چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

...و دوربین از گیتار الکتریک کم نیاورد


...و دوربین از گیتار الکتریک کم نیاورد
حیرت انگیز است این همه شور و حال در اواخر دهه شصت سالگی. «نوری بیفروز»، آخرین اثر به نمایش درآمده استاد، جز اندکی تصاویر آرشیوی تشکیل شده از فیلم هایی که مارتین اسکورسیزی و گروهش، از یکی از کنسرت های گروه راک معروف رولینگ استونز گرفته اند و تدوین کرده اند،نیست. چیزی شبیه ساختار مستند راک سی سال پیشش؛ «آخرین والس»، که درباره آخرین کنسرت گروه «د بند» بود. این البته آخرین کنسرت رولینگ استونز نیست، اما اسکورسیزی همچنان آماده است تا از این حادثه واقعی و دراماتیزه نشده؛ برای ساختن یک اثر شخصی استفاده کند. این چنین است که صحنه اجرای موسیقی، کم کم شبیه رینگ «گاو خشمگین» و کافه «رفقای خوب» می شود و میک جگر به عنوان خواننده و شاید رهبر گروه؛ کاراکتری مثل ضدقهرمان های خیالی استاد پیدا می کند، مثلاً جیک لاموتا. شخصیت جگر و گیتاریست گروه، کیت ریچاردز، دست اسکورسیزی را باز می گذارد تا همچون مستندهای قبلی اش، از این سوژه واقعی، جلوه یی از جهان ذهنی خود را بیرون بکشد.
قهرمان اصلی قصه، یک شورشی پرشور خودویرانگر است؛ که در مسیر پیشرفت داستان، مسیر خودویرانگرانه اش در جست وجو برای یافتن معنا در جهان پر از بی معنایی و وارونگی ارزش ها، خود به معنا و به هدف تبدیل می شود. و این وسط تنها چیزی که برای شخصیت اصلی داستان باقی می ماند؛ شور و شوقش برای انجام عملی است که در ذات خود بی معنا است. تازه از این به بعد است که آن عمل بی معنا؛ معنای خودش را در جهان اسکورسیزی به دست می آورد. این همان شور و شوق و طلب لذت دردناکی است که به شخصیت های در جست وجوی معنای فیلم های داستانی و مستند اسکورسیزی، جلوه یی آیینی و مذهبی می بخشد.
به شکل و شمایل سالن اجرای کنسرت رولینگ استونز در همین فیلم دقت کنید؛ با معماری برگرفته از معابد باستان و طرحی که نقشش بر دیوار انتهای سالن، توهمی از هاله نور گرد سر مردان مقدس ایجاد می کند. یا مثلاً نورپردازی صحنه در اجرای ترانه توسط کیت ریچاردز؛ که آواز او را به یک موعظه، و کنشی اسرارآمیز پر از وجد و خلسه تبدیل می کند. با ردای بلند تیره ریچاردز به او جلوه یی از یک مبلغ مذهبی می بخشد. روزگاری جان فورد بزرگ گفته بود کشیش اش را مثل بازیگر فیلم هایش انتخاب می کند؛ و حالا این اتفاق برای اسکورسیزی و سوژه اش افتاده است. انگار برای اعضای این گروه موسیقی هم؛ مثل گنگسترهای باقی فیلم های اسکورسیزی؛ شور حاصل از اجرای حرفه؛ به آخرین دستاویز برای تولید معنا در جهان بی معنا تبدیل می شود. و این درست اتفاقی است که برای خود مارتین اسکورسیزی این سال ها هم افتاده است. به نظر می رسد هنر سینما و هوس فیلمسازی، تنها ارزش های باقی مانده در جهان مرد مومنی هستند که فرو ریختن، یا حداقل قربانی شدن ارزش هایش را در جهان بی سحر و جادو و معنای امروز نظاره می کند.
آنچه فیلم قبلی اش؛ «مردگان» را سر پا نگه می داشت، تنها علاقه و ایمان مارتین اسکورسیزی به فرآیند فیلمسازی بود. در جهانی که تمام بنیان های ارزشی اش فرو ریخته بود. به این ترتیب فیلمساز در پشت صحنه؛ همان مسیری را دنبال می کند که اعضای گروه موسیقی در برابر دوربین. شور اسکورسیزی فیلمساز به وجد و حال اجرای میک جگر در سالن علاوه می شود و تدوین موازی آغاز فیلم؛ میان اسکورسیزی و گروهش در تدارک ساختن فیلم و گروه رولینگ استونز در مسیر آماده شدن برای اجرای صحنه، به مسابقه یی می ماند که در آن مرد فیلمساز؛ آرزو می کند از دوربین ها و میز تدوینش، چون گیتار کیت ریچاردز و پرفورمنس میک جگر روی صحنه، استفاده کند. ساختار سهل و ممتنع فیلم برای تصویربرداری از صحنه های کنسرت، باعث سوء تفاهم بیننده عادی می شود که به نظرش می رسد این یک فیلم کنسرتی معمولی از یک اجرای راک دیگر است. پس دقت می خواهد و توجه و البته سلیقه؛ تا در دفعات بعدی تماشا، بیننده به این نتیجه برسد که این رشته تصاویر، بهترین انتخاب از میان ده ها زاویه و قاب دیگر برای تصویر کردن چنین اجرایی است. هنگام تماشای «نوری بیفروز» نباید اجازه دهید که تواضع فیلمساز، توهمی از عادی بودن این تصاویر را در ذهنتان به عنوان یک تماشاگر ایجاد کند. لنز دوربین فیلمساز؛ رابطه یی سحرآمیز و ناگفتنی با میک جگر روی صحنه پیدا می کند که انگار لقمه و سوژه یی حاضر و آماده برای جهان مولف اثر است. وجود دارد، پس لازم نیست خلقش کنی. تمام مستندهای اسکورسیزی درباره هنرمندان هستند. از باب دیلن تا رابی رابرتسون و میک جگر و البته همه آن کارگردان هایی که در مستند معرکه «سفر شخصی مارتین اسکورسیزی به درون سینمای امریکا»، از سوی اسکورسیزی، جلوه یی از همان شخصیت شورشی خودویرانگر در جست وجوی معنا در جهان وارونگی ارزش ها را می یابند. «نوری بیفروز» را به خصوص به این خاطر ببینید که اسکورسیزی در آستانه ۷۰ سالگی، چگونه توانسته هنوز شور و احساس و درکش نسبت به هنر مورد علاقه اش، نسبت به حرفه اش، را حفظ کند. همچون رولینگ استونز که در همین سن و سال؛ از زنده ترین گروه های موسیقی معاصر به حساب می آیند. بعضی ها تنها مومنانه زیستن را بلدند و شور و وجدی که حاصل چنین ایمانی است. پس مجبورند در جهان وارونگی و کمرنگ شدن ارزش ها، ارزش و معنای شخصی خود را برای زندگی بیافرینند. ربطش به ما به عنوان مخاطب آثارشان این است که می توانند این وجد و شور مومنانه را در آثارشان به ما هم منتقل کنند. درون ما را هم گرم کنند. خلاصه اینکه؛ «نوری و آتشی برافروزند».

امیر قادری
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید