پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


آسیای صغیر، پایگاه شعر سیاسی فارسی در قرن هفتم


آسیای صغیر، پایگاه شعر سیاسی فارسی در قرن هفتم
با حمله‌ی بنیان‌کن مغول به ایران و ویرانی شهرهای فرهنگی ایران، مهاجرت به مناطق امن سرزمین‌های اسلامی آغاز شد، روم، به دلیل پذیرش تبعیت از مغول و خراج‌گزاری به آن‌ها مأمنی برای مهاجران، گشت، از آن جا که زبان و خط فارسی از دیرباز در این سرزمین رواج داشت و محیط دستگاه سلجوقیان روم، یک فضای کاملاً ایرانی بود، دربار آنان، میعادگاه شاعران، نویسندگان و دانشمندان فارسی‌زبان، شد؛ به‌ویژه قونیه، تخت‌گاه گروهی از سلجوقیان روم به صورت جزیره‌ای امن، برای اهل علم درآمد و پایگاه ترویج زبان فارسی شد و چون بیش‌تر شاعران و دانشمندان مهاجر، از جمله مولوی، سیف فرغانی، فخرالدین عراقی، نجم دایه، اوحدالدین کرمانی و … اهل تصوف بودند، آثار گران‌بهایی در زمینه‌ی تصوف بر جای نهادند؛ اما با وجود درونی بودن تصوف و فردیت آن، این بزرگان از جمله مولوی و به‌ویژه سیف فرغانی از انعکاس ستم‌ها و بی‌عدالتی‌ها، غافل نماندند. مولوی در مثنوی عظیم خویش، گاه به تمثیل و گاه به صراحت، از اوضاع نابه‌سامان اجتماعی و سیاسی سخن گفته است. اما سیف فرغانی در قصیده‌های استوار و پرشکوه خود، بزرگ‌ترین پرخاش اجتماعی و رساترین فریاد آزادی‌خواهی را طنین افکنده است.
ما، در این مقاله، با بررسی اجمالی شرایط سیاسی و فرهنگی آسیای صغیر قرن هفتم، وضعیت زبان فارسی و شعر ایرانی و به‌ویژه شعر سیاسی ایران را تحلیل می‌کنیم، و به کوتاهی، دو رویکرد سیاسی متفاوت را در شعر فارسی قرن هفتم بیان می‌کنیم.
قبل از استیلای مغول، بلاد ماوراء النهر و خوارزم و خراسان، هر کدام از معتبرترین مراکز تعلیم و و تعلم و دارای کتابخانه‌ها و مدارس و علما بود. با حمله‌‌ی مغول تمام این مراکز ویران گردید و از آن‌همه کتاب و اهل علم و ادب چیزی باقی نماند. هجوم هلاکو دو مرکزی عمده‌ی کتاب یعنی الموت و بغداد را نیز به همین حال نشاند، در داخل ایران جز قسمت کوچک جنوب آن که به دلیل پذیرش ایلی مغول، از تخریب در امان مانده بود، مأمنی برای اهل علم و ادب به جا نماند، اما در میان ممالک اسلامی، دو منطقه‌ی دیگر یعنی روم و هندوستان غربی پایکوب ستم ستوران مغول نشده بود. امراء و سلاطین آن‌ها با قبول خراج‌گزاری و تبعیت از مغول، راه ایشان را به آن حدود سد کرده بودند. این سه ناحیه، ملجایی شد برای کسانی که از شر قتل‌عام مغول می‌گریختند و در پی محلی امن و امرائی ادب دوست می‌گشتند، بدین ترتیب هر کس می‌توانست پشت بر یار و دیار، خود را به بلاد دوردست می‌افکند که اندیشه‌ی تعرض آن قوم خون‌آشام بدان دیرتر صورت می‌بست تا مگر از طوفان بلا امان یابد.
وضع فرهنگی آسیای صغیر را در دوره‌ی اسلامی، از نظر نفوذ زبان فارسی به سه دوره‌ی مشخص می‌توان تقسیم کرد:
۱) از ‎آغاز حمله‌ی سلجوقیان تا حمله‌ی مغول.
۲) از حمله‌ی مغول تا فتح استانبول و تشکیل امپراتوری عثمانی.
۳) دوره‌ی عثمانی‌ها.
ناگفته پیداست که فرهنگ ایرانی در آسیای صغیر، ریشه‌های کهنی از ۲۵۰۰ سال پیش داشت؛ اما نفوذ واقعی فرهنگ ایرانی از سال ۴۶۳ هجری آغاز می‌شود که الب ارسلان در جنگ ملازگرد، رومانوس دیوجانس، قیصر روم شرقی را شکست داد و دروازه‌های آسیای صغیر را به روی اسلام و فرهنگ ایرانی گشود.
محیط دستگاه سلجوقیان روم یک فضای کاملاً ایرانی بود، به طوری که از ۱۶ تن پادشاهان آن خاندان ۸ تن، نام ایرانی کیانی داشتند؛ ۳ کی‌قباد، ۲ کی‌کاووس، در میان شاهزادگان آن دودمان هم به نام‌های شاهنشاه، کی‌خسرو‌شاه، جهان‌شاه، کی‌فریدون، فرامرز، سیاوش، بهرام‌شاه و کامیار برمی‌خوریم.
نگاهی به کتاب‌های تاریخ آن دوره؛ مثل «الاوامرالعلائیه» و «مسامره الاخبار» می‌رساند که و رجال آنان نیز بیش‌تر ایرانی بودند.
درباره‌ی شعر فارسی در عصر سلجوقیان روم، این قدر باید گفت که دربار آنان درست مثل درگاه محمود غزنوی، پرورش‌گاه شعر فارسی بود.( نفوذ زبان و ادبیات فارسی در قلمرو عثمانی، یغما، اردیبهشت ۱۳۴۹) دربار سلجوقیان در این سرزمین، مثل عراق و خراسان و ماوراء النهر، هم‌چنان، میعادگاه شاعران، دانشمندان و نویسندگان فارسی زبان محسوب می‌شد. از سال‌ها باز،‌ زبان فارسی، زبان دستگاه اداری نیز بود. زبان اهل دیوان، فارسی بود و علما و صوفیه و شعرا و مورخان نیز به آن زبان سخن می‌راندند و هم غالباً به همان زبان می‌نوشتند. اکثریت سکنه نیز که محترفه و بازرگانان شهر و تعداد زیادی از وزرا و مستوفیان و عمال و ارکان دولت را شامل می‌شد، زبان‌شان فارسی بود. (پله پله تا ملاقات خدا، ص۶۵)
سلاطین سلجوقی روم که، همه شعردوست بودند، با تشویق و ترغیب، علما و شعرا را به این دیار کشاندند. بعضی از آن‌ها مثل غیاث‌الدین کیخسرو اول و برادرش ملک ناصر‌الدین برکیارق شاه، هم خود شعر می‌گفتند و هم از دانش‌دوستان بودند علاوه بر سلاطین سلجوقی، حتی امرای محلی آسیای صغیر مثل فخرالدین بهرامشاه و پسرش علاء الدین داوود شاه، حکم‌رانان شهر‌های ارزنجان ولارنده نیز، پناهگاه اهل فضل و امید اصحاب دانش و ملجأ شعرا و هنرمندان بودند. (ایران و جهان، ج۱، ص۵۵۲) اما در بین همه‌ی شهرها. قونیه واقع در جنوب شرقی جلگه مرکزی آسیای صغیر، تخت‌گاه گروهی از سلجوقیان روم، از این جهت رونق بیش‌تری داشت به‌گفته‌ی دکترزرین‌کوب «هنوز یک جزیره‌ی امنیت محسوب می‌شد» (پله پله تا ملاقات خدا، ص ۶۵) این بود که صاحبان علم و صنعت بسیاری به این‌جا پناه آوردند و دربار آن‌ها میعاد‌گاه شاعران، دانشمندان و نویسندگان فارسی زبان محسوب می‌شد که از دیار خود رانده و آواره شده بودند. این مسأله، سرعت تازه‌ای به حیات علمی و فرهنگی در حال توسعه‌ی این منطقه بخشید.(شعر وادب فارسی در آسیای صغیر ،ص ۱۸ )این ادبا وفضلا در این دیار غربت نه تنها به کار و زندگی علمی خود ادامه دادند، بلکه محل استقرار خود را رونق و اعتبار خاص بخشیدند، به‌خصوص باعث ترویج زبان فارسی در این دیار گشتند.اصولاًدر قرن هفتم وهشتم در آسیای صغیر اکثر کتاب‌ها به فارسی نوشته شده ‌است همچنین در نامه‌نویسی نیز، بیش‌تر زبان فارسی به‌کار می‌رفت و چون اکثر دانشمندان و شاعران بزرگ ایرانی که پای گریز داشتند از قبیل خاندان مولوی،نجم‌الدین رازی ،اوحدین کرمانی ،ابن بی‌بی ،فخرالدین عراقی ،سیف فرغانی و … که از بد حادثه به آسیای صغیر مهاجرت کردند ،از صوفیان و عارفان بودند، آثار فارسی که پیش از آن جنبه‌ی علمی و ادبی داشت، از آن پس، رنگ عرفان گرفت و آثار گران‌بهایی در زمینه‌ی تصوف خاصه در طریقه‌ی مولویه و در آیین فتوت که گسترش فراوانی در آسیای صغیر داشت ،به وجود آمد .معرفی همه‌ی دانشمندان فارسی نویس و فارسی گوی و ذکر آثار فارسی آنان که در این دیار تصنیف گردیده در این مقوله امکان‌پذیر نیست؛ اما از میان همه‌ی آن آثار ،آثار مولوی ویاران او از همه مهم‌تر است ،شهرت ونفوذ شخصیت عظیم مولوی در دوره‌ی زندگی و عظمت تأثیر دیرپای آثارش بعد از او بر همگان روشن است و اهمیتی که اجتماعات طریقه‌ی مولویه از نظر نشر زبان فارسی داشته‌اند، خود، درخور توجه است. انسان در آرامگاه مولوی در قونیه با آن همه شعر و عبارت‌های فارسی بر در و دیوار ، خود را در فضای آشنای یاران او می‌یابد.
این سرزمین به مدت طولانی به عنوان یکی از پایگاه‌های زبان فارسی مطرح بود و زبان و فرهنگ ایرانی در عمق قلمرو عثمانی، نفوذ کرد. هنوز هم بسیاری از لغات نغز زبان فارسی بر سر زبآن‌هاست. تغییر زبان فارسی به زبان ترکی و از رسمیت انداختن آن هر چند از رونق و توسعه آن کاست، موفق به از بین بردن کامل آن در این دیار نگردید.‌
به نوشته‌ی بهار، ده‌ها سال بعد، بعضی از سلاطین آل عثمان که جای سلاجقه را گرفته بودند، خود به پارسی شعر می‌گفتند. ( ایران و جهان، ج ۲، ص ۴۰۴) از طرف دیگر این مهاجرین هم‌چنان که ادبیات فارسی را در خارج ایران منتشر ساختند، «صنایع ظریفه و سبک معماری خاص ایرانی را نیز در بلاد روم و مصر داخل نمودند و یک عده از ابنیه مصر و شام و روم در آن ایام به دست ایرانیان مهاجر بنا شده است. (تاریخ‌مغول، ص ۵۶۴) با این همه، نویسندگان معاصر، بنیان‌گذار زبان و ادب به خصوص شعر فارسی را در آسیای صغیر، خاندان جلیل مولوی دانسته‌اند، پدر مولانا ] بهاء ولد[ بر حسب بعضی روایات، به سبب حسادت و سوء ظن خوارزمشاه و به موجب اقوال دیگر، ترس یا اطلاع از تهدید مغول دست به مهاجرت زد، به سبب دعوت علاء‌الدین کیقباد، پادشاه سلجوقی روم که خود عارف مشرب بود رهسپار آن دیار گردید و مورد اکرام علاء الدین قرار گرفت. در برخی از مآخذ آمده است که سلطان گه‌گاه دست او را از روی ادب می‌بوسید. (جستجو در تصوف ایران، ص ۲۷۹)
پس از مرگ او در سال ۶۲۸ ه.ق، فرزندش مدتی در خدمت شاگردان پدر بود تا این‌که خود از پیشوایان طریقت شد. در قونیه خانقاهی بر پا کرد و در آن‌جا به ارشاد مردم پرداخت (تاریخ نظم و نثر در ایران، صص ۹-۵۸) از طرف دیگر چون بنیاد تصوف از بی‌اعتباری و ناپایداری دنیا قرار یافته بود و در این ایام مردم آن را با چشمان خود می‌دیدند و خود به خود، به طرف آن کشانده می‌شدند، موجب رونق کار مولانا می‌شد، گذشته از این مولانا در کشور روم با چند تن از شهریاران سلجوقی که در آن ملک با استقلال یا از جانب مغول به پادشاهی و فرمانروایی نشسته بودند، هم عصر بود و پادشاهان سلجوقی که از قدیم به علما و دانشمندان و مشایخ دین و پیران طریقت ارادت می‌ورزیدند نظر به قدمت خاندان و شهرت پدر و عظمت شخصی، رعایت جانب مولانا را از فرائض می‌دانستند. (تحقیق احوال و زندگانی مولانا، ص ۱۳۵) مولانا مغولان را دوست نمی‌داشت و معتقد بود که خدا برای هر تخریبی ترکان را می‌فرستد او معتقد بود که ستمگر‌ی‌ها و خونریزی‌های مغول ناشی از فرسودگی و خواب‌ماندگی دنیای شرق و ظلم و ندانم‌کاری‌های دست‌اندرکاران اداری و سپاهی و روحانی است. در اشعار وی همه‌ی وقایع تاریخی، به خصوص جنبه‌ی اجتماعی آن انعکاس یافته است. در آن‌ها تهاجم ‌مغول، شهرهای ویران شده، روستاهای نابود گشته، سرهای بریده. شحنه و خلاصه همه‌ی وجوه زندگی این عهد به نمایش گذاشته شده است. (دین و دولت در ایران، ج ۲، ص ۶۹۷) در مثنوی مولوی نیز انتقاد از حکومت‌های استبدادی و حاکمان ستمگر، غالباً در لابه‌لای مطالب صوفیانه‌ و عارفانه و در قالب داستان و قصه بیان شده است. هم‌چنان که پیش و پس از او نیز، زندگی حیوانات، تمثیلی برای زندگی بشر بوده است و کتاب کلیله و دمنه، نمونه‌ی بارز این بیان تمثیلی است و زبان تمثیل در شعر سیاسی، بیان‌گر عدم آزادی بیان است؛ گرچه این سوال ایجاد می‌شود که سیف فرغانی با مولوی هم زمان و هم‌مکان بوده است و اگر این نکته را نیز بیفزاییم که نفوذ کلام مولوی به دلیل نفوذ معنوی او، قابل قیاس با سیف فرغانی نبوده و به همین دلیل نیز، به طور طبیعی، باید مصونیت او نیز بیش از سیف فرغانی بوده باشد، این بیان غیرمستقیم توجیهی نمی‌یابد جز این که بگوییم، مولوی، به جوهر شعرناب دست‌یافته و تجربه‌ی شاعرانه به معنای خاصش، او را از پرداختن به مسائل روز در شعرش باز می‌داشته است؛ با این حال در مثنوی، داستآن‌هایی با رویکرد سیاسی پرداخته شده که از آن جمله؛ داستان «شاه ترمذ و دلقک» است: « شاه با دلقک خود به بازی شطرنج می‌پردازد، دلقک به زودی او را مات می‌کند و کیش می‌دهد، شاه او را مفصل ضرب و شتم می‌کند. در دست دوم نیز دلقک برنده می‌شود و از ترس به گوشه‌ی اتاق می‌گریزد وزیر لحاف و نمد خود را پنهان می‌کند، شاه علت را می‌پرسد و دلقک پاسخ می‌گوید:
کی توان حق گفت جز زیر لحاف
ای تو مات و من ز زخم شاه مات
با تو چون خشم‌آور آتش سجاف
می‌زنم شه‌شه ز زیر رخت‌هات
(دفتر ۵، ص ۳۲۱)
و مولوی نتیجه می‌گیرد که، در دنیای ستم شاهان، حرف حق را نمی‌توان آشکارا بیان کرد، بلکه باید در لحاف داستآن‌ها و تمثیل‌ها گفت.
و یا در داستان «شیر و گرگ و روباهی که به شکار می‌روند و گاو و بز و خرگوشی شکار می‌کنند؛ گرگ مأمور تقسیم شکار‌ها می‌شود و با وجود این که گاو را سهم شیر می‌داند و بز را سهم خود و خرگوش را سهم روباه، شیر سر او را از این توزیع ناعادلانه می‌کند و روباه از این ماجرا درس می‌آموزد و هر سه را غذای چاشت و ناهار و شام شیر می‌شمارد.
وقتی شیر از او می‌پرسد که این عدالت را از کجا آموختی؟! روباه، پاسخ می‌دهد: از سرگذشت گرگ و نتیجه‌ می‌گیرد که:
پس سپاس او را که ما را در جهان
تا که ما از حال آن گرگان پیش
استخوان و پشم آن گرگان عیان
عاقل از سر بنهد این هستی و باد
کرد پیدا از پس پیشینیان
همچو روبه پاس خود داریم بیش
بنگرید و پندگیرید ای مهان
چون شنید انجام فرعونان و عاد
(دفتر ۱، ص ۸۲)
گاه نیزانتقادهای صریح به ظالمان و عاملان آن‌ها دیده می‌شود:
چون که حکم اندر کف رندان بود
یک سواره می‌رود شاه عظیم
…چون قلم در دست غدّاری بود
چون سفیهان راست این کار و کیا
لاجرم ذوالنون در زندان بود
در کف طفلان چنین در یتیم
لاجرم منصور برداری بود
لازم آمد یقتلون الانبیاء
(دفتر ۲ ،ص ۱۴۰)
و یا بی‌اعتنایی و تحقیر شاه و صدر و میر در دو بیت زیر:
مر اسیران را لقب کردند شاه
بر اسیر شهوت و حرص و امل
عکس، چون کافور نام آن سیاه
بر نوشته میر یا صدراجل
(دفتر ۴- ص ۲۶۶)
و یا در جایی دیگر که شاهان را بنده مردم می‌داند
جمله شاهان،بنده‌ی بنده خودند
جمله شاهان، پست، پست خویش را
جمله خلقان مرده‌ی مرده خودند
جمله خلقان مست، مست خویش را
(دفتر ۱، ص ۳۶)
اما پس از مرگ معین‌الدین پروانه، این دیار دیگر شادابی گذشته را نداشت و طی زمان به سرعت روز‌های قدرت و امید را پشت‌سر می‌گذاشت و در این سال‌ها آن جزیره‌ی امنیت «تدریجاً به جزیره‌ی طوفان تبدیل می‌گشت و قدرت سلجوقیان، عرصه‌ی انحطاط و زوال می‌گشت و درخشندگی سابق را نداشت. (پله‌پله تا ملاقات خدا، ص ۲۱۷)
شاید سخنی‌ بی‌جا نباشد اگر گفته شود که اوضاع شبه‌جزیره‌ی آسیای صغیر تا این زمان، بدین حد از ضعف و نابه‌سامانی نرسیده بود. تعدادی از بزرگان حکومتی در قتل عام مغولان به هلاکت رسیده بودند. معین‌الدین پروانه، نماینده‌ی مغولان و وزیر مقتدر سلجوقی بازجویی و محاکمه شده، سپس مقتول گشته بود. غیاث‌الدین کیخسرو سوم، سلطان سلجوقی، کم‌‌سن و سال و آلت دست امراء بود، شورش‌گران پیوسته در کار آشوب‌گری بودند. در این ایام صاحب دیوان، شمس‌الدین جوینی، که از طرف اباقا مأمور «استمالت رعیت و ضبط مملکت روم، تنقیح حسابات ابواب المال و املاک و اصلاح فاسد و ارغام حاسد و تألیف شارد و دفع معاند» (جامع التواریخ، ج ۲، ص۷۷۰) گردیده بود به شبه جزیره‌ی آناتولی رسیده و به همراه قوای مغول و غیاث‌الدین کیخسرو سوم و … به سوی قونیه آمده‌، به دنبال جنگ خونینی که در حوالی قونیه در محلی به نام «صحرای موت آوا رخ داد محمد‌بیگ، برادران و عمویش به قتل رسیدند. در این زمان اباقاخان پس از پروانه، نماینده‌ی دیگری به روم فرستاد «تا آن را از یاغی محافظت نماید» ( جامع التواریخ، ج ۲ ص۷۶۹) در همین زمان است که سیف فرغانی درباره‌ی اوضاع آشفته و ظلم و جور نمایندگان و امرای مغولی در این سرزمین می‌گوید:
ظلم به هر خانه لانه کرده چو خطاف
مردم بی‌عقل و دین گرفته ولایت
عدل چو عنقا ز چشم خلق نهان بود
حال بره چون بود چو گرگ شبان بود
(دیوان، ص ۱۴۴)
در این زمان سلطان وقت سلجوقی، غیاث‌الدین کیخسرو سوم بود. او در جریانات جاری سرزمین‌های سلجوقی نه تنها نفوذ چندانی نداشت، بلکه آلتی بیش در دست امراء و رجال نبود و حکومت از آن مغولان و شحنه‌های آنان بود. برخورد مغولان با وی بیانگر آن است که آنان از این امر کاملاً مطلع بودند. پس از احمد تکودار در زمان ارغون‌خان که در سال ۶۳۸ ه.ق جانشین او شده بود، جنگ بر سر مقام و منصب و دخالت خانان مغول در امور آسیای صغیر هم‌چنان ادامه داشت.
این حوادث نشان می‌دهد که در آن تاریخ حکم‌رانان سلجوقی حتی در حد یک والی مغول نیز قدر و اعتباری نداشتند، آسیای صغیر به صورت یکی از ولایات ایلخانان درآمده بود و به صورت مقاطعه‌ به این و آن واگذار می‌شد. در زمان ارغون‌‌خان این سرزمین تیول‌گیخاتو به شمار می‌رفت. (تاریخ مغول، ص۲۳۹) ظاهراً اولین بار شمس‌الدین جوینی پس از عزل از وزارت بود که به این مقام منصوب شد و منشور حاکمی شهر سیواس را به نام او نوشتند. (جامع التواریخ، ج ۲، ص ۷۷۵)
شیرازه‌ی امور از هم گسسته بود، کارها پیشرفت نداشت، کمر مردم زیر سنگینی بار مالیات خم شده بود و بدهی مردم از بابت خراج به مغولان روز به روز انباشته‌تر می‌شد….
خانه‌ها لانه‌‌ی روباه شد از ویرانی
حاکمان دردم از او فبجر و تمغا خواهند
شهرها خانه‌ی شطرنج شده از بی‌شاهی
عنکبوت ار بنهد کارگه جولاهی
(دیوان، ص ۱۷۳)
جنگ و زد و خورد بر سر مقام و سلطنت همچنان در جریان بود نه تنها بین حکام ناتوان و ضعیف سلجوقی، بلکه بیش‌تر بین شاه‌زادگان و امراء مغولی مشاهده می‌شد تا سرانجام در سال ۶۹۴ ه. ق غازان‌خان پسر ارغون، پس از منازعات شدید و طولانی به ایلخانی رسید، او نیز حاکمانی را به این منطقه می‌فرستاد که هر یک پس از چندگاهی سر به شورش بر می‌داشتند و سرکوب می‌شدند شاهزادگان سلجوقی نیز به همین میزان در تلاش بودند که خود را از نظارت مغولان برهانند.
بدین جهت مشاهده می‌شود که از این دوره تا انقراض و فروپاشی حکومت این دودمان در سال ۷۰۷ ه.ق، حکومت چندین بار دست به دست شد؛ در حالی که از سلطنت تنها نامی برای آنان بود. ناگفته پیداست که این وضع موجبات سلب آرامش و امنیت از جامعه را فراهم می‌ساخت. سیف فرغانی که در این ایام در آقسرا زندگی می‌کرد، در قصاید متعددی که برای غازان‌خان فرستاده، از اوضاع نابه‌سامان، از خرابی و ویرانی شهرها و خانه‌ها، غارت و چپاول مردم توسط امراء مغول، شکایت کرده است. برای نمونه می‌توان به برخی از ابیات یکی از این قصائد اشاره کرد:
خسروا خلق در ضمان تواند
هیچ‌کس را نماند آسایش
...دست ایشان ز ملک کوته کن
رومیان همچو گوسپند از گرگ
همچو سگ قصد نان ما دارند
طالب سایه‌ی امان تواند
تا چنین ناکسان، کسان تواند
ور چو انگشت تو از آن تواند
همه در زحمت از سگان تواند
گربگانی که گرد خوان تواند…
(دیوان، ص ۱۸۴)
پس از مرگ غازان‌خان در سال ۷۰۳ ه.ق و جلوس اولجایتو، یکی از امراء و شاهزادگان مغول، به نام «ایرنجین» به امارت روم اعزام شد، این زمان، مقارن با حکومت غیاث‌الدین مسعوددوم، آخرین فرد از دودمان سلجوقی بود که پس از مرگ او کسی از خاندان سلجوقی به حکومت نرسید و اداره‌ی شبه جزیره‌ی آناتولی به شکل یک ولایت به «ایرنجین» واگذار شد. بدین ترتیب حکومت سلاجقه‌ی روم پایان یافت و از آن پس به دست ترکمانان افتاد که از قبل نیز چشم طمع دوخته بودند:
ترکمان خسری هر نفس از هر طرفی
برولایت بزند چون اجل ناگاهی
(دیوان، ص ۱۷۳)
سیف فرغانی را می‌توان از برجستگان شاعران سیاسی دانست که همواره زبان اعتراض و ستیزه، بر غاصبان و جباران ظالم، گشاده است. او در دورانی می‌زیست که اسباب انحطاط فکری و اجتماعی ایران از همه‌ی وجوه و در همه‌ی طبقات فراهم شده است (تاریخ ادبیات در ایران، ج ۳ ص ۲۰۱)
«هر مزوری، وزیری و هر مدبری، دبیری گشته، هر مستندفی مستوفیی و هر مسرفی، مشرفی و هر شیطانی، نایب دیوانی شده است. (تاریخ جهانگشای جوینی، ج ۱ ص۱۸)
سیف فرغانی این فساد سیاسی و اجتماعی را در قصیده‌های مختلف انعکاس داده است اما یکی از قصاید او که در دیوان نیز پس از دو قصیده‌ی ستایش خدا و مدح پیامبر قرار گرفته است، چکامه‌ای است که در آن، تمام دست‌اندرکاران ظلم و ستم و تباهی را مورد خطا بی‌سرزنش آمیز قرار می‌دهد این قصیده با مطلع:
چو روبه حیله‌ها سازی ز بهر صید عوانی
تو هم چون گربه‌ آن جایی که آن ظالم نهند خوانی
تو مرداری خوری آن گه که سگ باشد شکارتو
مگر سیری نمی‌داند سگ مردار خوار تو
آن گاه که زمینه‌ای این چنین مساعد، فراهم می‌شود. سلطانی نالایق و بی‌تدبیر، در این میدان جولان می‌کند:
ایا سلطان لشکرکش، به شاهی چون علم سرکش
چو آتش بر فروزی تو، به مردم سوختــن هر دم
به شادی می‌کنی جولان در این میدان، نمی‌دانم
که هرگز دوست، با دشمن ندیده کارزار تـو
از آن کان خس نهد خاشاک، دایم بر شرارتو
در آن زندان غم خواران که باشد غمگسار تو
ستم سلطان به دست پیشکارش جریان می‌یابد:
خری شد پیشکار تو که در وی نیست یک جودین
دل خلقی از او تنگ است اندر روز بار تو
سلسله‌ی ستم پس از سلطان به دستور‌ هامان وشی می‌رسد که آتش به خرمن درویشان زده و از غبار ظلم او، دست‌ها به سوی باران عدل حق، دراز گشته:
ایا دستور هامان‌وش که نمرودی شدی سرکش
… به گاو آرند در خانه، به عهد تو، که و دانه
به ظلم انگیختی ناگه غباری و ز عدل حق
تو فرعونی و چون قارون به مال است افتخار تو
ز خرمن‌های درویشان، خران بی‌فسار تو
همی خواهیم بارانی که بنشاند غبارتو
مستوفی دیوان سلطان نیز قلمش چون زرده ماری است که خلایق از او گریزان‌اند:
ایا مستوفی کافی که در دیوان سلطانان
… خلایق از تو بگریزند، هم‌چون موش از گربه
به حل و عقد در کار است، بخت کامکار تو
چو در دیوان شه گردد سیه‌سر زرده مار تو
قاضی حرام آشام رشوت خورنیز، از تیرطعن او در امان نیست:
ایا قاضی حیلت‌گر، حرام‌آشام رشوت‌خور
… تو را ببینند در دوزخ، به دندان سگان داده
که بی‌دینی است دین تو و بی‌شرعی شعار تو
زبان لغوی‌گوی تو، دهان رشوه‌خوار تو
اما این بی‌عدالتی و نا‌به‌سامانی، در تمام سطوح زندگی اجتماعی دیده می‌شود، راستی و صداقت، رخت بربسته و بازار خون آشامان و مزوران، پررونق گشته:
ایا بازاری مسکین، نهاده در ترازو دین
چو سنگت را سبک‌کردی، گران زان است بارتو
و درویش رعناوشی که از این آشفته بازار، بیش از همه سود می‌جوید:
ایا درویش رعناوش، چو مطرب با سماعت خوش
به نزد ره روان بازی است رقص خرس‌وار تو
مشاهده‌ی این ناملایمات، زبان او را هم‌چون ناصرخسرو، پرخاش‌گر و عتاب‌آلود می‌کند و سیف در آخرین بیت این قصیده، به درشت‌ناکی زبان خود اعتراف می‌کند:
چو تیز آهنگ شد قولت، نباشد سیف فرغانی!
غزل‌سازی در این پرده که باشد دست یارتو
( دیوان، ص ۱۳)
در شعر او، فریاد عشق به آزادی انسان شکست‌خورده و هستی بر باد شده، انسان تحقیر‌شده‌ی زیر دست قرار گرفته، موج می‌زند. او، شاعری، انقلابی است و بسیاری از قصایدش، آیینه‌ی تمام نمای عصر محنت‌بار اوست. او در بیت‌های مؤثر قصاید خویش، به وضع دردانگیز و دل‌گداز انحطاط عمیق اجتماعی و واژگون شدن همه‌ی اصول اجتماعی و دین و کاسد‌شدن بازار علم و هنر و راستی و مروت و رواج نامردمی و ناراستی و سفاهت اشاره می‌کند. (تاریخ ادبیات، ج ۳، ص۷۸)
شاید بتوان گفت که شهامت و صراحت او در تاریخ‌ادبیات ما نظیر ندارد، آنگاه که با قدرت پولادین کلام خود، امیر سست‌رای بی‌تدبیر را به تحقیر می‌کشاند:
به نزد همت من خردی ای‌ بزرگ امیر
امیر سخت دل سست رای بی‌تدبیر
(ص ۱۲۰)
امیرانی که چون مهره‌ی شطرنج از پی بازی حکام مغول، چندگاهی بر صفحه‌ی سیاست، ظاهر می‌شوند:
چو شطرنج از پی‌بازی است، هر شاهی که می‌بینم
مریز آب رخم را و ز شاهان بی‌نیازم کن
و به شاعران دیگر نیز سفارش می‌کند که:
از ثنای امرا نیک نگه‌دار زبان
گرچه رنگین سخنی، نقش مکن دیواری
(ص ۲۴)
و سرانجام با قلبی پر امید، آرزوی همه‌ی انسآن‌های آزادی خواه را در قصیده‌ای ماندگار، ثبت می‌کند:
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
وین بوم محنت، از پی آن، تا کند خراب
باد خزان نکبت ایام ناگهان
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
… ای دوستان خوهم که به نیکی دعای سیف
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
بر دولت آشیان‌ شما نیز بگذرد
بر باغ و بوستان شما نیز بگذرد
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
یک روز بر زبان شما نیز بگذرد
(دیوان، ص ۱۳۷)
دکتر قدسیه رضوانیان، استادیار، عضو هیأت علمی دانشگاه مازندران
منابع
۱- اقبال آشتیانی، عباس؛ تاریخ مغول، تهران، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، ۱۳۴۷.
۲- بیانی، شیرین؛ دین و دولت در ایران عهد مغول؛ ج ۲، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۷۱.
۳- خسروشاهی، رضا؛ شعر و ادب فارسی در آسیای صغیر تا سده‌ی دهم هجری؛ تهران، دانش سرای عالی، ۱۳۵۰.
۴- رشیدالدین فضل‌الله همدانی؛ جامع‌التواریخ؛ به کوشش بهمن کریمی؛ تهران، چاپ اقبال، چاپ سوم، ۱۳۶۳.
۵- ریاحی، محمدامین؛ مقاله ی نفوذ زبان وادبیات فارسی درقلمروعثمانی ، مجله ی یغما، ش۲اردیبهشت ۱۳۴۹.
۶- زرین‌کوب، عبدالحسین؛ پله پله تا ملاقات خدا؛ تهران، انتشارات علمی، چاپ سوم، ۱۳۷۱.
۷- ــــــــــــــــــــــــــــ جستجو در تصوف ایران، تهران، امیرکبیر، ۱۳۷۰.
۸- سیف فرغانی؛ دیوان؛ با تصحیح و مقدمه‌ی ذبیح‌الله صفا؛ تهران، انتشارات فردوس، ۱۳۶۴.
۹- فروزان‌فر، بدیع‌الزمان؛ رساله در تحقیق احوال و زندگانی مولانا جلال‌الدین محمد، مشهور به مولوی، تهران، انتشارات زوار، چاپ دوم، ۱۳۳۳.
۱۰-مولوی، جلال‌الدین محمد؛ مثنوی؛ به کوشش کریم زمانی؛ اطلاعات، ۱۳۷۶.
۱۱- نفیسی، سعید؛ تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان‌ قرن دهم هجری‌، فروغی، ۱۳۴۴.
۱۲- نوایی‌، عبدالحسین؛ ایران و جهان، ج ۱، از مغول تا قاجاریه، تهران، نشر هما، ۱۳۷۰.
منبع : ایراس