دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


قلعه های فتح ناشدنی


قلعه های فتح ناشدنی
گویا بازار نمایشهای به اصطلاح تجربی و كارگاهی هیچ‌گاه پایانی ندارد. كافی است از دكور و طراحی صحنه و بازی و كارگردانی چشم بپوشید و فقط از ابتكار و خلاقیتهای عجیب و غریب سخن بگویید. در سالن تئاتر قرار نیست تماشاگر نمایش، تماشا كند. او می‌آید تا به مغزش فشار بیاورد و هیچ نفهمد و آرام بیرون برود! تماشاگر بینوا، حتماً با خود خواهد گفت كه نمایش، بسیار پیچیده و روشنفكرانه است و باید میزان درك و فهم تئاتری خود را افزایش دهیم. از سوی دیگر همین تماشاگر اگر به دیدن نمایش دیگری برود و با لذت به تماشای آن بنشیند و در پایان نیز نمایش را بفهمد، بذر تردید در دلش كاشته می‌شود كه نمایش چیست؟ به‌راستی آن نمایش بود یا این؟ آیا نمایش در ذات خود پر از ابهام و ایهام و سرگشتگی است؟ آیا نمایش نباید با تماشاگر خود ارتباط برقرار كند؟ و آیا فهم و درك نمایش نسبت عكس دارد با خوب بودن آن...؟
«خواتین پنج قلعه»، از جمله نمایشهایی است كه می‌خواهد مدرن باشد و خیزهایی نیز به سوی پست‌مدرن بردارد. اما واقعیت این است كه نمایشی با تماشاگرهای اندك و مبهوت! این نمایش، نمایشنامه‌ای مغشوش و فاقد جذابیت است و تماشاگر، پس از پایان نمایش هیچ چیز عایدش نمی‌شود.نمایشنامه، می‌خواهد از قصهٔ پرغصهٔ كین‌خواهی و خون‌ریزی سخن بگوید اما در گفتنش ناتوان است. دیگر تماشاگر عصر ارتباطات و محصور در بمباران اطلاعات، بشر عصر ماقبل مدرن نیست كه ساعتی بنشیند و هیچ چیز به دست نیاورد. اگر در نمایشنامه‌های مدرن، قصه به شكلی دگرگونه نسبت به نمایشنامه‌های ماقبل مدرن ارائه می‌شود، باید آن‌قدر خلاقیت به خرج داد تا تماشاگر را با خود هم‌رأی كند.در نمایشی كه انتخاب و واگذاری نقشها به بازیگران درست صورت نمی‌گیرد ـ گویا انتخاب یك بازیگر مرد برای این نمایش بسیار مشكل بوده است ـ نباید چندان انتظارات ناممكن داشت. قصهٔ پایین رودخانه‌ای و بالا رودخانه‌ای و یا پایین دهی و بالا دهی آن‌قدر مستعمل و مندرس شده است كه كمتر تماشاگری برای دیدن و شنیدن آن وقت می‌گذارد و بلیت می‌خرد. اگر صنوبر، دل، از آشوب ربوده است و او را دل‌آشوب كرده است حداقل باید گزاره‌هایی از دلفریبی و دل‌آشوبی در صنوبر مشاهده شود. «صنوبر»ی كه «آشوب» به خاطرش خطر می‌كند و به جنگ و مبارزهٔ خونین می‌پردازد، چه ویژگیهای منحصربه‌فردی دارد؟ چه در صورت و چه در سیرت، ویژگی منحصر به فردی در او نیست و آیا تماشاگر باور می‌كند كه «آشوب» بهایی چنین گزاف، برای هیچ یا كمترین بپردازد؟ معلوم نیست انتخاب بازیگران برای نقشها، بر اساس كدام اصول و ملاكهایی صورت گرفته و آیا تحلیل دقیق و روشنی از نمایشنامه صورت گرفته است؟ آیا بهتر نبود «ثمینه لسانی» ـ كه اتفاقاً خوب هم بازی می‌كرد ـ نقش صنوبر را بر عهده می‌گرفت. و یا با كدام استدلال بازیگران مرد در نمایش حضور ندارند. این نوآوری و ابداع نیست، كه بدعت است. یعنی هر جا كه خواستیم و توانستیم می‌توانیم همه‌چیز را به هم بریزیم آن هم بی‌قاعده و قانون. بعد انتظار داریم، ضرباهنگ و ریتم مناسب در نمایش ایجاد شود! با ایجاد افكتها كه نمی‌توان بار نمایش را بست. تازه مگر این افكتها ـ كه این‌همه بر آن دقت و تأكید شده است ـ می‌تواند بازیهای یكنواخت و غیر پویا را از دیدهٔ تیزبین تماشاگر امروزی بپوشاند؟
واقعیت این است كه عامل جنگ، در دنیای امروز اسب و خون و، زن نیست. از یك‌سو می‌خواهیم ساختارشكنی كنیم و از سوی دیگر، در گذشته، می‌ایستیم، بی هیچ تلاشی برای ارائه برداشتهای نو و مدرن! اكنون دیگر بسیاری با تئاترهای كشورهای پیشرو آشنایند. یا آن را از نزدیك دیده‌اند یا فیلمهای بسیاری از نمایشهای مدرن را به تماشا نشسته‌اند. اگر نمایشنامه‌های بزرگان و سرآمدان هنر تئاتر بارها و بارها و در زمانها و مكانهای مختلفی اجرا می‌شوند حداقل دو دلیل دارد؛ اول آنكه آن نمایشنامه‌ها از چارچوب و استحكام منطقی و درستی برخوردارند و دوم اینكه قابلیت تغییر و تغی‍ّر در آنها بسیار است. به هر حال كارگردان از نمایشنامه‌ای كه بارها دیگران آن را به صحنه برده‌اند، می‌خواهد دیدگاه تازه‌ای ارائه كند.اگر چنین منظوری در میان نباشد كه «اجرای تازه» معنایی ندارد. نكتهٔ دیگر این است كه كارگردان و مسئولان تئاتر باید مشخص كنند كه مخاطبان این نمایش چه كسانی هستند؟ تماشاگران ایرانی‌اند یا تماشاگران آن سوی مرزها... اگر تماشاگران ایرانی مراد بوده‌اند كه سالن‌ِ سایه، مناسب آن نیست و اگر چنین نیست، بسیار عجیب است كه در یكی از سالنهای اصلی تئاتر شهر اجرا می‌شود. تازه اگر این نمایش و نمایشهایی از این نوع، به خارج از كشور بروند و در جشنواره‌ها و یا هفته‌های تئاتر ایران، اجرا شوند كه باید متأسف شد. آیا بضاعت و توان نمایشهای ایرانی این است و بس؟ بیچاره تماشاگر خارجی كه برای شناخت تئاتر ایران امروز، به بیراهه می‌رود و گمان می‌كند تئاتر ایران یعنی خواتین پنج قلعه و... . واقعیت این است كه جریان مشخصی در تئاتر كشور، بی‌محابا و گستاخانه تئاتر ما را به سوی قهقرا می‌برد. این تئاترهای شبه اكسپریمنتال مدعی پسامدرنیسم، قدرت و نفوذ خود را از كجا آورده‌اند كه هیچ سازمان و گروهی را یارای ایستادن در برابر آنها نیست. نه دوستان! با این نمایشها نمی‌توان قلعه هنر تئاتر را فتح كرد.سخن آخر اینكه، مانده‌ایم معطل كه «قصه باورنكردنی یك زن» و مانند آن چرا باید در دخمهٔ تالار نو اجرا شوند و خواتین پنج قلعهٔ بی‌تماشاگر در سایهٔ تئاتر شهر. خدا كند در جهل مرك‍ّب غوطه‌ور نشده باشیم! همین!

مسعود توکلی
منبع : پایگاه رسمی انتشارات سوره مهر


همچنین مشاهده کنید