شنبه, ۲۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 11 May, 2024
مجله ویستا
من هاکابیز را دوست دارم - I HEART HUCKABEES
سال تولید : ۲۰۰۴
کشور تولیدکننده : آلمان و آمریکا
محصول : اسکات رادین و دیوید ا. راسل
کارگردان : دیوید ا. راسل
فیلمنامهنویس : جف بائنا و راسل
فیلمبردار : پیتر دمینگ
آهنگساز(موسیقی متن) : جان بریون
هنرپیشگان : جیسن شوارتسمن، ایزابل هوپر، داستین هافمن، لیلی تاملین، جود لو، مارک والبرگ، نیومی واتس و آنجلا گریلو
نوع فیلم : رنگی، ۱۰۶ دقیقه
̎برنارد̎ و ̎ویویان جافی̎ (هافمن و تاملین) زوجی هستند که یک آژانس کارآگاهی را میگردانند. کار آنان این است که زندگی مشتریهای خود را زیرورو میکنند تا علت دلنگرانیهایشان را کشف کنند. تازهترین مشتری آنان، ̎آلبرت مارکوفسکی̎ (شوارتمسن)، فعال محیط زیست ا ست که خیلی از دست روزگار و آدمهایش رنج میکشد. بررسی مشکلات ̎آلبرت̎، ̎برنارد̎ و ̎ویویان̎ را به ̎براد استند̎ (لو) مدیر موفقِ روابط عمومی ̎فروشگاههای زنجیرهای هاکابیز̎ میرساند. در حالیکه ̎براد̎ در ملاءعام خود را با فعالیتهای حفظِ محیطِ زیستی ̎آلبرت̎، همدل و همدرد نشان میدهد، ولی در پسِ پرده، در واقع نسبت به سرنوشت زمین و بلاهائی که سرش میآید، کاملاً بیاعتناست. وقتی ̎براد̎ متوجه میشود که ̎برنارد̎ و ̎ویویان̎ او را میپایند، امیدوار است که خودش نیز با استخدام آنان، همکاری و همدلی آنان را برانگیزد. اما وقتی پرسوجوهای ̎برنارد̎ و ̎ویویان̎ آنان را به ̎درون̎ (واتس) نامزد مانکنِ ̎براد̎، پیامدهائی پیشبینی نشده پیدا میکند. در همین حال ̎آلبرت̎ با ̎تامی̎ (والبرگ) متحد میشود ـ آتشنشان و طرفدار محیط زیستی که پس از بررسیهای فراوان، در زمینهٔ ایدهها و روشهای ̎برنارد̎ و ̎ویویان̎ به شک افتاده و مدتی است کشتهمردهٔ فیلسوف و شاعر پوچگرا، ̎کاترین ووبان̎ (هوپر) شده است.
● در انتهای من هاکابیز را دوست دارم یک غافلگیری توأم با قدری سرخوردگی انتظار تماشاگر را میکشد. پس از دنبال گفتوگوی عجیب و غریب و یکنفس فیلم و تلاش برای استنباطِ ـ نگوئیم درک ـ مفاهیم شبههستی شناختیای که از چپ و راست پرتاب میشوند، حرف این فیلمِ متراکم از ̎حرف̎، صرفاً این است که باید امید داشت، تسلیم ناملایمات نشد و قدر دوستی واقعی را شناخت. این همان نتیجهای است که قهرمان آرمانگرای درماندهٔ فیلم هم به آن میرسد. این قهرمانِ نهچندان همدلیبرانگیز ـ با بازی شوارتسمن که انگِ نقش ناراضیهای خودآگاه و پُرحرف به نظر میرسد ـ مثل قهرمانان فیلمنامههای چارلی کافمن ـ که من هاکابیز را دوست دارم در قسمتهای اولیهاش خیلی تداعیشان میکند، با ایدههائی مثل پتوئی که باید داخلش رفت و عقدهها و امیال مخفی را به سرعت مرور و تکهتکه (یا اگر دوست دارید، شالودهشکنی) کرد ـ وارد دنیائی موازی میشود. دنیائی که در آن ̎کارآگاهان وجودی̎ اختیار تام برای تعقیب و مراقبت مشتری خود تا خصوصترین حیطهها را پیدا میکنند و نقش روانکاو را با توانائی ̎دانای کل̎ در میآمیزند، و البته گاه شبیه شرکتهائی رقیب با محصول مشابه عمل میکنند (و البته در یک شوخی قرینهسازانهٔ دیگر با دنیای واقعی، در واقع در برابر مشتری که قرار میگیرند، اتحاد پنهانشان را رو میکنند). تماشاگری که به دنبال این قهرمان روانه شود (و چارهٔ دیگری هم ندارد)، در میانهٔ سیلابی ذهنی میافتد که از چرندبافیهای حیرتانگیز راسلِ کارگردان به راه افتاده است و هر عقیدهای که داشته باشد، نمیتواند انکار کند که با یکی از منسجمترین و یکپارچهترین چرندبافیها در یک کمدی اسکروبال معاصر روبهرو شده است. اگر راسل لحن بیثبات، دمدمی و تعادلگریزش را از آغاز تا به پایان با این مهارت حفظ نمیکرد، فیلم فاجعهای تحملناپذیر از تظاهر و نیات ناکام مانده میشد. در حال حاضر جدی نگرفتن هیچچیز و بازیگوشی بیامان فیلم، آن را نمونهای نادر از یک کمدی (و البته نهچندان خندهدار) فلسفی (و البته نهچندان پُرمدعای) هالیوودی میسازد که پرسشهای بزرگ معنای زندگی، مرزهای واقعیت و ... را هم مطرح میکند و بی راهحل میگذارد، در حالیکه به نوعی ستایش از نفسِ پرسش کردن بهعنوان تنها راه حل هوشمندانه تبدیل میشود. این فیلم معرف دورهای است که در آن مرامهای فکری، بیشتر بهصورت ملغمه، پارودی، یا تی نوعی علامت تجاری برای یک ̎اندیشه̎ حضور دارند و نارضایتی روشنفکرانه ظاهراً از انحصار خارج شده است. فهرست شوخیهای فیلم با انواع پرسشها و پاسخهای محتمل و ترکیب دنیاهای موازی (که حاکی از جسارت و اعماد به نفس استثنائی راسل در قلب هالیوود است)، سرگیجه میآورد ولی به روشنی برای کارگردان، ایدهها در مقابل شخصیتها دست بالا را میگیرند (و از اینجا راه فیلم از خطمشی کافمن در توجه به چندبُعدی بودن شخصیتها جدا میشود). من هاکابیز را دوست دارم به کمک بازیگرانی مثل هوپر، هافمن و تاملین (که از مهارت حرفهایشان استفاده میکنند) و استعدادهای لو، واتس و به ویژه والبرگ (که با نقش همزاد خشن شوارتسمن و آتشنشان مخالف با بنزین، عجیب راحت است و زندگی میکند) بیشتر به دنبال کاریکاتورهائی سطح بالا و پیچیده از ایدههاست (پوچگرائی، خوشبینی، موفقیتپرستی، استحالهٔ معنوی، رادیکالیسم...). این فیلمی است که در آن پیشنهاد میشود برای رسیدن به ̎بودن محض̎ باید مدام بادکنکی را به کلّه کوبید و این راهحل باید از ذهن کارگردانی درآید که از یکسو میگویند دلمشغول بودیسم و مدیتیشن است و از سوی دیگر آشکارا میخواهد در برابر شیوهٔ زندگی و تلقی آمریکائی، ریشخندی از اعتراض بر چهره آورد. من هاکابیز را دوست دارم میان این دوقطب آنقدر بیآرام و سریع و مکرر نوسان میکند که شاید بسیاری از اوقات ایستا و بیحرکت به نظر برسد. راسل برای این نقیصهٔ ساختاری، دیگر راهحلی ـ چه جدی و چه کمیک ـ ندارد.
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
انتخابات انتخابات مجلس مجلس شورای اسلامی انتخابات مجلس دوازدهم ایران مجلس ستاد انتخابات کشور مجلس دوازدهم رهبر انقلاب دولت دولت سیزدهم رئیس جمهور
تهران هواشناسی فضای مجازی سیل شهرداری تهران سازمان هواشناسی پلیس قتل آتش سوزی آموزش و پرورش ازدواج افزایش حقوق بازنشستگان
قیمت خودرو قیمت دلار چین گاز خودرو قیمت طلا نمایشگاه نفت مالیات بانک مرکزی پالایش و پتروشیمی مسکن دلار
نمایشگاه کتاب کتاب نمایشگاه کتاب تهران سینما تلویزیون سینمای ایران دفاع مقدس حضرت معصومه (س) مهران مدیری سریال
فناوری مغز اینترنت
فلسطین اسرائیل رژیم صهیونیستی غزه آمریکا جنگ غزه روسیه حماس رفح اوکراین سازمان ملل نوار غزه
فوتبال پرسپولیس سپاهان استقلال لیگ برتر رئال مادرید لیگ قهرمانان اروپا بایرن مونیخ باشگاه پرسپولیس لیگ برتر ایران بازی باشگاه استقلال
هوش مصنوعی اپل ناسا گوگل فیبرنوری ایلان ماسک سامسونگ
وزارت بهداشت سازمان غذا و دارو تخم مرغ توت فرنگی آسم هندوانه کبد چرب