شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا


جنایتکار داکوتا


جنایتکار داکوتا
عامل قتل های زنجیره ای جنوب «داکوتا» در آمریکا سرانجام پس از ۱۴ سال در دام پلیس گرفتار شد، «روبرت اندرسون» قربانیان خود را از میان زنان و دختران جوان انتخاب می کرد و پس از اذیت، آزار و شکنجه، آنها را به قتل می رساند. پس از قتل هم چشمان قربانیانش را بیرون می آورد و در جایی پنهان می کرد.
پلیس هیچ وقت نتوانست آمار دقیق قربانیان را کشف کند. چرا که قاتل پس از دستگیری هرگز به چیزی اعتراف نکرد. حتی اجازه نداد حکم دادگاه در موردش به اجرا درآید و قبل از این که قانون او را به مجازات اعمالش برساند در زندان خود را دار زد. مرگ او باعث شد تا پس از چند سال، زنان «داکوتا» بتوانند بدون ترس و با آرامش چشمان خود را روی هم بگذارند.
● نخستین قربانی
روبرت نخستین قربانی خود را در سال ۱۹۹۱ شکار کرد. «لارسیای» ۲۹ ساله همراه شوهرش بیل «دومانسکی» از اوکراین به «داکوتا» آمدند. آنها قصد داشتند زندگی جدیدی را در آمریکا شروع کنند. بعد هم هر دو در یک کارخانه بزرگ تولید و بسته بندی گوشت مشغول کار شدند. پس از گذشت چند ماه «بیل» شغل بهتری پیدا کرد و از آنجا رفت. اما «لارسیا» همچنان در آنجا ماند او اکثر اوقات نیز در شیفت شب کار می کرد. «روبرت اندرسون» یکی از همکاران وی بود. «اندرسون» همان موقع دریافت که علاقه زیادی به شکنجه و آزار و اذیت زنان دارد و در این راه یکی از دوستانش به نام «گلن واکر» را نیز متقاعد به همکاری کرده بود. آ ن ها هر دو می خواستند بدانند، تعرض به یک زن و کشتن او چه حسی دارد. می خواستند این احساس را تجربه کنند، بنابراین نقشه دزدیدن «لارسیا» را طراحی کردند.
بنابراین یک شب مقداری میخ خریداری کرده و در مسیری خلوت روی جاده ریختند تا لاستیک ماشین «لارسیا» را پنچر کنند. اما «لارسیا» با تجربه تر از این بود که ماشین خود را در محلی خلوت نگه دارد، حتی اگر خودرویش پنچر شده باشد. بنابراین نقشه آنها با شکست مواجه شد، اما باز هم ناامید نشدند و تصمیم گرفتند راههای دیگری را امتحان کنند. در ۲۶ آگوست از این رو مدتی بعد، در پارکینگ محل کارشان به «لارسیا» نزدیک شده و با تهدید چاقو او را سوار ماشینش کردند. بعد هم ۲ نفری زن جوان را به نزدیکی دریاچه «ورمیلیون» کشاندند، وقتی به محل مورد نظر رسیدند، اندرسون او را مورد آزار و اذیت قرار داد. بعد هم زن بیچاره را خفه کرد. چندین سال بعد پس از دستگیری اندرسون، «واکر» در دادگاه شهادت داد که روز حادثه اندرسون پس از تعرض، لارسیا را با طنابی خفه کرده و بقایای جسد وی را زیر درختی مدفون کرده است. در زمان قتل «لارسیا» ۶ ماهه باردار بود.
در سال۲۰۰۲ پلیس با کمک «واکر» توانست بقایای جسد «لارسیا» را پیدا کند. آنها حتی اشیای قیمتی مربوط به لارسیا را نیز در خانه مادربزرگ «اندرسون» کشف کردند.
روز ۲۹ جولای سال۱۹۹۶ یک روز عادی برای خانواده «استریل» نبود. آنها می خواستند تولد پسر دوم شان «ناتان» و دختر ۳ ساله خود «شاینا» را جشن بگیرند. «پایپر» مادر ۲۸ ساله دستورات لازم را به خدمتکار خانه داد و او برای خرید از خانه خارج شد. همسرش «ونس» هم صبح زود به محل کارش رفته بود. حدود ساعت ۱۰ صبح مردی به زور وارد خانه آنها شد. همان موقع زن جوان و مرد مهاجم درگیر شدند.
بعد هم مهاجم بی رحم با تهدید زن را مقابل چشمان فرزندانش، ربود. بعد از ظهر بود که «پتی» به خانه رفت. او بلافاصله با پلیس تماس گرفت دقایقی بعد مأموران به خانه مورد نظر رسیدند. مأموران به محض ورود به خانه با توجه به آثار برجا مانده از درگیری متوجه وقوع حادثه ای جدی شدند. کمیسر «جین تیلر» پس از بازرسی خانه، ناتان ۲ ساله و خواهرش را در اتاق خوابشان پیدا کرد. پلیس با شاینا، به گفت وگو پرداخت. دختر کوچولو با وحشت گفت: «مادرم داره می میره» اون مرد که به خانه آمد ،اسلحه داشت و مادرمان را به زور سوار وانت بزرگ مشکی رنگی کرد و با خود برد. مرد بدجنس حتی کادوی تولد «ناتان» که چادر مسافرتی آبی رنگی بود را با خود برد.
یک ساعت بعد «ونس» به خانه آمد و در جریان ماجرای ربوده شدن همسرش قرار گرفت. ۳ روز پس از این حادثه «ونس» اطلاعاتی به پلیس داد که به آنها در شناسایی خطرناک ترین قاتل روانی «داکوتا» کمک کرد. قاتل روانی به بیماری سادیسم جنسی مبتلا بود. وی به پلیس گفت: چند روز قبل وقتی چادر مسافرتی برای «ناتان» خریده بود، مرد جوانی به نام روبرت اندرسون نزدیک خانه آنها از ماشین پیاده شده و به سمت بچه ها آمد، سپس به صحبت و بازی با آنها پرداخت و اظهار داشت علاقه شدیدی به کودکان دارد. بعد هم به همین بهانه وارد خانه شد و حدود یک ساعت در خانه ماند. بدین ترتیب پلیس تحقیقات خود را در این باره متمرکز کرد و دریافت اندرسون ۲۶ ساله کارمند شرکت تولید گوشت «جان مورن» است که ۲ بار ازدواج کرده و ۴ فرزند دارد. همسایگان زن ربوده شده نیز در بازجویی ها اظهار داشتند، روز حادثه وانت مشکی رنگی را نزدیک خانه «استریل» دیده اند، حتی یکی از شاهدان گفت: وانت را آن روز سه بار در مجاورت خانه دیده است. به گفته وی راننده ماشین نیز شلوار جین، تی شرت و کلاهی بر سر داشته است.
چند روز بعد پلیس اندرسون را شناسایی و دستگیر کرد، اما او همه موارد را انکار کرد و گفت: آن روز به خانه «استریل» برای دیدن بچه ها آمده، اما هیچ کس در را به رویش باز نکرده است. بنابراین پلیس که مدارک کافی برای بازداشت نداشت، ناچار وی را آزاد کرد. اما تحقیقات ویژه در این باره ادامه یافت. چند روز بعد هم کارآگاهان «شاینا و ونس» را به اداره پلیس فراخواندند وچند عکس مختلف از «اندرسون» را به آنها نشان داده اند. اما به دلیل این که عکس ها مربوط به چند سال قبل بود، هیچ کدام نتوانستند وی را شناسایی کنند. با این وجود، پلیس دورا دور «روبرت اندرسون» را زیر نظر داشت و چند قطعه عکس جدید هم از او گرفت و دوباره خانواده «استریل» را برای شناسایی دعوت کرد.
این بار همگی او را شناسایی کردند. پلیس هم بلافاصله وی را دستگیر کرد. اما او همچنان منکر همه چیز بود. بنابراین پلیس با جست وجوی خانه و خودرو او وسایل دیگری پیدا کرد که نشان می داد، اندرسون از آنها برای شکنجه زنان استفاده کرده است، علاوه بر این شوار جین و تی شرت خون آلودش نیز کشف شد که آزمایشات «دی.ان. ای» نشان داد لکه های خون متعلق به اندرسون و هیچ یک از اعضای خانواده اش نیست. پلیس تحقیقات خود را برای تکمیل پرونده ادامه می داد اما هنوز مدرکی مبنی بر قتل «پایپر» نداشت، چون نه از جسد خبری بود، نه شواهدی وجود داشت.
نخستین دادگاه «اندرسون» در مارس ۱۹۹۹ تشکیل شد و یک ماه ادامه یافت. سرانجام متهم به جرم آدم ربایی، تجاوز و آزار و اذیت به زندان محکوم شد.
مدتی بعد یکی از هم سلولی هایش به نام «هامر» به پلیس اطلاع داد که اندرسون مطالبی راجع به قتل زنان و تجاوز به آنها برایش تعریف کرده است و تاکنون نیز وی به قتل بیش از ۱۰ زن اعتراف کرده است او همچنین نحوه قتل ها را نیز بازگو کرد واظهار داشته دوستی به نام «واکر» دارد که در یکی از قتل ها همراهش بوده است. «اندرسون» حتی نشانی خانه واکر و خانه مادربزرگ خودش را نیز به «هامر» داده بود تا پس از آزادی از زندان به خانه مادربزرگش برود و با تفنگی که در آنجا مخفی کرده ، واکر را به قتل برساند. با افشای این اظهارات واکر به اداره پلیس احضار شد و ناچار به همه چیز اعتراف کرد. پلیس هم موفق شد باکمک او محل دفن جسد «لاریسا» را پیدا کند. هامر نیز محل مخفی کردن اجناس مربوط به مقتولان را به پلیس نشان داد، اندرسون در شیار دیوار انبارخانه مادربزرگش اشیای قیمتی مربوط به زنان را مخفی کرده بود. با این وجود هیچ اثری از جسد «پایپر» و دیگر قربانیان پیدا نشد. دادگاه «اندرسون» در سال۲۰۰۳ تشکیل شد. در این دادگاه او به اعدام با تزریق به جرم دوفقره قتل، آدم ربایی و شکنجه و آزار و اذیت زنان محکوم شد. واکر نیز به ۳۰ سال زندان به جرم همدستی با او محکوم شد.
چندی بعد پلیس در رودخانه ای نزدیکی محل زندگی اندرسون، لباس پایپر و اشیای مربوط به او را پیدا کرد و حدس زد که اندرسون جسد را تکه تکه کرده واز بین برده است.
تا آخرین لحظات «روبرت اندرسون» همچنان بر بی گناهی خود اصرار می ورزید. سرانجام در ماه مارس سال۲۰۰۵ در حالی که نام او در فهرست انتظار مرگ بود، خود را در سلول به دار آویخت این در حالی بود که پدرش هم یک هفته قبل در خانه با شلیک گلوله، خودکشی کرده بود.
هلیا خرم
منبع : روزنامه ایران