دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا


یک‌بار انقلاب فرهنگی کافی بود


یک‌بار انقلاب فرهنگی کافی بود
شاید این هم از مشكلات شهرت باشد. از خیل كسانی كه ۱۸ سال پیش خواسته و ناخواسته درگیر انقلاب فرهنگی شدند یكی هم عبدالكریم سروش بود، اما هربار كه پای انقلاب فرهنگی به وسط می‌آید نام او در راس این افراد قرار می‌گیرد. به قول خودش گویی آن ستاد تنها یك عضو داشت و آن هم عبدالكریم سروش بود.
انقلاب فرهنگی به‌عنوان سیاستی فراگیر كه ابتدایی‌ترین پیامدش بسته‌شدن دانشگاه‌ها بود، علی‌القاعده نمی‌توانست با محوریت یك یا چند نفر معدود پا گرفته باشد. پاسخ سروش به پرسش از نقشش در انقلاب فرهنگی مشخص است: «ستاد انقلاب فرهنگی نه به‌منظور بستن دانشگاه‌ كه به قصد بازگشایی آن تشكیل شد.»
گرچه بعید نیست كه سروش هم در گرماگرم انقلاب فرهنگی مرتكب اشتباهاتی شده باشد، اما اشتباه بزرگتر را به گمانم آنانی می‌كنند كه برای خلاص‌كردن خود از سابقه‌ای كه بر دوش‌هایشان سنگینی می‌كند، در تمام نادرستی‌ها تنها نام یك نفر را به یاد می‌آورند. محدودكردن تمام كاستی‌ها به یك واقعه و تقلیل تمام نام‌ها به یك نام، فراموش‌كردن بخشی از تاریخ است.
آیا این خود اشتباه بزرگی نیست؟ این را هم یادمان نرود، طرح سابقه سروش در انقلاب فرهنگی بیش از آنی كه به نیت كشف حقیقت‌ در سال‌های اول انقلاب باشد، پاسخی بوده به فعالیت روشنفكرانه او. در این میان هم دستجاتی از قدرت كه انتقادات او را برنمی‌تابیدند هم دیگرانی از صنف روشنفكران كه هژمونی روشنفكران دینی را تاب نمی‌آوردند در استفاده از این حربه شریك بوده‌اند.
وقتی با او تماس گرفتم تا نظرش را در باب سیاست‌های دولت نهم در مورد دانشگاه بپرسم، آشكارا معلوم بود از این كه نامش با انقلاب فرهنگی گره خورده، آزرده است. سروش كه پیش از این بسیار درباره نقش خود در ستاد انقلاب فرهنگی گفته بود، این بار خواست تا از نقش دیگران گفته شود.
برای گفت‌وگو با دكتر سروش دلایل دیگری هم وجود داشت. شركت او در سمینار یك‌روزه «اسلام و دموكراسی»، انتشار كتابی جدید از او با نام «ادب قدرت، ادب عدالت» و نقدهای اخیر بر رویكرد جدید او از جمله این دلایل بودند. پاسخ‌های سروش به این دسته پرسش‌ها را در روز‌های آینده در صفحه اندیشه خواهید خواند.
● آقای دكتر سروش! همانطور كه اطلاع دارید دولت جدید سیاست‌های سختگیرانه‌ای نسبت به نهاد دانشگاه و اساتید – به‌خصوص اساتیدی كه همفكر دولت نیستند – در پیش گرفته است. از جمله اینكه رئیس‌جمهور از دانشجویان خواسته‌اند بر سر دولت فریاد بزنند و اخراج اساتید سكولار و لیبرال را درخواست كنند. در مرحله جدید این سیاست‌ها، زمزمه انقلاب فرهنگی دوم هم برخاسته است. تحلیل شما از این روند جدید چیست و فكر می‌كنید چه نتایج و عواقبی داشته باشد.
به‌ نام خدا. من مجبورم پاره‌ای سخنان نسبتا درشت بگویم. اولا درباره آقای رئیس‌جمهور من تاكنون اظهارنظری نكرده‌ام اما اكنون باید بگویم این‌گونه اظهارنظرها را در هیچ‌ زمینه‌ای جدی نمی‌گیرم. مخصوصا وقتی كه به قصه دانشگاه می‌رسد. من چند سخنرانی ایشان درباره انرژی اتمی را شنیده‌ام. من تعجب می‌كنم كسی كه استاد دانشگاه، آن هم در رشته‌های مهندسی است و قاعدتا باید حجم عظیمی از ریاضیات و... خوانده باشد، اینچنین سخنانی درباره انرژی اتمی بگوید.
این سخنان نشان می‌دهد كه اگر قرار باشد انقلابی در دانشگاه‌ها صورت بگیرد – كه من هم معتقدم باید صورت بگیرد – آن انقلابی است آموزشی و از پایین به بالاست تا فارغ‌التحصیلان بهتری از دانشگاه بیرون آیند. اما انقلاب فرهنگی – به معنایی كه امروز در جامعه ما درك می‌شود – یك بار در كشور رخ داد و همان یك بار كافی است. همانطور كه انقلاب هم یك بار رخ داد و همان یك بار كافی است.
انقلاب چه از جنس فرهنگی و چه از جنس سیاسی، چیزی نیست كه در یك نسل دو بار یا چند بار تكرار شود. آنچه هم كه در سال ۱۳۵۸ در كشور رخ داد حقیقتا نه انقلاب بود و نه فرهنگی. نزاعی میان جناح‌های مختلف در دانشگاه بود و هر كدام می‌خواستند كه دانشگاه را به نفع خود مصادره كنند و نهایتا هم جناحی كه به قدرت و حكومت وابسته بود در این نزاع پیروز و دانشگاه‌ها در نتیجه آن نزاع بسته شد. و البته باید بگویم كه جناح پیروز در پیروزی خود از اهرم‌های غیرقانونی نیز بهره برد. ستاد انقلاب فرهنگی نه برای بستن كه برای بازگشایی یا به‌گشایی دانشگاه‌ها تشكیل شد.
كوشش ستاد معطوف به آن بود كه هرچه زودتر دانشگاه‌ها را باز كند و پس از یك سال‌ونیم به این مقصود رسید. آنچه امروز در دانشگاه‌ها می‌گذرد دورانی است كه من امیدوارم هرچه زودتر به پایان برسد و دانشجویان ما روی آزادی را بببینند و بتوانند آزادانه در پی حقیقت دوان شوند. وقتی كه در دوران آقای هاشمی‌رفسنجانی بر من سخت می‌گرفتند و از تدریس در دانشگاه محروم كردند من به ایشان نامه‌ای نوشتم و در آن نامه درددل خود و دانشگاهیان را آوردم و به ایشان هشدار دادم كه دانشگاه‌ها در فشار شدید هستند و از این دانشگاه‌ها انتظار عالمان بزرگ نداشته باشید. در انتهای نامه این شعر را از هوشنگ ابتهاج آوردم كه:
یك دم نگاه كن كه چه بر باد می‌دهی/چندین هزار امید بنی‌آدم است اینباز این چه ابر بود كه ما را فرو گرفت/تنها نه من، گرفتگی عالمی است اینامروز من به چشم خود می‌بینم كه شرایط از آن روز خزانی‌تر است بلكه زمستانی شده و با كمال تاسف باغبانان در خواب‌اند.
● همانطور كه گفتید فشارها بر دانشگاه‌ها امری مسبوق به‌ سابقه است. به نظر شما چرا با تمام این فشارها كه بوده است باز عده‌ای به همین وضعیت دانشگاه‌ها هم راضی نیستند؟
آنها می‌كوشند دانشگاه را زیر سلطه خود بگیرند. آنها با هیچ‌گونه آزادی بر سر مهر نیستند. همه چیز را تا آنجا می‌پسندند كه زیر مهمیز و سلطه آنها باشد. اگر جایی از این سلطه سرپیچد با تمام قدرت آن را می‌كوبند. آنها دانشگاهی مهارشده و سربه‌زیر می‌خواهند كه حتی در دانش جستن هم سربه‌زیر باشد.
همان را بگوید كه بزرگ‌ترها می‌گویند و می‌خواهند. چنین دانشگاهی حقیقتا دانشگاه نیست. ما هنوز مفهوم درستی از دانشگاه نداریم. دانشگاهی كه از یك‌سو می‌بایست با صنعت و توسعه همراه باشد و از طرف دیگر با آزادی. چنین چیزی همچنان در بوته اجمال و اهمال است. من جایی نوشته‌ام كه روزی كه ریختند و پاره‌ای از اساتید را تحت‌عنوان دینداری كتك ‌زدند، هیچ‌گاه حوزه علمیه حركتی نكرد و این در حافظه دانشگاهیان مانده است.
من امیدوارم كه حوزه‌های علمیه و روحانیون بزرگ گذشته را جبران كنند و با دانشگاهیان از سر همدردی و همدلی وارد شوند و سقفی را كه بر سر آزادی دانشگاه زده‌اند، بردارند.
این روزها – هم به مناسبت سالگرد انقلاب فرهنگی و هم به‌واسطه زمزمه‌های انقلاب فرهنگی دوم – اشاراتی به جریان انقلاب فرهنگی در ۱۸ سال پیش می‌شود. بعضا از نقش شما صحبت به میان می‌آید كه یكی از آخرین این اظهارات، خاطرات چاپ شده دكتر كاتوزیان است كه به مباحثی كه با شما داشته‌اند اشاره شده است. در ‌این‌باره توضیح دهید.
اولا شورای انقلاب فرهنگی همچنان ادامه دارد و اگر قرار باشد انقلاب فرهنگی دومی اتفاق بیفتد قاعدتا به دست همین شورای انقلاب فرهنگی خواهد بود. نكته دوم اینكه شورای انقلاب فرهنگی اول – به تعبیر شما – هنگامی تشكیل شد كه دانشگاه‌ها بسته شده بود. ستادی به فرمان آیت‌الله ‌خمینی مركب از هفت نفر تشكیل شد كه دانشگاه‌ها را بازگشایی كنند.
ستاد مكلف به بستن دانشگاه‌ها نبود و این خطایی است كه من در پاره‌ای از نوشته‌ها می‌بینم. سوم اینكه ستاد متشكل از هفت نفر بود و من در اغلب بحث‌هایی كه امروزه می‌شود می‌بینم مساله چنان مطرح می‌شود كه گویی ستاد انقلاب فرهنگی یك نفر داشت آن هم عبدالكریم سروش بود.
یك وظیفه هم داشت آن هم بیرون كردن دانشگاهیان بود. هر دو ادعا بسیار جفاكارانه و دروغ‌زنانه است. این دروغ تاریخی باید افشا شود. در ستاد انقلاب فرهنگی، آقایان جلال فارسی – كه بسیار هم تند بود – دكتر علی شریعتمداری، دكتر حسن حبیبی، دكتر باهنر، ربانی املشی و شمس آل‌احمد بودند. شمس آل‌احمد به‌زودی كنار كشید و آقای باهنر هم شهید شدند.
آقای ربانی‌املشی، مسوول روحانی تصفیه استادان بودند كه مرحوم شدند. بعدا افراد تازه‌ای آمدند، از جمله آقای احمد احمدی‌ كه تا امروز هم در شورا حضور دارند – دكتر داوری، دكتر پورجوادی و... . همچنین مایلم یادآوری كنم كه وزیر علوم هم آن زمان عضو شورای انقلاب فرهنگی بود. ابتدا دكتر عارفی و بعد به مدت طولانی آقای دكتر نجفی و از قضا مسوول تصفیه‌های وزارت علوم بود.وقتی من آخرین بار از وزارت علوم پرسیدم، آنها در گزارشی محرمانه به من گزارش دادند كه ۷۰۰ نفر از اساتید تصفیه شده‌اند. این گزارش‌ها و آمارها مطلقا در اختیار ما نبود.
● یعنی شورا هیچ تاثیری در تصفیه‌ها نداشت...
خیر. به‌هیچ‌وجه. آقای املشی ابتدا نظارتی داشت ولی ایشان هم كناره گرفت.
ایشان در چه مقامی بر تصفیه‌ها نظارت داشت. شخصا دخالت می‌كرد یا به عنوان عضو شورا...
بله. ایشان عضو شورا بودند.
● آیا ایشان به شما در شورا گزارش می‌دادند؟
نخیر. گزارش هم نمی‌دادند. البته ایشان از سمت خودشان هم ناراضی بودند. حتی به ما گفتند، جامعه مدرسین هم به ایشان اعتراض كرده است چون حوزه بدنام می‌شود. یعنی اینكه آقایان همان زمان هم این ملاحظات را داشتند.
● خود آقای املشی با تصفیه‌ها موافق بودند؟
به دلیل صحبت‌هایی كه با ایشان شده بود دیگر كراهت داشتند. اما كسانی ایشان را دوره كرده بودند. یكی از افرادی كه ایشان را دوره كرده بود، دكتر مهدی گلشنی بود كه هم‌اكنون عضو شورای انقلاب فرهنگی است.
غرضم تفصیل ماجرا نیست. تنها می‌خواهم به این نكته اشاره كنم اگر تصفیه یا كار خلافی بوده كه در شورا انجام شده است، همه بودند. آقای شریعتمداری بود، آقای فارسی بود كه با تصفیه‌ها همراه بود و ارتباط مستقیم هم با اسدالله لاجوردی داشت. یك جناح‌هایی در كشور مایلند اولا شورای انقلاب فرهنگی را در تصفیه اساتید خلاصه و ثانیا اعضای آن را هم در وجود بنده خلاصه كنند. یك نفر اسم از آقای شریعتمداری یا آقای احمدی نمی‌برد كه اتفاقا ایشان هم بسیار موافق تصفیه‌ها بودند. اصلا شورای انقلاب فرهنگی همین الان وجود دارد و اعضایش معلوم‌ هستند.
اینها مسوول اتفاقاتی هستند كه در طول این ۲۰ سال در دانشگاه‌ها رخ داده است و هیچ‌كس به نقش آنها اشاره نمی‌كند و با آنها مصاحبه نمی‌كنند. اگر مسوولیتی است بر دوش همه است. من تعجب می‌كنم تنها شخصی كه از اعضای اولیه ستاد كه هنوز در شورا عضویت دارد‌ آقای شریعتمداری است. یك نفر نام از ایشان نمی‌برد. حتی كسی مثل آقای زیباكلام كه بارها از انقلاب فرهنگی حرف زده است. اینجا باید بگویم كه ایشان نه صادق‌اند و نه كلام زیبا می‌گویند.
ایشان چندین‌بار از انقلاب فرهنگی سخن گفته، گویی كه از مسوولان اصلی آن بوده و من به شما می‌گویم كه مطلقا چنین نبوده است و هر بار هم به گونه‌ای حرف می‌زند كه در ستاد با من نشسته و مباحثه كرده و ایشان طرفدار آزادی استادان بوده و من مخالف بوده‌ام. مطلقا چنین چیزهایی دروغ است. من یك بار هم ایشان را در ستاد انقلاب فرهنگی ندیده‌ام. ایشان چندین‌بار چنین سخنانی را در روزنامه‌های «ایران» و در «رادیو فردا» گفته‌اند و برای خودش اعتباری كاذب كسب كرده‌اند.چنانكه زمانی هم مدعی شده بودند نماینده دولت موقت در كردستان بودند كه وقتی این ادعا با تردید و انكار مواجه شد، از اثبات این مدعا نیز درماندند. دائما می‌گوید كه توبه كرده است. در حضور مردم هم این را می‌گوید كه او را ببخشند و او را بستایند. از هیچ كس دیگری نام نمی‌برد و تنها می‌گوید این تصفیه‌ها جلو چشم عبدالكریم سروش صورت می‌گرفت و او هیچ نمی‌گفت.
بارها گفتم كه فعالیت ما هیچ به ربطی به تصفیه‌ها نداشت ولی به فرض كه این تصفیه‌های ناصواب هم با اطلاع ما بوده است. اینها جلو چشم آقای شریعتمداری هم بوده، جلو چشم آقای جلال‌الدین فارسی هم بوده. ماجراهایی كه بعد بر سر دانشگاه آمد جلو چشم‌ آقایان احمدی و داوری و گلشنی بود.
چرا نامی از آنها نیست. آقای شریعتمداری مرا از فرهنگستان علوم و آقای گلشنی از انجمن حكمت اخراج كرد، هیچ‌كس نامی از آنها نمی‌برد. من با بررسی تاریخی و كشف حقیقت نه‌تنها هیچ مساله‌ای ندارم بلكه آرزو می‌كنم روزی تمام نقاط ابهام تاریخ معاصر ما روشن شود و نقش صواب و ناصواب هركسی بر آفتاب افكنده شود ولی درباره این نحوه مواجهه با مساله باید بگویم كه گویی خطی از جایی آمده و كسانی به چشمداشت پاداش، سخنان دروغی را تكرار می‌كنند و متاسفانه مطبوعات هم آنها را چاپ می‌كنند.
نكته دیگر درباره مطلبی كه دكتر كاتوزیان گفته‌اند: اولا من هیچ‌گاه از تمثیل «خاموش كردن ماشین معیوب برای تعمیر» استفاده نكرده‌ام. این تمثیل متعلق به دكتر حسن حبیبی بود. ثانیا هیچ‌گاه ایشان را به مناظره فرانخوانده‌ام. ثالثا از حقوقدانی مثل ایشان انتظار نداشتم كه بدون تحقیق بنده را نظریه‌پرداز و علمدار فكر تعطیلی دانشگاه‌ها بخوانند. رابعا در مورد اخراج ایشان هم بد نیست یادآور شوم كه وقتی من خبردار شدم ایشان را از كار منفصل كرده‌اند از ایشان طرفداری كردم.
شاید خطای حافظه یا دلایل دیگر در میان بوده كه ایشان چنین چیزهایی گفته‌اند. خامسا برخلاف ادعای ایشان از ستاد انقلاب فرهنگی بركنار نشدم بلكه به دلیل مشاهده پاره‌ای از بی‌رسمی‌ها – كه در جای دیگر شرح آن را آورده‌ام- رسما استعفا دادم. سادسا در آن جلسه‌ای كه آقای كاتوزیان به آن اشاره می‌كنند فرد سوم جلال‌الدین فارسی بود و علت ناراحتی اساتید هم از این قرار بود كه اساتید حاضر، به تسخیر سفارت آمریكا اعتراض داشتند و جلال‌الدین فارسی در پاسخ گفت كه هر كه مخالف این عمل باشد، صهیونیست است؛ سخنی كه اساتید را خوش نیامد.
در مورد آقای محمد ملكی هم باید بگویم متاسفم كه ایشان هنوز اخراج دكتر نصر را از دانشگاه توجیه می‌كند. من كاری به آنكه چه كسی این كار را كرد، ندارم اما در مورد خودم و ایشان باید بگویم كه من یك بار ایشان را دیده‌ام. ایشان با جمعی از اساتید به شورای انقلاب فرهنگی آمدند. اتفاقا رئیس جلسه آقای شریعتمداری بود. من هم در كنار ایشان نشسته بودم و حرفی نمی‌زدم. چون من تازه از خارج برگشته بودم و اصلا از اوضاع دانشگاه‌ها خبری نداشتم، اساتید را نمی‌شناختم و معمولا در این جلسات حرفی نمی‌زدم و گوش می‌كردم تا از مجموع صحبت‌ها، قضایا برای من روشن شود.
آقای ملكی تقریبا تمام جلسه را در اختیار گرفت و سخنرانی مفصلی درباره حقیقت انقلاب در علم و انقلاب در فرهنگ، آن هم از مواضع تندروانه چپ كرد. یك ذره شفقت نسبت به اساتید در صحبت‌های او نبود. از حقیقت مباحث صحبتی نمی‌شود. گویی هركس كه به ستاد انقلاب فرهنگی می‌آمده تنها مرا می‌دیده و تنها از من پاسخ می‌شنیده است. به هیچ وجه نمی‌خواهم بگویم من در ستاد نبوده یا هیچ‌كاره بوده‌ام و گناهان به گردن دیگران است.
من به نحوه گزارش این افراد اعتراض دارم. گویی همه بدی‌ها متوجه من است و هیچ نیكی صورت نگرفته است. اینجا می‌خواهم به این نیكی‌ها هم اشاره كنم. یك قلم خدمتی كه ستاد انقلاب فرهنگی كرد و اتفاقا من آن را انجام دادم همین قصه تاسیس نشر دانشگاهی بود. شما می‌توانید از آقای پورجوادی كه به مدت ۲۰ سال مسوول نشر دانشگاهی بودند بپرسید كه چه كسی از ایشان دعوت كرد، ماجرا را با او در میان گذاشت و تا آخر كار از او پشتیبانی كرد. حتی خلاف قوانین كشور من به ایشان اجازه دادم كه درآمدهای ارزی‌شان را وارد كشور نكنند تا دست‌شان در خریدهای مركز نشر آزاد باشد.
ما از تشكیل انجمن اسلامی در مركز نشر جلوگیری كردیم چون در آن زمان و در آن فضا، انجمن اسلامی هرجا كه تشكیل می‌شد كاری نداشت جز تخریب. ما بسیار از این مركز حمایت كردیم تا پا گرفت. به مدت ۲۰ سال هم سرپا بود و همین جا من از خدمات آقای پورجوادی تجلیل می‌كنم و ثبات مدیریت در آنجا باعث شد كه نهادی ریشه‌دار پا بگیرد.
این از خیرات و بركات بود و پاره‌ای افراد نمی‌خواهند این دستاوردها را ببینند. در مورد تصفیه‌ها من هیچ چیز نمی‌گویم چون در این باب زیاد حرف زده‌ام. اگر كسی دنبال كشف حقیقت است چرا با دیگران مصاحبه نمی‌كند. چرا به اعضای دیگر ستاد مصاحبه انجام نمی‌گیرد تا از لابه‌لای سخنان آنها، حرف متعارضی اگر باشد عیان شود و حقیقت مشخص شود.
من به دوستانی كه مایلند پی به حقیقت برند پیشنهاد می‌كنم كه با همه اعضای ستاد، با اخراج‌شدگان و با اعضای گروه‌های متعارض آن سال‌ها گفت‌وگو كنند تا حقیقت، مكشوف شود. نه اینكه فقط با من مصاحبه شود یا در مورد من مطلب نوشته شود. با آقای نجفی، احمد احمدی و جلال فارسی مصاحبه كنید.
آقای احمدی و آقای فارسی از موافقان شدید تصفیه‌ها در دانشگاه‌ها بودند. لابد آنها هم دلایلی داشتند. مخصوصا آقای جلال‌الدین فارسی كه یادم هست آن روزها من اعضای ستاد انقلاب فرهنگی را وادار می‌كردم كه هر هفته یا هر ماه به یكی از دانشگا‌ه‌ها سر بزنیم. آنها كراهت داشتند ولی من معتقد بودم به دانشگاه‌ها برویم و با اساتید صحبت كنیم تا این حرف نباشد كه اعضای ستاد پشت درهای بسته تصمیم‌گیری می‌كنند.
یك نوبت آقای حبیبی آمد و دیگر نیامد. چند نوبت من و آقای شریعتمداری و دیگران رفتیم. یك نوبت كه به دانشگاه شهید بهشتی رفته بودیم با اساتید صحبت كردیم. آنجا یكی از اساتید كه او را به درستی به یاد دارم- آقای خدایی كه استاد شیمی بود- از جا برخاست و گله كرد و گفت كه در زمان بسته شدن دانشگاه‌ها با ما چنین و چنان می‌كنید.
از جمله گفت كه شما ما را اذیت می‌كنید. وقتی ایشان نشست آقای فارسی زمام سخن را به دست گرفت و گفت ما احتیاج نداریم كسی را اذیت كنیم. اگر لازم باشد […] با همین صراحت. ایشان اینچنین مزاجی داشت.
● می‌خواستم بپرسم پیش از بسته شدن دانشگاه‌ها، شما چه نظری درباره دانشگاه‌ها داشتید؟
حقیقت این است كه دانشگاه‌ها قبل از بسته شدن، دانشگاه‌ نبودند. اصلا زمان، زمان انقلاب بود. هیچ چیزی آن نبود كه می‌بایست باشد. من همان زمان در دانشگاه تدریس می‌كردم. كلاس درستی تشكیل نمی‌شد. هر روز تظاهرات بود. گروه‌های مختلف سیاسی و چریكی به دانشگاه آمده و بساط گسترده بودند.
هر روز دانشجویان به بانگی روان می‌شدند. عمدتا كلاس‌‌ها تشكیل نمی‌شد. دانشجو سر كلاس بود اما به قول معروف «من در میان جمع و دلم جای دیگر است.» این مقتضای انقلاب بود و همه چیز حالت نیم‌بند داشت و در حال شكل‌گیری بود. با این همه، من نه در جریان بستن دانشگاه‌ها بودم- ولو با وضعیتی كه داشت- و نه با آن موافق بودم.
● تحلیل و راه‌حل شخصی شما برای این مسائل چه بود. آیا جایی سخنرانی یا توصیه‌ای هم كردید؟
نه‌خیر، راستش این انقلاب فرهنگی بسیار ناگهانی رخ داد و من اصلا خبر نداشتم كه بناست چنین اتفاقی بیفتد. در ستاد انقلاب فرهنگی هم برخی اعضا مانند آقای حبیبی و آقای شمس آل‌احمد از نقش احزاب سیاسی در پشت پرده انقلاب فرهنگی سخن می‌گفتند. بعدها البته ما جلسه‌ای با آقای هاشمی داشتیم. پاره‌ای از مشكلات در كار ستاد پیش می‌آمد كه ما را به آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای ارجاع می‌دادند و ما جلساتمان را در نزد این دو نفر تشكیل می‌دادیم.
یك بار آقای هاشمی در این جلسات گفتند كه «بله ما با بسته شدن دانشگاه‌ها موافق بودیم اما به این معنی كه این بسته شدن تنها به مدت چند ماه باشد نه چند سال.»یعنی به ما فهماندند كه دانشگاه‌ها به سرعت باز شود. شخص امام نظرشان این بود و ما هم همین نظر را داشتیم. معلوم بود كه ماجرای بسته شدن دانشگاه‌ها با این بزرگان در میان گذاشته شده بود اما گویا ایده‌ها مختلف بوده است.
بعد از بسته شدن دانشگاه‌ها ما از برخی اساتید و دانشجویان می‌شنیدیم دانشگاه باید دو سال بسته بماند تا اصلاح كامل شود. ما این مساله را نزد امام بردیم و ایشان رای موافق نداشتند و گفتند دانشگاه‌ها باید هرچه سریع‌تر باز شود. ما از ایشان خواستیم در یكی از سخنرانی‌های عمومی‌شان رای‌شان را بگویند چون دانشجویان و تندروها این سخن را از ما نمی‌پذیرفتند. وقتی ایشان در سخنرانی عمومی این مساله را گفتند جاده قدری باز شد و ما دانشگاه‌ها را به سمت باز شدن هدایت كردیم.
متین غفاریان
منبع : روزنامه هم‌میهن