سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

این جنگ خندق می خواهد


این جنگ خندق می خواهد
نفوذ در «عمق استراتژیک» حریف و زدن ضربه های کاری از همان عمق، یکی از مؤثرترین شیوه های رویارویی میان قدرت ها در جهان معاصر است. ضرباتی که از درون جبهه حریف بر او می توان نواخت، گاه صدها برابر کاری تر و مهلک تر از ضرباتی است که بر خط مقدم و صف اول او وارد می آید. آمریکا در نزدیکی مرزهای خود و در ماجرای بحران موشکی کوبا در مقابل اتحاد جماهیر شوروی کم آورد و قدرتش بر حریف نچربید اما آنگاه که «ناتوی فرهنگی»- در دوره درماندگی و زمینگیری ناتوی نظامی- رخنه ای به درون فضای سیاسی و فرهنگی شوروی پیدا کرد، همان منفذ را تبدیل به حفره و شکافی بزرگ و برگشت ناپذیر کرد که یکی از متغیرهای اصلی فروپاشی شوروی بود.
تنها به عنوان یک سند از صدها سند منتشره در این باره می توان به روایت «استراوب تالبوت» مدیر دفتر مطبوعاتی مجله تایم در مسکو- معاون بعدی وزارت خارجه آمریکا- استناد کرد که چند سال پس از فروپاشی شوروی اذعان کرد «نقش ها بین کارکنان دفتر ریاست جمهوری آمریکا تقسیم شده بود. عده ای با گورباچف و برخی دیگر با یلتسین در تماس مداوم بودند. به گورباچف اطمینان می دادند که در نهایت غرب طرف او را خواهد گرفت و همزمان یلتسین را تشویق می کردند که اگر او بر ضعف های ساختاری شوروی تاکید کند، غرب از او حمایت خواهد کرد...»
جمهوری اسلامی به برکت انرژی پرشتاب و الهام بخش انقلاب اسلامی همین شیوه را در برابر دشمنان اصلی خود به کار بست و در حالی که در سال های اول پیروزی انقلاب در مرزها- و حتی داخل مرزهای خود- تهدید نظامی و امنیتی و سیاسی می شد، به تدریج با نفوذ به عمق راهبردی دشمنان در خاورمیانه اسلامی توانست ضربات زمینگیر کننده ای به آنها وارد سازد. شکست و زمینگیری صهیونیسم بین الملل و آمریکا در فلسطین و لبنان و عراق و حتی احساس ناامنی کاخ سفید در حیاط خلوت خود در آمریکای لاتین، تصویری روشن از این فرآیند است.
دشمن اکنون تبدیل ایران به قدرتی منطقه ای را به وضوح می بیند اما نگرانی بزرگ تر او این است که بر اساس دقیق ترین برآوردهای اطلاعاتی و پژوهشی، این قدرت افزایی معطوف به خودباوری حالتی روبه رو شد گرفته و ظاهراً بازدارنده خارجی برای آن نمی توان سراغ گرفت. درست است که همواره شاهد تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی به موازات تهدیدهای نظامی بوده ایم و در واقع دشمنان از هیچ امکانی دریغ نکرده و به اصطلاح همه گزینه ها را روی میز داشته اند اما واقعیت این است که آنها اثری در خود این فشارها و تهدیدها نیافته اند بلکه اگر هم طمعی داشته اند، امید به نتیجه بخشی عملیات روانی نزد سیاستمداران و افکار عمومی ایران بوده است. آنچه دشمن در این سالها بدان امید بسته، امکان نفوذ در عمق استراتژیک جمهوری اسلامی و ضربه از آنجاست که در طول چند دهه اخیر- با تغییر مداوم در تاکتیک ها و حفظ راهبرد اصلی- دنبال شده است. این موضوع طی دهه اخیر به ویژه ۳ سال گذشته- پس از روی کار آمدن اصولگرایان- اولویت ویژه ای یافته است.
آنچه درباره ایران اهمیت مضاعف می یابد، ماهیت عمق استراتژیک آن است. دشمنان ایران اگر چه برای مهار نفوذ فزاینده جمهوری اسلامی، تبلیغات پر حجمی را به ایران هراسی، القای نقض آزادی و حقوق بشر و حاکمیت اختناق اختصاص داده اند اما آنجا که در اتاق فکرهای طراحی تدبیر و راهبرد جمع می شوند انگشت تاکید بر مردم محوری جمهوری اسلامی و فراخی و گشودگی عرصه سیاست و فرهنگ و رسانه می گذارند. آنها نیک می دانند که در آمریکا و انگلیس و برخی کشورهای اروپایی همسو، هرگز انتخابات هایی با این میزان از تنوع و آزادی- که مثلاً نامزدهایی حتی قانون اساسی را به چالش بگیرند یا عملاً نقض کنند- برگزار نمی شود، همچنان که در سطح رسانه ای هم در هیچ یک از این کشورها مبانی حاکمیتی و ارزش های ملی آنان- مبتنی بر انقلاب های آنها یا مبتنی بر منافع گروه های ذی نفوذ حاکم- به چالش گرفته نمی شود. اما در جمهوری اسلامی هم به برکت آزادی حقیقی ره آورد انقلاب و هم به اعتبار برخی خلأها و غفلت های موجود، فضایی گسترده برای فعالیت های سیاسی و رسانه ای به ویژه در عرصه تاثیرگذاری بر افکار عمومی و بهره برداری های بعدی از آن در حوزه قدرت و سیاستگذاری وجود دارد. پس در ایران هم افکار عمومی به مفهوم واقعی، زنده و نافذالاراده است و هم امکان اثرگذاری درعرصه افکار عمومی وجود دارد. بنابراین طبیعی است که دشمن در امکان «رخنه» در ارکان قدرت یا فشار و تاثیرگذاری بر مشی حاکمیت در حوزه خارجی- از طریق دستکاری در جریان های سازنده افکار عمومی- طمع کند. اینجاست که دشمنان آزادی به صورت نیابتی یا مستقیماً وارد میدان می شوند تا این فرصت ملی را تبدیل به تهدید و چالش کنند. اگر توانستند حاکمیت ملی را از درون منهدم کنند و اگر هم نشد لااقل ترمزی باشند در برابر حرکت شتابان آن به سمت افزایش اقتدار و امنیت و پیشرفت ملی، یا لااقل کفه خود را در مذاکره و چالش با جمهوری اسلامی سنگین تر کنند و اهرم فشاری برای چانه زنی داشته باشند. این به طور کلی و اجمالی، طرح و تدارک دشمن درمانده ای است که پس از تحمیل یک جنگ ۸ ساله، بسیج تمام امکانات تحریم اقتصادی و سیاسی، صدور انواع بیانیه ها و قطعنامه ها، و تکاپوی همه جانبه برای مهار و انزوای ایران، تنها تیر در ترکش مانده را در درونی و بومی کردن درگیری یافته است، جنگی که در آن یافتن اثر انگشت و رد پای دشمن بسیار دشوارتر می شود.
آنچه از مجموع اخبار و گزارش ها برمی آید این است که کانون اصلی تخاصم و دشمنی با ایران- حلقه ای متشکل از صهیونیسم جهانی لانه کرده در انگلیس و آمریکا- به همراه برخی دولت های همسو به شدت نگرانند شکست نومحافظه کاران آمریکا و روی کار آمدن نامزد دموکرات ها، به پیروزی بزرگ در ایران تعبیر شود. همچنین در تقویم آنها ۷ ماه آینده تا انتخابات ریاست جمهوری ایران، دوره زمانی مهمی است که اگر خوب بهره برداری شود و امکان اختلال و دستکاری فراهم شود، هم می تواند جمهوری اسلامی را درگیر مسائل داخلی کرده و از اهتمام لازم نسبت به سیاست و امنیت خارجی- به ویژه در حوزه بحران های منطقه ای و چالش هسته ای- باز دارد، هم اختلاف های موجود در میان جریان های سیاسی را به عنوان شکاف رخنه و ضربه رسمیت و قوت بخشد و هم در ایده آل ترین سطح به رخنه در حاکمیت و خاموش کردن موتور حرکت معجزه آسای آن بینجامد.
فعلاً به امکان عملی شدن خواسته دشمن نمی پردازیم اما آنچه از اظهارنظرهای جسته و گریخته برمی آید این است که بنا دارند به عنوان یک سیگنال، هم برای ملت و نظام اسلامی و هم مخالفان آنها، فشارهای موجود را قطع نکنند که ابراز نگرانی های اخیر انگلیس و فرانسه و آمریکا نسبت به ادامه غنی سازی درایران یا صدور قطعنامه حقوق بشر نمونه ای از آنهاست. هدف، هزینه دار نشان دادن اصولگرایی و استواری ملت ایران است همچنان که راه خروج از پیش تعبیه شده را دست شستن از ایستادگی بر سر حقوق مشروع خود و میدان دادن به جریان های غربگرا و تسلیم طلب- تحت پوشش عنوان غیرواقعی و بزک کرده «جریان های طرفدار تعامل و همکاری با خارج»- نشان می دهند و البته در این میان نقش نیروهای میدانی در حوزه سیاسی (در پوشش های مختلف رسانه ای، حزبی، صنفی، جنسیتی، قومی، حقوق بشری و...) کاملاً برجسته است.
چاره چیست؟
تدبیر را باید در چند سطح جست:
۱) آغاز دور تازه ای از دیپلماسی همه جانبه تهاجمی در عمق استراتژیک دشمن
۲) اهتمام به فاصله گذاری و مرزبندی، هم با جریان های شناخته شده و وابسته به دشمن و هم با «جهت گیری ها و فعالیت های همسو با دشمن»
۳) تقویت پیوندها و اخوت در میان جبهه بزرگ اصولگرایی (شامل همه دلبستگان به اسلام و انقلاب و امام و رهبری و قانون اساسی) و کاستن از فاصله ها و شکاف ها و اختلاف های سلیقه ای
۴) تذکر همیشگی مبنی بر واقعیت داشتن دشمن و دشمنی ها و دام گستری های او که سبب می شود فرعیات جای مسائل اصلی و راهبردی ننشیند
۵) عنایت داشتن به اینکه دولت اصولگرا- با همه ضعف ها و خطاهایی که می توان بر آن شمرد- پیشانی و خط اصلی مقاومت و مواجهه با دشمن است و به همین دلیل هم آماج تخطئه ها و تخریب ها و ترور شخصیت هاست و بنابراین، اقتضای مروت و عقلانیت، پشتیبانی همه جانبه از چنین دولتی است
۶) در قرنطینه نگاه داشتن و انگشت نما کردن جریان شارلاتان و منافقی که همه امکان اثرگذاری اش به نفع دشمن را در همرنگ نمایی با کاروان ملت و کشور می یابد
۷) امتناع از ورود به زمین دشمن چه در حوزه دیپلماتیک و چه در حوزه سیاست داخلی
۸) اهتمام به تقویت سرمایه اعتماد و اطمینان ملی نسبت به مسئولان از طریق مواجهه صادقانه و شفاف با افکار عمومی و پرهیز از مواضع اتهام و ابهام.
آنچه به اجمال گفته شد را شاید بتوان در یک جمله خلاصه کرد. دشمن از وحدت معطوف به ایمان و اراده ملت ایران آسیب دیده و چاره را در تدارک «فتنه» -به هم خوردن و ناپیدا شدن مرز جبهه حق و باطل- می بیند. تدبیر جبهه بزرگ حامیان انقلاب هم باید معطوف به پررنگ، شاخص و متمایز کردن مرز این دو جبهه باشد به مثابه یک خندق استراتژیک در برابر عبور و نفوذ دشمن و عوامل منافق او. که اگر چنین شد هیچ هراسی نباید داشت.
محمد ایمانی
منبع : روزنامه کیهان