شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا
استقرار سپر دفاع موشکی آمریکا در اروپا
موضوع استقرار یک سیستم راداری در جمهوری چک و سامانه دفاع ضد موشکی شامل ۱۰ موشک رهگیر در لهستان، در آستانه نشست سران هشت کشور صنعتی در آلمان، بار دیگر موجب بازگشت ادبیات دوره جنگ سرد بر فضای روابط روسیه و آمریکا شد. به نوشته ”اورآسیا دیلی“ ولادیمیر پوتین قبل از برگزاری این نشست برای نخستینبار پس از پایان دوره جنگ سرد، اروپا را با موشکهای هستهای خود تهدید کرد.
وی گفت: اگر تجهیزات سپر دفاع موشکی آمریکا در اروپا مستقر شود، ما مجبور میشویم پاسخ مناسب را بدهیم. پوتین افزود: در آنصورت مسکو باید هدفهای خود را برای وارد کردن ضربه به تأسیسات آمریکا در اروپا مشخص کند و این بسته بهنظر کارشناسان نظامی روسیه است که روشن کنند آن اهداف باید با کدام نوع موشک بالستیک هدف قرار گیرد. به گزارش آسوشیتدپرس، جرج بوش که به جمهوری چک سفر کرده بود، خطاب به مردم پراگ گفت: جنگ سرد تمام شده و امروز مردم چک مجبور نیستند از میان دوستی آمریکا و روسیه، یکی را انتخاب کنند بلکه میتوانند دوست هر دو باشند.
کاندولیزا رایس نیز در سفر اخیر خود به مسکو اعلام کرد که مسئله جنگ سرد جدید بین روسیه و آمریکا صحت ندارد. با این وصف لحن تهدیدآمیز مقامات روس ادامه یافت. ژنرال نیکلاس سالوتسوف فرمانده نیروهای استراتژیک روسیه گفت: اگر تصمیم آمریکا عملی شود، ما قادر خواهیم بود که سیستم دفاع موشکی آن را در لهستان و چک هدف قرار دهیم. چند روز پیش نیز روسیه یک موشک آزمایش کرد و پس از آن مقامات مسکو اعلام کردند که این موشکها از هر نوع سپری عبور میکنند.
به گزارش ریانووستی، یوری بالویفسکی رئیس کل نیروهای مسلح روسیه نیز گفته بود که درباره تهدید موشکی ایران و کرهشمالی ـ که آمریکا هدف اصلی از استقرار سپردفاع موشکی را محافظت اروپا از این موشکها اعلام کرده ـ اغراق شده و این مسئله نمیتواند برای توجیه استقرار سپر موشکی آمریکا در اروپا مورد استفاده قرار گیرد. پس از این اظهارات تند روسیها، ولادیمیر پوتین در حاشیه نشست گروه هشت با بوش دیدار کرد و از طرح استفاده مشترک از پایگاههای راداری جمهوری آذربایجان خبر داد.
واکنش شدید روسها، حاکی از آن است که هدف اصلی آمریکا، مقابله با ایران و کرهشمالی نیست، بلکه واشنگتن برنامههای بلندمدتتری دارد. برای روسها استقرار سپر دفاع موشکی در لهستان که در دوره جنگ سرد، مقر پیمان ورشو بود، بسیار معنادار بوده و نوعی تحقیر روانی روسیه است. مسکو پیوستن اقمار سابق شوروی به ناتو و اتحادیه اروپا را به اجبار پذیرفته است، اما استقرار سپر دفاع موشکی یک تهدید جدیتر برای روسها محسوب میشود. نگرانی اصل روسها از استقرار سیستم موشکی آمریکا در اروپا، ناشی از بین بردن همپایگی استراتژیک روسیه با آمریکاست.
در واقع واشنگتن بهدنبال یکجانبهگرائی هستهای. مقالهای که در شماره مارس ـ آوریل ۲۰۰۶ فصلنامه آمریکائی فارین افیرز تحت عنوان ”ظهور برتری هستهای آمریکا“ منتشر شد، برای تحلیلگران روس بسیار بااهمیت بود. شاید این مقاله پرده از روی بلندپروازیهای هستهای آمریکا برداشت. در این مقاله آمده است که عصر نابودی متقابل (MAD) در رقابتهای هستهای در حال از بین رفتن است و پس از نیمقرن، آمریکا به قدرت هستهای برتر تبدیل خواهد شد.
در مقاله مذکور همچنین تأکید شد که آمریکا میتواند در ”ضربه اول“ باشگاه هستهای سلاحهای دوربرد روسیه و چین را از بین ببرد و بقیه کشورهای هستهای نیز دارای توان رقابت با آمریکا نخواهند بود. لازم به ذکر است که ضربه اول در معادلات هستهای به ضربهای گفته میشود که طرف ضربهزننده، در همان ضربه اول توانائی رقیب خود را از بین میبرد. چون روسیه و چین دارای توانائی زدن ضربه دوم بودند، نوعی بازدارندگی هستهای ایجاد شد و برای نیمقرن گذشته این موضوع بر معادلات هستهای شرق و غرب سایه افکنده بود. به تعبیر سادهتر آمریکا و (روسیه) شوروی مانند دو عقرب در درون یک بطری بودند که هر کدام، دیگری را نیش میزد و خود نیز با نیش عقرب دیگر در همان بطری سربسته کشته میشد.
سایت اینترنتی آسیا تایمز در تحلیلی در این رابطه مینویسد: از دیدگاه کارشناسان روسیه، آمریکا در تلاش است تا با استقرار سیستمهای دفاع موشکی خود در لهستان و جمهوری چک و استقرار نسل جدیدی از موشکهای تام هاوک که ۳ هزار و ۵۰۰ کیلومتر برد دارند، توانائی زدن ضربه اول خود را در عرض ۵ سال آینده تکمیل کنند. آمریکا طی سه سال گذشته ۶ هزار تامهاوک بهسوی خاک روسیه هدفگیری کرده است. روسیه پس از دوره جنگ سرد، از نظر برخی تجهیزات نظامی هستهای، از آمریکا عقب مانده است.
برای مثال در زمینه موشکهای بالستیک بین قارهای و زیردریائیهای حامل موشکهای بالستیک از آمریکا عقب افتاده است با این وصف هنوز دارای توانائی زدن ضربه اول میباشد. نگرانی عمده روسها این است که استقرار سیستم موشکی آمریکا در اروپا، موازنه توانائیهای هستهای مسکو و واشنگتن را به طور کامل به هم بزند، برای مثال استقرار رادار در جمهوری چک موشکهای دوربرد روسیه را در صورت پرواز، در همان ثانیههای نخست ردیابی میکند در حالیکه هماکنون اینزمان، چندین دقیقه است.
آنچه هماکنون به مناسبات آمریکا و روسیه در عرصه رقابت هستهای حاکم است، ریشه در تفکرات چند سال اخیر در میان سیاستگذاران خارجی آمریکا دارد. بهعبارت دیگر یک پروژه حساب شده و کلان از طرف آمریکائیها در حال اجراء است که روسیه خود را هدف اصلی آن میداند. اگر چه آمریکا خود را یک دموکراسی میخواند اما نظامیگری یکی از ارکان سیاست خارجی این کشور است.
● تاریخچه نظامیگری در سیاست خارجی آمریکا
تفکر نظامیگری در عرصه سیاست خارجی آمریکا دارای سابقه طولانی است و حداقل میتوان ریشه آن را در یک قرن قبل یافت. آلفرد ماهان دریادار آمریکائی از جمله استراتژیستهائی بود که با طرح استراتژی قدرت دریابی یک راهبرد کلان برای سیاست خارجی آمریکا پیشنهاد داد. استراتژی ماهان زمانی مطرح شد که انزواطلبان، سیاست خارجی آمریکا را براساس دکترین مونروئه اجراء میکردند. بهنظر ماهان، قدرت دریائی مهمترین مؤلفه قدرت نظامی بود. زیرا دریا مسیر عمده تجارت است.
مردم در دورهای که ماهان این استراتژی را مطرح کرد، ترجیح میدادند تجارت خود را از طریق دریا انجام دهند زیرا هم تعرفه و هم هزینه آن کمتر بود. این دریادار آمریکائی برای توجیه اهمیت قدرت دریائی و ارتباط آن با تجارت به امپراتوری بریتانیا و قدرت دریائی آن اشاره میکند. وی به آمریکائیها توصیه کرد که قدرت دریائی خود را توسعه دهند تا بر آبراههای بینالمللی کنترل داشته باشند. آمریکا تنها کشوری است که علاوه بر نیروهای سهگانه (هوائی، زمینی و دریائی) تفنگداران دریائی یکی از پایههای قدرت نظامی آن را تشکیل میدهد. سالها سیاست خارجی آمریکا براساس آموزه ماهان بر قدرت دریائی تکیه داشت(۱).
دسترسی آمریکا به تکنولوژی هستهای و آزمایش نخستین بمبها در هیروشیما و ناکازاکی موجب شد، برای چندین دهه، سیاست خارجی آمریکا به موضوع قدرت هستهای متمرکز شود. در ابتدا سیاستگذاران سیاست خارجی آمریکا بهدنبال آن بودند تا از دسترسی سایر کشورها به سلاح هستهای ممانعت بهعمل آورند، اما سرانجام شوروی این انحصار را در سال ۱۹۵۵ از دست آمریکا خارج کرد.
از پایان جنگ جهانی دوم تا فروپاشی نظام دوقطبی و به تعبیری تا امروز، سیاست خارجی آمریکا پیرامون سلاحهای هستهای متمرکز بوده است. از دهه ۱۹۵۰ به بعد استراتژیستها حرف نخست را در سیاستهای خارجی آمریکا میزدند. استراتژی انتقام گسترده و پاسخ انعطافپذیر چندین سال مهمترین موضوع سیاست خارجی آمریکا بود. استراتژیستهای نظامی در آن مقطع نه تنها در عرصه عمل سیاست خارجی، بلکه در زمینه تئوریک نیز بر دانشکدههای روابط بینالملل سلطه یافتند.
در آن مقطع تئوریهئائی نظیر بازدارندگی، بازیها و... پارادایم حاکم بر ادبیات روابط بینالملل بود که از سوی اندیشمندان آمریکائی تغذیه میشد. این استراتژیها موجب موازنه ترس شدند و سرانجام سلاحهای هستهای صرفاً برای ”استفاده نکردن“ در زرادخانههای هستهای انباشته شدند. در دوره رونالد ریگان سیاست خارجی آمریکا بر موضوع جنگ ستارگان متمرکز شد. این موضوع بهحدی بر روابط دو ابرقدرت تأثیر گذاشت که سرانجام موجب تسلیم امپراتوری شوروی شد. از طرح سپر دفاع موشکی بهعنوان جنگ ستارگان دوم یاد میشود.
● نومحافظهکاران و قدرت نظامی
نظامی شدن سیاست خارجی دولت جرج بوش را نمیتوان بدون شناخت نومحافظهکاران درک کرد. این گروه دارای تفکراتی است که در عرصه نظامی پیامدهای متعددی در سیاست خارجی آمریکا دارد. لئو اشتراوس فیلسوف سیاسی یهودی بنیانگذار فکری نومحافظهکاران محسوب میشود.
اشتراوس معتقد بود که اگر دموکراسی ضعیف باقی بماند و علیه استبداد که همواره توسعهطلب است، قد علم نکند، هیچگاه نخواهد توانست بر جامعه حاکم شود، حتی اگر لازم باشد، دموکراسی باید به زور متوسل شود. اندیشههای اشتراوس مبتنی بر بازگشت به اندیشههای یونان باستان و تقسیم ارزشها به خیر و شر است. بیشترین تأثیری که نومحافظهکاران از اشتراوس پذیرفتهاند، از کتاب ”در باب استبداد“ وی است.
نومحافظهکاران رسالت تاریخی آمریکا را ”سیطره خیر“ و نابودی تمامی ویژگیهای شر و بد میدانند. این مفاهیم در سخنرانیهای جرج بوش بارها تکرار شده است و اصطلاح محور شرارت نیز از این آبشخور فکری ریشه میگیرد. از دیگر ریشههای فکری نومحافظهکاری، عقاید و و درو ویلسون رئیسجمهوری اسبق آمریکاست. وی مدیریت جهان را وظیفه آمریکا میدانست. دیدگاه ویلسون نیز ریشه در پیوریتانیسم قرن ۱۷ و آنچه که ”مأموریت سفیدپوستان“ نام گرفت، دارد. البته ویلسون برای اجراء این مأموریت، بهکارگیری قدرت نظامی را تجویز نمیکرد، اما نومحافظهکاران استفاده از قدرت نظامی را ضروری دانستهاند و بههمین دلیل اصطلاح ”ویلسونیسم در چکمه“ را استفاده میکردند.
نومحافظهکاران با این تعبیر که جهان باید برای دموکراسی امن باشد، زیرا در غیر اینصورت دموکراسی در چنین جهانی امنیت نخواهد داشت، برای تقویت دموکراسی که بهزعم آنها نمونه ایدهآل آن در آمریکاست بهکارگیری هر ابزاری را تجویز میکنند. آلن بلوم و آلبرت وهلشتر اساتید ریاضیات و کارشناس استراتژی نظامی نیز در شکلگیری تفکر نومحافظهکاران نقش زیادی ایفا کردند. وهلشتر در عرصه استراتژیهای نظامی، پیشوای فکری ریچارد پرل و پل ولفوویتز که از چهرههای شاخص نومحافظهکاران دولت بوش هستند، است.
وهلشتر مشاور پنتاگون و یکی از پدران دکترین هستهای آمریکا به حساب میآید. وی مخالف اصلی دکترین سنتی ”تخریب تضمین شده متقابل“ بود. طبق این دکترین به این دلیل که دو بلوک شرق و غرب از توانائی تحمیل زیانهای جبرانناپذیر به طرف مقابل برخوردار بودند، لذا مسئولان هر دو طرف از فشردن دکمه آغاز جنگ هستهای هراس داشتند. وی این استراتژی را ناکارآمد میدانست و دکترین ”بازدارندگی درجهبندی شده“ را پیشنهاد کرد که به معنی پذیرش جنگهای محدود و استفاده از سلاحهای هستهای کوچک بود.
این دکترین اخیراً در دستور کار سیاست خارجی دولت بوش قرار گرفته است محافل فکری نو محافظهکاران تأثیر زیادی در تدوین سیاست خارجی نظامی دولت جرج بوش ایفا کردهاند. محافل پناک و اینتر پرایز در زمینه جهان تکقطبی و استفاده از ابزار نظامی از مدتها پیش سرمایهگذاری کرده بودند. گزارش بسیار مفصل پناک در مورد استراتژی نظامی آمریکا در قرن ۲۱ که با حمله ۱۱ سپتامبر تلاش کرد، یکی از متون و منابع اصلی سیاست خارجی آمریکا محسوب میشود. پناک یک بنیاد فکری ـ سیاسی است که نوعی مسئولیت جهانی برای آمریکا قائل است.
استراتژی امنیت ملی آمریکا که در سال ۲۰۰۲ تدوین شد، بیشتر مبتنی بر دیدگاههای پناک بود. پناک نه تنها به افزایش قدرت نظامی آمریکا، بلکه کنارهگیری از پیمانهای بینالمللی، کنترل منابع انرژی جهان، نظامی کردن جو و حتی بهکارگیری سلاحهای هستهای توسط آمریکا تأکید میورزد. یکی از بندهای اصلی برنامه پناک، بهکارگیری نیروی عظیم نظامی آمریکا جهت تضمین حفظ موقعیت آمریکا بهعنوان قدرت مسلط بر جهان است.
به این دلیل پناک به ضرورت تأسیس سیستمهای مؤثر دفاع موشکی اعتقاد دارد و چنین سیستمهائی را پایه مرکزی اعمال قدرت آمریکا و بازتاب نیروی نظامی آن در خارج میداند. بدون برخورداری از این سیستمها، دولتهای ضعیفی که از اشکال کوچک و محدود سیستمهای موشکی مجهز به کلاهکهای اتمی و یا دیگر سلاحهای مخرب برخوردارند، باعث میشوند تا آمریکا قادر نباشد از سلاحهای هستهای خود استفاده کند.پناک در گزارش مفصل دیگری در سپتامبر ۲۰۰۰ با عنوان ”بازسازی دفاعی آمریکا: استراتژی، نیروها و منابع برای قرن جدید“ نوشت: آمریکا هماکنون در ابعاد اقتصادی، نظامی و تکنولوژیکی بیرقیب است و باید استراتژی کلان آمریکا در آینده حفظ این برتری باشد. در این گزارش گسترش و تقویت موقعیت رهبری جهانی آمریکا در حال و آینده با توسل به ابزار نظامی پیشنهاد شده است. در این گزارش چهار مأموریت اصلی در نظر گرفته شده است:
۱) دفاع از سرزمین اصلی آمریکا.
۲) جنگ با پیروزی قاطع بر تهدیدهای عمده.
۳) تأمین و استقرار محیط امنیتی در مناطق حساس.
۴) انقلاب در امور نظامی و انتقال نیروهای نظامی در سریعترین زمان ممکن به مکانهای مورد توجه پناک در ادامه، شرط به نتیجه رسیدن این مأموریتها را افزایش بودجه نظامی ذکر کرده است.
● سند استراتژی امنیت ملی آمریکا
در مارس ۲۰۰۶ یک سند ۳۰ صفحهای با عنوان سند استراتژی امنیت ملی آمریکا با مقدمهای دو صفحهای از جرج بوش منتشر شد. بوش در این مقدمه مینویسد: هموطنان من، آمریکا در دوران جنگ سر بهسر میبرد. این سند یک استراتژی امنیت ملی در دوران جنگ است که ضرورت آن ناشی از چالش بزرگی است که هماکنون با آن مواجهایم. گسترش تروریسم که منشأ آن آتش ایدئولوژی خصمانه نفرت و جنایت است. همان ایدئولوژی که چهره آن در ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ برای مردم آمریکا نمایان شد. این استراتژی بیانگر خطیرترین تعهد ما یعنی حفاظت از امنیت مردم آمریکاست.این استراتژی شامل ۱۱ سرفصل به شرح زیر است:
۱) مرور کلی بر استراتژی امنیت ملی آمریکا.
۲) حمایت از آرمانهای حافظ شأن انسانی.
۳) تقویت ائتلافها برای نابودی تروریسم جهانی و همکاری برای جلوگیری از حملات علیه آمریکا و دوستان.
۴) همکاری با دیگر کشورها برای رفع تنشهای منطقهای.
۵) جلوگیری از اقدام دشمنان، برای جلوگیری از تهدیدها، علیه همپیمانان و دوستان ما با تسلیحات کشتار جمعی.
۶) ایجاد دوره جدید رشد اقتصادی جهانی از طریق بازارهای آزاد و تجارت آزاد.
۷) گسترش دایره تحرکات از طریق تأسیس انجمنها و ایجاد زیرساختهای دموکراسی.
۸) توسعه اولویتهای همکاری با مراکز اصلی قدرت جهانی.
۹) تغییر نهادهای امنیت ملی متناسب با چالشها و فرصتهای قرن ۲۱.
۱۰) بهکارگیری فرصتها و مقابله با چالشهای جهانی شدن.
۱۱) نتیجهگیری
در بخشی از این استراتژی آمده است:
آمریکا برای پیشدستی یا جلوگیری از اقدامات خشن دشمنان خود در صورت لزوم براساس حق طبیعی دفاع از خود به اقدام پیشگیرانه متوسل خواهد شد. البته در سال ۲۰۰۲ نیز یک استراتژی ملی آمریکا تدوین شد که با استراتژی ملی سال ۲۰۰۶ دارای تفاوتهائی است.
● غلبه وزارت دفاع بر وزارت خارجه
یکی از پیامدهای حادثه ۱۱ سپتامبر تقویت وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) بوده و در نخستین دوره ریاست جمهوری جرج بوش، وزارت امورخارجه آنقدر در حاشیه قرار گرفت که کالین پاول وزیر خارجه وقت بارها اعلام کرد که در جریان تصمیمگیریها قرار ندارد و بههمین دلیل در دوره دوم بوش حاضر نشد در سمت خود بماند. بهرغم انتقادات شدیدی که از دونالد رامسفلد بهعمل آمده بود، بهگونهای که زبیگنیو برژینسکی مشاور امنیت ملی اسبق آمریکا، برآورد غلط امنیتی از عراق قبل از جنگ را بزرگترین افتضاح در تاریخ سازمانهای اطلاعاتی آمریکا ذکر کرده، اما جرج بوش همچنان از وی حمایت میکند.
تقویت جایگاه پنتاگون شاخصهای متعددی دارد که نخستین آنها، افزایش بودجه نظامی آمریکاست. علت اهمیت این موضوع بهصورت جداگانه بررسی خواهد شد و در اینجا به سایر شاخصها میپردازیم. در دوره وزارت دونالد رامسفلد، وی بیش از هر وزیر دیگری در طول تاریخ آمریکا بر نهادها و سازمانهای اطلاعاتی کنترل داشت. رامسفلد به طور انحصاری از تمام تحلیلها و اطلاعات جمعآوری شده توسط این نهادها استفاده کرده و حتی افشا شد که وی بسیاری از اطلاعات را در اختیار وزارت خارجه و رئیسجمهور قرار نداد.
یکی دیگر از ویژگیهای وزارت دفاع آمریکا در سالهای پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، نظامی شدن جامعه اطلاعاتی این کشور بوده است. بیش از ۹۰ درصد از بودجه ۴۰ میلیارد دلاری این نهادها صرف مسائل نظامی شده است و بیش از ۹۰ درصد این نیروها اطلاعات جمعآوری شده خود را در اختیار دونالد رامسفلد قرار دادند. این در حالی است که به سایر جنبههای فعالیتهای نهادهای اطلاعاتی کمتر توجه شد. دونالد رامسفلد از نظر ساختاری اداری پنتاگون تغییراتی ایجاد کرده که کنگره آمریکا چندان با آنها موافق نبوده.
وی معاونت اطلاعاتی وزارت دفاع را بدون موافقت کمیته اطلاعاتی سنا ایجاد کرد. بهعلاوه دفتر طرحهای ویژه نیز بههمین منوال ایجاد شده است. رامسفلد نقش کمیته اطلاعاتی مجلس نمایندگان و کمیته نیروهای مسلح مجلس سنا را نیز به شدت کم کرد. فشارهای پنتاگون باعث شده است که به استثناء معاده کاهش تسلیحات تهاجمی استراتژیک که جرج بوش در سال ۲۰۰۲ با ولادیمیر پوتین به منظور کاهش برخی سیستمهای موشکی تا سال ۲۰۱۰ مذاکره کرد، مصوبه دیگری در زمینه محدودیتهای نظامی نداشته باشد.
کنگره تاکنون پیمان منع جامع آزمایشهای هستهای ”CTBT“ و استفاده از مینهای زمینی را تصویب نکرده و برنامه کاهش تهدید مشترک ”نان ـ لوگار“ که هر دو حزب جمهوریخواه و کنگره از آن حمایت میکردند، نیز همچنان بلاتکلیف مانده است. یکی از مشخصههای دوره دونالد رامسفلد در وزارت دفاع، نفوذ نیروهای وابسته به پنتاگون در کادر سیاست خارجی آمریکا بود. از سال ۲۰۰۲ به این طرف بسیاری از نیروهای پنتگون تحت عنوان دیپلمات در سفارتخانههای آمریکا در کشورهای مختلف بهکار گمارده شدهاند. در عراق کنونی، که بزرگترین سفارتخانه آمریکا دایر شده حدود ۷ هزار پرسنل دارد و بیش از نیمی از آنها نیروهای پنتاگون هستند.
● از حمله پیشدستانه تا پیشگیرانه
سیاست خارجی دولت بوش بر مبنای حمله پیشگیرانه طراحی شده است. این استراتژی دارای پیامدهای بسیار گستردهای برای جامعه بینالمللی است. حمله پیشگیرانه تفاوت مهمی با حمله پیشدستانه دارد. حمله پیشدستانه زمانی صورت میگیرد که کشوری در خط حملهای فوری قرار میگیرد و قبل از آنکه مورد حمله واقع شود، پیشدستی کرده و حمله نماید اما حمله پیشگیرانه زمانی اتفاق میافتد که کشوری به حدس و گمان، کشور دیگری را در ماهها و یا سالهای آینده خطری برای خود احساس میکند و برای پیشگیری از به خطر افتادن احتمالی امنیت ملی خود، دست به حمله میزند. حمله آمریکا به عراق مهمترین مصداق حمله پیشگیرانه است.
جرج بوش اخیراً طی سخنانی اعلام کرد اگر چه سلاحهای کشتار جمعی در عراق پیدا نشد، اما رژیم صدام حسین در آینده یک تهدید برای آمریکا و همپیمانان او محسوب میشد. در متن استراتژی امنیت ملی آمریکا که سال ۲۰۰۲ منتشر شد، بنیاد گرایان اسلامی و دستیابی آنان به تکنولوژی سلاحهای کشتار جمعی، مهمترین خطر اعلام و براساس این راهبرد حمله پیشگیرانه برای مقابله با این گروهها طراحی شده است.
حمله پیشگیرانه با توجه به این که امنیت در حوزه روابط بینالملل یک مسئله ذهنی و نسبی است، موجبات ناامنی در عرصه بینالمللی را فرام میآورد. بسیاری از کشورها که با آمریکا خصومت دارند بهدلیل آنکه حدس میزنند که آمریکا آنها را براساس حمله پیشگیرانه مورد حمله قرار دهد، مجبور میشوند به تقویت توانائیهای نظامی خود بپردازند، همین موضوع به یک دور باطل منجر میشود، زیرا آمریکا نیز با افزایش توانائی کشورهای مذکور، نوعی ناامنی احساس کرده و احتمال حمله پیشگیرانه علیه این کشورها را افزایش میدهد.
حمله پیشگیرانه که در عرصه بینالمللی به نادیده گرفتن حاکمیت ملی کشورهای دیگر از سوی آمریکا منجر میشود، در عرصه سیاست داخلی آمریکا نیز موجب تقویت جناحبازها (جنگطلبان) میشود و سیاست خارجی این کشور هرچه بیشتر نظامی میشود، وقتی موضوع حمله پیشگیرانه در دستور کار باشد، پنتاگون بودجههای بیشتری میطلبد و در بخش تکنولوژیهای نظامی پیشرفته سرمایهگذاری بیشتری میکند. طرح سپر دفاع موشکی یکی از تمهیدات پنتاگون برای حمله پیشگیرانه است. این طرح در برخی از کشورهای همپیمان آمریکا نظیر ژاپن و کرهجنوبی در حال پیاده شدن است.
● بودجه نظامی
میزان بودجه نظامی آمریکا، عمدهترین شاخص برای ارزیابی نظامی شدن سیاست خارجی این کشور است. بودجه نظامی آمریکا که پس از ۱۱ سپتامبر روند صعودی داشته در سال ۲۰۰۴ به رقم ۴۵۰ میلیارد دلار بهعلاوه ۱۶ میلیارد دلار کمک خارجی رسید که بهزعم کارشناسان این رقم در سیاست خارجی کشورها پس از جنگ جهانی دوم بیسابقه بوده است. بودجه نظامی آمریکا در سال ۲۰۰۵، ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ نیز باز هم افزایش یافت و به حدود ۵۰۰ میلیارد دلار رسید. علاوه بر این کنگره آمریکا مبالغ دیگری به طور اضطراری برای جنگ در عراق و افغانستان که ماهانه ۵ میلیارد دلار هزینه دارد را نیز اختصاص داده است.
بودجه نظامی آمریکا برای سال ۲۰۰۸ رقم ۶۲۳ میلیارد دلار پیشنهاد شده که البته کنگره از میزان آن خواهد کاست. هنگامیکه میزان بودجه نظامی آمریکا با سایر کشورها در نظر گرفته شود، نظامی بودن سیاست خارجی این کشور بیشتر مشخص میشود. بودجه نظامی انگلیس ۳۸ میلیارد دلار بهعلاوه ۱۰ میلیارد دلار ذخایر جنگی است. گفته میشود که بودجه نظامی آمریکا در سال ۲۰۰۵ مساوی با بودجه نظامی ۲۰ کشور دنیا بود که پس از آمریکا در ردههای بعدی از نظر بودجه نظامی قرار دارند.
● پایگاههای نظامی
بخش عمده بودجه نظامی آمریکا صرف صدها پایگاه نظامی این کشور میشود که در خارج از آمریکا قرار دارند. شبکهای از پایگاههای نظامی و اطلاعاتی آمریکا که تعداد آنها ۷۰۰ پایگاه ذکر شده در سراسر دنیا پراکنده شدهاند.
از نظر جغرافیائی این پایگاهها از ترکیه، عراق، عربستان، کویت، بحرین، قطر، امارات متحده عربی، عمان، اتیوپی، پاکستان، ازبکستان، تاجیکستان و قرقیزستان گرفته تا جزایر دیهگو کارسیا در اقیانوس هند پراکنده شدهاند. پنتاگون معتقد است که آمریکا در دهه ۱۹۹۰ میتوانست همزمان در دو نقطه متفاوت جهان بجنگد، اما پس از حادثه ۱۱ سپتابر باید توانائی جنگیدن همزمان در چهار نقطه متفاوت جهان را داشته باشد.
در پایگاههای جدید آمریکا در ازبکستان، پاکستان و قطر، آمریکا امکانات جنگ پیشگیرانه را مستقر کرده است. در دوره جرج بوش پروژه ساخت پایگاههای نظامی جدید بهویژه در آسیای مرکزی و جمهوریهای سابق شوروی شدت گرفته است. آمریکا هماکنون ۱۶ پایگاه دائمی بزرگ در عراق ایجاد کرده است. در پایگاههای نظامی آمریکا در کشورهای مختلف صدها هزار نظامی مستقر هستند. (۲)
پینوشتها:
۱) sener Aktork, Amilitary History of the new world adn the Emergence of the U.S Hegemony, alternatives vol ۵, spring - summer ۲۰۰۶.
۲) mel Goodman, the militarization of u.s foreign policy, foreign policy in focus (FPLF) Februray ۲۰۰۴.
ناصر پورحسن
۱) sener Aktork, Amilitary History of the new world adn the Emergence of the U.S Hegemony, alternatives vol ۵, spring - summer ۲۰۰۶.
۲) mel Goodman, the militarization of u.s foreign policy, foreign policy in focus (FPLF) Februray ۲۰۰۴.
ناصر پورحسن
منبع : روزنامه آفتاب یزد
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سیستان و بلوچستان دولت چین انتخابات مجلس شورای اسلامی شورای نگهبان حسن روحانی جنگ دولت سیزدهم نیکا شاکرمی رهبر انقلاب مجلس
سیل هواشناسی ایران تهران شهرداری تهران باران آتش سوزی هلال احمر سازمان هواشناسی روز معلم پلیس قوه قضاییه
خودرو قیمت خودرو قیمت طلا تورم مسکن بانک مرکزی بازار خودرو حقوق بازنشستگان قیمت دلار دلار ایران خودرو ارز
صدا و سیما مهران غفوریان تلویزیون ساواک موسیقی صداوسیما سریال سینمای ایران تئاتر عفاف و حجاب
اینترنت
رژیم صهیونیستی جنگ غزه فلسطین غزه آمریکا روسیه ترکیه حماس اوکراین نوار غزه انگلیس ایالات متحده آمریکا
پرسپولیس فوتبال استقلال لیگ برتر سپاهان جواد نکونام علی خطیر باشگاه استقلال بازی تراکتور باشگاه پرسپولیس لیگ قهرمانان اروپا
آیفون اپل ناسا صاعقه گوگل تماس تصویری عکاسی تلفن همراه
چای کبد چرب فشار خون