یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا


رضا ارحام صدر؛ شکرپاره نصف جهان


رضا ارحام صدر؛ شکرپاره نصف جهان
رضا ارحام صدر، بازیگر پیشکسوت عرصه تئاتر و سینما، عصر روز یکشنبه در سن ۸۵سالگی در اصفهان دیده از جهان فرو بست.
رضا ارحام صدر، هنرمند با سابقه و نامور تئاتر که روزگاری یکه تاز تئاتر کمدی ایران بود و یکی از سرمایه‌های گرانقدر هنر تئاتر در این مملکت محسوب می‌شد، سال‌ها بود که به حرفه جهانگردی و ایرانگردی روی آورده بود.
وی از بنیانگذاران و موسس آژانسی به نام «پرستیژ» بود که اینک نام دیگر برخود گرفته وبه کار خود مشغول است.
بازی وی در فیلم شب نشینی در جهنم که سال ۱۳۲۶ ساخته شد، ارحام صدر را به دنیای سینما کشاند.
وی بعدها در فیلم‌هایی چون علی واکسی، ستاره‌ای چشمک زد، مردان خشن، جعفرخان از فرنگ برگشته، نصف جهان و افسانه شهرلاجوردی، بازی کرد.
ارحام صدر همچنین در نمایش‌های: رفیق ناجنس، بوقلمون‌ها، کدام یک از دو، دلقک‌ها، وادنگ و خروس بی‌محل، بازی کرده است.
● روایت زندگی
رضا ارحام صدر، متولد۱۲ اردیبهشت، ۱۳۰۲ در محله پاقلعه، بخش ۴ اصفهان است. دوران تحصیلات ابتدایی را در دبستان پهلوی گذراند و بعد وارد کالج انگلیسی‌ها شد. تا سیکل اول در آنجا درس خواند و بعد برای تحصیل در رشته نفت به آبادان و دانشکده نفت رفت اما متاسفانه بعد از دو سال اقامت در آن شهر سخت بیمار شد و پزشکان صلاح را در این دیدند که به آب و هوای بومی خود بازگردد تا بتواند بیماری همه‌گیر آن روز یعنی مالاریا را تاب بیاورد. پس از بازگشت به اصفهان متوجه شد که دبیرستان ادب جایگزین کالج انگلیسی‌ها شده است. پس از دیدار با رئیس فرهنگ و بعد از دو سال ترک تحصیل به کلاس چهارم متوسطه بازگشت و در دبیرستان ادب دیپلم اقتصاد و تجارت گرفت، وی نیز از دبیرستان صارمیه دیپلم ادبی و بعد از آن مشغول به خدمت دولتی (بیمه از کارمندی تا رئیس کلی) شد.
● آشنایی با تئاتر
او از نوجوانی این نیاز در خود می‌دید و همیشه به دیدن تئاترهایی که در شهر اصفهان، خاصه آنهایی که مربوط به جشن دانش‌آموزان می‌شد، می‌رفت. این علاقه پا گرفت و تبدیل شد به انگیزه‌ای برای برپایی نمایش‌های محله‌ای که در ایوان خانه‌ها اجرا و پرده صحنه آنها لاجرم چادر نماز زن‌های خانه بود و کف پوش حیاط فرش‌های کهنه و نمد که همسایه‌ها بر آن می‌نشستند. پس از ورود به دبیرستان ادب کار صحنه‌ای از یک مزاح او سرکلاس آقای جهانشاه آغاز شد. او حضور و غیاب می‌کرد که به اسمی به نام عباس پنیری رسیدند. بعد از چند بار که این اسم را صدا کردند و کسی پاسخ نداد، من از ته کلاس گفتم: «آقا تو خیکن!» که ایشان از این مزاح من لذت بردند و بعداً به مدیر مدرسه سفارش کردند که برای جشن‌ها از همین بچه‌ها استفاده کنید و از بیرون بازیگر نیاورید. پس از این اتفاق اولین نمایشی که در مدرسه بازی کرد نمایشی بود به نام «رفیق ناجنس» و او در این نمایش درخششی داشت که خانواده‌ها بعد از یک بار دیدن از مدیر مدرسه خواستند که نمایش ادامه پیدا کند. پس تئاتر آنها ۱۰شب فروخت و از درآمد آن برای مدرسه یک پیانو خریدند.
● خاطره‌ای از زبان ارحام صدر
شبی پس از پایان نمایش در مسیر برگشت به خانه از مرحوم فرهمند که مدیر تئاتر بودند و من ایشان را استاد خطاب می‌کردم پرسیدم: آیا ما صرفاً باید مردم را بخندانیم و مردم در این شهر به ما دلقک لقب دهند؟ ایشان گفت: نه ما هنرمند کمدی هستیم. گفتم: پس اجازه بدهید که موضوعی را به کارمان اضافه کنیم که تئاتر ما خنده صرف نباشد و پیامی انتقادی و اخلاقی و انسانی را مطرح کنیم که تماشاگر بعد از دو ساعت خنده در سالن وقتی به خانه رفت با خود بیندیشد که چه تفکری در پشت پرده این خنده بود؟ این خنده در واقع خنده تلخ است.
ما همان تیپ‌های مردم را در کوچه و بازار و خیابان و اداره می‌گرفتیم و وارد نمایش می‌کردیم. این اساس تئاتر کمدی انتقادی است. مرحوم فرهمند همیشه چه روی صحنه و چه بیرون از محل کار می‌گفتند که تئاتر کمدی انتقادی به نام ارحام به ثبت رسیده و مردم از زمانی با ما همراه شده‌اند که ارحام روی صحنه انتقاد می‌کند. زمانی در اصفهان گوشت نایاب شد؛ قحطی و گرانی. نتیجه آن که ما روی صحنه به هر بهانه‌ای در هر شب طعنه و انتقادی به مسئول تهیه گوشت این شهر می‌زدیم. خب قاعدتاً این موضوع بین مردم پخش می‌شد و به گوش خود آن آقا و آقایان دیگر نیز می‌رسید، پس ناچار می‌شدند که در وظیفه خودشان اهمال و کوتاهی نکنند. ارگان‌های دولتی همواره و به شدت منتقد من بوده‌اند زیرا که من بیشتر آنها را روی صحنه به نقد سختی کشیده بودم.
● دلیل موفقیت
او در گفتگویی درباره دلیل موفقیت خویش گفته است: توفیق من همیشه همراهی با مردم بوده است. زمانی مردم اصفهان به من لقب «روزنامه سیار» داده بودند زیرا وقتی که به سالن تئاتر می‌آمدند قسمتی از زندگی واقعی خودشان را با همان شخصیت‌ها و خصوصیات می‌دیدند و حرف‌های خودشان را از زبان ما می‌شنیدند؛ پس هم لذت می‌بردند و می‌خندیدند و هم تجربه می‌کردند و می‌آموختند.
آنها برای حرف‌های انتقادی من در صحنه مدت‌ها دست می‌زدند. یادم می‌آید که شبی شاه و فرح به دیدن یکی از تئاترهای ما آمده بودند. گویا فرح که رئیس جمعیت خیریه بانوان نیز بود برای جمع‌آوری انعام و صدقات! به اصفهان آمده بود. من روی صحنه به مرحوم ممیزان گفتم: یک مقدار از این پولاتو بده به انجمن خیریه نسوان... ایشان گفتند: که چطور بشه؟ که چی کار بکنن؟ گفتم: هیچی. شب تا صبح زنده‌داری، بعد هم شکار و بعد هم رقص، خب همه اینها خرج داره...!! مردم تا چند دقیقه دست می‌زدند. در آنتراک میان دو صحنه همه به من گفتند که این حرف‌ها را نگو، ساواک دستگیرت می‌کنه. گفتم: نه تازه بقیه کارم باقی مانده، در صحنه بعد به بازیگری که نقش تعمیرکار تلویزیون را داشت، گفتم: این دستگاه خرابه اما هر دستگاهی که خرابه از بالا خرابه تا پایین.... این بار دیگر صدای دست زدن مردم قطع نمی‌شد. آقای اقبال که پشت سر آنها (شاه و فرح) در سالن نشسته بود، بعداً به من گفت که شاه به نخست وزیرش گفته است: با ارحام چه می‌توانیم بکنیم که روی صحنه از من انتقاد می‌کند و مردم هم دست می‌زنند!
● ارحام صدر و تئاتر
نظر ارحام صدر درباره تئاتر امروز گرچه تلخ است اما راهگشا است او می‌گوید: متأسفانه تئاتر ایران همیشه مظلوم واقع شده و به عقیده من با ادامه این شرایط در شرف نابودی قرار خواهد گرفت. من چهل سال تمام نگذاشتم که چراغ تئاتر در این شهر خاموش شود اما شما امروزه می‌بینید که تئاتر و تئاتر رفتن از برنامه‌ هفتگی خانواده‌ها حذف شده است و دیگران نیز کمکی به بهبود این شرایط نمی‌کنند. چه بسا که حتماً می‌دانیدحتی در خود تهران چند سالن تئاتر تعطیل شده است. تئاتر در مقابل سینما بسیار نادیده گرفته شده و از طرفی دیگر این سریال‌های تاسف بار تلویزیون است که ذائقه مردم را به سطح پائینی کشانیده است. زمانی آقای علی نصیریان و عباس جوانمرد و جمشید لایق، تئاتر «بلبل سرگشته» را در اصفهان به روی صحنه بردند. پس از دیدن نمایش علی‌نصیریان از من پرسید که چطور بود؟ و من پاسخ دادم که خیلی عالی، فقط به شرط اینکه سالی یک بار بلبل‌های سرگشته روی صحنه بیایند و گرنه که به قول اصفهانی‌ها: «یکی، چشم‌گاوه...»
● نگاهی به فیلم‌های صدر
رضا ارحام صدر در سه دهه ۴۰، ۵۰ و ۷۰مقابل دوربین سینما قرار گرفت. او در دهه۴۰، در فیلم‌های ستاره‌ای چشمک زد، زن و عروسک‌هایش، دامادفراری و جاده زرین سمرقند، نقش آفرینی کرد. همچنین او در دهه۵۰، در فیلم‌های یک اصفهانی در نیویورک، لج و لجبازی، کی دسته گل به آب داده؟، پریزاد، اکبر دیلماج، جوجه فکلی، ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو، هنرنمایی کرده است. از او پس از انقلاب، فیلم نصف جهان، به یادگار مانده است.
ماجرای فیلم نصف جهان از این قرار است که یک کارگردان سینما به زادگاهش اصفهان می‌رود تا فیلمی درباره تاریخ فرهنگ شهر خود بسازد. او ناگهان یکی از شخصیت‌های فیلمنامه خود را می‌بیند و او را دنبال می‌کند.
کارگردان، به خاطر قهرمان خود با گشت و گذار در گوشه و کنار و مشاهده آثار تاریخی شهر آنچه را که برزادگاهش رفته و بر معماری شهر تأثیرگذاشته در ذهن مرور می‌کند. او پس از بررسی هجوم‌هایی که در طول تاریخ به شهر شده به زمان حال می‌رسد که شهر توسط هواپیماهای عراقی بمباران می‌شود. کار فیلمبرداری براثر حملات موشکی متوقف می‌شود. گروه فیلمبرداری شهر را ترک می‌کند، اما کارگردان برای پیدا کردن قهرمان گمشده‌اش در شهر می‌ماند.
همچنین داستان فیلم ماجراهای علاءالدین و چراغ جادو که ارحام صدر در آن بازی کرده است از این قرار است: راویان اخبار و ناقلان آفاق و طوطیان شکرشکن و شیرین گفتار چنین حکایت کرده‌اند که در روزگاران قدیم، ملکی از ملوک آن سرزمین در قصر خویش جعفر وزیر را به حضور خود پذیرفت.
شاه با عصبانیت رو به وزیر کرد و گفت: «پیه سوز خاندان او را کنیزی به دست فروشی به نام علاءالدین فروخته است و دستور می‌دهد که گماشتگان او پیه سوز را بیابند. آنها علاءالدین را می‌یابند و علاء‌الدین به حیله از دست گماشتگان می‌گریزد. علاءالدین درپی گنجی است که گمان می‌کند با چراغ جادو به دست خواهد آورد. اما درویش پیری او را اندرز می‌دهد که درپی گنجی شیطانی نباشد.
● سخن آخر
برشی از زندگی رضا ارحام صدر در فیلمی مستند به نام شکر پاره به نمایش درآمده است. این فیلم را که غلامرضا مهیمن کارگردانی کرده است در خانه هنرمندان خرداد ماه امسال به نمایش درآمد.
منبع : روزنامه اطلاعات