سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

نگاهی به فیلم «۴راه»


نگاهی به فیلم «۴راه»
۴راه داستان مرد جوانی است که از فرط بی کسی، شبانه در خیابان های تهران مسافرکشی می کند. شب عید است و او آدم های مختلفی را سوار می کند و می کوشد با آنها هم کلام شود و در این راه موفق نمی شود تا این که به یک زن خیابانی برمی خورد. جالب است که تنها او حرف های مرد را می شنود، شاید چون کار دیگری ندارد. او تنها کسی است که از تمنای مرد برای شنیدن حرف هایش سرباز نمی زند و عاقبت پس از آن که به وظیفه اش عمل کرد، پیاده می شود و سراغ اتومبیل دیگری می رود.
مهران مهری کارگردان فیلم می کوشد برشی از وضعیت امروز زندگی در کلانشهر تهران را بهانه روایت خود قرار دهد. مرد راننده تقریبا در شروع صحبت با افراد مختلف حرف های یکسانی می زند که با استقبال مواجه نمی شود. در یک مورد پیرزنی به او شک می کند و با اعتراض می خواهد پیاده شود؛ احتمالا تصور می کند با یک قاتل زنجیره ای روان پریش رو به رو شده است. مسافر دیگر پیرمرد ناشنوایی است که کارگردان این مساله را با یک تمهید تکنیکی منتقل می کند. مرد حرف های تکراری اش را می زند و پیرمرد با چهره ای مات به او می نگرد. زاویه تغییر می کند و ما از سوی پیرمرد با الفاظی گنگ مواجه می شویم. وقتی پیرمرد می خواهد پیاده شود، پیچ سمعکش را باز می کند و مرد جوان هرگز متوجه این مساله نمی شود، درحالی که تماشاگر این موقعیت پوچ را دریافته و از طنز سیاه این موقعیت به اندازه کافی لذت برده است. ۴ راه سرشار از چنین موقعیت هایی است و بدین گونه نیاز عقیم مانده آدم ها به ارتباط با یکدیگر را در فضایی معاصر به رخ می کشد.
فیلم تصاویر شیک و واضحی دارد و صورت ظاهری شهری که نشان می دهد، وسوسه برانگیز است. اما در ورای این صورت خوشایند، رابطه ای شکل نمی گیرد یا ناتمام می ماند. در تنها موقعیتی که مرد سکوت می کند، پسر جوانی را می بینیم که سوار می شود و دنبال زن جوانی می رود. در ادامه متوجه می شویم که این رابطه ای ممنوع است که نمی تواند فرجام خوشایندی داشته باشد. حتی چند دقیقه ای که شاهد رابطه هستیم، پایانی تلخ دارد. پسر جوان عذر می آورد که باید نزد مادر سختگیرش بازگردد و زن جوان را تنها می گذارد تا راننده او را نزد شوهر شکاکش ببرد. سکوت راننده در تمام مدتی که این زوج عجیب در اتومبیل حضور دارند و نگاه های کنجکاوی که از آینه به آنها می اندازد، می تواند تلاش او برای یافتن همصحبت را پوچ تر هم جلوه دهد.
آخرین کسی که مرد سوار می کند، زن خیابانی است. وقتی بالاخره او گوش شنوایی می یابد تا حرف هایش را بزند، کارگردان دوربین را از اتومبیل خارج می کند و با تمهیدهایی مانند موسیقی پخش شده داخل اتومبیل اجازه شنیدن حرف های مرد را به تماشاگر نمی دهد. این، پوچی موقعیت کلی مرد جوان را بیشتر می کند. احتمالا او حرف چندان مهمی ندارد و تنها از شنیدن آنها توسط فرد دیگری ارضا می شود. حداقل نشانه ها بر چنین چیزی دلالت دارند. تصاویر گذرایی که در این بخش با موسیقی همراه می شود و ساختاری مانند کلیپ شکل می دهند، خوشحالی مرد را منتقل می کند. حتی به نظر می رسد زن هم پس از مدتها تجربه انسانی خوشایندی از سر گذرانده است، چون پولی را که همان ابتدا مرد به او داده پس می دهد و می رود تا سوار اتومبیل دیگری شود. فیلم با همین صحنه تعویض اتومبیل آغاز می شود و در انتها به جای اول می رسد. کارگردان از ساختار روایی دایره ای استفاده می برد تا دور باطل روابط میان شخصیت های دنیای خودساخته اش را پررنگ تر نشان دهد. این شیوه هرچند کلیشه ای است، اما مفهوم موردنظر فیلمساز را خوب القا می کند.
منبع : پایگاه خبری فیلم کوتاه


همچنین مشاهده کنید