سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا
همه دردهای ترافیک
خیلی خسته شدم. لباسهامو جلوی شیشه مترو وقتی توی تونل میره درست می كنم. سعی میكنم خودمو جمع و جور كنم. خیلی دیرم شده. ساعت ۹ شبه. وقتی یادم میافته صبح به برنامه خبری دیر رسیدم، لجم میگیره. همهاش بخاطر ترافیك بود. نیم ساعت بعد از نشست مطبوعاتی رسیدم. در و كه باز كردم همه چپ چپ نگاهم كردند. اما دیگه نمیخوام امشب دیر برسم. مطمئنا مامان دیگه نمیذاره به خبرنگاری ادامه بدم. هر روز میگه اینم شغله.ساعت مشخص نداره، حقوق خوب نداره و یك هزار دلیل دیگه.
دارم همچنان فكر میكنم كه به ایستگاه آخر میرسم. یك نگاهی به ساعت میاندازم. عقربهها دیده نمیشوند. هوا تاریك شده. خداخدا میكنم تا چند دقیقه دیگه خونه باشم. دلم میخواست الان معجزه میشد. خیلی عجله دارم. كارت مترو رو روی دستگاه خروج میذارم. چراغ قرمز روشن میشه «موجودی كافی نیست». من همین الان از این كارت استفاده كردم. آقایی كه جلوی دستگاه ایستاده میگه «باشه» ولی موجودی نداره. میگم من دیرم شده. میگم هنگام خروج هم پول كم میكنید؟ میگه «آره». چه سیستم مسخرهیی، اینو توی دلم میگم.
آقای جلو در میذاره بدون كارت زدن، رد شوم. دارم توی راهرو میدوم. ساعت وسط سالن مترو رو كه نگاه میكنم اشكم میخواد در بیاد. قیافه عصبانی مامان و بابا غرغرهای با وقت و بیوقتشان. بدون توجه به اطرافم شروع میكنم به دویدن. اینجا چی شده؟ همه آدمها روی پلههای در خروجی مترو اونجا كه ختم میشه به خیابون، ایستادن و از در بیرون نمیرن. انگار یك اژدها پشت در كمین كرد ه و آماده غرشه. تا جلوی در میروم و بیرون رو نگاه میكنم.
باران با شدت در حال باریدن است. نگران میشوم. تا سر خیابون میدوم. خیس خیس شدهام. خیابان پر است از ماشینهایی كه پشت سر هم ایستادهاند و چراغهای قرمزشان روشن است. مقصدم را پشت سر هم بدون مكث میگویم و هر لحظه خیستر میشوم. این همه ماشین با یك نفر سرنشین. ولی هیچ كس به من محل نمیدهد.
زیر نور چراغ خیابان ساعتم را كه نگاه میكنم، نزدیك است از ترس پس بیفتم. ساعت ۱۰ شب است. بعد از نیم ساعت سوار اتومبیل كه میشوم دیگر قید همه چیز را زدهام. حتی كار خبرنگاری كه خیلی دوستش دارم. مامان و بابا رو عصبانی كنار خیابان مجسم میكنم و اینكه هنوز تا در خانه خیلی راه مانده است. دلشوره گرفتهام هنوز باران میبارد. لباسهایم خیس خیس شدهاند. احساس سرما میكنم. افكارم را خوانندهیی كه بلند در رادیو میخواند، به هم میریزد. «تهران ای بهترین شهر ایران» مخصوصا ترافیكاش. این را در دلم میگویم. سر خیابان از ماشین پیاده میشوم. خوشبختانه مامان و بابا سر خیابان نیستند. تا خانه میدوم. هیچ كس خانه نیست. روی كاناپه با همان لباسهای خیس خوابم میبرد و در خواب میبینم كه باز بخاطر ترافیك به برنامه خبری نرسیدهام و سردبیر توبیخم كرده است.صدای داد مامان میآد. الان بیدارم. میگه: «تا حالا كجا بودی؟ تمام تهران رو زیر پا گذاشتیم.» با من و من میگم «ترافیك بود».
كتایون دارابی
منبع : روزنامه اعتماد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
ایران حماس آمریکا رافائل گروسی رهبر انقلاب نیچروان بارزانی مجلس شورای اسلامی دولت دولت سیزدهم انتخابات شورای نگهبان حسین امیرعبداللهیان
هواشناسی قتل شهرداری تهران تهران حجاب قوه قضاییه سیل فضای مجازی آموزش و پرورش سلامت سازمان هواشناسی سیلاب
قیمت دلار قیمت خودرو بازار خودرو ایران خودرو خودرو قیمت طلا بانک مرکزی بورس قیمت دلار مسکن حقوق بازنشستگان
نمایشگاه کتاب دفاع مقدس سینما تئاتر افعی تهران کتاب تلویزیون سریال سینمای ایران مسعود اسکویی صدا و سیما موسیقی
مایکروسافت دانش بنیان فضا
اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه فلسطین جنگ غزه رفح روسیه چین اوکراین طوفان الاقصی نوار غزه مصر
استقلال فوتبال پرسپولیس لیگ برتر ذوب آهن نساجی لیگ برتر ایران لیگ برتر فوتبال ایران بازی سپاهان رئال مادرید جواد نکونام
هوش مصنوعی اپل سامسونگ آیفون دوربین باتری گوگل ناسا تلفن همراه ماهواره
رژیم غذایی بیماران خاص زیبایی بیمه کاهش وزن دندانپزشکی فشار خون سبزیجات