پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی دوباره به بحران غزه و نقش اعراب


نگاهی دوباره به بحران غزه و نقش اعراب
مسئله‌ای که ما به عنوان مسئله خاورمیانه می‌شناسیم دست کم ۷۰-۶۰ سال سابقه دارد. این مسئله در حقیقت مسئله فلسطین و اسرائیل است که به غلط مسئله اعراب و اسرائیل قلمداد شده است، در حالی که در عمل شاهدیم که بسیاری از مردمان عرب علاقه‌ای به این مسئله ندارند.
تجاوز ددمنشانه رژیم صهیونیستی به نوار غزه که در دی ماه ۸۷ به اوج خود رسید، در صدر اخبار و گزارش‌های رسانه‌های جهان اسلام قرارگرفت. خبرگزاری فارس نیز با توجه به رسالت و مأموریت خود حساسیت ویژ‌ه‌ای نسبت به این بحران نشان داد و ضمن پوشش دادن اخبار تحولات، به بررسی ابعاد مختلف موضوع از نگاه کارشناسان نیز پرداخت؛ در همین رابطه آقای دکتر پیروز مجتهدزاده - عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس و استاد دانشگاه لندن - که آشنایی خاصی با مسائل اعراب و منطقه خاورمیانه دارند، به دعوت معاونت پژوهش و آموزش، در دفتر خبرگزاری حاضر شده و پس از ایراد سخنانی در رابطه با "بحران غزه و نقش اعراب " به سئوالات پاسخ دادند که متن آن درقالب سخنرانی در ذیل می‌آید:
● اسرائیل فرزند تروریسم است !
مسئله‌ای که ما به عنوان مسئله خاورمیانه می‌شناسیم دست کم ۷۰-۶۰ سال سابقه دارد. این مسئله در حقیقت مسئله فلسطین و اسرائیل است که به غلط مسئله اعراب و اسرائیل قلمداد شده است، یعنی این مسئله را این طور تفسیر کردند، در حالی که در عمل شاهدیم که بسیاری از مردمان عرب علاقه‌ای به این مسئله ندارند و هیچ ‌وقت درگیر آن نبوده و نیستند، موارد بسیاری را در تاریخ دیده‌ایم که بسیاری از اعراب آرزو می‌کردند،که ای کاش چنین مسئله‌ای وجود نمی‌داشت، همانگونه که بعضی امروز آرزو می‌کنند که: "‌ای کاش ایرانی پیدا نمی‌شد که از این مسئله به این صورت حمایت کند ". می‌بینیم که بعضی نیز تلاش می‌کنند که در کار ایران کارشکنی کنند. پس به معنی واقعی، این مسئله اعراب و اسرائیل نبوده است مسئله بعضی از اعراب با اسرائیل بوده است.
این داستان از ابتدا با پیچیدگی‌های حیرت‌انگیزی شروع شد، وقتی می‌گوییم ابتدا، منظورمان زمانی است که یهودیان شروع به مهاجرت و خرید زمین‌ها و سیاسی کردن این منطقه کردند، اولین حرکت خرید زمین‌ها از مردم فلسطین بود، البته نمی‌توان این مسئلة قدیمی را چندان موشکافی کرد، چون مسئله به صورت طبیعی شکل می‌گرفت و پیش‌می‌رفت، کسی گمان نمی‌کرد که این امر بتواند مقدمة یک توطئه باشد، بنابراین نمی‌توان فلسطینی‌هایی را که زمین خود را فروختند مورد سؤال قرار داد؛ چون در طول تاریخ مسیحی، مسلمان و یهودی در این منطقه با هم بوده‌اند، یعنی این منطقه حداقل ۲۰۰۰ سال شاهد همزیستی مسالمت‌آمیز بوده است و به غیر از جنگ‌های صلیبی برخوردی بین این ادیان وجود نداشته است، بیشتر مواقع صلح برقرار بوده، در نتیجه نمی‌توان کسانی را که در آن دوره زمین‌ها را می‌فروختند سرزنش کرد، اما خرید زمین‌ها برای خریدارانش مشروعیت‌‌های اولیه‌ای را ایجاد کرد و همان باعث شد چندی بعد اعمال فشار کنند و وارد این سرزمین شوند.
امروز که یاران آمریکایی اسرائیل‌، ایران را به عنوان تروریست سرزنش می‌کنند به یاد نمی‌آورند که اسرائیل تروریسم را در خاورمیانه شروع کرد. از همین دوره یعنی از مقطع بالفور و پیشتر از بالفور، تروریسم را شروع کردند، نسل اول صهیونیستی و نسل دوم صهیونیستی، همگی درگیر عملیات تروریستی بودند و بیشتر آنها در شهرهای اروپا مثل لندن و پاریس به عنوان تروریست تحت تعقیب قانونی قرار داشتند. این امر باعث بروز یک مشکل بزرگ حقوقی و قانونی شد و آن، این بود که مثلا اگر نخست‌وزیر اسرائیل را در لندن پیدا کنند باید به عنوان تروریست دستگیرش کنند، بنابراین خوب است که به عده‌ای یادآوری شود که تروریسم را چه کسی در این منطقه شروع کرد؟ چه کسی اختراع کرد؟ چه کسی شایع کرد؟
درست است که صهیونیست‌ها زمین‌ها را خریدند و بالفور اعلام کرد که صهیونیست‌های آمریکایی و اروپایی می‌توانند به سرزمین‌های فلسطینی مهاجرت کنند و درست است که سازمان ملل متحد موجودیت کشور اسرائیل را تأییدکرد؛ ولی تاریخ می‌داند و ما نیز می‌دانیم که پیدایش کشور اسرائیل، حاصل تروریسم بوده است. مایه تأسف است که آنان انگشت اتهام تروریسم را به سوی کسانی دراز می‌کنند که سابقه حداقل ۲۵۰۰ سال تاریخ تمدن دارند و برای ۲ الی ۳ هزار سال به مدنیت بشر افزوده‌اند و امروز بهترین آثار علمی مطالعات تمدن، به جهانیان ثابت کرده است که سهم ایران در ساختن تمدن بشر، سهم بسزایی است، چه بسا از رم و یونان هم بیشتر باشد، خیلی جای تأمل دارد که نوزادان جدید تروریسم به پیران دیر تمدن اتهام تروریست بودن می‌زنند.
با این مقدمه، اکنون به این مطلب می‌پردازیم که نه تنها در عمل، اسرائیل فرزند تروریسم است بلکه عامل تروریسم نیز هست و همین عامل است که اسرائیل را به مرحله‌ای رساند که مورد تأیید سازمان ملل قرار بگیرد، از این رو اسرائیل را نوباوة تروریسم می‌شناسیم.
اسرائیل در ایالات متحده آمریکا به کمک کسانی آمده که مطلقاً با اندیشه سروکار ندارند و با تعصبات مسایل را پیگیری می‌کنند، از جمله نومحافظه‌کاران که مفاهیم را هم تغییر دادند، مظلوم بودن و حمایت از مظلوم را به تروریسم ترجمه کردند.
ایران چه می‌کند؟ ایران از کسانی حمایت می‌کند که مظلومیت آنها بر جهانیان واضح است، مظلومیت همین مردم سازمان ملل متحد را به صدور حداقل هفتاد قطعنامه وادارکرد تا شاید اسرائیل دست از ظلم بردارد. اگر ما اندکی وجدان بشری و درکی از حقوق بین‌الملل داریم، توجه کنیم که این هفتاد قطعنامه، از طرف همان سازمان ملل متحدی که موجودیت اسرائیل را تأیید کرده است صادر شده، مبنی بر این که شما نمی‌توانید ظلم و ستم کنید و باید به فکر مظلوم باشید.
ایران چه می‌کند؟ ایران به فکر مظلوم است. در عملکرد ایران ممکن است نکاتی باشد که بتوان مورد انتقاد قرار داد؛ آن بحثی است جداگانه؛ ولی نکته اصلی این قضیه، این است که ایران تروریست خوانده می‌شود به دلیل اینکه از مظلوم حمایت می‌کند.
● مسئله فلسطین و اعراب
در فلسفه حمایت از مظلوم چه انگیزه‌های اسلامی ممکن است وجود داشته باشد؟ انگیزه‌ها، دفاع از حق و حقانیت و عدالت خواهی است، اصل قضیه که همان فلسفه قضیه است، حمایت از مظلوم است.
تبدیل مسئله فلسطین به نزاع اعراب واسرائیل به نفع ملت فلسطین نبوده است.
اگر بحث فلسطین عربی نمی‌شد، به سود فلسطین بود؛ برای اینکه وقتی به تاریخ نگاه می‌کنیم می‌بینیم که در ۶۰-۵۰ سال گذشته، هر جا که فلسطین خودش مستقیم به امور خودش رسیدگی می‌کند به موفقیت‌هایی می‌رسد ولی به محض اینکه پای اعراب باز می‌شود مشکلاتی به وجود می‌آید و یا مشکلات موجود پیچیده‌تر می‌شود.
در ابتدا، یهودی‌ها زمین‌ها را خریدند و در نتیجة عملیات تروریستی، بالفور را وادار کردند که اعلامیه مجهول را صادر کند، وقتی که مهاجرت صورت گرفت و آن مراحل طی شد موضوع به سازمان ملل متحد ارجاع شد، موضوع چه بود؟ ایجاد دو کشور اسرائیل و فلسطین در منطقه بود. امروز می‌بینیم بعد از ۶۰ سال خونریزی و کشتار بزرگترین افتخار آقای جرج بوش این است که به طرف دو کشور در یک سرزمین برود، یعنی چیزی که از ابتدا وجود داشت. آن موقع که فلسطین خودش تصمیم می‌گرفت، وجود داشت و عرضه شد و ارزانی شد. اما وقتی پای اعراب مثل مصر، اردن و غیره به میان آمد، دو کشور در یک سرزمین از بین رفت، فقط یک کشور شد و بقیه را دور ریختند، توجه کنید این‌ها نکات تاریخی است که غالبا به آنها توجه نمی‌شود، ابتدا که پرونده اسرائیل به سازمان ملل متحد ارجاع شد، صحبت از دو کشور اسرائیل و فلسطین بود ولی وقتی پای دیگران به میان آمد، این پروژه در سازمان ملل متحد عملا شکل دیگری به خود گرفت، موجودیت یک کشور اعلام شد و آن کشور دیگر را به دریا ریختند، ما می‌دانیم که آنها را اخراج کردند و بخش عظیمی از فلسطینی‌ها تا همین اواخر در کشورهای مختلف آواره بودند. در بازگشت یاسر عرفات به فلسطینی‌ها، شک و تردید بود هم از طرف اعراب و هم از طرف آمریکا.
پس اگر پای اعراب به میان نمی‌آمد، مشکل فلسطین خیلی زودتر حل می‌شد؛ برای اینکه قاعدتاً در دنیای عرب، سران کشورها می‌کوشند در این ماجراها برای خود ماهی‌گیری کنند حتی در آب گل‌آلود وحشتناک و دلخراش فلسطین نیز آنها به فکر ماهی‌گیری خود هستند، به خصوص مصر و اردن همیشه در این قضیه حرفه‌ای بوده‌اند و حرفه‌ای عمل کرده‌اند.
جالب توجه است وقتی که اسحاق رابین ترور شد، ملک حسین در سخنرانی خود در مراسم تشییع جنازه او از اسحاق رابین با عنوان "دوست دیرینه من " یاد کرد، یعنی چندین سال با هم دوست بوده‌اند. در تمام این مدت اردن مسایل سرزمین خودش را هم داشت. در این میانه وقتی فلسطینی‌ها را آواره کردند تعداد زیادی از آن‌ها به اردن رفتند و در اردن مشکلاتی پیش آمد که ملک حسین مجبور شد آن جمعه سیاه را راه بیندازد، یعنی برای اردن هم مسایل سرزمینی پیش آمد ولی مصر هیچ مسئله سرزمینی نداشته و فقط خواسته تحت نام فلسطین بهره‌برداری شخصی کند.
● شباهت‌های جنگ غزه با جنگ ۳۳روزه لبنان
آن چیزی که امروز در غزه اتفاق می‌افتد البته وحشیانه‌تر، خشن‌تر و خون‌آلودتر از همیشه است ولی چیز تازه‌ای نیست، چیزی است که ما برای هزارمین بار شاهدآن هستیم. بعضی، معتقد هستند عملیاتی که اسرائیل، اکنون در فلسطین دنبال می‌کند؛ به عملیات دو یا سه سال پیش اسرائیل در لبنان و جنگ ۳۳ روزه شباهت دارد، اما متأسفانه شباهتی در کار نیست، البته از جهاتی شباهت وجود دارد:
مثل جنگ ۳۳ روزه؛ اسرائیل به دنبال آن است که در یک عملیات برق‌آسا و خشونت‌آمیز بتواند حماس را ریشه‌کن کند، همانطور که در آن عملیات فکر می‌کردند می‌توانند حزب‌الله را ریشه‌کن کنند. اما نه تنها حزب‌الله را ریشه‌کن نکردند بلکه در حقیقت آن جنگ ۳۳ روزه سبب تولد مجدد حزب‌الله به عنوان یک عنصر و یک پدیدة قدرتمند و تمام عیار در منطقه شد. در حقیقت اسرائیل در لبنان با حزب‌الله که یک قدرت مستقل و صاحب نفوذ کشور بود، برخورد داشتند. قدرتی که در دولت آن کشور هم شریک است؛ یعنی یک قدرت حزبی واقعی آن کشور است و آن عملیات حماقت‌بار (با حمایت آمریکا انجام شد). می‌دانیم که در آن عملیات در شهر بیروت از بمب‌های نیمه اتمی علیه زنان و کودکان استفاده کردند و به وحشیانه‌ترین شکل ممکن عمل‌کردند، آن بمب‌ها را هم امریکا به صورتی در اختیار اسرائیل گذاشت که مستقیماً وارد بیروت می‌شد و به راحتی استفاده می‌کردند و در عمل امریکا با این کار خودش، در آن جنگ دخالت مستقیم داشت. آمریکائیان این بمب‌ها را از طریق پایگاهی که در بریتانیا دارند به لبنان حمل کردند، دولت بریتانیا برای اینکه درگیر بحث‌های حقوقی نشود، به ایالات متحده امریکا اعتراض کرد که شما نمی‌توانید بدون اجازه ما از پایگاه ما به یک منطقه جنگی بمب حمل کنید؛ البته تونی‌بلر شخصا این کار را نکرد زیرا او خود، مخالف هر گونه مانع‌ تراشی بر سر راه ایالات متحده امریکا و اسرائیل بود. این کار را وزیر خارجه تونی‌بلر خانم مارگرت دکت هنگامی که بلر به سفر رفته بود انجام داد؛ اگر او در سفر نبود این خانم هم نمی‌توانست این کار را انجام دهد.
بعد از آن، تونی‌بلر و بوش و وزیر خارجه ایالت متحده امریکا (رایس) مرتکب یکی از بزرگترین جنایات شدند و آن هم زمانی بود که جهان عرب و جهان اسلامی و بقیه جهان بشری همه برای اعلام آتش بس در بیروت به حرکت در آمدند، اما این سه نفر به سازمان ملل متحد اعلام کردند که هنوز اعلام آتش‌بس زود است و باید تعداد بیشتری کشته شوند؛ در نتیجه اعلام آتش‌بس و جنایات جنگی را یک هفته به تأخیر انداختند. علاوه بر آن، این سه نفر بودند که با یک هفته به تأخیر انداختن آتش بس، حداقل سبب کشته شدن چند صد نفر شدند. بی‌جهت نیست که امروز که بوش در نهایت آبرو باختگی و از دست دادن اعتبار خود، از کار کنار می‌رود، بزرگترین صدمات را به سیاست و اقتصاد ایالات متحده امریکا وارد کرده است. در ایالات متحده امریکا عده‌ای صحبت از محاکمه او به عنوان جنایتکار جنگی می‌کنند. جنایتکار کدام جنگ؟ جنگ بیروت.
در اینجا اسرائیل وارد عملیات می‌شود، به این صورت که بر همان اساس که در جنگ ۳۳ روزه تصور می‌کردند می‌توانند برق‌آسا حمله کنند و حزب‌الله را ریشه‌کن کنند، در این جنگ هم چنین تصوری اسرائیل را به غزه کشانده است برای یک حمله برق‌آسا و ریشه کن کردن حماس.
از این جهت این دو جنگ شباهت دارند، اما در عمل شباهتی در کار نیست، برای اینکه حزب‌الله در یک موضع قوی از بیروت دفاع می‌کرد و نتیجه این عملیات هم خیلی بزرگ‌تر و قوی‌تر بود؛ در حالی که در غزه حماس در وضع بسیار شکننده‌ای قرار دارد، چون علاوه بر دشمن خارجی که از هوا بمب می‌ریزد و از زمین غزه را محاصره کرده است و غذارسانی و دارورسانی و غیره را محدود کرده؛ نیمی از کشور خودی که نصف فلسطین باشد، با حماس دشمنی، و با دشمن خارجی همکاری می‌کنند. حزب‌الله اگر در چنین وضعیتی قرار می‌داشت به هیچ‌وجه نمی‌توانست موفق شود.
وضعیت در غزه برای حماس بسیار مشکل است، زیرا بقیه عرب هم با دشمن همکاری دارند. البته بقیه عرب در جنگ بیروت هم با دشمن همکاری داشتند؛ ولی در غزه وضع حیرت‌انگیزی در حال به وجود آمدن است و هر روز که می‌گذرد دست‌های آلوده به جنایت بیشتر افشاء می‌شوند؛ هر روز که می‌گذرد صاحبان جنایت بی‌آبروتر از همیشه عمل می‌کنند.
● مرگ اخلاق خبرنگاری در قبال جنایات اسرائیل
سال ۱۹۷۰، درمسایل جهانی صحبت از اخلاق و انسانیت و روزنامه‌نگاری افشاکننده‌بود. روزنامه‌نگارانی بودند که اقدامات پنهانی ریاست جمهوری ایالات متحده امریکا را برملا‌‌کردند و روزنامه‌نگارانی که در بقیه کشورهای غربی هر یک به شکلی جنایات و توطئه‌ها را افشا می‌کردند؛ امروز بعد از سی سال آن نوع روزنامه‌نگاری به کلی در غرب از بین رفته است. در غرب حتی یک نفر روزنامه‌نگار نمی‌بینیم، که قلم بردارد و حقایق را بگوید و قد عَلَم کند و از حقوق بشر صحبت کند. دو الی سه نفر از خبرنگاران در ماجرای بیروت سعی کردند که در آن مسیر حرکت کنند ولی آن‌ها را کشتند، امروز می‌بینیم همان رسانه‌های BBC، CNN و تایمز لندن و... حرف بوش را تکرار می‌کنند هر چه او می‌گوید آن‌ها هم تأیید می‌کنند.
سلاح تبلیغات مذهبی در دستان غرب
ما در کشور خودمان جمهوری اسلامی و دینی داریم، رئیس‌جمهور کشور ما منتظر ظهور امام عصر(عج) است. در مقابل باید توجه داشته باشیم که، شخصی ریاست جمهوری ایالت متحده امریکا را بر عهده داشته و خود را رئیس کل جهان قلمداد می‌کرده،که مدعی بوده با خدا صحبت می‌کند. بنا به گفته خودش وقتی تصمیم گرفت به جنگ با عراق برود، اول با خدا مشورت کرد و گفت: خدا من چه کار کنم؟ خدا پاسخ داد: جرج ! این صدام خیلی مزاحم است؛ برو بیرونش کن.
منتهی تفاوت دراین است که وقتی آن‌ها چنین حرف‌‌هائی می‌زنند، دولتشان زود آن را پنهان می‌کند تا کسی نفهمد، اما وقتی ما می‌گوییم؛ همه جهانی اش می‌کنند.اگر می‌خواهید بدانید که منظور از این جنگ‌‌های تبلیغاتی و تاکتیکی چیست، مطالعه و مشورت کنید.
هنگام سقوط شوروی، ریگان اصطلاح امپراطوری شیطانی را در مقابل امپراطوری خدایی (مسیحی) به کار می‌برد.این‌ها فلسفه‌های دین مسیحی و دین یهودی است که در تاریخ ۲۰۰۰ ساله نهفته است و در تاریخ ریشه دارد. جنگ‌های صلیبی هم در حمایت از امپراطوری الهی در مقابل شیاطین- که همان مسلمان‌ها بودند- به راه افتاد. آن‌ها در تاریخ نویسی خود،مسلمان‌ها را مسلمان خطاب نمی‌کردند بلکه "ضد خداها " خطاب می‌کردند، رئیس حزب کارگر- که یک حزب سوسیالیستی محسوب می‌شود- ۱۱ سپتامبر به ملاقات بوش می‌رود و زمانی که باز می‌گردد، به طور کلی عوض‌شده و تبدیل به یک کاتولیک شده‌است، همسرش هم کاتولیک است؛ بعدها می‌بینند که نخست‌وزیر یکشنبه‌ها به کلیسا می‌رود، آن هم به کلیسای کاتولیک‌ها ! در حالی که پیش از آن هیچ ‌وقت به کلیسا نمی‌رفت، کم‌کم کار به جایی رسید که حزب و دولت خودش، به این دلیل که ادامه این وضعیت به منافع ملی دولت بریتانیا لطمه خواهد زد اخراجش کردند.
از دید آنان، آن محور، محور شیطانی بود و پشت‌بند محور شیطانی، آن‌ها فلسفه تغییر نظام حکومتی در کشورهای محور شیطانی را اعلام‌کردند. اولین کسی که در این زمینه به سراغش رفتند، صدام حسین بود و دومی کره شمالی و سومی هم ایران بود.
● کشتار غزه در مقطع کنونی؛ چرا؟
بحث فلسطین پیش از این دوره، همیشه با همین کیفیت در زمینه خودش وجود داشت و شدت مخالفت با ایران و شدت عمل در حال حاضر هم به این دلیل است که اسرائیل می‌خواهد هرچه زودتر این‌ها را ریشه‌کن کند تا دیگر جایی برای نفوذ ایران در آن منطقه وجود نداشته باشد.
این نتیجه‌ای است که به طور دسته‌جمعی، بین اعراب و اسرائیل و ایالات متحده امریکا و اروپا گرفته شد مبنی بر این که، این مسئله فلسطین، حزب‌الله و حماس به خودی‌خود مسئله‌ای نیست؛ ما شصت سال است که با این‌ها بازی می‌کنیم و این بازی را می‌توانیم باز هم ادامه دهیم، مسئله اصلی، مسئله ایران و حمایت‌های ایران است که موضوع را جدی کرده و از دید خودشان خطرناک کرده‌است؛ در نتیجه باید هر چه زودتر این‌ها در این مقطع تاریخی ریشه‌کن شوند، به خصوص که عملیات با این شدت پیگیری می‌شود، دلیلش این است که اسرائیل می‌داند که اگر برای کارهای خود، یک حامی درجه یک مثل بوش نداشته باشد، کارش چقدر مشکل می‌شود و از اقداماتش جلوگیری می‌شود. به همین دلیل اسرائیل تصمیم گرفته است -البته به خیال خودش -که در این چند روز باقی مانده از دولت بوش، کار را یکسره کند و ریشه حماس را از بین ببرد. چرا که می‌داند هر اقدام نظامی یک جنگ سیاسی را به دنبال خواهد داشت.
همه می‌دانیم و اسرائیل نیز می‌داند، که چنانچه جنگ سیاسی در مقطع بین المللی مطرح شود به سازمان ملل متحد کشانده خواهد شد و در آنجا فقط یک نفر است که می‌تواند به کلی از هر گونه اقدام تنبیهی علیه اسرائیل جلوگیری کند و آن یک نفر جرج بوش است که او هم ۱۵-۱۰ روز دیگر کارش تمام می‌شود و در این مدت اسرائیل باید کار خود را تمام کند.
دلیل تعجیل در این کشتار جمعی، این است که اسرائیل بتواند کار خودش را زیر حفاظ حمایتی دولت بوش به ثمر برساند و تا دوره مدیریتی این دولت، تمام نشده است بتواند به نتیجه برسد، اما به نظر می‌رسد که اسرائیل دچار یک خطای بزرگ استراتژیک شده است برای اینکه او نمی‌فهمد و نمی‌داند که بوش به تعبیر انگلیسی زبان‌ها یک Lame duck (یعنی کسی که روزهای آخر ریاست را می‌گذراند) بیشتر نیست، شاید جرج بوش را امروز حتی به سازمان ملل متحد هم راه ندهند که در آنجا از اسرائیل دفاع کند. یکی از بزرگترین خاصیت‌های هشت سال زمامداری او، از بین بردن کامل اعتبار ایالات متحده امریکا در خانواده بشری است، شاید خود بوش هم حاضر نشود یک بار دیگر به خاورمیانه بیاید تا به او لنگه کفش پرتاب کنند.
روشنفکران سنتی ایران گفته‌اند پرتاب کفش مسئله‌ای نبود، آن‌ها همیشه چون با دولت مخالفند؛ با دشمنان دولت دوست هستند و فکر می‌کنند دوستی دشمنان دولت، دوستی با ایران نیست. فرق نمی‌کند حالا دولت جمهوری اسلامی باشد یا دولت شاه؛ در زمان شاه هم همین‌ها با صدام حسین ‌سازش کردند، این روشنفکری سنتی ما است. فکر می‌کنید چه دلیلی دارد که بوش همه امکانات خود را به کار‌می‌گیرد که به یک روشنفکر سنتی ایران جایزه نوبل داده شود.جایزه سیاسی نوبل در اختیار رئیس‌جمهور ایالات متحده امریکا است. آقای بیل کلینتون به چه کسانی جایزه داد؟ به یاسر عرفات و شیمون پرز.
● اتحادیه عرب بر سر فلسطین معامله می‌کند
اسرائیل دچار اشتباه بزرگی شده است و از بابت این اشتباه، مانند اشتباهی که در بیروت مرتکب شد، مورد سرزنش قرار‌خواهد‌گرفت. این اشتباهات به زیان اسرائیل تمام خواهد شد، حتی شاید تکرار این اشتباهات بر روابط ویژه اسرائیل با ایالات متحده امریکا هم تأثیر بگذارد.
اما از اعراب فقط یک سؤال می‌پرسیم:
آیا شما با فلسطین متحد هستید یا نه؟
آیا فلسطین عضو اتحادیه عرب هست یا نه؟
آیا اتحادیه عرب کمترین تعهدی به اتحاد میان عرب‌ها دارد؟
آیا اتحادیه عرب مفهوم اتحاد را می‌فهمد؟
تمام کردارهایی که ما از اعراب می‌بینیم، خلاف این انتظار را ثابت می‌کند. اتحادیه عرب و سران کشورهای عمدة عربی در این اتحادیه بر سر فلسطین علناً معامله می‌کنند و نقدینه دریافت‌ می‌کنند. برای این گونه سیاست‌ها در قبال فلسطین و ایران، نقدینه‌ای که در مصر دریافت می‌شود سالی دو میلیارد دلار است. یک چنین اتحادیه‌ای چه چیزی دارد که بر خود ببالد در حالی که جنایت در غزه غوغا می‌کند؟ اتحادیه عرب بر سر مسئله‌ای که وجود ندارد و سی سال پیش در همان سازمان ملل متحد حل شده است علیه ایران به سازمان ملل متحد شکایت می‌کند.
آیا غیر از این است که اتحادیه عرب به خواسته بعضی از سران عرب مثل سران مصر و اردن و قطر و ابوظبی می‌کوشد که افکار عمومی بین‌المللی و عربی را از مرکز جنایت به یکی از حامیان خودش منحرف کند؟
ایران چه می‌کند؟ ایران از اعراب حمایت می‌کند، آن‌ها می‌گویند ما با یکدیگر متحدیم؛ پس حمایت ایران از فلسطین حمایت از اعراب است.
آن‌ها چه می‌کنند؟آن‌ها علیه کسی به سازمان ملل متحد شکایت می‌کنند که از اعراب حمایت می‌کند. شما این پیچیدگی را ببینید و خودتان نتیجه بگیرید که چقدر باید دریافت شده باشد که به چنین خیانت‌هایی آن‌هم علیه خودشان، دست‌بزنند. این خیانت به آرمان‌های عربی نهفته در منشور اتحادیه عرب است. در این اتحادیه منشوری دارند و در این منشور آمده است که اعراب باید از یکدیگر دفاع کنند، لاجرم از مدافع همدیگر هم باید دفاع کنند؛ اما آن‌ها علیه مدافع خودشان به سازمان ملل متحد به بهانه‌ای که اصلاً وجود ندارد شکایت می‌کنند، فقط برای انحراف افکار عمومی در جهان عرب و بقیه جهان.
رئیس اتحادیه عرب -آقای عمرو موسی- اخیراً گفته است که گروه ۱+۵ به این اتحادیه ماموریت داده که مسئله بحران هسته‌ای ایران را حل کند، ما نیز در مصاحبه‌ای در جواب گفته‌ایم:
خواهش می‌کنیم که مشکلات خانوادگی خودتان را حل کنید.
مشکلات ملی خودتان را در مصر حل کنید.
مشکلات اتحادیه عرب را حل کنید.
شاید بعد‌ها وقتی پیدا کنید که به مسئله هسته‌ای ایران برسید، ما نیازی به شما نداریم و شما حق ندارید،بدون موافقت و اجازه در مورد‌ ما صحبت کنید. اتحادیه ۱+۵ و ۷+۶ و غیره هیچ‌گونه اختیاری و حقی ندارند که در خصوص ما با شما یا کس دیگری صحبت کنند، شما می‌گویید که از ۱+۵ مأموریت دارید، ۱+۵ خودش نمی‌تواند مشکلش را با ما حل کند؟
در نهایت هرکسی که به جای فلسطین باشد، چگونه با این همه دشمنی‌ها و خیره‌سری‌ها و خصومت‌ها و خیانت‌های خودی می‌تواند دوام بیاورد؟ از جامعه عرب و ملت عرب می‌پرسیم که با داشتن این اتحادیه چگونه می‌توانید به کلمه عرب افتخار کنید؟
● رویکرد به مسئله فلسطین؛ واقع بینانه، نه ایدئولوژیک!
در برخورد با این مسئله باید خیلی بیشتر از این‌ها مطالعه کرد، متأسفانه برخورد ما با این مسئله از ابتدای پیدایش جمهوری اسلامی بیشتر ایدئولوژیک و احساسی بوده است تا عملی و واقع‌گرا ! بیشتر بر اساس تعهدات انقلابی و احساسات اسلامی حرکت کرده‌ایم و کمتر مطالعه و تحقیق انجام شده است. باید مطالعات را توسعه داد. گاهی ممکن است دوستی ما نسبت به یک طفل باعث زیان دیدن او شود، به همین دلیل است که باید مطالعه کرد. قطعاً با وجود شرایطی که اعراب در راه حمایت ایران از فلسطین به وجود آورده‌اند، گاه ممکن است این حمایت‌ها به زیان فلسطین ترجمه و تعبیر شود، حداقل در مورد تشکیلات محمود عباس به این شکل است.
ایران باید مطالعات بیشتری انجام دهد، مطالعه واقع‌گرایانه نه مطالعات شعاری؛ که خودمان بگوییم و بپسندیم و بعد تصویبش کنیم. واقع‌گرایی این است که هر بحثی را که انجام‌می‌دهید، بلافاصله به عواقبش فکر‌کنید و این که چه خواهد شد. بلافاصله فکر کنید که چه مشکلاتی پیش خواهد آمد. معمولاً مطالعات اجرایی برای دستگاه‌های اجرایی به این شکل است؛ یعنی همه دولت‌ها در برنامه‌ریزی‌های خودشان اینگونه عمل‌می‌کنند. هیئت مطالعه کننده و هیئت مشاوران - که در ایران وجود ندارد- بررسی می‌کنند و به عنوان مثال برای فلان کار برنامه‌ریزی می‌کنند، بعد خواهند گفت که اگر شروع کنیم اسرائیل چه جواب خواهد داد؟ اگر درگیری شود اسرائیل چند هواپیما دارد و ما چند تا؟ او چند تا موشک دارد و ما چند تا؟ این‌ها مطالعات واقع‌گرایانه است که باید انجام شود.
متأسفانه ما در هیچ مسئله‌ای مشاوره و مطالعه نداریم، حتی بین دستگاه ریاست‌ جمهوری و وزارت خارجه ایران هیچ‌گونه هماهنگی نمی‌بینیم،مثلاً در مورد خلیج‌فارس دستگاه ریاست‌ جمهوری به یک شکل صحبت می‌کند و وزارت خارجه به شکل دیگری کار می‌کند.
وزارت خارجه سعی کرد، با مصر رابطه برقرار کند که ای کاش سعی نمی‌کرد. آبروی ما از بین رفت. ما از نزدیک شاهد فعالیت‌‌های آقای خسروشاهی و صادق‌الحسینی بودیم؛ تقریباً حاضر بودند همه چیز ما را بدهند، حتی حاضر بودند تمام چاه‌های نفتی ما را بدهند، که چه بشود؟
آقای صادق‌الحسینی، آقای خرازی را نزد صدام حسین می‌برد، که مجاهدین را بیرون کند، وزیر خارجه مطالعه ندارد، نمی‌داند که هر چیزی به صدام حسین بدهند، مجاهدین را از عراق بیرون نمی‌راند و الا این قدر اصرار نمی‌کرد و ۵۰۰ میلیارد دلار خسارت جنگی و کشته‌های ایرانی را هم به او نمی‌بخشید.
وقتی که سه وزیر خارجه، برای مذاکره در مورد مسئله هسته‌ای به ایران آمدند، در فرودگاه چه کرد؟ گفت: ما غنی‌سازی را برای ابد متوقف می‌کنیم، او با که مشورت کرده بود؟ این‌ها به کشور خیانت کردند، منتهی مسئله این است که این‌ها را خائن نمی‌دانیم، برای اینکه فهم خیانت را ندارند؛ والا هر کودکی می‌داند که مجاهدین در دست صدام حسین، بزرگترین برگ برنده در مقابل ایران محسوب می‌شوند، چگونه می‌روید این طور امتیاز می‌دهید که بیرونشان کنند؟
● ایران: نزدیکی با عربستان سعودی، دوره از قطر
عربستان در این ماجرا سخت فعال است؛ اما نه در مورد غزه، بلکه در مورد ایران و حزب‌الله. علت این است که اخیراً نفوذ ایدئولوژی تشیع (مکتب‌گرایی اسلامی) بالا رفته و در امریکا و در عربستان هم تأثیر گذاشته، آن‌ها هم متقابلا وهابی‌گری را در پاکستان و آسیای مرکزی رواج دادند. این‌ها همه به برکت تأثیرگذاری انقلاب اسلامی و واکنش‌‌های آن است که به صورت‌های مختلف بروز می‌کند.
مشکل عربستان، حزب‌الله است در حالی که او در توطئه هلال شیعی شرکت نداشت، اردن، اولمرت و حسنی مبارک مصر شرکت داشتند. اما با اینکه شرکت نداشت، بیشتر از همه باور کرد که در مقابل هلال وهابی، ایران می‌خواهد هلال شیعی درست ‌کند. اگر مطالعه داشتیم به دنبال بحث با عربستان سعودی می‌رفتیم تا به آن‌ها بفهمانیم چنین برنامه‌‌هایی نیست.
در دنیای عرب وزنه مقابل ایران و همتای او عربستان سعودی است، اما ایران به‌ جای عربستان سعودی به سمت قطر رفت. قطر هم می‌خواهد ما را به اتحادیه عرب بکشاند و بعد نخست‌وزیر اسرائیل را به خلیج فارس بیاورد، تمام مشکلات از قطر است.
عربستان سعودی در مخالفت با اسرائیل از همه این‌ها جدی‌تر و صادق‌تر است. اما نکته در این است که وقتی فشار انگلستان زیاد می‌شود، عربستان سعودی بی‌خاصیت می‌شود و حرفی نمی‌زند یعنی منفعل می‌شود. این حرکاتی که می‌بینیم، حرکات وهابی‌گری در مقابل تصور هلال شیعی است والا عربستان سعودی بهتر از هر کسی می‌تواند آن‌ها را خاموش کند، عربستان سعودی در بسیاری از موارد از ایران دفاع کرد، مثلاً در مورد مسئل? هسته‌ای در تلویزیون BBC انگلیس گفت: شما چرا ایران را در مسئله انرژی هسته‌ای این‌قدر اذیت می‌کنید؟ اگر ایران بگوید من می‌خواهم بمب بسازم، در مقابل، اسرائیل بمب دارد و شما او را رها کرده‌اید و به ایران سخت گرفته‌اید.
ملک عبدالله در مصاحبه‌ای رسماً خطاب به امریکا اعلام کرد که چگونه است که همه باید نیروی نظامی داشته باشند، اما ایران نباید داشته باشد؟ هیچ یک از اعراب به این شکل در مورد ایران صحبت نکرد ولی ما پیوسته از او بد می‌گوییم، تحت تأثیر صادق‌الحسنی که نوکر صدام حسین بوده و الان هم نوکر شیخ قطر است. ما نمی‌فهمیم که شیخ قطر با عربستان سعودی در تضاد ابدی بودند، چون مطالعه نمی‌کنیم. این حرکت‌های ضد سعودی را انجام می‌دهیم، این‌ قدر که شیخ قطر در دولت ما نفوذ دارد، اسرائیل و امریکا نفوذ ندارند.
سوءتفاهمی که در حال حاضر عربستان سعودی دچار آن شده است از نظر مطالعات ژئوپلتیک منطقه، ناشی از باور کردن افسانه هلال شیعی است که اولمرت، ملک عبدالله - شاه اردن- وحسنی مبارک مصر ساختند. در اینجا ما تقصیرات زیادی داریم که تلاش نمی‌کنیم رفع سوءتفاهم کنیم و تلاش نمی‌کنیم که از طریق مطالعه بیشتر با این طور مسائل برخورد کنیم.
در تاریخ دیده می‌شود آن جایی که ایران و سعودی به عنوان دو هم‌ وزن در خلیج فارس با هم همکاری کردند تمام دنیای عرب را تحت الشعاع قرار دادند و بهترین دوران امنیت در منطقه خلیج فارس را به وجود آوردند. در دوران همکاری بین ایران و عربستان سعودی، بعد از خروج بریتانیا از خلیج فارس تا آمدن امریکا به آن، تمام مسایل سرزمینی و مرزی در خلیج فارس حل و فصل می‌شد. تمام این توافقاتی که داشتند بر سر مرزها و سرزمین‌ها، همه برای آن دوره است چون منافع منطقه‌ای و نه منافع دینی و... ایران و عربستان، با همدیگر تطابق کامل دارند.
ایران، عربستان سعودی را به عنوان یک وزنه وهابی‌گری در جهان اسلام می‌شناسد و عربستان سعودی هم ایران را وزنه تشیع در جهان اسلام می‌داند. وای به روزی که این دو وزنه در مقابل هم قرار بگیرند، در حالی که در کنار هم قرار گرفتنشان صد در صد به سود هر دو طرف و به سود جهان اسلام است. ما در این زمینه کوتاهی کرده‌ایم و عربستان سعودی کوتاهی‌اش کمتر از ما بوده‌است.
ایران در درجه اول باید روابطش را با عربستان سعودی مورد بازنگری قرار دهد و کمک کند که عربستان سعودی از برخی سوءتفاهم‌ها خارج شود و در درجه دوم در یک مطالعه عمیق‌تر برخورد خود را با دنیای عرب اصلاح کند.
● بازنگری در روابط بااعراب
نهایت اینکه روابط ایران با دنیای اعراب نیازمند اصلاحات اساسی است، یکی از بازنگری‌هائی که باید در این روابط صورت گیرد، پرهیز از علایق یک‌طرفه به دنیای عرب است که به نابودی ما می‌انجامد؛ این علایق باید دو طرفه باشد، وقتی ما برای فلسطین از همه چیز می‌گذریم، او نباید در اتحادیه عرب شکایت علیه ایران را امضاء کند. وقتی ایران همه چیز را صرف حمایت از سوریه می‌کند، سوریه نباید در شکایت علیه ایران شرکت کند علایق باید دو طرفه باشد.
حمایت ایران از فلسطین و حماس و حزب‌الله صرفاً بر اساس انگیزه‌های ایدئولوژیک و احساسات اسلامی است و عربستان سعودی هم در حمایت از فلسطین یا حداقل مخالفت با زیاده‌روی‌های اسرائیل از همه عرب‌‌ها صادق‌تر است.
این‌ موارد، در عمل ثابت شده است؛ نه اینکه نظریه و فرضیه صرف باشد. از طرف دیگر تاریخ نشان می‌دهد که هرگاه ما توانستیم با عربستان هماهنگ شویم، بهترین نتایج برای صلح و امنیت و پیشرفت و ترقی منطقه به وجود آمده است.
موضع عربستان در ماجرای غزه تقریباً خنثی است، حداقل اینکه کارهای مصر و اردن را تکرار نمی‌کند و نمایش‌های تو خالی شیخ قطر را باور نمی‌کند، شیخ قطر پول می‌دهد چون پول فراوان است، ولی وعده‌ای که می‌دهد معنایی ندارد، برای اینکه کشور ندارد. قطر یک کشور مجازی است با ۵۰۰ هزار نفر جمعیت که در چند قبیله جمع‌ شده‌اند و همه آن‌ها تابع قبیله آلسانی هستند، قطر ملت ندارد که کشور داشته باشد و یک کشور مجازی نمی‌تواند در روابط بین‌المللی تعهدی بدهد. بنابراین نزدیکی بیش از حد ایران به قطر و دوری از عربستان موجه نیست.
منبع : خبرگزاری فارس