پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

زندگانی امام رضا علیه السلام


زندگانی امام رضا علیه السلام
● زادگاه
هشتمین پیشوای شیعیان امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در مدینه دیده به جهان گشود.
● كنیه ها
▪ ابوالحسن و ابوعلی (۱)
● لقبها
رضا، صابر، زكی ، ولی ، فاضل، وفی ، صدیق، رضی ، سراج الله، نورالهدی ، قرهٔ عین المؤمنین، مكیدهٔ الملحدین، كفو الملك، كافی الخلق، رب السریر و رئاب التدبیر(۲).
▪ مشهورترین لقب
مشهورترین لقب آن حضرت «رضا» است و در سبب اختصاص این لقب گفته اند: «او از آن روی رضا خوانده شد كه در آسمان خوشایند و در زمین مورد خشنودی پیامبر خدا و امامان پس از او بود. همچنین گفته شده: از آن روی كه همگان، خواه مخالفان و خواه همراهان به او خشنود بودند. سرانجام، گفته شده است: از آن روی او را رضا خوانده اند كه مأمون به او خشنود شد.»(۳)
● مادر امام
در روایتهای مختلفی كه به ما رسیده است نامها و كنیه ها و لقبهای ام البنین، نجمه، سكن، تكتم، خیزران، طاهره و شقرا(۴)، را برای مادر آن حضرت آورده اند.
● زادروز
درباره روز، ماه و سال ولادت و همچنین وفات آن حضرت اختلاف است.
ولادت آن حضرت را به سالهای (۱۴۸، ۱۵۱ و ۱۵۳ ق)
و در روزهای جمعه نوزدهم رمضان، نیمه همین ماه، جمعه دهم رجب(۵) و یازدهم ذی القعده(۶)
● روز شهادت
وفات آن حضرت را نیز به سالهای (۲۰۲، ۲۰۳ و ۲۰۶ ق) دانسته اند.(۷)
اما بیشتر بر آنند كه ولادت آن حضرت در سال (۱۴۸ ق) یعنی همان سال وفات امام صادق علیه السّلام بوده است؛ چنان كه مفید، كلینی ، كفعمی ، شهید، طبرسی ، صدوق، ابن زهره، مسعودی ، ابوالفداء، ابن اثیر، ابن حجر، ابن جوزی و كسانی دیگر این نظر را برگزیده اند.(۸)
درباره تاریخ وفات آن حضرت نیز عقیده اكثر عالمان همان سال (۲۰۳ ق)(۹) است.
بنابراین روایت، عمر آن حضرت پنجاه و پنج سال(۱۰) می شود كه بیست و پنج سال آن را در كنار پدر خویش سپری كرده و بیست سال دیگر امامت شیعیان را برعهده داشته است.(۱۱)
این بیست سال مصادف است با دوره پایانی خلافت هارون عباسی ، پس از آن سه سال دوران خلافت امین، و سپس ادامه جنگ و جدایی میان خراسان و بغداد به مدت حدود دو سال، و سرانجام دوره ای از خلافت مأمون.(۱۲)
● فرزندان
گرچه كه نام پنج پسر و یك دختر برای او ذكر كرده اند، امّا چنان كه علاّمه مجلسی می گوید: «اكثر، تنها از جواد به عنوان فرزند او نام برده اند.»(۱۳)
به دسیسه مأمون و با سمّ او به شهادت رسید و پیكر مطهر او را در طوس در سمت قبله قبه هارونی سرای حمید بن قحطبه طایی به خاك سپردند (۱۴) و امروز مرقد او مزار آشنای شیفتگان است.
۱ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۳۶؛ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للامام الرضا علیه السّلام، ص۱۳۹.
۲ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۶۶.
۳ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب، ۴/۳۶۷.
۴ ـ مجلسی، محمدباقر، مرآهٔ العقول فی شرح اخبار آل الرسول ۶/۷۱؛ همو، بحارالانوار ۴۹/۳؛ و ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۶۷.
۵ ـ مرآهٔ العقول ۶/۹۴.
۶ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۶۷.
۷ ـ بحارالانوار ۴۹/۳.
۸ ـ الحیاهٔ السیاسیه للامام الرضا علیه السّلام، ص ۲۴۰.
۹ ـ الحیاهٔ السیاسیه للامام الرضا علیه السّلام، ص ۲۴۰.
۱۰ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۶۷.
۱۱ ـ مرآهٔ العقول ۶/۷۳.
۱۲ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۶۷؛ بحارالانوار ۴۹/۳.
۱۳ ـ مرآهٔ العقول ۶/۷۳.
۱۴ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب ۴/۳۶۷.● سیره عملی و اخلاقی امام هشتم علیه السّلام
بی گمان دیده گشودن بر آفتاب كاری ناشدنی است، چونان كه پریدن در آسمان بلند شناخت خدایی مردان برخاسته از بوستان عترت، نه برای هر بال بشكسته ای شدنی ؛ چه آنان كه بر آفتاب دیده گشوده اند جز سایه مژگان خویش ندیده و آنها كه در آن آسمان پریده اند جز شكسته بالی خویش را نیافته اند.
با این همه شاید بتوان دیده بر پرتویی از آفتاب كه بر زاویه ای تابیده است دوخت و در آن نشانها از حقیقت نور یافت كه نور، همه یك گوهر است.
با چنین اعترافی به یكی از جنبه های پند آكنده حیات امام روی می كنیم و دست كوتاه خویش را به دریای ناشناخته كرانه «خوی ستوده امام» فرو می بریم تا مرواریدی چند برگیریم و فراروی گذاریم:
▪ عبادت امام
برای آنان كه بودن را مفهومی جز بنده بودن ندانند، پرستش نه یك «تكلیف»، بلكه معنای زندگی و راز جاودانگی است. در نگاه آنان خدا پرستیدن نه یك واجب است كه باید از سر گذراند و برائت ذمّه حاصل كرد، بلكه شهد شیرینی است كه باید چشید و در آن روح بودن و ماندن را یافت.
از این روی ، اگر درباره خداپرستی این گونه كسان كه امام پیشاپیش همه آنان است سخنی گفته شود سخن از «اندازه عبادت» نیست، بلكه سخن از «چگونگی » است. آنان بنده بودن را مایه افتخار، بندگی كردن را مایه سربلندی ، و سر فرود آوردن در برابر خواست آشكار و پنهان خداوند را اساس سرافرازی شمرند.
این معنای سخن هشتمین امام است كه گوید: «به بندگی خدا افتخار می كنم».(۱)
همین حقیقت است كه بدخواهان او را ناخواسته بر آن می دارد كه اعتراف كنند او پرستشگرترین همه زمینیان است (۲) و در میان همه فرزندان عبّاس و علی علیه السّلام بافضیلت تر، پرهیزگارتر، دیندارتر و شایسته تر از او ندیده اند.(۳)
در پرتو توجّه به چنین برداشتی از مفهوم عبادت در نظر امام است كه می توان برای خواندن هزار ركعت نماز در شبانه روز، سجده های طولانی پس از نماز صبح، روزه های مكرّر، شب زنده داریهای پر رمز و راز و همدمی همیشگی با قرآن تفسیری شایسته یافت، یا به درك حقیقت این سخن نایل آمد كه كسی درباره آن حضرت می گوید: «به خداوند سوگند مردی ندیدم كه بیش از او از خدا پروا كند، بیش از او در همه اوقات به یاد خدا باشد، و بیش از او از خدا بترسد».(۴)
گوینده این سخن نه كسی از شاگردان او، بلكه فرستاده دستگاه خلافت؛ رجاء بن ابی ضحّاك است كه به عنوان گماشته مأمون به مدینه رفته است تا امام را زیرنظر گیرد و با خود به مرو برد. او در ادامه سخن خود می گوید: «شب هنگام كه به بستر می رفت بسیار قرآن تلاوت می كرد، و چون بر آیه ای كه در آن یادی از بهشت یا دوزخ بود می گذشت می گریست و از خداوند بهشت می خواست و از آتش به او پناه می جست... چون ثلث آخر شب فرامی رسید از بستر برمی خاست و به تسبیح و تحمید و تهلیل و استغفار می پرداخت. پس از آن مسواك می كرد و سپس به نماز شب می ایستاد. او نماز جعفر طیّار را چهار ركعت به جای می آورد و این ركعتها را در شمار ركعتهای نماز شب می آورد». (۵)
امام براساس همین برداشت هماره با قرآن همدم بود و به گفته ابراهیم بن عباس حتی سخن او، پاسخهایی كه می داد و مثلهایی كه می آورد همه برگرفته از قرآن بود و كتاب الهی را هر سه روز یك بار ختم می كرد.(۶) او خود در این باره فرمود: «اگر می خواستم قرآن را در كمتر از سه روز ختم می كردم. امّا من به هر آیه ای كه می رسم در آن می اندیشم و در این امر درنگ می نمایم كه درباره چه و به چه هنگام نازل شده و بدین سبب است كه آن را در سه روز ختم می كنم.»(۷)
هم بر این اساس است كه امام هر برتریی را به تقوا می داند و حتی به دیگران نیز حق می دهد كه اگر بتوانند بیش از او از تقوا بهره مند شوند از او برتر باشند، چونان كه در پاسخ مردی كه سوگند یاد كرد او بهترین مردم است، فرمود: «ای مرد! سوگند مخور، برتر از من كسی است كه بیشتر تقوای خدا داشته و در برابر او فرمانبردارتر باشد. به خدا سوگند هنوز این آیه نسخ نشده است كه برترین شما پرهیزگارترین شماست.»(۸) همو در جایی دیگر نیز فرمود: «ای زید، از خدا بترس كه آنچه بدان رسیده ایم تنها به كمك تقوا میسّر شده است.»(۹)
او همین تقوا، خداترسی و فرمانبری را معیار و نشان شیعه بودن نیز می خواند و به یكی می گوید: «هر كدام از پیروان ما كه خدا را فرمان نبرد از ما نیست، و تو اگر از خدا فرمانبری از ما خاندان هستی ».(۱۰)
▪ زهد و ساده زیستن
روشن است آن كه با خدا چنین پیوندی جانمایه دارد دیگر دل در پی جز او نمی گذارد و جز اویی به دیده وی نیاید تا دلش از آن یاد كند. آن كه خدا را یافته و سرای لقای او را می شناسد سرای ناپایدار كنونی را جز باتلاقی نمی داند كه هر چه به درونش نزدیكتر شوی رهایی از آن دشوارتر و مرگ و نیستی حتمی تر شود.
چنین است كه امام دنیا را سرایی آكنده از شرّ و بدی می شمرد و از شرّ آن به خداوند پناه می برد و راه رهایی را «زهد و پارسایی » می بیند و می فرماید: «به وسیله زهد و بی رغبتی به دنیا نجات از شرّ دنیا را می جوییم».(۱۱)
محمّد بن عباد می گوید: «رضا علیه السّلام در تابستان بر حصیر و در زمستان بر پلاس می نشست و جامه های خشن بر تن می كرد و تنها هنگامی كه در جمع مردمان حضور می یافت جامه رسمی مردمان می پوشید.»
یك بار سفیان ثوری او را دید كه جامه ای از خز بر تن كرده است. او را گفت: «ای پسر پیغمبر! چه خوب بود لباس پایینتر از این می پوشیدی !» فرمود: «دستت را پیش آر». پس دست او را به گریبان خود برد و او دید كه در زیر جامه بوریایی بیش نیست. آنگاه فرمود: «ای سفیان، آن جامه خز برای خلق و این لباس ژنده برای حضرت حق است».(۱۲)
اباصلت هروی نیز درباره آن حضرت گوید: «او غذایی ساده و خوراكی اندك داشت».(۱۳) امام حتی زمانی كه رسماً ولیعهد خلافت بود از همان زهد و پارسایی و ساده زیستی جدایی نداشت.
شكایتی كه یكی از كنیزان خانه از وضع رفاهی و معیشتی دارد گواه این حقیقت است. آن كنیز كه زمانی در خانه مأمون، اندكی در خانه امام رضا علیه السّلام و پس از آن در خانه عبدالله بن عبّاس بوده است این سه دوره را چنین ترسیم می كند:
«ما در سرای او (مأمون) در بهشتی از خوردنی و آشامیدنی و عطر و دینار بسیار بودیم پس از چندی مأمون مرا به رضا علیه السّلام بخشید و چون به خانه او رفتم همه آن رفاه و خوشی را كه داشتم از دست دادم. در آن جا سرپرستی بر ما نظارت داشت كه ما را شب بیدار می كرد و به نماز وامی داشت و این از هر چیز برای ما سخت تر بود و من آرزو می كردم از خانه او به جایی دیگر روم، تا آن كه مرا به عبدالله بن عبّاس بخشید و چون به سرای او رفتم چنان بود كه گویا به بهشت درآمده ام».(۱۴)▪ برخورد با مردم
امام علیه السّلام در برخورد با مردمان چهره راستین اسلام را ترسیم می كرد، آن هم در عصری كه جلال و شكوه پوشالین دستگاه خلافت از این آیین، سیمایی دیگر ارائه می داشت.
نخستین نكته این كه او دیگران را هم دارای ارزش انسانی می دانست و از این دیدگاه با آنان برخورد می كرد. ابراهیم بن عبّاس می گوید: «هیچ نشنیدم و ندیدم كسی برتر از ابوالحسن رضا علیه السّلام باشد. بر هیچ كس به سخن خویش بی مهری و ستم روانداشت، سخن هیچ كس را نبرید، هیچ نیازمندی را بی پاسخ نگذاشت، پای خود در حضور هیچ كس دراز نكرد، در پیش هیچ كس لم نداد، هرگز غلامان و وابستگان خویش را ناسزا نگفت، به گاه خنده قهقهه نزد، بر سفره غلامان و وابستگان خود می نشست، بسیار در پنهان صدقه می داد و به دیگران كمك می كرد.»(۱۵)
او حتی در برخورد با غلامان و خادمان هرگز حاضر نبود كرامت انسانی آنان را نادیده بگیرد و چیزی از حقوق آنان فرو گذارد. او حتّی در ریزترین نكته ها این كرامت را پاس می داشت.
یاسر خادم آن حضرت می گوید: امام رضا علیه السّلام به ما فرمود: «اگر بر بالای سر شما ایستادم و در حال غذا خوردن بودید بلند نشوید تا غذا خوردن را به پایان برید». گاه یكی از ما را می خواست و چون به او می گفتند در حال غذا خوردن است می فرمود: «بگذارید تا غذایش را بخورد.»(۱۶)
او هیچ اندرز گونه ای را كه با اصل كرامت انسان ناسازگار باشد نمی پذیرفت و همچنان بسادگی و دوری از تكلّف در برخورد با دیگران ادامه می داد.
یكی از مردمان بلخ می گوید: «در سفر امام به خراسان همراه او بودم. روزی سفره غذایی طلبید و همه خدمتكاران و غلامان را بر سر آن سفره گرد آورد. گفتم: جانم به فدایت، خوب بود برای اینها سفره ای جداگانه می گستردی ! امام فرمود: «خاموش! كه خدا یكی است، پدر و مادر در همه ما یكی است و پاداش هر كس نیز به كردارهای اوست.» (۱۷)
او هرگز از برآوردن نیاز دیگران روی برنتافت و چونان كه شیوه این خاندان و سرشت امامان است گشاده دستی و بزرگواری را به غایت می رساند، و البته از آن پرهیز داشت كه در برابر دادن چیزی به دیگران و برآوردن كاری برای آنان كرامت انسانی را از ایشان بستاند.
داستان آن مرد خراسانی مشهور است كه چون از در راه ماندگی خود سخن به میان آورد و از امام كمكی خواست تا پس از رسیدن به شهر خود آن را از جانب ایشان صدقه دهد، به او فرمود تا بنشیند، و پس از آن كه اطرافیان رفتند به اندرون رفت و بی آن كه به آن خانه بازگردد دست از فراز در درآورد و مرد خراسانی را خواست و دویست دینار به او داد و فرمود: «این دویست دینار را بگیر و خرج راه كن و عوض آن از طرف من صدقه هم نده. بیرون برو كه نه من تو را ببینم و نه تو مرا». چون بیرون رفت یكی پرسید: فدایت شوم، كرم و گشاده دستی شما بسیار است، اما چرا از آن مرد روی پوشاندید؟ فرمود: «از بیم آن كه مبادا خواری حاجت خواستن را بدان سبب كه حاجت او برآورده ام در چهره اش ببینم. آیا نشنیدی سخن رسول خدا صلّی الله علیه و آله را كه فرمود: آن كه نیكی خود به مردم را بپوشاند كارش برابر هفتاد حج است.»(۱۸)
مردی چنین گشاده دست است كه چون یكی به او می گوید: مرا به اندازه مردانگی خویش عطا ده، در پاسخ می فرماید: «این در توانم نیست»، و آن گاه كه او می گوید: مرا به اندازه مردانگی خودم عطا ده می فرماید: «این شدنی است».(۱۹)
همین امام است كه چون تمام دارایی خود را در روز عرفه با تهیدستان قسمت می كند و كسی می گوید: چه زیان بزرگی كردی ! در پاسخ می فرماید: «این زیان نیست، بلكه سود است. آنچه را به وسیله اش پاداش و بزرگواری فراهم آورده ای زیان مدان».(۲۰)
امام با آن همه گشاده دستی ـكه به جای خود رواستـهرگز این صفت شایسته را برابرنهاده اسراف و تبذیر و ریخت و پاش نمی داند و از كوچكترین كوتاهی در این باره نمی گذرد، چونان كه به گفته خادم آن حضرت یاسر، روزی كه غلامان میوه خورده و نیمخورده آنها را دور ریخته بودند برآشفته به آنان می فرماید: «سبحان الله! اگر از آن بی نیازید كسانی هستند كه به آن نیاز دارند؛ آن را به كسی بدهید كه نیازمند است».(۲۱)
این شخصیت متعادل است كه از سویی در برخورد با فروتران فروتنی می كند و چون تنها می شود فارغ از كارهای رسمی و دولتی اطرافیان خود از كوچك و بزرگ را گرد می آورد، با آنان سخن می گوید، با آنان همدم می شود، و حشمت از خویش فرومی نهد تا با او همدم شوند؛ و از سویی در برابر آن كه خود را در ظاهر پرشكوه خلافت آراسته است سربلند و سرافراز می ایستد و چون از او می شنود كه دوست دارد جامه خلافت را بر تن او كند در پاسخ می فرماید: «اگر خلافت از آن توست تو را حقّ آن نیست كه جامه ای را كه خدا بر تنت كرده است بر تن دیگران كنی و اگر خلافت از تو نیست روا نیست آنچه را از تو نباشد به من دهی ». امام در برابر او موضع خویش در برخورد با خویشتن و هم در برخورد با دنیا را چنین ترسیم می كند:
«به بندگی خدا افتخار می كنم،
... با بی رغبتی به دنیا، رهایی از شرّ دنیا را می جویم،
... با دامن دركشیدن از حرامها نایل آمدن به سودهای حقیقی را امیدوارم،
... و با فروتنی در این سرای ، بلندی نزد خداوند را خواهانم».(۲۲)

۱ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبی طالب ۴/۳۶۲.
۲ ـ اشاره به سخن مأمون خطاب به ابن أبی ضحّاك، ر.ك: عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للامام الرضا علیه السّلام، ص۱۴۱؛ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۱۳۸.
۳ ـ اشاره به سخنی دیگر از مأمون خطاب به عبّاسیان. ر.ك: الحیاهٔ السیاسیه للامام الرضا علیه السّلام، ص۱۴۱.
۴ ـ مجلسی، بحارالانوار ۴۹/۹۳.
۵ ـ مجلسی، بحارالانوار ۴۹/۹۳ و ۹۴.
۶ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۱۸۰.
۷ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ۴/۳۶۰.
۸ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۲۳۶.
۹ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۲۳۵.
۱۰ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۱۸۳.
۱۱ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۱۲۹.
۱۲ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ۴/۳۶۰ و ۳۶۱.
۱۳ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۱۳۶.
۱۴ ـ صدوق، عیون اخبار الرضا علیه السّلام ۲/۱۷۹.
۱۵ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ۴/۳۶۰ و ۳۶۱.
۱۶ ـ مجلسی، بحارالانوار ۴۹/۱۰۲.
۱۷ ـ مجلسی، بحارالانوار ۴۹/۱۰۱.
۱۸ ـ كلینی، كافی ۴/۲۴.
۱۹ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ۴/۳۶۰.
۲۰ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ۴/۳۶۱.
۲۱ ـ مجلسی، بحارالانوار ۴۹/۱۰۲.
۲۲ ـ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ۴/۳۶۳.● حیات اجتماعی امام رضا علیه السّلام
دوران حیات و امامت امام هشتم اوج گیری گرایش مردم به اهل بیت و دوران گسترش پایگاههای مردمی این خاندان است.(۱)
چنان كه می دانیم امام از پایگاه مردمی شایسته ای برخوردار بود و «در همان شهر كه مأمون با زور حكومت می كرد او مورد قبول و مراد همه مردم بود و بر دلها حكم می راند... نشانه ها و شواهد تاریخی ثابت می كند كه (در این دوران) پایگاه مردمی مكتب علی علیه السّلام از جهت علمی و اجتماعی تا حدّی بسیار رشد كرده و گسترش یافته بود. در آن مرحله بود كه امام علیه السّلام مسئولیت رهبری را به عهده گرفت.» (۲) گرچه كه در دوران امامت امام رضا علیه السّلام دو مرحله فعالیّت در سالهای خلافت هارون و سالهای خلافت مأمون را می توان از یكدیگر جدا كرد و برای هر یك از این دو مرحله ویژگیهایی متمایز از دیگری یافت، اما اگر به ویژگی عمومی این دوران بنگریم، خواهیم دید «هنگامی كه نوبت به امام هشتم علیه السّلام می رسد... دوران، دوران گسترش و رواج و وضع خوب ائمه است و شیعه در همه جا گسترده اند و امكانات بسیار زیاد است كه منتهی می شود به مسأله ولایتعهدی . البته در دوران هارون، امام هشتم در نهایت تقیّه زندگی می كردند. یعنی كوشش و تلاش را داشتند، حركت را داشتند، تماس را داشتند، منتهی با پوشش كامل... مثلاً دعبل خزاعی كه درباره امام هشتم در دوران ولایتعهدی آن طور حرف می زند دفعتاً از زیر سنگ بیرون نیامده بود. جامعه ای كه دعبل خزاعی می پرورد یا ابراهیم بن عبّاس را كه جزو مدّاحان علی بن موسی الرضاست، یا دیگران و دیگران را، این جامعه بایستی در فرهنگ ارادت به خاندان پیغمبر سابقه داشته باشد. چنین نیست كه دفعتاً و بدون سابقه قبلی در مدینه و در خراسان و در ری و در مناطق گوناگون ولایتعهدی علی بن موسی الرضا علیه السّلام را جشن بگیرند. اما قبلاً چنین سابقه ای نداشته باشد. آنچه در دوران علی بن موسی الرضا علیه السّلام یعنی ولایتعهدی پیش آمد نشان دهنده این است كه وضع علاقه مردم و جوشش محبّتهای آنان نسبت به اهل بیت در دوران امام رضا علیه السّلام خیلی بالا بوده است. به هر حال بعد هم كه اختلاف امین و مأمون پیش آمد و جنگ و جدال بین خراسان و بغداد، پنج سال طول كشید همه اینها موجب شد كه علی بن موسی الرضا علیه السّلام بتوانند كار وسیعی بكنند كه اوج آن به مسأله ولایتعهدی منتهی شد.»(۳)
حقیقت آن است كه در این دوران، بدی اوضاع میان امین و مأمون به امام كمك كرد تا بار سنگین رسالت خویش را بر دوش كشد، بر تلاشهای خود بیفزاید، و فعالیتهای خود را دوچندان كند، چه در این زمان زمینه آن فراهم گشت كه شیعیان با او تماس گیرند و از رهنمودهای او بهره جویند، و همین امر در كنار برخوردار بودن امام از ویژگیهای منحصر به فرد و رفتار آرمانی كه در پیش گرفته بود سرانجام به تحكیم پایگاه و گسترش نفوذ امام در سرزمینهای مختلف حكومت اسلامی انجامید. او خود یك بار زمانی كه درباره ولایتعهدی سخن می گوید، به مأمون چنین اظهار می دارد: «این مسأله كه بدان وارد شده ام هیچ چیز بر آن نعمتی كه داشته ام نیفزوده است. من پیش از این در مدینه بودم و از همان جا نامه ها و فرمانهایم در شرق و غرب اجرا می شد و گاه نیز بر الاغ خود می نشستم و از كوچه های مدینه می گذشتم، در حالی كه در این شهر عزیزتر از من كسی نبود.» در این جا بسنده است سخن ابن مونسـدشمن امامـرا بیاوریم كه به مأمون می گوید: ای امیرمؤمنان، این كه اكنون در كنار توست بتی است كه به جای خدا پرستش می شود.(۴) در چنین شرایطی و پس از آن كه حضرت رضا علیه السّلام بعد از پدر مسئولیت رهبری و امامت را به عهده گرفت در جهان اسلام به سیر و گشت پرداخت و نخستین مسافرت را از مدینه به بصره آغاز فرمود، تا بتواند به طور مستقیم با پایگاههای مردمی خود دیدار كند و درباره همه كارها به گفتگو بپردازد. عادت او چنین بود كه پیش از آن كه به منطقه ای حركت كند، نماینده ای به آن دیار گسیل می داشت تا مردم را از ورود خویش آگاه كند تا وقتی وارد شهر می شود مردم آماده استقبال و دیدار او باشند. سپس با گروههای بسیار بزرگ مردم اجتماع برپا می كرد و درباره امامت و رهبری خود با آنان گفتگو می فرمود. آنگاه از آنان می خواست تا از او پرسش كنند تا پاسخ آنان را در زمینه های گوناگون معارف اسلامی بدهد. سپس می خواست كه با دانشمندان علم كلام و اهل بحث و سخنگویان، همچنین با دانشمندان غیرمسلمان ملاقات كند تا در همه باب مناقشه به عمل آورند و با او به بحث و مناظره پردازند.
پدران حضرت رضا علیه السّلام به همه این فعالیتهای آشكار مبادرت نمی كردند. آنان شخصاً به مسافرت نمی رفتند تا بتوانند مستقیم و آشكار با پایگاههای مردمی خود تماس حاصل كنند. اما در دوران امام رضا علیه السّلام این مسأله امری طبیعی بود، چرا كه پایگاههای مردمی بسیار شده و نفوذ مكتب امام علی علیه السّلام از نظر روحی و فكری و اجتماعی در دل مسلمانان كه با امام آگاهانه همیاری می كردند افزایش یافته بود...
پس از آن كه امام مسئولیت امامت را به عهده گرفت همه توانایی خود را در آن دوره، در توسعه دادن پایگاههای مردمی خود صرف كرد اما رشد و گسترش آن پایگاهها و همدلی آنان با كار امام به این معنی نبود كه او زمام كارها را به دست گرفته باشد. با وجود همه آن پیشرفتها و افزایش پایگاههای مردمی ، امام بخوبی می دانست و اوضاع و احوال اجتماعی نشان می داد كه جنبش امام علیه السّلام در حدّی نیست كه حكومت را در دست گیرد، زیرا با پایگاههای گسترده ای كه حضرت داشت، گرچه از او حمایت و پشتیبانی می كردند، امّا نظیر این پایگاهها به این درد نمی خورد كه پایه حكومت امام علیه السّلام گردد. چه، پیوند آن با امام پیوند فكری پیچیده و عمومی بود و از قهرمانی عاطفی نشانی داشت. این همان احساسهای آتشین بود كه روزگاری پایه و اساسی بود كه بنی عبّاس بر آن تكیه كردند و برای رسیدن به حكومت بر امواج آن عواطف سوار شدند. اما طبیعت آن پایگاهها و مانندهای آن به درد آن نمی خورد كه راه را برای حكومت او و در دست گرفتن قدرت سیاسیش هموار سازد.
از این روی می بیینم كه بیشتر قیامهایی كه مسلمانان و پیروان با اخلاص، با نظریه امام علی علیه السّلام برپا كردند، در تناقضها و اختلافهای داخلی نابود می شد و یا غالباً انشعاب می كردند و از یكدیگر جدا می شدند و احیاناً با یكدیگر در جنگ و ستیز بودند. علت این امر بسی ساده بود. با این توضیح كه همه پایگاهها از نظریه امامان آگاه نبودند و اوضاع اجتماعی و موضوعی را درك نمی كردند. بلكه قیامهایشان غالباً عاطفی و آتشین بود، نه آگاهانه و نضج یافته. پس طبیعتاً عواطف و احساسها نمی توانست بنای حقیقی اسلام قرار گیرد؛ چه، بنای حقیقی براساس آگاهی كامل از هدف استوار است.
امام رضا علیه السّلام در این مرحله خود را آماده آن می كرد تا مهار حكومت را به دست گیرد، اما با شكلی كه او خود مطرح كرده بود و خود می خواست نه در شكلی كه مأمون اراده می كرد و در آن شكل ولایتعهدی را به او عرضه داشت و او آن را ردّ كرد و نخواست.(۵)
این تصویری است از دوران امام كه می تواند در تفسیر دو رخداد مهمّ یعنی مسأله ولایتعهدی و نیز مسأله پیشنهاد خلافت به امام از سوی مأمون ما را راهگشا باشد. به تعبیری دیگر، می توان گفت تنشهای موجود در آن زمان هنوز باقیمانده هایی از طوفانی بود كه از چند دهه قبل علیه حكومت اموی و از سوی دو خاندان مهمّ علوی و عبّاسی برپا شده بود. در میان چنین طوفانی بود كه قدرت طلبان خاندان عبّاسی بر اسبهای لجام گسیخته خود می نشستند و هرگونه كه می خواستند به سوی هدف خودـو با این دیدگاه كه هدف وسیله را توجیه می كندـمی راندند و گاه هم در این هیاهو و در غیاب دیده های مردم خنجری هم از پشت به خاندان علوی می زدند و پس از آن میوه ای را كه در دست مجروح این خاندان بود، به زور و به چنگال نیزه نیرنگ درمی ربودند.
خاندان عبّاسی از سویی از نام «آل محمّد» سوءاستفاده می كرد، چندان كه گاه به خاطر نزدیكی طرز كار یا تبلیغاتشان با آل علی ، در مناطق دور از حجاز این گونه وانمود می كردند كه همان خط آل علی هستند. حتّی لباس سیاه بر تن می كردند و می گفتند: این پوشش سیاه لباس ماتم شهیدان كربلا و زید و یحیی است، و عدّه ای حتّی از سرانشان، خیال می كردند كه دارند برای آل علی كار می كنند.(۶)
از سویی دیگر نیز همین خلفای خاندان عبّاسی از همان روزهای نخست سلطه خود كاملاً میزان نفوذ علویان را می دانستند و از آن بیم داشتند.(۷) سختگیریهایی كه از همان دوران آغازین حكومت عبّاسی علیه بنی الحسن به عمل آمد، گواهی بر این ترس و وحشت عبّاسیان از اهل بیت و علاقه مردم به آنان است. گواهی دیگر آن كه آورده اند: منصور هنگامی كه به جنگ با محمّد بن عبدالله و برادرش ابراهیمـاز علویانـمشغول بود شبها را نمی خوابید، حتی در همین زمان دو كنیز برای او آوردند كه آنها را ردّ كرد و گفت: «امروز روز زنان نیست و مرا با آنان كاری نه، تا آن زمان كه بدانم سر ابراهیم از آنِ من و یا سرِ من از آنِ ابراهیم می شود. او در همین جنگها پنجاه روز جامه از تن نكند و از فزونی اندوه نمی توانست درست سخن خود را پی گیرد.»(۸)
این نگرانی در دوران پس از منصور نیز ادامه یافت و نگرانی مهدی و هارون عبّاسی بیش از منصور بود، چندان كه در همین دوران امام كاظم علیه السّلام آن زندانهای سخت خود را گذراند. پس از این دو، نوبت به مأمون رسید. در دوران مأمون مسأله دشوارتر و بزرگتر و مشكل آفرین تر بود. چه، شورشها و فتنه های فراوانی سرتاسر ولایتها و شهرهای بزرگ اسلامی را دربرگرفته بود تا جایی كه مأمون نمی دانست چگونه آغاز كند و چه سان به حلّ مسأله بپردازد. او می دید و از این رنج می برد كه سرنوشتش و سرنوشت خلافتش در معرض تندبادهایی قرار گرفته كه از هر سو بر آن می تازد.(۹)
مأمون در كنار این ترس و نگرانی از هوشی سرشار، فهمی قوی ، درایتی بی سابقه، شجاعتی كم نظیر و جدّیتی راهگشا بهره مند بود و اینها همه در كنار هم، او را بدان رهنمون گشت كه ابتكاری تازه بر روی صحنه آورد و امام هشتم را با تجربه ای بزرگ رویاروی سازد و مسأله ولایتعهدی را پیش آورد، هر چند در این زمینه نیز، تدبیر امام علیه السّلام او را ناكام ساخت.

۱ ـ ادیب، عادل، پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، ۲/۲۲۱.
۲ ـ ادیب، عادل، پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری ۲/۲۲۶ و ۲۲۷.
۳ ـ خامنه ای، علی، عنصر مبارزه حاد سیاسی در زندگانی ائمه، ص۴۰.
۴ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۱۴۲ و ۱۴۳.
۵ ـ ادیب، عادل، پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، ۲/۲۲۸ـ۲۳۰.
۶ ـ خامنه ای، علی، عنصر مبارزه حاد سیاسی در زندگانی ائمه، ص ۱۲ و ۱۳.
۷ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۶۵.
۸ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص۶۷ و ۶۸ به نقل از منابع.
۹ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۷۲.● ماجرای ولایتعهدی
هر چند برخی می كوشند مأمون را شیعه جلوه دهند و با آوردن شواهدی این ادعا را ثابت كنند (۱)، اما حقیقت آن است كه مأمون برای نجات خود و برای نگه داشتن خلافت در دست خویش و نیز بدان هدف كه خلافت در میان فرزندان پدرش بماند، شیوه ای تازه و شگفت كه تا آن زمان ناشناخته و نامأنوس بود در پیش گرفت... او تنها پس از اندیشیدنی بسیار و پس از ارزیابیهایی فراگیر و دامنه دار درباره اوضاعی كه در آن می زید و مشكلاتی كه با آنها رویاروی می شود به چنین چاره ای دست یافت.(۲)
او براساس نقشه خود، از سویی با احترام گذاشتن به خلفا و صحابه در به دست آوردن اعتماد اهل سنّت كوشید، از سویی با بیزاری جستن از معاویه و اعمال او از پشتیبانی ناراضیان شوریده بر حكومت اموی بهره گرفت، و از سویی دیگر با فراخواندن امام رضا علیه السّلام به مرو، مركز خلافت،ـبه گمان خودـبرای به دست آوردن اعتماد و طرفداری شیعیان، كه در آن دوران از پایگاه و نفوذ خوبی برخوردار بودند راه گشود.
او بدین ترتیب نبرد سیاسی پنهانی را علیه شیعیان آغاز كرد و خواست آنچه را پدرش با زندانی كردن امام كاظم علیه السّلام در زندانهای بغداد به دست نیاورده بود از طریق محبوس كردن فرزند او در قصرهای پرشكوه حكومت فراچنگ آورد.
مأمون با هوشی سرشار و تدبیری قوی و فهم و درایتی بی سابقه قدم در میدانی نهاد كه اگر پیروز می شد و یا اگر می توانست آنچنان كه برنامه ریزی كرده بود كار را به انجام برساند یقیناً به هدفی دست می یافت كه از سال چهل هجری یعنی از شهادت علی بن أبی طالب علیه السّلام هیچ یك از خلفای اموی و عبّاسی با وجود تلاش خود نتوانسته بودند به آن دست یابند، یعنی می توانست درخت تشیّع را ریشه كن كند و جریان معارضی را كه همواره همچون خاری در چشم سردمداران خلافتهای طاغوتی فرورفته بود بكلی نابود سازد.(۳)
مأمون با چنین طرحی و چنان هدفی با امام كه هنوز در مدینه بود مكاتبه كرد تا به وی بپیوندد، امّا چون این تلاش به ناكامی انجامید امام را تحت نظارت از مدینه به مرو خواند.
مأمون نخست به امام پیشنهاد حذف كرد و گفت: برآنم كه خود را از خلافت كنار بكشم و آن را به تو بسپارم و با تو بیعت كنم. امّا امام فرمود: «اگر این خلافت از آنِ توست حق نداری جامه ای را كه خداوند بر تو پوشانیده است از تن درآوری و به غیر خود دهی ، و اگر نیز خلافت از آنِ تو نیست حق نداری آنچه را به تو تعلق ندارد به من دهی ».(۴)
امّا به رغم همه اصراری كه كتب تاریخ از آن حكایت دارد امام این پیشنهاد را نپذیرفت. در تحلیل این كه چرا امام بیعت را نپذیرفت، برخی چنین می آورند كه همه شواهد و دلایل بر آن دلالت دارد كه مأمون در پیشنهاد خلافت به امام جدّی نبود.(۵) احتمال دیگر نیز آن است كه در آن دوران نه شرایط جامعه پذیرای چنین خلافتی بود و نه دستگاه عریض و طویل خلافت با همه امیران و وزیرانش. برخی در این باره می گویند: اگر امام خلافت را عهده دار می گردید به این معنی بود كه در سراسر كشورهای اسلامی در اداره همه امور مسئول می شد و این كار به دستگاهی مطلع و آگاه نیاز داشت تا بتواند برنامه اسلامی را در حكومت مو به مو و با اخلاص و امانت تمام به مرحله اجرا درآورد. پایگاههای امام گرچه دارای سوزانترین عاطفه و احساس بودند امّا به آن درجه عمیق از درك و آگاهی نرسیده بودند كه نظریه های وی را به كمال دریافته باشند. مسأله در حقیقت تغییر ظاهری نبود، بلكه مبنای اساسی داشت و بایستی برپایه آگاهی عمیق و درك مخلصانه امور عمل می شد.(۶)
پیشنهاد دیگری كه مأمون به امام كرد پذیرش ولایتعهدی بود. او در این كار انگیزه ها و اهدافی از این قبیل داشت:
ـ تبدیل صحنه مبارزات تند انقلابی شیعیان به عرصه فعالیت سیاسی آرام و بی خطر.
ـ تخطئه مدعای تشیع مبنی بر غاصبانه بودن خلافتهای اموی و عبّاسی .
ـ مشروعیت دادن به دستگاه خلافت و عملكردهای آن.
ـ كنترل كانون مبارزه و معارضه.
ـ زدودن رنگ مردمی از امام و استحاله او در دستگاه خلافت.
ـ تبدیل امام به یك توجیه گر دستگاه خلافت.
ـ از آنِ خود كردن عاطفه و احساسات مردم نسبت به اهل بیت و استفاده از امام به عنوان سپری در برابر خشم عبّاسیان و عامّه مردم.
ـ ایجاد یك مسأله جدید در فضای جامعه و مشغول كردن مردم بدان و بازداشتن آنان از بسیاری از اندیشه های دیگر.
ـ اثبات خیرخواه بودن خلیفه.
ـ به دست آوردن اعتماد خراسانیان.
ـ سلب تقدّس و عظمت روحانی شیعه.(۷)
چنان كه مشاهده می شود این تدبیر به قدری پیچیده و عمیق است كه یقیناً هیچ كس جز مأمون نمی توانست آن را بخوبی هدایت كند و بدین جهت بود كه دوستان و نزدیكان مأمون از ابعاد و جوانب آن بی خبر بودند... مأمون حتی برای این كه هیچگونه ضربه ای بر هدفهای وی از این حركت پیچیده وارد نیاید داستانهای جعلی برای علّت و انگیزه این اقدام می ساخت و به این و آن می گفت، و حقّاً باید گفت كه سیاست مأمون از پختگی و عمق بی نظیری برخوردار بود.
اما آن سوی دیگر صحنه نبرد، امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام است و همین است كه علی رغم زیركی شیطنت آمیز مأمون، تدبیر پخته و همه جانبه او را به حركتی بی اثر و بازیچه ای كودكانه بدل می كند.(۸)
امام ولایتعهدی را می پذیرد و در هفتم رمضان سال (۲۰۱ ق) با او به پیمان ولایتعهدی بیعت می شود و در این باره فرمانی می نویسند: امام به بازیی كه مأمون آغازش كرد وارد می شود، اما همین بازی را به زیان او به پایان می رساند، آن حضرت در برابر ابتكار مأمون اقداماتی از این نوع انجام می دهد:
ـ امام در همان آغاز حركت از مدینه جوّی از نارضایتی در این شهر پدید می آورد و بدین سان به جامعه می فهماند كه یك توطئه در كار است نه آن كه بنای تقدیم خلافت به صاحبانش باشد.
ـ امام پیشنهاد خلافت و ولایتعهدی را نمی پذیرد و این مسأله در جامعه پخش می شود و ترسیمی ناشناخته از مبارزات شیعه به جامعه ارائه می گردد كه این یك جنگ قدرت نیست، بلكه مسأله، مسأله اصول و بنیادهاست؛ و بدین ترتیب نه تنها چهره شیعه زشت نمی شود بلكه مردم بدرستی تفاوت این چهره با دیگران و نیز مرزهای میان مبارزات خاندان عبّاسی و خاندان علوی را درمی یابند.
ـ امام در دارالخلافه موضع منفی در پیش گرفت و در همان حال كه نام ولیعهد داشت و قهراً از امكانات دستگاه خلافت نیز برخوردار بود چهره ای به خود می گرفت كه گویی با دستگاه خلافت مخالف و به آن معترض است(۹) و این چیزی است كه درست با اهداف مأمون در تعارض قرار می گیرد.
امام با استفاده از تریبون دستگاه خلافت، داعیه امامت شیعی را در سطح جهان اسلام مطرح می كند و آنچه را از سال یازده هجری تاكنون جز به تقیّه گفته نشده آشكارا فریاد می زند.
امام از هر فرصتی برای تماس با مردم بهره می جوید و چهره درست اسلام را به آنان می نمایاند.
اوضاع تازه نهضتهای علوی و شیعی را دلگرم می كند و قدرت تازه ای می بخشد؛ مأمون نه تنها با حضور او نتوانسته معارضان شیعی خود را به خود خوشبین و دست و زبان تند آنان را از خود منصرف سازد، بلكه حتی علی بن موسی علیه السّلام مایه ایمان و اطمینان و تقویت روحیه آنان نیز شده است. در مدینه و مكه و دیگر اقطار مهم اسلامی نه فقط نام از علی بن موسی به تهمت حرص به دنیا و عشق به مقام و منصب از رونق نیفتاده، بلكه حشمت ظاهری بر عزّت معنوی او افزوده و زبان ستایشگران پس از دهها سال به فضل و رتبه معنوی پدران مظلوم و معصوم او گشوده شده است.
كوتاه سخن آن كه مأمون در این قمار بزرگ نه تنها چیزی به دست نیاورده كه بسیاری چیزها از دست داده و در انتظار است كه بقیه را نیز از دست بدهد.(۱۰)
امام هشتم با تدبیری الهی بر مأمون فائق آمد و او را در میدان نبرد سیاسی كه خود به وجود آورده بود بطور كامل شكست داد و نه فقط تشیّع ضعیف یا ریشه كن نشد، بلكه حتی سال دویست و یك هجری یعنی سال ولایتعهدی آن حضرت، یكی از پر بركت ترین سالهای تاریخ تشیّع شد و مأمون با قبول آن همه زحمت نه تنها طَرْفی برنبست بلكه سیاست او به سیاستی بر ضد او بدل شد و تبری كه با آن اعتبار و حیثیت امام علی بن موسی الرضا علیه السّلام را هدف گرفته بود، خود او را آماج قرار داد، به طوری كه بعد از گذشت مدتی كوتاه ناگزیر شد همه تدابیر گذشته خود را كأن لم یكن شمرده، و بالأخره همان شیوه ای را در پیش بگیرد كه همه گذشتگان در پیش گرفته بودند، یعنی قتل.(۱۱)
چنین بود كه امام با زهر مأمون به شهادت رسید تا گواهی باشد بر شكست همیشگی آنان كه چشم دیدن حقیقت را ندارند و آنان را حربه ای جز تزویر و زور نیست.
سلام بر آن امام
... روزی كه دیده به جهان گشود
... روزی كه نگاهش را از این سرای فروبست
... و روزی كه به رستاخیز برخواهد خاست.

۱ ـ به عنوان مثال سمیره مختارلیثی در كتاب «جهاد الشیعه» از چنین نظریه ای دفاع میكند.
۲ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص۱۱۶.
۳ ـ مجموعه آثار، ص۳۵.
۴ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۲۷۷ و ۲۷۸.
۵ ـ عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۲۸۶.
۶ ـ پیشوایان ما، ص ۲۴۳ و ۲۴۴.
۷ ـ برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به:عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۲۱۲ ـ ۲۴۹؛ مجموعه آثار، ص ۳۲ ـ ۴۸؛ پیشوایان ما، ص ۲۳۶؛ و شهرستانی، سید جواد، ولایهٔ العهد بین الامام والمأمون.
۸ ـ مجموعه آثار، ص ۳۸ ـ ۳۹.
۹ ـ مجموعه آثار، ص ۴۱.
۱۰ ـ برای اطلاع بیشتر رجوع كنید به: عاملی، جعفر مرتضی، الحیاهٔ السیاسیه للإمام الرضا علیه السّلام، ص ۳۱۴ ـ ۳۶۰؛ مجموعه آثار، ص ۳۹ ـ ۴۵؛ و پیشوایان ما، ص ۲۳۷ ـ ۲۴۳.
۱۱ ـ مجموعه آثار، ص ۴۵، ۳۵ و ۳۹.
منبع : سایر منابع