏ی اسلام این نیست که مطالب طبی بیان کند، هواپیماسازی را به ما یاد دهد، انرژی اتمی را به ما معرفی کند و راه غنی کردن اورانیوم را به ما نشان دهد. در حقیقت، ما اگر طبی به عنوان طب اسلامی نداشته باشیم، هیچ نقصی در دین اسلام یا در انجام وظیفه پیغمبری نیست. اگر در این زمینه می‏خواهیم تحقیقی کنیم، برای دانستن این مهم است که بدانیم پیامبر و امامان علاوه بر وظیفه نبوت و رسالت چه کمک‏هایی به انسانیت کردند و چه مواریث علمی و گرانبهایی برای ما جهت بهره‏گیری برجا گذاشتند. پس اولین اصلی که ما باید به عنوان یک اصل و پیش‏فرض تحقیق دربارة طب اسلامی یا طب النبی بپذیریم این است که پیغمبر مطالب جدیدی آورده باشد.
مطلب دیگر اینکه، به فرض بدانیم آنچه از مطالب طبی در قبل از دوران مدرنیته و قبل از پیدایش طب جدید در میان بشر بوده منقرض شده است و مطالب آن دیگر قابل استفاده نیست، ولی باز آیا جای تحقیقی نمانده است؟ درست است که آن مسایل منقرض شده و قابل استفاده نیست و امروزه جایگزین‏های بهتری از آن‏ها داریم ولی باید این احتمال - که احتمال قابل اعتنا و قابل توجهی است - را بدهیم که در طب باستانی و در طب اسلامی مطالبی موجود است که امروزه نیز بشر به آن احتیاج دارد و اگر از آن‏ها استفاده کند، چه بسا برای معالجه امراض به نتایجی آسان‏تر، مطمئن‏تر، و بی‏ضررتر دست یابد. هم اکنون در کشور محققینی هستند که عمری را زحمت کشیدند و اثبات کرده‌اند که بسیاری از امراض صعب العلاج را که اگر بخواهند با وسایل طبی امروزه معالجه کنند، هم هزینه بسیار سنگینی می‏طلبد و هم اینکه باید دست به دامن بیگانگان شوند. آنان در این زمینه مدعی‏اند و معتقدند که امراض صعب العلاج را می‏شود با دستورات ساده‏ای که از قانون بوعلی و یا دیگران به دست می‏آید، معالجه کرد. این محققین که در همین تهران هم هستند، معتقدند به جای اینکه برای شناختن یک بیماری از انواع و اقسام وسایل آزمایشگاهی استفاده کنید ــ که گاهی هزینه‏های بسیار سنگینی را در برداردــ با گرفتن یک نبض می‏توان ۸۰ نوع بیماری را کشف و اثبات کرد که بسیار مطمئن‏تر از آزمایش‏های امروزی است. با این بیان استفاده از ابزار آلات نفی نمی‏شود ولی نبض گرفتن راه ساده‏ای است که در بعضی جاهایی که به آن ابزارها و بیمارستان‏ها دسترسی ندارند و از عهده‏ی هزینه‏اش برنمی‏آیند، مفید خواهد بود. هم چنین بیان این مطلب می‏تواند انگیزه‏ای برای تحقیق در این زمینه را در پی داشته باشد.
توجه کنیم که تحقیق دربارة آموزه‏های گذشتگان و تجربیات آنان زمانی عقلایی خواهد بود و ارزش دارد که ما پژوهشگرانی را برای فهم تجربه‏های آنان فراهم کنیم و بودجه‏ای را نیز برای این کار در نظر بگیریم. باید توجه کنیم که در میراث گذشتگان مطالبی است که امروزه با وجود پیشرفت علوم طب تجربی، طب آزمایشگاهی و طب جدید باز آنها قابل استفاده است. در این زمینه ادعای برخی این است که بعضی از امراض لاعلاج را می‏توان معالجه کرد. این یک ادعا و البته قابل اثبات است. چرا باید این سرمایه گرانبها را از دست دهیم؟ به ویژه این که کشف آن‏ها هزینه کمتری دارد و به سادگی و با وسایل ساده‏تری صورت می‏گیرد. بنابراین اصل دوم وجوب تحقیق این است که باید احتمال دهیم، ممکن است در بررسی مطالب و تحقیق میراث گذشتگان، مطالبی یافت شود که امروز برای ما مفید باشد که این معنایش ابطال طب جدید نیست بلکه معنای آن، این است که در کنار طب جدید، میراث گذشتگان نیز به کار گرفته شود. در کشورهایی مثل چین و هند نمونه‏های فراوانی از این گونه معالجات وجود دارد. دانشجویان رشته‏ی پزشکی ما نیز که برای تحصیل به آنجا فرستاده شده‌اند، این آموزش‏ها را دیده‏اند. از باب نمونه باید به طب سوزنی و امثال آن اشاره کرد که براساس طب جدید نیست و فرمول‏ها و تجربه‏هایی است که از طب قدیم و طب‏های باستانی مرسوم بوده است. به هر حال اگر این احتمال را در نظر داشته باشیم و به آن توجه کنیم، هدف تحقیق ما مشخص می‏شود. این احتمال به آن اندازه‏ای است که ما را وادار به تحقیق می‏کند.
مسأله سوم در اختلافات اصولی بین طب جدید و طب قدیم است. یکی از آنها این است که در طب قدیم، انسان مرکب از دو عنصر مختلف، یعنی دو بخش جداگانه است. دو بخشی که به هم مربوط است، اما با هم تفاوت اساسی دارند. یک بخش بدن و یک بخش روح است. بدن را می‏توان دید، ولی روح را با ابزارهای آزمایشگاهی نمی‏توانیم بشناسیم و ویژگی‏هایش را درک کنیم، اما حقیقتی است که باید به آن توجه کرد. این روح با بدن تأثیر و تأثر متقابل دارد. هم روح در بدن اثر می‏گذارد و هم بدن در روح. گفتنی است در بسیاری از تجربه‏های علمی دانشمندان جدید در رشته‏های مختلف طب امروزی، نتایج عجیبی به دست آمده مبنی بر این که حالات روحی در معالجات بسیاری از امراض تأثیر فوق العاده دارد. حتی در بهبود امراضی که باور آن برای انسان مشکل است مثل بیماری‏های کبدی، قلبی و عصبی. به راستی تمرکز فکر انسان، توجه او به خدا، دعا کردن و عبادت کردن او چه اثری بر گلبول‏ها، دستگاه ایمنی بدن و تأثیر و تأثرات شیمیایی بدن دارد؟ از موضوعاتی که از گذشته تا امروز انکار نشده، موضوع «تلقین» است. تلقین کردن در بسیاری از موارد مؤثر است. استاد بزرگوار حضرت آیت‌الله حسن زاده با اشاره به داستانی از مولوی نقل کردند، که این مسأله‏ای ثابت شده است که تلقین در بهبودی بیماری یا در بیمار کردن انسان سالم مؤثر است. این تأثیر و تأثرات، فیزیکی و شیمیایی نیست و از جنس دیگری است، یعنی روح به بدن چیزی را القاء می‏کند.
تلقین پدیده‏ای است که همگان از دیندار و بی‏دین به آن معتقدند. در اینجا پسندیده است به نکته‏ای اشاره شود. ماتریالیست‏ها بسیاری از معجزات و کرامات را به تلقین تفسیر کرده‌اند. با افزایش گرایش‏های ماتریالیستی، دکتر تقی ارانی در کتاب «عرفان و اصول مادی»، مسایل عرفانی، کشف و شهود، و کرامات اولیاء خدا را به تلقین تفسیر می‏کند و معتقد است که آن یک امر مادی است. اما باید پرسید تلقین چه مقوله‏ای است. آیا فعل و انفعالات شیمیایی است؟ این که من به خود یا به دیگری تلقین کنم که تو سالمی یا بیماری، یا امروز بهتر از دیروز هستی، یا امروز بیمارتر شده‌ای، یا بیماری‏ات بدتر شده، این چه تأثیری دارد؟ در واقع تلقین دلیل بر این است که یک امر غیرمادی در این جا وجود دارد. تلقین اثر هوا نیست که به دمیدن جابه‏جا شود. تلقین این نیست که من خود در وجود خود یک چیزی را ایجاد کنم. اگر تلقین صرف فعل و انفعال طبیعی باشد، تحت اراده و اختیار کسی نیست و نمی‏تواند تأثیری در امور داشته باشد، و خود این دلیل است بر اینکه، عاملی غیر از بدن وجود دارد که آن تلقین‏کننده است و اثر می‏گذارد.
قابل توجه این که مسایل و تأثیرات کرامات و معجزات نمی‏تواند با تلقین قابل تفسیر باشد. ماتریالیست‏ها ادعایی کردند، پس باید به گونه‏ای آن ادعا را در هر زمینه‏ای دخالت دهند، پس تلقین را یک اثر مادی دانستند. در این باره باید گفت اول تلقین اثر مادی نیست. دوم در بسیاری از موارد تلقین کارگشا نیست. معجزات و کراماتی که از اولیاء خدا نقل شده و یکی از آن‏ها می‏تواند تحولی در زندگی ایجاد کند را نمی‏توان در اثر فعل و انفعالات مادی دانست. چگونه می‏شود کسی که از اولیاء خداست می‏تواند چنین تأثیری را ببخشد ولی دیگران نه؟ آنقدر در این زمینه مطالبی تحقیق و ثابت شده است که اگر جمع آوری شود یک دایرةالمعارف چند جلدی می‏شود. لازم است درباره‏ی کرامت یکی از اولیای خدا اشاره‏ای کنم. یکی از دوستان ما می‏گوید: من شنیده بودم حضرت رضا (ع) کرامات زیادی دارند. من به همراه دوستم به سوی مشهد حرکت کردیم. در روزهایی که در مشهد بودیم، به آن حضرت عرض کردم: یا امام رضا! می‏خواهم خود ببینم که در حق کسی کرامتی را انجام می‏دهید و کسی را شفاء می‏دهید. آن دوست نقل می‏کند: پس از اقامت سه روز در مشهد، بالاخره در شب سوم که من تا سحر نشسته بودم، بیماری که کور مادرزاد بود را دیدم که اصلاً اندام چشم نداشت و برای شفاگرفتن آمده بود. وی توجه من راجلب کرد. تا سحر نشستم و گفتم شاید امشب امام رضا بخواهد آن کور را شفا دهد. می‏گوید: موقع سحر دیدم شکافی در صورت آن کور پیدا شد، کم کم باز شد و اندام چشم پیدا شد. این گونه کرامت‏ها و معجزات اثر فعل و انفعالات شیمیایی نیست. این چنین عنصری در انسان وجود دارد که قوت و ضعف دارد و قوتش در دست اولیاء خداست و چنین آثاری را می‏تواند داشته باشد، البته شاید مرتبه ضعیفش در دیگران هم پیدا شود. به هر حال یکی از مواردی که اختلاف اساسی بین طب جدید و طب قدیم است، این که، در طب جدید از وجود چنین عنصری غفلت می‏ورزند و آن را انکار می‏کنند، مگر در مواقعی مجبور شوند و بپذیرند که اثری ناشناخته نیز هست.
بنابراین مطالبی است که اگر به عنوان پیش‏فرض تحقیق و حل شود، هم انگیزه‏ای جدید و قوی را برای تحقیق ایجاد می‏کند و هم راه برای تحقیق بیشتر باز می‏شود. گفتنی است مسایل سایکوسماتیک را که هم جنبه روانی و هم جنبة طبی آزمایشگاهی دارد و تأثیر و تأثر متقابل بین روان و بدن است را باید به تحلیل و توجیه علمی پرداخت و مسایلی را که از اختصاصات روح است و هیچ تأثیری از بدن در آن نیست باید با روش عقلی تحقیق کرد، اما برخی از آنها اولویت دارد، آسان‏تر است، و بیشتر در دسترس است. اما باید بدانیم که در زمینه مسایلی که مربوط به پزشکی و سلامتی و بیماری بدن است، چند عرصه وجود دارد و برای تحقیق در هر یک از اینها چه متدی را باید اختیار کرد. اگر روش نقلی است، در این صورت باید به اسناد و مدارک مراجعه کرد، و اگر روش عقلی است ، در آن صورت باید با استدلال و برهان جواب دارد. به هر حال ما زمینه‏های تحقیق را باید مشخص کنیم یعنی بدانیم در چه زمینه باید مطالعه کرد، هر زمینه‏ای چه لوازمی دارد و چه کسانی می‏توانند در آن زمینه‏ها تحقیق کنند؟ در این صورت هر کدام را به اهلش، متخصصین یا کسانی که متخصص بالقوه‏ی آن هستند و می‏توانند با همت‏شان، با سعی و تلاش‏شان متخصص بالفعل هم شوند وابگذاریم تا بتوانیم قدم‏های بلندی برای آینده‏مان برداریم.
این فکر که ما همیشه باید منتظر باشیم تا از مغرب زمین برای ما سوغاتی بیاید، فکر آبرومندانه و عزتمندانه‏ای نیست. الحمدلله نعمت انقلاب سبب شد این فکر در بسیاری از زمینه‏ها گرفته شود و امروز خودباوری در میان جوان‏های ما در زمینه‏های سیاسی، نظامی، علمی و پزشکی رشد کرده است. ان‏شاءالله پیشرفت‏های ما گسترش پیدا کند و ما برای تحقیق همت بیشتری داشته باشیم و در آینده‏ی نه چندان دوری هم بتوانیم از مواریث گذشتگان استفاده‏های شایانی کنیم. امیدواریم با استفاده از مواریثی که تا به حال ندیده گرفتیم، بتوانیم قدم‏های نویی در این راه برداریم،‌ هم خودمان استفاده کنیم و هم جهانیان بهره‏مند شوند. ما از کسانی نیستیم که اگر در زمینه‏ای تحقیق کردیم، آن را انحصاری کنیم و به کسب منافع مادیش بپردازیم. تحقیق، در این زمینه‏ها را در اختیار همه جهان می‏گذاریم تا بشریت از آن استفاده کند، به شرط این که همت داشته باشیم و راهی را طی کنیم که راه عالمانه، محققانه و دارای روشی صحیح و براساس پیش‏فرض‏های استوار باشد.
سخنان حضرت آیت‌الله مصباح یزدی دامت برکاته در همایش طب‌النبی(ص)۱۰/۱۲/۸۵
منبع : خبرگزاری فارس