شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

عطر خوش آب در تالاب‌ها


عطر خوش آب در تالاب‌ها
هر یک از چشم‌اندازهای طبیعی، مانند کوهستان، بیابان، جنگل، دریالله، شکوه و گیرایی ویژه خود را دارند و در عین حال در برگیرنده زی‌گونگی ( تنوع حیات ) خاص و مقایسه ناپذیر با دیگر گستره‌های طبیعی‌اند. در این میان تالاب‌ها چه از لحاظ چشم‌نوازی‌های خیال‌انگیز و چه از حیث ارزش زیستگاهی، موقعیتی شاخص- و برتر دارند. عباس محمدی، مدیر گروه دیده‌بان کوهستان در بخش دیگری از مقاله خود درباره اهمیت تالاب‌ها می‌نویسد: از نظر ممتاز بودن چشم‌انداز، اثبات این ادعا را دلیل این است که بر کناره یک تالاب می‌توان لطافت آب، استواری خاک و سر زندگی گیاه را یک‌جا دید. دریا بزرگ‌تر از تالاب است، اما در آن درخت، بوته یا گلی نمی‌توان دید؛ دشت گسترده‌تر از تالاب است، اما نمی‌توان در آن بازتابش آسمان را دید و عطر خوش آب را شنید؛ جنگل سرسبز‌تر از تالاب است، اما نمی‌توان چشم‌ها را در آن تا دوردست‌ها یله داد و کوه سربلند‌تر از تالاب است، اما در آن از این همه جانوران و گیاهان تالابی خبری نیست. راز رنگارنگی زندگی در تالاب را باید در این جست که آنچه را که از لازمه‌های نخستین حیات است، می‌توان در این اکوسیستم یافت؛ هوا، نور، رطوبت، زمین، خوراک، اعتدال شرایط طبیعی، جولانگاه، جایگاه برای آشیان کردن، فضای باز برای گریز و بیشه برای مخفی شدن. در محیط تالاب، هم جانوران تک رو مانند اسب آبی یا پلنگ و هم جانوران اجتماعی‌تر مانند گراز و گرگ؛ هم خزنده‌ای مخفی‌کار مانند تمساح و هم پرندگان پر سروصدایی مانند کاکایی و غاز هم علف‌خواری مانند گوزن و هم گوشت‌خواری مانند شیر؛ انواع حشره‌ها، نرم‌تنان، کرم‌ها و خلاصه از ماهی تا مرغ- درون آب، بر آب، در کنار آب، لابلای نیزار، در درون بیشه و در هوالله می‌توان یافت. گونه انسان نیز به احتمال زیاد- آن طور که نظر بیشتر زیست‌شناسان است- در محیطی نزدیک به تالاب‌ها یا مناطقی که ترکیبی از دشت و دریاچه و درختزار بوده، پدید آمده است. ادوارد ویلسون در تشریح این نکته که انسان بخشی از طبیعت [و نه ارباب آن] است، می‌نویسد: مکان دلخواه زندگی برای اکثر مردم نقطه مرتفعی در نزدیکی آب است که از آن چشم‌اندازی به یک درختزار فراهم باشد و در چنین مکانی است که خانه اغنیا، آرامگاه بزرگان، معابد، پارلمان‌ها و بناهای یادبود پیروزی‌های قومی بنا می‌شود. امروزه این‌گونه مکان‌ها از نظر زیباشناسی نقاط دلخواه همه ست... [ریشه این تمایل در این است که انسان در قسمت عمده تاریخ کهن خود در ساوان‌های استوایی و نیمه‌استوایی شرق آفریقا می‌زیسته که سرزمینی وسیع و باز است با درختان، بیشه‌ها، جویبار و دریاچه‌ها پراکنده در اینجا و آن جایش].
انسان، نه تنها در «تاریخ زیستی» خود، بلکه در تاریخ تمدنی خویش نیز پیوندی آغازین با تالاب و رود داشته است. ویل دورانت، در نخستین بخش‌های تاریخ تمدن، آنجا که کهن‌ترین تمدن‌ها را شرح می‌دهد، می‌نویسد که شوش، یا آن‌طور که یهودیان می‌گویند، عیلام سرزمین کم‌وسعتی بوده است که «از طرف باختر با مرداب‌ها و از طرف خاور با کوه‌های کنار فلات بزرگ ایران محدود و حفاظت می‌شده». در این کشور شهر بوده که نخستین چرخ ارابه بشر و نخستین چرخ کوزه‌گری اختراع می‌شود. تمدن مصر نیز در دلتای نیل، آنجا که «فیضان و زیاد شدن آب سبب حاصلخیزی صحرا می‌شود» پدید آمده و شکل‌گیری تمدن هند، چنانکه نام این سرزمین از «لغت بومی سند و به معنای رود گرفته شده است»، یکسره با رود و آب و دشت‌های تالابی پایین دست رودخانه‌هایی مانند سند، جمنا و گنگ عجین است. ویل دورانت، همچنین خاستگاه تمدن کهن چین را نیز کناره شط‌های پهناوری مانند یانگ تسه و هوانگ هو می‌داند؛ آنجا که توانستند «با شکیبایی توان‌فرسا آب را که در عین دشمنی، دوست بودند، به هزاران ترعه بکشانند...». درست در همین جا، تاریخ‌نگار بزرگ ما می‌نویسد: «تمدن چینی... رفته رفته جنگل و وحوش آن را پس راند؛... خاک را از خار و خس پیراست؛... و... مرداب‌ها را خشکانید.»
● خشکاندن تالاب‌ها از چه زمانی آغاز شد؟
خشکاندن تالاب‌ها یکی از دیرین‌ترین «هنر»‌های آدمی است! هنر یا فنی که اگرچه در ابتدای برتری‌جویی نوع انسان بر طبیعت، عامل فزونی یافتن قدرت او بوده، اما امروزه فقط نمادی است که از غریزه‌ای کهن و پالایش نیافته در ژرفای روان او حکایت می‌کند. به گفته مجنونیان، تالاب‌ها در تمام طول تاریخ انسان به عنوان اراضی نامناسب، بد، بی‌فایده و بستری برای زندگی وحوش شناخته می‌شدند و تصویری که از آنها ساخته می‌شده، باتلاقی بوده که هر انسانی با پا گذاشتن به آن به کام مرگ فرو می‌رفته است. در زبان ما و بسیاری دیگر از زبان‌ها، دست و پا زدن در باتلاق به معنی در افتادن در لجن‌زار و کنایه از تلاش مذبوحانه است. شاعر بزرگ معاصر، شاملو، در یک شعر تکان‌دهنده درباره بچه‌های فقیر می‌گوید: بچه‌های اعماق/ بچه‌های اعماق/ باتلاق تقدیر بی‌ترحم در پیش و/ دشنام پدران خسته در پشت... این فقط یک نمونه از تصوری است که ما غالبا از «باتلاق» که همان تالاب یا گستره آبی کم‌عمق و دربردارنده رسوب و نیزار است، داریم.
تصویرپردازی گزافه‌گویانه درباره محیط‌های وحشی که آشکارا در تضاد با تمایل ذاتی انسان به زیستن در کنار طبیعت است، با آموزه‌های انسان متمدن که مالکیت را نشان دور شدن از بربریت فرض کرده به ویژه با آموزه‌های شیوه تولید سرمایه‌داری، ارتباطی تنگاتنگ دارد. در ملکیت داشتن زمین، نشان قدرت و ابزار کسب ثروت شخصی بوده است؛ لازمه آنکه کسی قطعه زمینی عمومی را برای شخص خود غصب کند، این بوده که آن زمین را بایر، بی‌فایده و بی‌صاحب بخواند؛ اگرچه آن زمین، مال همه و سودرسان به ساکنان دیرین آنجاـ از حیات‌وحش و انسان‌ها- بوده باشد. در این میان، زمین‌های تالابی که با چهره پر گیاه و محیط پر از جانور و زمین سست، به راحتی قابل تملک، کشاورزی یا ساخت و ساز نبوده‌اند، سوژه خوبی برای اطلاق صفت‌های منفی یادشده به شمار می‌آمده‌اند و تملک‌کنندگان آن با چهره‌ای حق به جانب، خود را قهرمان غلبه بر «طبیعت وحشی» جا زده و حتی از جامعه طلبکار هم شده‌اند.
منبع : روزنامه کارگزاران