جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

مرغ و خروس


مرغ و خروس
● خروس
قوقولی قوقوی خروس در وهله اول ابراز میل جنسی است که از غریزه تولید نسل نشئت می‌گیرد. آواز خوانی برای جلب همسر تقریبا در میان همه پرندگان وجود دارد. اما هنوز نمی‌دانم که خروس به چه محرکی سپیده صبح بیدار می‌شود و می‌خواند. شاید این عادت ناشی از ده‌ها هزار سال زندگی مشترک با انسان باشد. عادتی که البته زمانی بسیار مفید و حتی ضروری بود، امروز در زندگی شهرنشینی اما باعث و بانی جدایی انسان از خروس و پایان زندگی مشترک دراز مدت‌اشان شده‌است.
زیبایی خروس بی‌نظیر است و فقط منحصر به فرم و رنگ نیست. زیبایی او جلوه درونی هم دارد.
● خروس و فلسفه مردانگی
بچه که بودم خروس قرمز رنگی داشتم که روزها می‌رفت بیرون. همسایه ما هم مرغ سفیدی داشت. این دو تمام روز با هم می‌گشتند. خروس من دانه که پیدا می‌کرد مرغ را صدا می‌کرد. مرغک هم به یک چشم زدن می‌رسید و بدون رودربایستی دانه‌ها را می‌خورد و یک آب هم رویش.
شب خروس من گرسنه و تشنه به خانه می‌امد. دستم را پر از دانه می‌کردم و او مثل قحطی‌زده‌ها می‌خورد. همینطور که می‌خورد به چشمهای صافش نگاه می‌کردم و سر در‌نمی‌اوردم که چرا این گرسنگی و تشنگی را بر خود هموار می‌کند. غروب‌ها، وقتی می‌دیدم به محض تاریک شدن هوا مرعک چطور مثل برق و باد، انگار که دنبالش کرده‌اند، خروس را ول می‌کرد و با چینه‌دان پر دوان دوان راهی خانه‌اشان می‌‌شد وحتی پشت‌سرش را هم نگاه نمی‌کرد، غصه‌ام می‌شد. خروس گرسنه و تشنه من که تمام روز را جنتلمن‌وار به خود باد می‌کرد و شق و رق و اتو کشیده مواظب مرغک بود، در این لحظات حیران می‌ماند.
لحظ‌اتی پس از ناپدید شدن مرغک هم می‌ماند و به مسیر فرارش نگاه می‌کرد و بعد با شانه‌های آویخته راهی خانه می‌شد. به خانه که می‌امد خودمانی‌تر می‌شد، دیگر آن حالت عصا قورت داده را نداشت و در نبود مرغک لزومی نمی‌دید که مرتب با عضلاتی به نهایت کشیده و اعصابی کشیده‌تر از آن راه برود و قیافه بگیرد. وقتی نوکش را با اشتها توی دانه‌های میان مشتم می‌کرد و تا سرحد خفگی منقارش را از دانه پر می‌کرد من به چشمهای صافش نگاه می‌کردم. نمی‌فهمیدم که مرغک بی‌رنگ و جلا چه جادویی بر او اعمال می‌کند تا هر روزش به زحمت و گرسنگی بگذرد.
به مادرم هم که گفتم با خنده‌ای عجیب که خالی از عشوه‌ای زنانه نبود گفت: "مرد همین جور باید باشد دیگه" که باز هم چیزی دستگیرم نشد که چرا؟ به خون مرغک تشنه بودم آن روزها:) هنوز مانده بود تا به سرّ این جادو پی ببرم...
شاید آن چیز که خروس را متمایز می‌کند وجود آن جبروت خدایگونه در موجودی به غایت آسیب‌پذیر است. روحی که با توانایی‌های جسمش در تعارضی آشکار است. خروس حیوانی نیرومند نیست، ابزاری کارا برای دفاع از خود ندارد و سرنوشتش از پیش رفم خورده و به قابلمه جوشان ختم می‌شود تا غذایی معمولی بر سر سفرهای باشد، ولی با این همه چنان پرابهت بر زمین راه می‌رود که گویی مسئولیت تمام مرغ‌های دنیا را به او واگذار کرده‌اند. این حماقت معصومانه و بدون حسابگری زیبایش می‌کند.
● مرغ هم زیباست، اما...
مرغ اما تفاوتی آشکار با خروس دارد. مرغ‌هاعاقل هستند. عملگرا، عقل‌گرا و حسابگر هستند، خود را با اخلاقیات اشرافمنشانه در محضوریت قرار نمی‌دهند.
مرغ زیبایی پر آب و رنگ خروس را ندارد. مرغها وقتی واقعا زیبا هستند که جوجه دارند، انگار یکباره از این رو به آن رو می‌شوند. تلاشی که برای جمع‌وجور کردن جوجه‌های بازیگوش می‌کنند. و نگرانی‌ دائمشان که مبادا کسی یا حیوانی چشمداشتی به جوجه‌هایش داشته باشد.
اما حتی این زیبایی هم با زیبایی خروس‌ها متفاوت است. علاقه مرغ به طور مشخص معطوف به جوجه‌های خودش است. سیرکردن شکمشان و حفظ آنها از خطراتی واقعی. می‌توان گفت که در مجموع مرغها زمینی هستند، خاکی هستند. واقعگرا هستند.
اما خروس ها پایشان چندان بر زمین سفت نیست. ایده‌آلیست و سربه هوا هستند. و البته چون همه ایده‌الگراها مغرور و خودپسند و پر باد و جبروت هم هستند، ولی خروس بر خلاف خیلی از ایده‌الگراها برای ایده‌هایش هزینه هم می‌پردازد. گرسنگی کشیدن دائم و وفاداری به خویش و ارزشهای خویشتن تا پای مرگ، خروس را از موجودی مغرور و خودنما به تصویری که ما از چهره شهید داریم نزدیکتر می‌کند .
خروس‌هایی هستند که اگر پای شرافت به میان بیاید تا پای جان می‌ایستند و می جنگند. مرغها اما نمی‌جنگند. اگر هم بجنگند کار به خون و خونریزی نمی‌رسد و در همان یکی دو نوک اول یکی کوتاه می‌اید.
با سپاس از : pardeh.blogspot.com و damanpak.blogfa.com
امیرحسین
http://kaftarbazan.blogsky.com