پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

صدا یکی ، پرندگان بسیار


صدا یکی ، پرندگان بسیار
سنت گرایی- به عنوان جریانی كه در قرن بیستم توسط رنه گنون، آناندا كوماراسوامی و فریتهوف شووان شكل گرفت و اكنون با كوشش چهره هایی همچون سیدحسین نصر، مارتین لینگز و... بسط و توسعه می یابد- در بینش خود به انسان به عنوان خلیفه خداوند روی زمین می نگرد و برای او اهمیت و جایگاه والایی قائل است. در این دیدگاه انسان ها مساوی پنداشته نمی شوند، بلكه افراد انسان به لحاظ جنسیت، روحیات و توانایی ها و نژاد حائز ویژگی هایی هستند كه آنان را از یكدیگر متمایز می كند. دقیقاً به دلیل همین اختلافات در نژادها و روحیات مختلف، تعدد ادیان اثبات می شود و نیز به این سبب كه فوق این صور متعدد، حقیقت واحدی وجود دارد، وحدت ادیان در مرتبه متعالی وجود اثبات می شود. پیروان حكمت خالده با رویكرد تاریخی و پدیدارشناسانه به دین، در معنای متداول آنها و اتحاد ادیان از طریق حذف اختلافات و رقیق كردن ظواهر و مناسك دینی مخالفند و نیز ادعای انحصارگرایان مبنی بر انحصار حقیقت مطلق در یك دین خاص را برنمی تابند. مطلب حاضر نگاهی دارد به وحدت متعالیه ادیان از دیدگاه سنت گرایان.
●انسان شناسی سنتی
از منظر سنت گرایان خداوند سه تجلی عظیم دارد كه عبارتند از: جهان، انسان و دین كه برای شناخت هر كدام باید دیگری را نیز شناخت. هستی انسان با نظر به كل عالم و خصوصاً مراتب مافوق عالم مادی معنا پیدا می كند و غایت زندگی او نیز برخلاف تصور متجددان، در این زندگی مادی و دنیوی تأمین نمی شود.
در این دوران كه به دلیل گسترش ارتباطات، بشر با ادیان و آیین های متنوع روبه رو شده است، بحث رستگاری و حقانیت ادیان متفاوت از مباحث مهم كلامی شمرده می شود كه غالباً یا با پذیرش تكثر ادیان، حقانیت هر دین زیر سؤال می رود یا با نفی تكثر ادیان، به انحصارگرایی می انجامد. در این میان نظریه «وحدت متعالیه ادیان» راه میانه ای است كه توالی فاسد دو نظریه قبل را ندارد و در آن تعداد ادیان و تفاوت های انسان ها باارزش شمرده می شود.
نظریات سنت گرایان درباره جایگاه انسان، تقابل عمده ای با دیدگاه های نوین در رابطه با انسان دارد و نقش والاتری، بیش از آنچه متجددان تصور می كنند برای انسان قائل می شود. انسان در این منظر واسطه میان آسمان و زمین و جانشین و خلیفه خدا در روی زمین است و در عین حال در پیشگاه خدا مسئول است. بنابراین اگر حق تصرف و سلطه در زمین به او داده شده، از سوی دیگر وظیفه حفظ آن نیز بر دوش او نهاده شده است.
انسان موجودی خداگونه است و بر صورت خدا آفریده شده است و اهداف وجود و زندگی اش در این دنیا خلاصه نمی شود. چنین موجودی می داند كه اعمال و افكارش در ورای شرایط زمانی و مكانی محدود كه ظرف وقوع آنهاست، تأثیری بر وجود خود وی دارند. این نحوه تلقی از انسان در مقابل تلقی انسان متجدد است كه اختیار و آزادی خود را مطلق می پندارد و همواره درصدد شوریدن علیه عالم بالاست. انسان متجدد همچون پرومته در اساطیر یونان كه علیه خدایان شورید و برخلاف خواست زئوس، آتش را از آسمان ربود، كوشش می كند خود به جای خداوند نقش ایفا كند. ریشه چنین تفكری، اندیشه انسان محوری (اومانیسم) است. اومانیسم اگرچه قرائت های مختلفی در نزد ماركسیست ها و اگزیستانسیالیست ها دارد، اما در هر صورت مبتنی بر این مطلب است كه طبیعت و هدف انسان در چارچوب وجود زمینی او تعریف نمی شود. شووان در این باره می گوید: «اینكه انسان مقیاس همه چیز باشد، بی معناست مگر اینكه قبل از آن بیان شود كه خدا مقیاس انسان است... . هیچ چیز انسانی وجود ندارد كه با اراده الهی تعیین نیافته باشد...» .
در منظر سنت گرایان ویژگی تجدد، فقدان ایمان و حذف امر متعالی است و به واقع امانیسم هم علت و هم نتیجه چنین تفكری است.
دیدگاه سنت گرایی هیچ انفصالی بین انسان و جهان را برنمی تابد و معتقد است كه همان گونه كه انسان در نظام خلقت دارای نقش مؤثری است، امور طبیعی و فوق طبیعی نیز در حیات انسان نقش دارند. در این منظر، امر الهی كه واحد است تنها یك ابژه واحد دارد و آن انسان است كه خلقت در آن خلاصه شده و صفات الهی در او منعكس شده است و از بازتاب این صفات، جهان پدید می آید. بر همین اساس است كه انسان را «جهان صغیر» و جهان را «انسان كبیر» می خوانند. جهان آینه وجود انسان و انسان آینه خداست.
انسان شناسی سنتی این تفاوت را با دیدگاه متجدد دارد كه به تمایزات واقعی میان انسان ها باور دارد، در حالی كه اندیشه مساوات طلبانه معاصر هر گونه تمایزی را نفی می كند و جایگاه، حقوق و وظایف مساوی برای همه انسان ها در نظر می گیرد. پیروان حكمت جاویدان معتقدند كه تمایزات واقعی و سودمند میان انسان ها وجود دارد كه شامل تمایزات طولی (سلسله مراتب) و عرضی (هم مرتبه) است. تمایز میان زن و مرد، نژادها از جمله تمایزات میان انسان ها هم مرتبه است و تمایز میان روحیات و كمالات انسان ها از جمله نوعی تمایز طولی است كه بنابر دیدگاه سنت گرایان، سازنده طبقات اجتماعی است.
سنت گرایان معتقدند كه تقسیم بندی میان طبقات اجتماعی در آیین هندو (برهمن، كشاتریه، ویشنه و شودره) می تواند منشأ حقیقی داشته باشد. در حقیقت تقسیم بندی مذكور بر اساس قدرت و تمكن مالی نیست، بلكه نوعی سنخ شناسی و نمایش تفاوت روحیات انسان هاست. بر این اساس، برهمن ها یا روحانیون، افرادی اهل شهود و تأمل و معنویت هستند و به امور ثابت و حقیقی توجه دارند نه به زندگی دنیوی و زمینی. كشاتریه ها یا فرمانداران از نیرویی عقلانی برخوردارند كه آن را بیشتر در جهان خارج به كار می برند و كمتر در تأمل و تفكر درونی. آنهادارای ویژگی شجاعت هستند و از قدرت خویشتن داری بالایی برخوردارند. طبقه سوم، ویشنه ها یا تجار، كشاورزان و صنعتگران هستند كه فعالیت آنها بر محور ارزش مادی است. آنها باهوش و صاحب حس مشترك هستند، اما از عقل و فراست گروه اول و دوم بهره كمی دارند و امور كلی را از رهگذر امور جزئی می شناسند. این سه گروه در داشتن انگیزه خیر، مشترك هستند و هركدام به نحوی در جست وجوی آن هستند؛ یكی از طریق اعمال روحانی، دیگری از طریق جهاد و آن دیگری از راه تولید شیئی مفید. شووان با ادغام كاست ویشنه ها یعنی تجار و كاست شودره ها یعنی فرمانبرداران، خصلت گروه سوم را علاوه بر امور مذكور، فرمانبرداری و تسلیم بودن آنان می داند. در تطبیق با معیارهای اسلامی، نصر این نوع شناسی را با اصطلاح های اسلامی «محسن» ، «مؤمن» و «مسلم» تطبیق می كند. در این تعریف، مسلمان هر كسی است كه اسلام را بپذیرد و به آیین های مقرر پایبند باشد. اما هر مسلمان مؤمن نیست. ایمان مرتبه ای قوی تر از شركت در دین است و مستلزم اعتقاد و التزام راسخ به خداوند است.
بیان و دانستن این تمایزات، خصوصاً تمایز نژادی كه اجتماعات را از یكدیگر متمایز می كند، از آن جهت سودمند است كه راهی برای فهم تكثر ادیان می گشاید و دقیقاً به همین دلیل است كه پیامبر هر قوم از میان همان مردم مبعوث می شود و با زبان همان مردم سخن می گوید. بنابراین طبیعی است كه در هر دین در كنار عنصر ناب و نامشروط حقیقت، «حاشیه ای انسانی» وجود داشته كه متعلق است به قلمرویی كه در آن حقیقت مطلق به درون جوهر بشری راه پیدا می كند. شووان معتقد است كه این عناصر انسانی، تجملاتی و غیرضروری اند و تأكید بیش از اندازه بر آنها برای اصالت اخلاقی و معنوی پیام الهی مضرند.●كثرت ادیان و جایگاه وحدت متعالیه ادیان
مسئله عمده ای كه خصوصاً در دوران معاصر، برای بشر به وجود آمده، رویارویی با تكثر ادیان است. غالباً چنین پنداشته می شود كه تكثر ادیان با ویژگی های متناقض آنها - البته از جنبه ظاهری- اساس اعتقادات دینی را سست می كند و حتی این پندار باطل را در میان برخی، برانگیخته است كه هر قومی براساس نیازهای خود، دینی را برای خود ساخته اند و خدای آن دین فرافكنی تصورات آن نوع از انسان ها بوده است.
در مقابل این سردرگمی ها، سنت گرایان نظریه «وحدت متعالیه ادیان» را مطرح می كنند كه در آن از یك سو، تكثر ادیان معتبر و حتی ضروری است و از سویی دیگر به وحدتی مافوق صورت ظاهری دین ارجاع می شود.
برای فهم این آموزه باید در چند اصل از اصول محوری سنت گرایان تأمل كنیم. نخستین مسأله تنوع ضروری وحی ها و صور دینی است. این اصل مبتنی بر اصل تنوع نژادها و انسان هاست. سنت گرایان معتقدند كه گسترش دینی خاص در هر نقطه ای از جهان به دلیل وجود روحیه ای خاص در آن مردم است. در حقیقت برای اجتماعات بشری متفاوت وحی هایی فرستاده می شود كه جنبه های صوری آنها از طریق نیازها و ظرفیت ها متعین شده اند. شووان در این باره می گوید:
آنچه تفاوت میان صور حقیقت را متعین می كند، تفاوت در ظرفیت های انسانی است. انسان های كاملی كه در طول هزاران سال در میان قوم خویش ظهور كرده اند كم و بیش خصوصیات نژاد خود را داشته اند و به همین سبب وجود قابل های متنوع و بدیع، تشعشعات متفاوت از حقیقت واحد را طلب می كرد.
توجه به این نكته اساسی است كه حقیقت واحد است و به تعبیر شووان «فراتر از صور جای دارد و در حقیقت غیرقابل تعریف است.» در حالی كه وحی ها به دلیل تجلی در صورتی خاص متعدد و متكثر می شوند.
به این ترتیب ادعای انحصارگرایان مبنی بر تمركز حقیقت در یك دین خاص نفی می شود و نیز كثرت گرایی به معنای حضور حقیقت مطلق در تمام ادیان مردود شمرده می شود.سنت گرایان برای فهم آموزه «وحدت متعالیه ادیان» مفهوم «مطلق نسبی» را مطرح می كنند. به این معنا كه فقط ذات مطلق، مطلق است و هر چه غیر او نسبی است. بنابراین یك دین خاص، مطلق نسبی است چرا كه تنها خداوند مطلق است.
نصر در این خصوص می گوید: «هر دین خاص هم مطلق دین و هم یك دین است؛ مطلق دین است از آن جهت كه حقیقت مطلق و وسایط دستیابی به آن را در درون خویش دارد؛ و یك دین خاص است از آن حیث كه متناسب با نیازهای روحی و روانی جماعت بشری خاصی كه برای آن مقدور شده و مخاطب آن دین است، بر جنبه خاصی از حقیقت تأكید می ورزد.»
در اینجا نكته ای كه ضرورت دارد روشن شود این است كه اگرچه تكثر ادیان واقعی و قابل پذیرش است و معتقدین به یك دین خاص نباید آموزگاران و سایر چهره های شاخص آیین دیگر را انكار كنند، اما این به معنی پذیرش هرگونه ادعایی كه صورت دینی داشته باشد نیست. در اینجاست كه نیازمند دومین اصل، راست كیشی، هستیم. معیار راست كیشی در هر سنت دینی وجود آموزه و روش است. به تعبیر روشن تر هر سنت دینی صحیح، وقتی راست كیش است كه شامل بعد نظری، یعنی تمایز اساسی بین مطلق نسبی و واقعیت و توهم و بعد عملی یعنی راهی برای رسیدن به واقعیت مطلق و زندگی براساس باشد.
●سنت گرایان برای آزمایش این دو معیار چند طریق معرفی می كنند:
۱- ارزیابی منبع دین مذكور؛ هر دین صحیح باید به منبع وحیانی متصل باشد و با در نظر گرفتن اینكه دوران وحی به پایان رسیده است و پیامبر اسلام آخرین پیامبر (خاتم پیامبران) است؛ هیچ ادعایی مبنی بر نزول وحی جدید به آن معنا كه در سنن دینی همچون یهودیت و مسیحیت و اسلام وجود داشته است، پذیرفته نمی شود.
۲- تطبیق رشد و توسعه آن سنت دینی با آموزه اصلی آن دین.
۳- سنجش از طریق ثمرات و بهره ها؛ چنانكه در كتاب مقدس بیان شده است كه «به وسیله میوه هایشان آنها را بشناسید.»
ثمره یك سنت دینی راست كیش را می توان در نخبگان و قدیسان و نیز در هنر مقدس آن جویا شد كه در دامان آن سنت رشد كرده است.سومین اصل، برای درك وحدت متعالیه ادیان، تمایز میان بعد باطنی و بعد ظاهری دین است. هر دین از یك ظاهر و یك باطن تشكیل شده است. آنچه تمایز و تفاوت ها را ایجاد می كند، ظاهر دین است، اما باطن یا گوهر هر دین، امری بدون صورت است و با ذات مطلق ارتباط مستقیم دارد و ادیان در این نقطه، یعنی باطن، همگرا شده و وحدت می یابند. البته سنت گرایان معتقدند كه رسیدن به باطن دین بدون توجه به قلمرو ظاهری ممكن نیست، زیرا قلمرو ظاهری كه تأكید بر قوانین و احكام شرع و اخلاقی دارد، خود مستقیماً از وحی ناشی شده است. اما در عین حال به سبب محدودیت در صورت خاص، نقش معین و محدودی ایفا می كند كه آن عبارت است از انتقال حقایق به اذهان متوسط و بنابراین با نیازهای جمعی مردم انطباق می یابد. تنها عده محدودی از مردم این توانایی را دارند كه به درون این صورت ها نفوذ كنند و باطن آنها را دریابند. بنابراین قلمرو باطنی عرصه تعقل و فهم است و با خود حقیقت، بدون اینكه در نقاب صورتی خاص محدود شده باشد، ارتباط می یابد.
با این وجود قلمرو باطن و ظاهر دائماً با یكدیگر در تعامل هستند و در یكدیگر نفوذ می كنند، نه به این دلیل كه باطنی گرایی نسبی وجود دارد بلكه به این سبب كه حقیقت یكی است و حقیقت انسان واحد است. علاوه بر این باطنی گرایی با اینكه صورت ها را تعالی می بخشد در عین حال نیاز به حمایت های آموزه ای، آئینی، اخلاقی و زیبایی شناختی (كه مربوط قلمرو ظاهر است) دارد. اما اغلب دیده می شود كه ظاهرگرایان با كمترین مدارایی در مقابل اهل باطن جبهه می گیرند. شووان علت این امر را چنین توصیف می كند: «ارزیابی ظاهرگرا از اهل باطن تقریباً با كمترین مدارا است، دلیل این امر آن نیست كه به ظاهر گرایان قدرت خویشتن داری داده نشده است، بلكه به این سبب است كه بخشی از دیدگاه باطن گرا برای ظاهرگرا مبهم مانده است و او نمی تواند بدون انكشاف حقیقی آن را ببیند و محترم شمارد.»
در نهایت برای ترسیم دیدگاه وحدت متعالیه ادیان به این نكته باید توجه كرد كه معتبر دانستن دین ها در عرصه كثرت ادیان، هرگز به این معنا نیست كه هر كس می تواند به راحتی تغییر كیش بدهد و در هر كجا كه لازم دید، پیرو دین دیگری شود. سنت گرایان بر این نكته تأكید دارند كه اگر كسی پایبند به دین صحیحی باشد و كاملاً به دستورات آن عمل كند به رستگاری نائل می شود. نصر در این زمینه می گوید:«انسان برای محقق ساختن همه آنچه از نگاه دینی، قابل تحقق است، می تواند در عمل فقط از یك دین و یك طریق معنوی كه در واقع، برای همان شخص مطلق دین و مطلق طریق به معنای دقیق كلمه است، تبعیت كند.»
بنابراین هر دین برای پیرو آن دین مطلق است و باید نیز چنین باشد. اما در عین حال پیروان هر دین نباید دچار انحصارگرایی شوند .
به این ترتیب هر دین، در رساندن انسان به رستگاری و حقیقت، می تواند برای پیروان آن دین، مطلق در نظر گرفته شود، اما با ملاحظه حقیقت صرف و بدون صورت كه لازمه ویژگی عدم تناهی آن، تجلیات متعدد است، دین های دیگر نیز از حقیقت برخوردار هستند و با این دید، هر دین «مطلق نسبی» می شود.
دیدگاه سنت گرایی هیچ انفصالی بین انسان و جهان را برنمی تابد و معتقد است كه همان گونه كه انسان در نظام خلقت دارای نقش مؤثری است، امور طبیعی و فوق طبیعی نیز در حیات انسان نقش دارند .
●تفاوت دیدگاه دینی سنت گرایان با دیگران
در نهایت ذكر تفاوت دیدگاه سنت گرایان با سایر نظریات درباره دین و وحدت ادیان به نظر لازم می آید: نخست آنكه سنت گرایان با نگرش تاریخی به دین- كه با توسل به اصل تأثیرپذیری ادیان از یكدیگر به عناصر و ویژگی های اساسی هر دین بهای كمی داده و یا آن را نادیده گرفته اند- كاملاً مخالفند. البته پیشگامان این مكتب منكر تأثیرگذاری تاریخی ادیان از یكدیگر و مبادله مفاهیم میان آنها نیستند؛ اما این فعل و انفعالات میان ادیان در مقایسه با مجموعه اصیل و پویای دین كه ضرورتاً از عالم ملكوت سرچشمه دارد، امری ثانوی و فرعی پنداشته می شود. دوم آنكه حكمت خالده با روش پدیدار شناسی متداول در مطالعه ادیان- یعنی شیوه ای كه برایمان، حقیقت دین و تجلیات دین از طریق رابطه میان پدیده ها و ذوات معقول تأكید می كند- نیز مخالف است. سوم: پیروان حكمت جاویدان با نظریه مبتنی بر وحدت ادیان براساس قبول اصل مشترك توحید كه بدون پشتوانه محكم اعتقادی بنا شده مخالف است.
مدعیان چنین وحدتی امید دارند كه می توان با كنار گذاشتن بعضی اعتقادات و شعائر خاص هر دین، به وحدت متعالیه ادیان نائل شد. در حالی كه بر مبنای پیروان جاویدان خرد، وحدت واقعی ادیان تنها در سطح عرفانی و باطن ادیان میسر است و در سطح ظواهر و شعائر نمی توان به چنین وحدتی نائل شد.
چهارم: سنت گرایان با پیروان نظریه نسبیت- كه معتقدند همه ادیان نسبی و ساخته و پرداخته جوامع بشری اند و منشأ الهی ندارند- و نیز آنانی كه فقط دین خود را بر حق و سایر ادیان را خالی از حقیقت می دانند كاملاً مخالفند.
طیبه كرمی
پی نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.
منبع : روزنامه همشهری