سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

انقلاب‌ها، اسطوره‌ها


انقلاب‌ها، اسطوره‌ها
در بین کشورهای مطرح تجربه‌گر انقلاب‌های معظم اجتماعی، کشور فرانسه از جایگاه برجسته‌ای برخوردار است. این اعتبار نه به جهت اینکه انقلاب به موفقیت دست یافت و نه به لحاظ اینکه گروه‌های کثیر اجتماعی در فرآیند شرکت داشتند بلکه به دلیل متجلی شدن شعارها در قالب سیاست‌های مدون در قلمروهای متفاوت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی باید مطرح شود. در کشوری که بیشترین میزان خشونت را در جریان آغازین فرآیند تحولات تجربه کرد، شاهد شکل‌گیری فزون‌ترین میزان فهم در خصوص ضرورت بسط فضای گفتمان نفی ارشاد مبتنی بر چارچوب‌های قهریه هستیم. آنچه به وضوح قابل رویت است گستردگی همه‌گیر اصول سه‌گانه‌ای است که حیات‌بخش ارزشی جنبش اجتماعی قرار گرفت.
اعتبار جهانی و معیار قرار گرفتن انقلاب فرانسه به عنوان یکی از معدودترین نمونه‌های موفق حرکات اجتماعی بدین روی شکل گرفته است که روح انقلاب حیات مادی یافته است. چیزی را که مصلحان ضرورت پیاده‌سازی آن را خواهان بودند. با وجود خشونت‌های فراوان شکل گرفت و تداوم ژاکوبین‌ایسم سرانجام به حقیقت پیوست. کلیت آرمان‌های انقلاب فرانسه امروزه ماهیت‌بخش تعاملات در تمامی سطوح حیات در کشور است. برابری، برادری و آزادی برای مردم این کشور مفاهیمی متداول، متعارف و طبیعی جلوه‌گری می‌کنند. اینها، ستون‌های حیات‌دهنده هویت شهروندان و به همین روی برای مردم کاملا عادی است که این اصول را در زندگی روزمره تجربه کنند. سوالی که مطرح می‌شود این است که چگونه این اتفاق در فرانسه رخ داد و برخلاف بسیاری از انقلاب‌های جهانی از شوروی گرفته تا کوبا، مفاهیم کلیدی و بنیانی انقلاب نهادینه و هویت جامعه در قالب آن ترسیم گشت. انقلاب شوروی شکل گرفت تا به قول لنین «انسان شورایی» حیات یابد و یکه‌تازی ساختار سیاسی محو گردد اما برعکس حقیرترین و بی‌شأن‌ترین مردم را به عناوین مختلف در میدان سرخ مسکو در طول دهه‌های بعد از انقلاب شاهد و یاغی‌ترین حکومت‌ها را در بیش از نیم قرن در دادگاه‌ها و گولاک‌ها به فعالیت نظاره‌گر بودیم. فرانسه ارزش‌های انقلاب را توانست به بطن و بدنه جامعه تزریق کند؛ چرا که دارای «عقبه فکری» بود. آنچه شعار انقلاب گشت، به یکباره به ذهن رهبران برای بسیج مردم به عنوان منطقی‌ترین گزینه حیات نیافت. اصول هستی‌بخش جریان تحول و دگرگونی بازتاب الزامات اقتصادی و ذهنی در اطراف بودند. ارز‌ش‌های انقلاب در دهه‌ها و سده‌های گذشته به وسیله اندیشه‌سازان سیاسی و فیلسوفان سیاسی در صور مختلف و جایگاه‌های متفاوت به بیان و نوشته آمده بودند. در فرانسه شاهد «تسلسل فلسفی» بودیم. این بدان معناست که گفته‌های دکارت، کالوین، روسو و... در اجتماع بیان شدند. هر چند که مردم در آن مقطع زمانی خاص شاید آن را کاملا درک نکردند و متوجه نبودند که منظور منتسکیو از تقبیح تمرکز قدرت چیست اما به دلیل اینکه این نظرات به صورت یک حلقه زنجیر متجلی می‌شدند، حضور در حیات اجتماعی داشت. برخلاف بسیاری دیگر از کشورها که فلسفه و اندیشه سیاسی در قلمرو دربار و برای ایجاد مشغولیت ذهنی برای صاحبان قدرت بود، در فرانسه اندیشه در خارج از قلمرو قدرت و دربار طراحی می‌گشت.
اندیشه سیاسی بازتاب نیازهای اجتماعی و برآمده از واقعیات حاکم بر جامعه بود. هنگامی که انقلاب به وقوع پیوست، مفهومی به مانند آزادی یا برابری برای مردم فرانسه چیز تازه‌ای نبود هر چند که هیچ‌گاه آن را تجربه نکرده بودند. آنان این مفاهیم و ارزش‌ها را شنیده بودند یا اینکه به ضرورت غیردرباری بودن آنها، احترام و ارزشی برایشان قائل بودند. این ارزش‌ها و مفاهیم به جهت اینکه برای توجیه ساختار قدرت طراحی نشده و به جهت اینکه برخوردار از یک تداوم تاریخی بودند، به تدریج در جامعه بومی گشتند. بومی شدن به این معنا که هویت توده‌ای یافته بودند هنگامی که انقلاب به وقوع پیوست برای مردم قابل قبول بود که آزادی را به مفهوم بیان شده آن به وسیله فلاسفه پذیرا شوند؛ هر چند که هیچ‌وقت آن را تجربه نکرده بودند. در بسیاری از کشورها مفاهیمی اصول حیات‌بخش انقلاب‌ها شد که هیچ‌گاه به وسیله فلاسفه و اندیشه‌سازان سیاسی به جامعه تزریق نگشته بود. انقلاب‌های ناموفق به جهت فقدان عقبه فلسفه غیردرباری و قدرت‌محور به سرنوشت غیرناخواسته دچار شدند. مفاهیم برای صاحبان قدرت ترسیم گشتند و به همین لحاظ فرصت بومی شدن پیدا نکردند. صاحبان قدرت راجع به آزادی شنیده ولیکن مردم از آن آگاه نبودند.

دکتر حسین دهشیار
منبع : روزنامه کارگزاران


همچنین مشاهده کنید