یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا


وحشت از نوع هیولایی!


وحشت از نوع هیولایی!
جورج رومرو واقعاً پیر شده، اما هنوز مشغول ساخت فیلم های ترسناک است و بهتر بگوییم وقتی تصمیم به کار می گیرد ساخت این گونه فیلم ها را در دستور کارش قرار می دهد. جدیدترین محصول این رویکرد دیرپا، فیلمی است به نام «خاطرات مردگان» که از اواخر بهمن ماه در آمریکا و کانادا اکران شده و شاید قسمت هایی از آن فقط تکرار چیزهایی باشد که در گذشته نیز به کرات در کارهای رومرو مشاهده شده بود. این فیلم به سان پروژه بلیرویچ یک کالت کلاسیک سال ۱۹۹۹ و «کلوور فیلد» جدیدترین فیلم موفق ترسناک اکران شده در جهان (فوریه ۲۰۰۸) با دوربین های مستقر بر روی شانه و ادوات دستی فیلمبرداری شده و به همین خاطر و به سبب طبیعی تر شدن روند فیلمبرداری، این کار ترسناک تر از آب درآمده است. در عین حال بنیاد های این گونه کارهای سینمایی و پایه های ژانر هارور (وحشت) بیش از پیش زیرسؤال رفته و نمی توان در این خصوص به یک نتیجه گیری روشن و واحد رسید.
رومرو نگران این گونه مسائل نیست و می گوید: «در دوره خوبی به سر می بریم، زیرا هر ایده هنری غیرمتعارفی هم که داشته باشید، به هر حال عده ای به آن جذب خواهند شد و کسانی خواهند بود که پای حرف های شما بنشینند و حتی گاهی دنباله رو های شما به بیش از یک میلیون نفر خواهند رسید. این امر باعث شده سینماگران در حال حاضر علاقه مندانی بسیار بیشتر از سابق داشته باشند و هیچ کس تنها نخواهد ماند، شاید این را مسئله ای مسخره و یا ترسناک بدانید، اما لااقل باعث بسط ایده ها خواهد شد و می توان اجتماعات فرهنگی بیشتر و بهتری داشت.»
«خاطرات مردگان» را می توان مجموعه ای از کارهای سابق و افکار جدید رومرو دانست و همان طور که پیشتر گفتیم، وی کوشیده است چیزی را بدست دهد که نسخه مدرن شده فیلم های پیشین وی باشد. در نتیجه به نظر می رسد که این فیلم جمع آوری خاطرات افرادی باشد که از هجوم های قبلی هیولاها به آدم های بی گناه رهایی یافته باشند. رومرو اغلب با دوربین های مستقر بر شانه که لاجرم لرزش های دست و پیکر فیلمبردار را نیز ثبت کرده، به تصویربرداری از روی قصه موردنظر خود پرداخته و حاصل کار، یک چیز شلوغ است که گاه تابع منطق هم نیست.
در صحنه ای از فیلم، مردی که توسط یکی از هیولاها گاز گرفته شده (!) رو به دوستش می کند و می گوید: «مرا با شلیک گلوله ای بکش تا راحت شوم»، ولی دوست او ابتدا رو به دوربین می کند و چیزی نامفهوم را می گوید و سپس تپانچه به دست می گیرد. رومرو داستان فیلمش و هیولاها و اسم های موردنظرش را با کلیپ ها و تصاویری مستند از اتفاقات حقیقی و فیلم های خبری واقعی آمیخته است و شاید این از عواملی باشد که بار واقعی بودن قصه او را، به رغم تمامی غیرواقعی بودن آن تشدید کرده است.
حقیقت روشن تر این است که رومرو دست به ساخت فیلمی زده است که پنجمین اثر ترسناک و هیولایی او (موسوم به Zombie film) طی ۲۰ سال اخیر محسوب می شود و خودش مدعی است که سر و ته فیلم فقط با دو میلیون دلار سرآمده است، ولی یکی از اعضای شرکت توزیع کننده فیلم می گوید: رقم صحیح تر چهار میلیون دلار است. رقم حقیقی هرکدام باشند، حاصل کار بیشتر نزدیک و شبیه به فیلم نخست و مشهورتر او یعنی «شب مردگان زنده» و محصول ۴۰ سال پیش است و به همان میزان از فیلم ماقبل آخر او که محصول ۲۰۰۵ بود و در گیشه شکست خورد و با این وجود ستاره های متعددی را در جمع بازیگران خود داشت و «سرزمین مردگان» نامیده شده بود، دور نشان می دهد. جورج رومرو می گوید: «صنعت و سنت ساخت فیلم های ترسناک و هیولایی من به سمت و سویی می رفت که آن قدرها هم مساعد نبود و کم مانده بود حاصل کار شبیه به قسمت سوم فیلم های سه گانه «مکس دیوانه» (با بازی مل گیبسون) شود.
واقعاً جای تأسف داشت. از آن روند فرار کردم و به سمت فیلم اوری ژینال بازگشتم و دوباره به ریشه و روال اولیه و زیربنای قصه ها رجوع کردم. راه درست این بود که فیلمی کوچک و کم هزینه و چیزی بسازم که بر آن کنترل کامل داشته باشم و خودم ارباب و صاحب آن باشم و فیلم آن قدر بزرگ جلوه نکند که استودیو خودش را صاحب و حکمران آن فرض کند.»در فیلمی که رومرو صاحب و برنامه ریز و حکمران آن است و به واقع یک «فیلم در فیلم» است ، با گروهی دانشجو روبه رو هستیم که در حال فیلمبرداری یک اثر ترسناک و هیولایی به عنوان یکی از پروژه های تحصیلی خود و «تز» دوران دانشجویی شان هستند و طبعاً برای آنها اتفاقات زیادی روی می دهد که ریشه در اتفاقات گذشته و تمامی موجودات Zombie و هیولاهایی دارد که طی این ۴۰ سال به طور مکرر در فیلم های رومرو ظهور کرده اند!
این گونه اتفاقات و رو در رویی هیولاها و آدم ها و اتفاقات برخاسته از آن چیزی است که خود رومرو با فیلم هایش طی تمامی این سال ها سهم عمده ای در خلق آنها داشته، اما خود او دوست دارد از این روند انتقاد کند و بگوید که بسیاری از وقایع این فیلم ها تعریف نشده و غیرقابل پذیرش است و از چیزی ایراد می گیرد که خود بیشترین سهم را در خلق و ثبت آن داشته است. در هر حال او از تبعات این قضیه می نالد و می گوید: «نمی دانم چرا در این فیلم ها و در آثار متعدد ساخته شده درباره Zombie ها و در تقلید های صورت گرفته از روی کارهای من، موجودات کمترین تحرک و بیشترین سکون را دارند و حتی حوصله ندارند بدوند. کاراکتر های زن در این فیلم ها نیز با وقوع اولین اتفاق بد و وزش نخستین نسیم ناملایم پا به فرار می گذارند و پایداری ندارند و می میرند. آخر چرا با تحقق اولین اتفاق منفی، زنان و سایر کاراکترهای جزو این فیلم ها تسلیم می شوند و هیچ یک مقاوم نیستند. به نظر من سنت ساخت فیلم های ترسناک و هیولایی به خاطر مسائل سخیفی از این دست و آسان نگری ها به بیراهه کشیده شده و دیگر تأثیرگذاری گذشته را ندارند.
این در حالی است که اینک هر فیلمی از هر ژانری بینندگان مخصوص خود را دارد و حتی می توان آثار تراژیک - کمیک خوب ساخت و به همان میزان و احتمال کارهایی را تحویل داد که در عین ترسناک بودن از فرهنگ خنده و امور مضحک بی بهره نباشد. وقتی همیشه بینندگان بالنسبه پرشماری برای ژانر وحشت و فیلم های ترسناک وجود دارد، چرا از آن بدرستی سود نجوییم و فرهنگ های اجتماعی را از طریق آن بدرستی تبلیغ و معرفی نکنیم !
شنوندگان حرف های فوق به این ترس و باور می رسند که جورج رومرو بیش از حد به نقش خود در تدوین و ارائه فیلم های ژانر «وحشت» (شاخه فیلم های هیولایی) معتقد شده و در این راستا مقداری از حقایق را گم کرده باشد. او با همین طرز نگرش می گوید: «راه درست فیلمسازی در این ژانر، پیدا کردن امور باورپذیر از نظر بیننده ها و حرکت در همین مسیر و ارائه قصه ای است که آنان را راضی کند. باید حتماً از غریزه خود دستور بگیرید زیرا گاه از منطق هم مؤثرتر عمل می کند. البته وجدان اجتماعی افراد نیز معمولاً یک فاکتور قوی است، ولی مجبور نیستید که آن را هر لحظه در تمام کارهای خود دخیل و اجرا کنید. بهتر است نگران این جور مسائل نباشید، زیرا سنخیتی با ژانر هارور ندارند.
هرچند قبول دارم که نگران شدن و دغدغه داشتن، وظیفه اجتناب ناپذیر هر هنرمندی است.» سری فیلم های قبلی رومرو در این ژانر که فیلم های «Dead» خوانده شده اند (به خاطر تکرار این واژه در عناوین آن) با موضوعات سیاسی و اجتماعی مختلف نیز با حجم اندکی سر و کار داشته اند و وقتی پای صحبت خود وی بنشینید به شما خواهد گفت که بدون این فاکتورها و بخصوص ترسیم رد پای سیاست در کارهای ترسناکش امکان نداشت به ساخت این گونه آثار ادامه بدهند.«مردم اغلب می گویند، هی جورج، تو فیلمساز ژانر وحشت و کارهای هیولایی هستی. پس در همین گستره بمان و من در پاسخ می گویم: خیر. این طور نیست.
من از طریق این قصه های ظاهراً غیر حقیقی و توأم با ترس صرف توانسته ام راجع به مسائل روز دنیا هم اظهارنظر کنم. اصلاً تصور نکنید که خودم را در این چارچوب خاص محصور و زندانی می کنم. برعکس همین دنیا (کارهای هارور) که از نظر مردم محدود و کوچک می نماید، بهترین وسیله و عرصه برای اظهارنظرهای اجتماعی است.»
فیلم جدید رومرو در جشنواره اخیر سان دنس آمریکا که معروف ترین فستیوال سینمای مستقل دنیاست، به نمایش درآمد و تفاوت های چهره پیر او (در ۶۸ سالگی) با سیمای فیلمسازان عمدتاً جوان و زیر ۳۵ سالی که اولین یا حداکثر دومین کار بلند خود را به جشنواره معروف رابرت ردفورد آورده بودند، کاملاً محسوس بود، اما او اصلاً احساس خجالت و پیری و در تقابل با نسلی بسیار جوان تر از خود، تصور و حس «دور از مد بودن» را نمی کند، او از سیستم های سیاسی حاکم بر آمریکا اصلاً راضی نیست و هر دو رئیس جمهوری آخر این کشور (بیل کلینتون و جورج دبلیو. بوش) را نماد مسلم و آشکار بی شخصیتی می داند و به همین سبب در کانادا جایی را برای خود جور کرده تا برای همیشه در آنجا ساکن شود. او از حاکم شدن فزاینده فرایندهای کامپیوتری بر صنعت سینما نیز بشدت دلخور است و می گوید این روال باعث شده است که نقش و سهم آدم ها و خلاقیت های انسانی در تدوین فیلم ها به حداقل برسد و هر روز بیش از روز گذشته ادوات مصنوعی بر هوش انسانی بچربند و چیزی که بجای می ماند، نه سینمای انسانی بلکه هنر ماشینی است. او اظهار می دارد:«سینما تبدیل شده است به مشتی ماشین و دستگاه و هنر کاربرد آن و بلد بودن چگونگی استفاده از آن، آیا این هنر است و آیا نباید آن را بیشتر نوعی سرگرمی فاقد ریشه و عاری از تفکر هنری دانست متأسفم که اندیشه های هنری در این میانه کاملاً رنگ باخته اند.»
با این حال ابزار رومرو نیز برای این که کارهایش هنر صرف خوانده شوند، ناکافی است و او فقط کلکسیونی از برخوردها و خونریزی های کم منطق را ارائه داده که هرچند چندان متکی بر کامپیوتر نبوده اند اما از اندیشه های هنری والا نیز برنخاسته اند. اما این آخرین دفاعیه او در آستانه بهار ۲۰۰۸ است: «حداقل قضیه این است که تمام فیلم های من راجع به آدم ها و شخصیت آنها و تفاوت ها یا تشابه های آنان با هیولاها بوده است و آرتیست و آدم اول فیلم های من یک کامپیوتر نبوده است. این به خودی خود یک حسن بزرگ است.»
منبع: Entertainment weekly
ترجمه: وصال روحانی
منبع : روزنامه ایران