چهارشنبه, ۲۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 15 May, 2024
مجله ویستا

پیوند سنت با هویت ایرانی


پیوند سنت با هویت ایرانی
طرح این پرسش که آیا «سنت» واژه‌ی عربی است یا فارسی؟ به نظر نامعقول می‌آید، ولی حقیقت این است که اصطلاح مذکور به معنائی که در دهه‌های اخیر در زبان فارسی در زمینه‌های دینی، فلسفی و جامعه‌شناسی به کار می‌رود همانند اغلب کلمات مستعار فقط ظاهری عربی دارد و معنای اصلی خود را در پیوند با فرهنگ ایرانی از دست داده است این کلمه در عربی معانی متعدد دارد که معروفترینشان عبارتند از:
روش؛ آئین؛ رسم؛ عادت و دستور. در حوزه دین نیز تقریباً با همین معانی به کار می‌رود که به طور خاص مبین گفتار و کردار معصومان است. اصطلاحاتی از این دست که در فارسی مفهومی کاملا مغایر معنای اصلی خود یافته‌اند فراوانند. حتی برخی از مفردات و ترکیبات قرآنی که «سنت» یکی از آنهاست به رغم شأن نزولشان و این که «تغییر و تبدیل» در آنها جایز نیست، معنای دیگری یافته‌اند که کاملا عکس معنای اصلی آنهاست. از جمله ترکیب معروف «کن فیکون» که اصلا به معنای «شدن»، «به وجود آمدن» و «آفریده شدن» است، حال آن که در فارسی به معنای از میان رفتن destruction)) و چیزی یا اساس کاری را در هم ریختن است. (۱)
دیگر مثال بارز، کلمه «ابداً» است که آن هم درقرآن به کرات آمده و در اصل به معنای «همیشه» و «دایم» است، حال آن که در فارسی خلاف مفهوم اصلی و معادل «به هیچ روی» یا «غیرقابل استمرار» به کار برده می‌شود. کلمه «سنت» نیز به مفهومی که در دهه‌های اخیر در گفتارها و نوشتارهای فارسی مصرف می‌شود ابدا دارای مفاهیمی نیست که در واژه‌نامه‌های عربی آمده است. دین پژوهان و دین اندیشان در بحث از سنت و سنت‌گرایی توجه به مفهومی دارند که در مقابل بنیادگرائی است یعنی آن نوع دینداری و دین‌اندیشی که نظر به احکام و تعالیم اصیل در بستر تسامح دینی دارد و به خلاف بنیادگرائی، امر به معروف را به حضور در عرصه سیاست و سررشته‌داری امور دنیوی ترجیح می‌دهد.
از سوی دیگر اهل فلسفه و جامعه‌شناسان از «سنت» معنائی را در نظر دارند که با تجدد خواهی یا با اندکی تسامح با مدرنیته در تقابل است. به عبارت دیگر سنت از منظر غالب فیلسوفان و بخصوص جامعه‌شناسان به فرهنگ، اندیشه و آداب و رسومی اطلاق می‌شود که از حرکت و پویائی باز ایستاده و تبدیل گشته‌اند به موانع مزاحمی در مسیر مدرنیته.
در این زمانه مفاهیم غالب برای واژه «سنت» مواردی است که به اختصار یاد شد، ولی اگر نیک بنگریم «سنت» در بطن جامعه ایرانی معنائی دارد به کلی متفاوت از آنچه که دین‌اندیشان، فیلسوفان و جامعه‌شناسان می‌اندیشند. این معنایی است که باید از درون ایران فرهنگی بیرون کشیده شود. بسیاری از اهل فلسفه و دین اندیشان ایرانی هرگاه که سه حرف «س»، «ن» و «ت» را کنار هم می‌بینند، بی‌درنگ ذهنشان متوجه نظراتی می شود که در نوشته‌های آقایانی امثال نصر یا رنه‌گنون مطرح شده. ولی سنت‌گرائی چشم‌انداز دیگری هم دارد و آن سنت‌گرائی ایرانی است. این سنت‌گرائی با تعریفی که دین‌اندیشان از سنت دارند وفق نمی‌دهد زیرا به رغم وابستگی به ریشه‌ها با فرهنگ و عقل جمعی جامعه یا به عبارت دیگر با تاریخ در حرکت است. یعنی که تحول می‌پذیرد و گرچه بر بنیاد اندیشه‌های کهن است ولی شمایلی امروزین دارد. این سنتی است که به قول هانری کربن «قلب تپنده فرهنگ ایرانی» است. سنتی که در حکمت اشراق تبلور یافت، در عرفان ایرانی چهره نمود و تشیع را در دامانش پرورش داد. این سنت نه در اساطیر اولین محصور است و نه با مدرنیته در تضاد، زیرا دیدگاهی است که از آغاز پیدائی اقوام ایرانی شکل گرفته و در طول تاریخ که متجاوز از چند هزار سال است راه پوئیده، خرده فرهنگها را جذب یا دفع کرده، مورد تایید نسلهای مختلف قرار گرفته تا به عصر حاضر رسیده. بنابراین نواندیشی و تجددگرایی اکنون بخشی از این سنت است. سنت ایرانی به گواهی تاریخ در هرکجا که مانعی فرهنگی در مسیرش دید آن را در خود هضم نمودو بی‌آن که هویتش را از دست بدهد به صورت تازه‌ئی بر بنیاد اندیشه‌های کهن ظاهر شد. به قول ویل دورانت «میترائیسم هنوز خود را به صورت هاله‌ئی از نور برگرد رخسار منقوش اولیاء و قدیسان می‌نمایاند.»(۲)
در اینجا شاید این تصور پیش آید که تعریف مذکور را می‌شود برای فرهنگ نیز به کار برد. ولی باید توجه داشت که فرهنگ در بستر سنت یعنی بر بنیاد دیدگاههای مقطعی پدید می‌آید که یا باقی می‌ماند و یا از بین می‌رود. فرهنگ ممکن است از میان برود ولی سنت از میان نمی‌رود. زیرا اگر از میان برود یک سنت نیست.
نسبت فرهنگ با سنت همانندنسبت صفات و حالات است با ماهیت شیء. صفات و حالات عرضی هستند و تحت تأثیر زمان قرار دارند، ولی حقیقت و ماهیت شیء بی‌زمان است و از بین نمی‌رود. ماهیت به عبارت دیگر همان هویت یا ذات چیزی است. این سه اصطلاح گاه به صورت مترادف هم به کار می‌روند و معرفت مجموع عناصر تشکیل‌دهنده هر چیزی می‌باشند.
سنت ایرانی دیدگاههای درهم تنیده‌ئی است که شناخت هر یک از آنها به حوزه خاصی از فرهنگ مربوط می‌شود. چنین مفهومی از سنت بسیار استثنایی است و هیچ سرزمینی را نمی‌توان یافت که همانند ایران همه عوامل سنت‌ساز آن از دین گرفته تا زبان و دیگر عناصر فرهنگی چنان درهم ممزوج شده باشند که واحدی غیرقابل تفکیک را تشکیل دهند.
کهن‌ترین سرزمینهای جهان عبارتند از چین، مصر، یونان، هند و ایتالیا که در هیچیک سنت به معنائی که در ایران حضور دارد دیده نمی‌شود. از این روست که همه ایرانیان را باید سنتی دانست. هیچ ایرانی‌ئی نیست که پای‌بند سنت نباشد، برای مثال هر ایرانی با هر عقیده و اندیشه‌ئی نوروز و آئینهای وابسته به آن را پاس می‌دارد. همین سنت‌ها بوده‌اند که عامل اصلی حفظ تمامیت ارضی این سرزمین در درازنای تاریخ شده‌اند غالباً گفته‌ می‌شود که زبان فارسی عامل اصلی پیوند اقوام ایرانی است، حال آن که اگر نیک بنگریم تأثیر سنتهای ایرانی از این منظر بیش از زبان فارسی است. بسیاری از ایرانیان با زبان اصلی یا زبان مادر یعنی زبان فارسی آشنائی درست ندارند و در نتیجه دارای زبان مشترکی نیستند ولی سنتهایشان مشترک است. همین سنت‌های مشترک مهمترین عامل در پیوند میان آنان است و لاجرم مهمترین عنصر در حفظ تمامیت ارضی کشور. البته سنتهای دینی هم نیروی خاص خود را دارند ولی وسعت و گسترششان در هیچ ملت - دولتی به میزان سنتهای ملی نیست، زیرا در هیچ ملت - دولتی دینی واحد وجود ندارد. وقتی گفته می‌شود «سنت ملی» یعنی سنت و باوری که مورد قبول و احترام هر فردی است. بنابراین سنت بر اساس جامعه‌ شناسی ایرانی جریانی است چندان کهن که بدایتش پیدا نیست و همچنان پویاست. چنین سنتی که تمدنها و فرهنگهای مختلف را در خود پروریده و هضم کرده و آنها را بدان گونه که خود می‌پسندیده شکل و سامان داده و همچنان نظر به آینده دارد نمی‌تواند با مدرنیته در تضاد باشد و آن را به واپس‌گرائی و کهن اندیشی متصف کرد. سنتی که اکنون حضور دارد و پویاست یعنی تفکرات نوین هر عصری را آزموده و آن را جذب کرده یا پشت سر نهاده.
در اینجا لازم به ذکر است که مقصود از سنت ایرانی، سنتی است که در ایران فرهنگی و نه جغرافیائی حضور دارد. این سنت‌ با فرهنگها و خرده‌فرهنگها که به غلط نام سنت بر آن می‌نهند تفاوت دارد.
سنت چنان که گفته شد دیدگاهی است مورد تایید یک جامعه بزرگ، ظرفی است که مظروف آن آمیزه‌ئی است از زبان و فرهنگ و باورها و آداب و رسوم و دانش و ادب و هنر. سنت گرچه هیچیک از اینها نیست ولی مجموعه‌ئی از همه آنها و در عین حال مقوم یکایک آنهاست. از همین رو می‌توان گفت شعر سنتی، پوشاک سنتی، موسیقی سنتی، غذای سنتی، اندیشه سنتی و امثال اینها. ولی هیچ یک از اینها به خلاف آنچه پنداشته می‌شود مبین کهنه بودن آن چیز نیست بلکه حکایت از اصالت آن موضوع دارد. آنان که «سنت» را با کهنگی و عدم پویائی مرادف می‌گیرند نظر به معنای غیرایرانی آن دارند که غالباً معادل ترادیسیون tradition است. معادل واقعی مفهوم سنت در فرهنگ ایرانی «هر چیز اصیل» است، یعنی هرآنچه که دارای نسب و گوهری شریف است. از این رو tradition را نمی‌توان در فارسی به «سنت» ترجمه کرد، زیرا ترادیسون عاملی دست و پا گیر و بازدارنده در فرهنگ غرب بوده و هست و معادل اندیشه‌ها و آداب کهن به کار می‌رود که نقشی در دنیای امروز ندارند.
بنابراین نمی‌توان آن را با سنت به مفهومی که در فرهنگ ایرانی استنباط می‌شود برابر گرفت. نمونه بارز آن بسیاری از عقاید آئین کاتولیک و منطق ارسطوئی است.(۳)
کلمه «ترادیسیون» را در واقع باید اسم خاصی دانست برای فرهنگی خاص که معادل «سنت» نیست و اگر نخواهیم آن را به «افکار راکد»، «اندیشه‌های کهن»، «آداب کهن»، «رسوم قدیمی»، «کهن اندیشی» و امثال اینها ترجمه کنیم، می‌شود عین این کلمه را که دارای بار معنائی خاصی است همانند همه نامهای خاص به کار برد، چنان که «مدرنیته» عینا به عنوان اسم خاص در زبان فارسی به کار برده می شود، زیرا با «تجددگرایی» تفاوت دارد. آنان که سنت را در برابر «ترادیسیون» به کار می‌گیرند آیه «سنه الله التی قد خلت من قبل و لن تجد لسنه الله تبدیلا»(۴) را که بر اساس آن احکام الهی «سنه الله» دانسته می‌شود چه گونه با tradition منطبق می‌کنند؟
همچنین مترجمان، نویسندگان و همه کسانی که «سنت» را برابر «ترادیسیون» به کار می‌برند، ابیات زیر را که نمونه‌های آن در شعر فارسی بسیار است چه گونه معنا می‌کنند؟
آیـــــــــا از چنبر اسلام دایم برده سر بیرون
زسنت کرده دل خالی، زبدعت کرده سرمشحون
و یا :
جهان یکسر همه پر دیو و پرغول است و امت را
که یا رد کرد جــز اسلام و جز سنت نگهبانی(۵)
عدم توجه به چنین نکات و ظرایفی نشان از عدم تعمق کافی در فرهنگ خودی دارد.
حقیقت را اگر بخواهیم صفت «سنتی» به مفهوم ایرانی معنایی نزدیک به geniune (اصیل) در زبان انگلیسی دارد. بنابراین مترجمانی که بر روی جلد کتابهایشان «سنت» و «مدرنیته» را به عنوان اضداد در مقابل هم قرار داده‌اند، اگر کتابشان را برای فارسی زبانان ترجمه کرده‌اند، به معنای ایرانی «سنت» توجه نداشته‌اند و ندانسته‌اند که سنتهای ایرانی به خلاف ترادیسون در پس پشت جامعه نیستند بلکه در کنارش حرکت می‌کنند و مشوق او برای پویائی و حرکت هستند. سنتهای ایرانی هویت او را شکل می‌دهند، چه گونه می‌توان آنها را ناکارآمد دانست و طرد کرد؟ آیا شعر سنتی ایران یا به عبارت دیگر شعر اصیل پارسی – فرض غزلهای حافظ - می‌تواند همتائی تا ابد داشته باشد؟ آیا کسی می‌تواند تا آخرالزمان شیرین‌تر از سعدی به فارسی سخن بگوید؟ ارزیابی ارزشها در قالب زمان، و هر آنچه را که قدیمی است ناکارآمد دانستن و براساس مفهوم ترادیسیون مهر «باطل شد» بر آن زدن با فرهنگ ایرانی در تضاد است، زیرا سنت از منظر ایرانی مجموعه دیدگاههای اصیل است. همچنین کسانی که سنت را به «سیئه» و «حسنه» تقسیم می‌کنند، دقیقاً آن را به معنای عادت و روش در زبان عربی به کار می‌برند، و گرنه سنت به مفهوم مورد بحث که گفتیم پرورده جامعه‌ئی بزرگ و ملتی کهنسال است که به دلیل توانمندی نظر به آینده دارد، نمی‌تواند «سیئه» باشد.
زیرا سنت خلق و خو و آداب و روش نیست که به نیک و بد قابل تقسیم باشد. اگر سنتهای ایرانی بد می‌بود دوام نمی‌آورد و چند میلیارد انسان در طول تاریخ آنها را تایید نمی‌کردند. بد دانستن این سنتها اهانتی است به همه این آدمیان اعم از درگذشتگان و زندگان.
سنت ایرانی عقاید و آراء مورد پسند خود را که در طول زمان با آنها مواجه شده در خود جذب نموده ولی ریشه و هسته مرکزی آن به عنوان معیار اصلی باقی مانده است. سنت به این معنا دیگر مشمول نیک و بد نمی‌شود. اگر در ارتباط با سنت ایرانی گفته شود «سنت خوب» چنان است که گفته شود: پریروی زیبا، یا عسل شیرین که از حشو قبیح هم دلگزاتر است، زیرا نیکی و «حسنه» بودن در نهاد سنت ایرانی مکتوم است.
از این سنت است که فنون ایرانی از شعر و موسیقی و خط و تذهیب گرفته تا قالی‌بافی و معماری و هنرهای وابسته به آنها هویتی خاص یافته و به اوج زیبائی رسیده‌اند. اعتبار هر یک از این هنرها به میزان بهره‌ئی است که از سنتهای ایرانی دارند.
نتیجه آن که سنت مورد بحث قاعده و رسم و رسوم نیست، سیئه و حسنه ندارد، با تجددخواهی و مدرنیته در تضاد نیست، نمی‌شود آن را از میان برداشت، زیرا حذف آن برابر با حذف یک جامعه عظیم است. این سنت متعلق به یک ملت است، ملتی که سابقه‌ئی کهن‌تر از تاریخ دارد، بدون سنت نمی‌شود هویت ایرانی داشت. سنت ریشه‌ی درخت تناور فرهنگ و هویت ایرانی است. سنتهای ایرانی نو می‌شوند و خود را با زمان تطبیق می‌دهند، برخی از آنان چندان قدرت دارند که در رویاروئی با فرهنگهای مهاجم پیوسته پیروز بوده‌اند و توانسته‌اند با زمانه ناسازگار بستیزند و آن را تحت تأثیر خود قرار دهند.
گـــمان مبر که به پایان رسید کار مغان
هزار باده‌ی ناخورده در رگ تاک است(۶)
ایرانیان زندگی خود را پیوسته بر بنیاد سنتهایشان سامان داده و استوار ساخته‌اند. پشت کردن به سنت، حذف سنت یا سنت‌شکنی که به مدد مترجمان بی‌خبر از فرهنگ ایرانی به صورت اصطلاحات ارزشی و باب روز درآمده، یعنی حذف هویت فردی و جمعی. سنت را می‌شود با زمانه هماهنگ کرد ولی نمی‌توان و نباید آن را شکست یا حذف کرد.
اکنون بعد از این تفاصیل می‌توان انتظار داشت که در مباحث مربوط به سنت گاهی هم مفهوم ایرانی آن در نظر گرفته شود، زیرا اینجا ایران است.
۱ - لغتنامه دهخدا، ذیل «کن فیکون.» به نقل از فرهنگ لغات عامیانه جمالزاده.
۲ - تاریخ تمدن.
۳ - ر.ک : تصحیف غرب زدگی، فصل دوم، دین و اصل عدم قطعیت، نوشته م.ب. ماکان، انتشارات نامک ۱۳۸۵.
۴ - سوره فتح، آیه ۲۳
۵ - هردو بیت از سنایی
۶ - علامه اقبال
منبع : خبرگزاری فارس