پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


سرنوشت غم‌انگیز عالمان بی‌عمل


سرنوشت غم‌انگیز عالمان بی‌عمل
یکی از روزهای خرداد ماه سال ۸۴ بود و سر صبح، نماینده مردم سلسله و دلفان در اولین نطق پیش از دستور آن روز مجلس، محرومیت‌های استان لرستان را برمی‌شمرد؛ او در میان حرف‌هایش می‌گفت که از ۱۲۰ متقاضی رفتگری در شهر خرم‌آباد، ۱۱۳ نفر مدرک کارشناسی داشته‌اند. پیش از آن، سایت بازتاب به نقل از رئیس شورای شهر خرم‌آباد شرح خلاصه‌ای از ماجرا را منتشر کرده‌ بود: منطقه یک خرم‌آباد احتیاج به رفتگر داشته و آگهی داده. ۱۲۰ نفر برای استخدام داوطلب شده‌اند که ۱۱۳ نفر از آنها، مردان دانشگاه‌رفته بوده‌اند؛ آنها بیشتر به این امید تقاضای رفتگری کرده بودند که پس از مدتی با استفاده از اعمال نفوذ آشنایانشان، وارد بخش اداری شهرداری شوند.
با این اوصاف، شهرداری از صرافت می‌افتد و نظافت آن منطقه را به پیمانکار خصوصی واگذار می‌کند و البته چندی بعد که رفتگران سر کار می‌روند، با افراد ناشناسی در خیابان روبه‌رو می‌شوند و از آنها کتک می‌خورند. حدود یک سال و نیم بعد، درست هنگام شدت گرفتن انتقادها به دانشگاه آزاد که تعداد زیادی از فارغ‌التحصیلان دانشگاهی خود را با کمترین کیفیت و امکانات تربیت کرده بود، اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس هیات امنای دانشگاه آزاد به واحد نجف‌آباد این دانشگاه رفت و در جمع استادان آنجا، چنین از دانشگاه آزاد دفاع کرد: «برخی می‌گویند نتیجه کار دانشگاه آزاد این بود که دیپلم بیکار به لیسانس بیکار مبدل شده است، البته لیسانس بیکار بهتر از دیپلم بیکار است و دکتر بیکار بهتر از آن دو است چون فردی که تحصیل می‌کند دارای شخصیتی می‌شود که زاینده و سازنده است. بدترین خیانت مسوولان یک کشور این است که راه تحصیل افراد را ببندند.»
در سال‌های دهه ۷۰، جوان‌های زیادی به امید اینکه پس از فراغت از تحصیل می‌توانند با تخصصشان شغل راضی‌کننده‌ای پیدا کنند، وارد دانشگاه‌ها شدند. دانشجویان ورودی اواسط دهه ۷۰، همان کودکانی بودند که در چند سال اول انقلاب به دنیا آمده بودند و چنان جمعیتی از کودکان ساخته بودند که با رشد تدریجی، به هر جا که پا می‌گذاشتند گرفتاری درست می‌کردند؛ به دبستان که رفتند مدرسه‌ها ۳ شیفته شد، پا به دوران نوجوانی که گذاشتند بحران چگونگی رفتار با نوجوان‌ها و اوقات فراغت و تعلیم آداب اجتماعی همه جا را فرا گرفت، به پشت درهای کنکور که رسیدند، کمبود ظرفیت دانشگاه‌ها و تلاش‌های طاقت‌فرسا برای ورود به دانشگاه به اوج رسید و حالا که به سن کار و ازدواج رسیده‌اند، غده بیکاری و همسریابی و گاهی اعتیاد، ناجورتر از گذشته سر باز کرده است. با افزایش ظرفیت دانشگاه‌ها، روند افزایش فارغ‌التحصیلان هنوز هم ادامه خواهد داشت در حالی که کسر بزرگی از فارغ‌التحصیلان قبلی، همچنان بیکار مانده‌اند یا به کارهای نامربوط با تخصص خود، تن داده‌اند. طبق برنامه چهارم توسعه کشور، تا سال آینده باید برای ۳۰ درصد جمعیت ۱۸ تا ۲۴ ساله ایران، ظرفیت دانشگاهی درست شود و مسوولان وزارت علوم اعلام کرده‌اند که برای انجام این کار یعنی افزایش تعداد دانشجویان به ۳ میلیون و ۷۰۰ هزار نفر، آمادگی دارند؛ تا هنگامی که نیاز برای آموزش عالی وجود داشته باشد، مراکز آموزشی نیز کار خود را ادامه خواهند داد؛ عبدالله جاسبی رئیس دانشگاه آزاد اسلامی، چندی پیش در برابر انتقادها به بیکاری شمار زیادی از تحصیلکردگان این دانشگاه، می‌گفت: «وظیفه دانشگاه اشتغال افراد نیست، وظیفه ما آموزش است و نهادهای دیگر باید به فکر اشتغال فارغ‌التحصیلان ما باشند.»
بیشترین بیکاری تحصیلکردگان دانشگاهی در درس‌خواندگان علوم انسانی دیده می‌شود که بسیاری از آنها از تحصیلات خود نصیبی نبرده‌اند و به کار دیگری مشغولند. رشته‌های مربوط به هنر هم از آزار بیکاری در امان نمانده‌اند اما چون تعداد فارغ‌التحصیلان هنر بسیار کمتر از علوم انسانی است، شمارشان چندان به چشم نمی‌آید. در رشته‌های پزشکی، تحصیلکردگان مامایی با حدود ۶۰ درصد بیکاری و در رشته‌های فنی، مهندسان کشاورزی با حدود ۲۵ درصد بیکاری، بیشترین سهم بیکاری را نصیب خود کرده‌اند. اگر روزگاری پدر و مادرها آرزو داشتند فرزندشان دکتر شود، حالا می‌بینند که ۷ هزار نفر از پزشکان این ملک بیکارند. تنها حدود ۸/۲ درصد بیسوادها بیکارند اما مرکز آمار ایران، متوسط بیکاری تحصیلکردگان را ۱۵/۴ درصد، حتی بیشتر از متوسط بیکاری جامعه اعلام کرده است و مسوولان این مرکز، گفته‌اند حدود ۷۶ درصد بیکاران با مدارک دانشگاهی، مهارتی در رشته تحصیلی خود ندارند. البته بسیاری از فارغ‌التحصیلان جویای کار یا دارای کار به این مسئله معترفند که داشتن مهارت، لزوما به داشتن کار خوبی منجر نمی‌شود؛ نیما که مدیر فروش یکی از شرکت‌های تهرانی است و کارشناسی ارشد مهندسی صنایع خوانده، می‌گوید: «کار پیدا کردن اصلا از روی شایستگی نیست. مملکت ما، بیشتر یک مملکت دلالی است و تقریبا به تکنولوژی یا تخصص بالا نیازی ندارد. تحصیلکرده‌ها تصور می‌کنند حالا که مثلا فوق‌لیسانس گرفته‌اند باید کارهای خیلی علمی و تخصصی‌ای انجام دهند.» آرش هم که مهندس برق است و کارشناسی ارشد مهندسی پزشکی می‌خواند، از اینکه این همه درس خوانده اما از آنها هیچ استفاده‌ای نمی‌کند، بسیار افسرده است: «کسی به علوم‌های تک (تکنولوژی سطح‌بالا) و پیچیده توجهی نمی‌کند؛ همه را با بدترین کیفیت از خارج وارد می‌کنند و نهایتا می‌گذارند که مونتاژش را خودمان انجام بدهیم. می‌گویند مگر بیکاریم بنشینیم مدار طراح کنیم.»
یک تحصیلکرده دانشگاهی، برای یافتن کار می‌تواند ۳ تلاش عمده را به طور موازی انجام دهد؛ اول این است که سابقه کاری و تحصیلی (رزومه) خود را برای ادارات کاریابی یا سایت‌های اینترنتی‌ای که مخصوص کاریابی هستند بفرستد. دوم این است که به نیازمندی‌های مطبوعات و رسانه‌های تخصصی و عمومی مراجعه کند و سومین راه اینکه به دوستان و آشنایان و استادان خود بسپرد که اگر کار مناسبی یافتند حتما او را در جریان بگذارند. موسسات کاریابی که به تدریج خصوصی می‌شوند، مراکزی هستند که یک بیکار به آنجا مراجعه و در ازای مبلغی پول مثلا پنج یا ۱۰ هزار تومان، نامش را در فهرست جویندگان کار ثبت می‌کند. شیما که یکی از این جویندگان بوده، می‌گوید: «یک دفتر کوچکی بود که رفتم آنجا و یک کارت شناسایی گرفتند و ۳۰ هزار تومان پول گفتند اگر رفتی سر کار، ما یک مبلغی را قسطی از حقوق سال اولت برمی‌داریم و بعد هم کارت شناسایی‌ات را پس می‌دهیم.» روایت نیما از شرکت‌های کاریابی کمی متفاوت‌تر بود: «گفتند اگر کار پیدا کردیم، نصف حقوق ماه اولت مال ماست.» در عوض، آرمان که کارشناسی ارشد مهندسی صنایع خوانده، هیچ وقت به موسسات کاریابی خوش‌بین نبوده است؛ او اغلب در روزنامه‌ها پی کار می‌گشته یا اینکه سابقه کارش را به سایت‌های کاریابی ای‌میل می‌کرده است. سایت‌هایی مثل jobiran. com، irexpert. ir، bazarekar. ir، karyabi. info و بسیاری از این قبیل، خدمات معرفی متقاضیان کار به کارفرمایان را انجام می‌دهند و با حق عضویتی مختصر یا تنها ثبت مشخصات در سایت و گرفتن یک رمز عبور، می‌توان برای جست‌وجوی کار از آنها استفاده کرد. آرمان درباره فرستادن سابقه کار به این سایت‌ها می‌گوید: «چند هفته برای هر جا که به ذهنم رسید، رزومه فرستادم. باید کمی اعتماد به نفس داشت. مثلا اگر از یک چیزی خیلی هم سر در نمی‌آوری، باید بنویسی خوب آن را بلدی. نرم‌افزارها، زبان‌های خارجی و کلا هر کار کوچکی که می‌بینی به دردت می‌خورد را در سابقه‌ات بیاور.»
به هر طریقی که یک فرصت کاری یافت شود، باید برای رسیدن به آن، مصاحبه کرد؛ معمولا برای آشنایی با کار و کارفرما و جوینده‌کار، نشستی چند دقیقه‌ای در شرکت یا موسسه‌ای که به نیروی کار نیاز دارد، تشکیل می‌شود؛ آرمان چنین می‌گوید: «بالاخره بهت می‌گویند که بیا مصاحبه؛ توی مصاحبه یک مدیری نشسته و با تو صحبت می‌کند تا ببیند چه جور آدمی هستی و چقدر کار بلدی. خوب حرف زدن توی مصاحبه خیلی مهم است چون تو باید توانایی‌هایت را خوب ارائه کنی. سابقه کار خیلی مهم است. داشتن کارت معافیت سربازی مهم است. سر همین کاری که هستم، الکی گفته‌ام سربازی رفته‌ام وگرنه کار را به هم نمی‌دادند. اگر کسی سفارشت را کرده باشد، خیلی کارت راحت‌تر می‌شود. اما بعضی وقت‌ها سوال‌های مزخرفی می‌پرسیدند که آدم عصبانی می‌شد. در چند جای مختلف، از من پرسیدند متولد چه ماهی هستی و وقتی می‌گفتم بهمن، می‌گفتند که پس مثلا تنوع‌طلب‌ هستی. یک جایی رفته بودم مصاحبه، ۴۰ دقیقه از من مزخرف پرسید؛ می‌گفت تا حالا عاشق شده‌ای؟ چه حیوانی را دوست داری؟ اگر ۱۶ میلیون تومان پول داشتی، چه ماشینی می‌خریدی؟ یکی دیگر بود که می‌گفت چرا پیراهنت را درست اتو نکرده‌ای؟» نیما همچنین مشکلاتی را داشته است: «رفتم توی یک شرکتی برای مصاحبه، تست هوش و تست خلاقیت از من گرفتند. توی یک شرکت دیگر از من پرسیدند فکر می‌کنی نقاط قوتت چیست و بعد که جواب دادم، گفتند حالا فکر می‌کنی نقاط ضعفت چیست. ظاهر آدم برای آنها خیلی مهم است. اگر برای مصاحبه کت‌وشلوار نمی‌پوشیدم، این کاری که دارم را گیر نمی‌‌آوردم.» بیکاری بیداد می‌کند و کارجویان هم زیادند، بنابراین همه متقاضیان کار، رفتارهای گاهی عجیب و غریب مدیران شرکت‌ها را تحمل می‌کنند تا شاید به کاری و شغلی و حقوقی برسند. نیما هر جا رفته از او درباره حقوقش پرسیده‌اند: «طی این مدت که دنبال کار می‌گشتم، هیچ جا به من نگفتند چقدر حقوق می‌دهیم؛ همه می‌پرسیدند چقدر می‌خواهی. هرچه مردم کمتر بخواهند، آنها هم کمتر می‌دهند. توی ۱۵ روز اول که دنبال کار می‌گشتم، می‌نوشتم ۵۰۰ هزار تومان می‌خواهم اما بعدش دیدم شاید زیاد باشد، می‌نوشتم ۴۰۰ تومان.» متاهل بودن هم یکی از خصوصیات مورد توجه مصاحبه‌گران است: «همه جا می‌پرسیدند مجردی یا متاهل. از مجردها بیشتر استقبال می‌کردند. شاید چون مجردها با حقوق کمتری راضی به کار هستند و تا نصف شب هم می‌توان توی شرکت نگهشان داشت و ازشان کار کشید ولی آدم متاهل شب باید برود پیش زنش.»
برای خیلی از خانم‌های تحصیلکرده، کار در زمان تاهل بهتر است. شیما که کارشناسی ارشد مهندسی عمران گرفته، این‌طور می‌گوید: «وقتی مجردی، باید مدام یک‌سری حرف‌ها و نگاه‌ها و رفتارهای بی‌ربط را از خودت دفع کنی. اگر حواست نباشد برایت حرف درمی‌آورند و می‌رسد به گوش بالایی‌ها و همه چیز به هم می‌خورد. اما اگر متاهل باشی، هزار سبک‌بازی هم که دربیاوری توی چشم کسی نیستی؛ فرقی هم نمی‌کند جایی که کار می‌کنی، آدم‌های راحتی داشته باشد یا آدم‌های بسته‌ای. فکر می‌کنم اینکه محیط کار سالم و خوب باشد، برای دخترها از همه مهم‌تر است.» با اینکه شیما معتقد است در سال‌های اخیر زنان و مردان خیلی راحت‌تر با هم کار می‌کنند و مثل قدیم کسی زیاد به جنسیت آدم‌ها نگاه نمی‌کند، می‌گوید که زن‌ها ممکن است کارها را با دقت بیشتری انجام دهند و با حقوق کمتری هم راضی باشند: «زن‌ها سازگاری بیشتری دارند؛ اگر مردی تهدید کند که از شرکت راضی نیست، می‌رود، معمولا این کار را می‌کند اما زن‌ها کمتر تهدیدهایشان را عملی می‌کنند.»
طبق آنچه گفته‌های مسوولان رسمی و میزان استقبال از آزمون‌های استخدامی نشان داده، هنوز خیلی از تحصیلکردگان کشور راغبند که یک کار دولتی بی‌دردسر و یک «آب‌باریکه» داشته باشند. اما کسانی که برای موسسات خصوصی کار می‌کنند، علاوه براینکه کار بسیار بیشتری باید انجام دهند، مشکلات بیشتری هم دارند؛ مثلا خیلی از آنها بیمه نمی‌شوند: «رئیس شرکت خیلی راحت می‌گوید بیمه‌تان نمی‌کنم و اگر نمی‌خواهید بروید. وقتی بیرون کار نیست، او هم می‌تواند فرمانروایی کند.» بدترین جنبه کار برای موسسات خصوصی، ناامنی شغلی آن است: «مدیران شرکت‌ها می‌دانند که یک نفر تا آخر عمر برای آنها کار نمی‌کند؛ برای همین سعی نمی‌کنند به پرسنل خودشان کار یاد بدهند و بیشتر دنبال کسی می‌گردند که کار را از قبل، بلد باشد. اگر هم چیزی یادش بدهند، کاری می‌کنند که به راحتی نتواند از آنجا برود. خانمی را می‌شناختم که توی یک شرکت کامپیوتری کار می‌کرد و کارهایی یادش داده بودند اما چند میلیون تومان ازش سفته گرفته بودند که تا ۱۰ سال باید برای ما کار کنی. آن بیچاره هم قبول کرده بود.» گاهی حتی سوء‌استفاده از بیکاری مردم، به کلاهبرداری شباهت پیدا می‌کند؛ رضا که لیسانس دامپزشکی دارد، چندی پیش برای استخدام تایپیست به شرکتی رفته بود که برای امتحان گرفتن ۸ هزار تومان از مراجعان می‌گرفته است: «فرض کن چند نفر مثل من ۸ تومان، ۸ تومان، داده‌اند به این شرکت و کار هم گیرشان نیامده.» نیما آگهی کارگاهی را به خاطر می‌آورد که در آن توضیح داده شده بود به شرطی یک مونتاژکار را استخدام می‌کنند که پیش از آن ۳ مشتری با حجم قرارداد معینی، به کارگاه معرفی کند.
در حوالی پاییز سال گذشته، وزیر کار اعلام کرد که درصد بیکاری در کشور یک رقمی شده و به زیر ۱۰ درصد رسیده است و البته این نرخ در آخر سال دوباره به بالای ۱۰ درصد رسید. وزارت کار، نرخ بیکاری در سال ۸۶ را حدود ۱۲ درصد اعلام کرده است. مرکز آمار ایران هم حدود چنین سهمی را پس از سرشماری سال ۱۳۸۵ اعلام کرد. اما این درصدها گویای واقعیت‌های جامعه نیست؛ در آمارگیری سراسری سال۸۵، مرکز آمار هر کسی را که طی دو هفته پیش از آمارگیری تنها ۲ روز کار کرده بود، دارای شغل محسوب کرده بود؛ چنین شغل‌های موقت و فصلی‌ای برای تحصیلکردگانی که با امید زیاد به دانشگاه رفته‌اند و انتظار آینده‌ای بهتر را دارند، هیچ‌گاه مطلوب نبوده است. آنها گاهی اخباری را از گوشه و کنار می‌شنوند که نه امید‌دهنده که حتی تحقیرکننده است؛ در اواخر سال ۸۳ معاون اجتماعی شهردار مشهد اعلام کرد که ۲۰ درصد کارتن‌خواب‌های شناسایی‌شده در کنار خیابان‌های مشهد، افراد تحصیلکرده دانشگاهی‌ای هستند که بخش اعظم آنها معتاد و متکدی هستند. چند روز بعد، معاون اجتماعی وقت بهزیستی، در گفت‌وگو با فارس به سخنان مقامات شهرداری مشهد انتقاد کرد اما دفاع او از تحصیلکرده‌ها خیلی هم موجب عزت نفس آنها نشد: «به کاربردن عنوان کارتن‌خواب یا متکدی برای تحصیلکردگان دانشگاهی به هیچ وجه شایسته جایگاه آنان نیست. افراد تحصیلکرده‌ای که به علت خوابیدن در کنار خیابان دستگیر می‌شوند، کارتن‌خواب یا متکدی نیستند بلکه فارغ‌التحصیلان بیکاری هستند که برای یافتن شغل مناسب به شهرهای بزرگ می‌آیند اما چون پول ندارند، شب را کنار خیابان می‌خوابند.»
سعید ارکان‌زاده یزدی
منبع : روزنامه کارگزاران