دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

دولت دینی، ضرورت یا عدم ضرورت


دولت دینی، ضرورت یا عدم ضرورت
‌نباید فراموش کرد که ذات قدرت سرکش است و در صورتی که مانع قانونی و محکمی در برابر آن وجود نداشته باشد، میل به تسخیر همه عرصه‌ها دارد. ‌این مسئله در سطح روابط فردی و اجتماعی قابل مشاهده و در رابطه با دولت بسیار آشکار است.
‌از این نظر اگر من در اینجا و با توجه به تجربه ایران بعد از انقلاب، از آثار دولت دینی آنهم به اختصار طرح موضوع کرده‌ام به دلیل همین شناختی است که از قدرت سیاسی دارم.
‌بسیاری در ابتدای انقلاب سودای خدمت به مردم و اسلام و اخلاق داشتند و با این امید وارد حوزه قدرت سیاسی شدند. ‌اما با توجه به اینکه در بسیاری از موارد و در تعدادی از آنها غافلانه درصدد توجیه و مشروعیت‌بخشی به رفتارهای خود برآمدند، نتیجه این شد که براحتی دست به خشونت زدند و به انسانهای بی‌شماری به نام دین و اسلام زور گفتند حتی آنها را از حق زندگی محروم کردند. ‌ نمونه‌های زیادی از آنها را شما می‌شناسید و لازم به یادآوری نیست. ‌البته این تصور مانع از آن نیست که مانند سایر گروه‌های سیاسی، احزاب اسلامی حق فعالیت سیاسی و اجتماعی نداشته باشند. ‌زیرا عرصه عمومی و سیاسی، عرصه‌ای است که همه می‌توانند در آن مشارکت کنند. ‌من با این تصور به نقد دولت دینی پرداختم که یک حزب یا گروه یا حتی چند گروه دینی بدون توجه به میزان نفوذ اجتماعی خود(اعضا و هواداران) بخواهند بدون محدودیت زمانی و قانونی، قدرت را تصاحب نمایند و به نام دین آنرا بر جامعه اعمال کنند. ‌این جز خشونت به نام خدا و بی مهری به انسان و آسیب جدی به جامعه به دنبال نمی‌آورد. ‌این ویژگی فقط به احزاب اسلامی اختصاص ندارد، بلکه دامن بسیاری از احزاب را در کشورهای در حال رشد دربرگرفته و آنها نیز به نوبه خود نقبی به اقتدارگرایی و تصاحب قدرت می‌زنند و علاقه دارند که تنها خود در این عرصه و آنهم به صورت مطلق و نامحدود قرار گیرند. ‌ اگر می‌توان بدون تجربه یک قدرت صرف دینی، در بستری دمکراتیک و با استفاده از مکانیسم‌های قانونی، اهداف دیندارانه را که بناست برای همه (مسلمان وغیرمسلمان) آثار ایجابی و مثبت داشته باشد دنبال کرد، دیگر چه نیازی به تجربه گرانسنگ دولت دینی وجود دارد. ‌این را نه بدلیل سرخوردگی یا ضعف نفسانی یا اختلال روانی و.... بلکه اندیشمندانه و با درک احترام به دین و علاقه به اسلام می‌گویم. در حوزه دولت و قدرت و مسئله فرمانروایی ناشی از آن نیز باید گفت که به نظر می‌رسد مجموعه همین بود‌ها و هست‌ها است که بایدها و نباید‌ها را در این حوزه تعیین می‌کند. معمول آن است که‌در پارلمان و دولت تمام تصمیم‌گیریها یا بیشتر آنها حول این محور است که چگونه می‌شود زمینه زندگی را برای مردم آسانتر و بهتر کرد. ‌دیگر برای مسئله عقیده مردم دولت نسخه‌پیچی نمی‌کند. ‌نهایتاً این احزاب، جریانها و تشکلات مدنی دیندارانه هستند که در جامعه وظیفه راهنمایی و تربیت افراد را برعهده می‌گیرند ‌یا درصدد کاهش آسیبهای روحی، روانی و اجتماعی برمی‌آیند. ‌البته شک ندارم که حوزه سیاسی مبتنی بر اخلاق، مخصوصاً اخلاق دینی سالمتر از سیاست و قدرت فارغ از توجه به اخلاق است. ‌برای این منظور نیز تشکیل دولت دینی چاره‌ی کار نیست بلکه قبل از همه توجه جدی به فلسفه سیاست، اخلاق سیاسی و نوع نگرش نسبت به دولت(نظریه دولت مورد قبول) را می‌طلبد.
‌در غیر این صورت و بدون هیچ نظریه منطقی و روزآمد برای دولت و حوزه سیاسی، هرکسی تشکیل دولت بدهد(دینی و غیر آن فرقی نمی‌کند) به آفت فساد قدرت دچار خواهد شد. ‌این اعتقادی است که قبلاً هم داشته‌ام و بنابراین تغییری در اعتقاداتم صورت نگرفته است. ‌البته از هر نوع تغییر مثبت و منطقی در اندیشه‌هایم استقبال می‌کنم. ‌در حال حاضر که تفاسیر متعدد از اسلام وجود دارد به اعتقاد من بهتر است بجای استفاه از واژه اسلام راستین بفرمایید که درک من (یا ما) از اسلام، چرا که هیچ کس امروز آئینه تمام‌نما یا راستین دین نیست. ‌اگر هم باشد حق ندارد به نام دین بر سایر مسلمانان یا پیروان دین سخت‌گیری کند. ‌یادمان نرود که اولین نطفه استبداد و قدرت مطلق سیاسی وقتی بسته می‌شود که کسی فکر کند، برداشت او "راستین"است و دیگران نمی‌فهمند یا این درک را ندارند. ‌همین کافی است تا به راحتی زندگی را بر مسلمانان بسیاری تنگ کند و به نام خدا و مقدسات به پایمال کردن حقوق دیگران بپردازد. ‌نمونه‌های آنرا در کشورخودمان بسیار دیده‌ایم. ‌
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی اصلاح


همچنین مشاهده کنید