دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا

مروری بر عدالت اجتماعی در حکومت علوی


از دیرزمان عدل علی(ع) زبانزد عام و خاص است تا آنجا كه به عنوان یك ضرب المثل، در مكاتبات و محاورات و اشعار و امثال و ... به كار می رود و همگان، به هر مناسبتی، از آن دم زده و می زنند، لكن توجه به این نكته حساس بسی ضروری است كه اگر شخصی و یا جامعه ای بتواند عدل علی(ع) را از نظر فكری و نظری، آن گونه كه شایسته است، درك كند و یا از نظر عینی و عملی پیاده كند، تازه، فقط به یك گوشه از زوایای متعدد و به یك جهت از ابعاد وسیع و پهناور وجودی آن رهبر عظیم الشأن بشری، دست یافته است؛ زیرا، درك و فهم تمامی اطراف و اكناف وجودی علی بن ابی طالب(ع) برای هر كس و در هر مرحله ای، ممتنع و محال، حداقل به استحاله عادی است. آیا نه این است كه همیشه، سودجویان و طمّاعان و متوقعان و ضعیف دلان، در اثر عدم تمكین از عدل علی(ع) شخصیت و عدالت آن ابرمرد تاریخ را به گونه ای تفسیر می كرده اند و یا آن را در هر زمانی، برای زمان دیگری می پنداشته اند و یا برای دیگری می خواسته و یا عنوان و توجیه دیگر بدان می داده اند؟ و آیا نه این است كه در ازای تاریخ، دشمنان علی(ع) و مكتبش، هماره، با عدل و عدالت او، عملاً، در ستیز بوده و تحت هر عنوان و بهانه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و ... با آن به مبارزه برمی خاسته اند كه اگر این عدالت و همسانی و برابری فراگیر شود و یا مردم را بیدار سازد و آنان را در جهت احقاق حقوق مشروع و مقبولشان برانگیزاند، دیگر حنای استعمارگران و سلطه جویان و جباران روزگار، برای همیشه، بی رنگ خواهد شد؟ و آیا جز این است كه حتی برخی از نزدیك ترین كسان به علی بن ابی طالب(ع) كه او را از همه بهتر می شناختند و صدق و صفا و زهد و قناعت و حقیقت جویی و دنیاستیزی و دیگر شایستگیهای علی(ع) را، كاملاً، لمس كرده بودند و حتی برای به خلافت رسیدن وی و بازگشت رهبری اسلامی به او، قیام و اقدام كرده بودند، بالاخره، عدالت او را بر نتافتند و بر سر همین مدعا، با او به مقابله برخاستند تا آنجا كه شمشیر بر او كشیدند؟
به هر حال، باید به این دریچه سری كشید و این در را باید كوبید؛ زیرا، عاقبت، زین در، برون آید سری. این، وظیفه ای است بر دوش همگان و گامی است در راه تحقیق و تحقق آن عدالت و اقدامی است برای كسب افتخار و مباهات بیشتر برای جامعه اسلامی و شیعی، آن هم در سال امام علی(ع). آری، به روشنی می توان دریافت و به جرأت می توان گفت، تمامی مقامات و همگی مراتب و مراحل و كلیه ابعاد و جوانب مورد توجه علی(ع) و مورد بحث در حیات پرافتخار او، به یك حقیقت برمی گردد و آن، عدل و عدالت است، حتی مسایلی از قبیل سیاست و اقتصاد و حكومت و امارت و بلكه مسایل مربوط به ماورای طبیعت، همانند تقوا و اخلاق و عبادات، همه و همه، به ضرورتِ احقاق حق و احیای عدالت و اقامه قسط و عدل در جامعه برمی گردد.
ثابت كننده این ادعا و دلیل صدق این مدعا، مراجعه عمیق و همه جانبه و مرتبط و فراگیر به دویست و سی و نه خطبه و هفتاد و هشت نامه و چهارصد و هفتاد و دو كلمه قصار موجود در نهج البلاغه و شانزده هزار كلمه حكمت در غررالحكم آمدی و صد و پنجاه و یك مناجات و دعای موجود در صحیفه علویه و دیگر كلمات و افاضات صادره ازآن امام عظیم الشأن است. ما، در این مقاله، تنها، به روشن ترین موارد آنها اشاره می كنیم؛ زیرا، تتبع كامل در همان هفتاد مورد مشتقات ماده «عدالت» در سراسر نهج البلاغه هم، به درازا می انجامد تا چه رسد به غور و بررسی گسترده در مصادر و مدارك اسلامی مشتمل بر سخنان علی(ع)، گذشته از آنكه ورود محققانه در عمق كلمات امیرالمؤمنین ـ كه فوق كلام مخلوق و دونِ كلام خالق است ـ در صلاحیت ارباب دقت و تحقیق و خداوندان عقل و علم و تحلیل است كه البته آنان، به قدر وسع خود، از عهده این مهم برخواهند آمد.
مفهوم عدل
پیش از آنكه مصداق واقعی عدل را بیابیم، ضروری است مفهوم حقیقی عدل را بفهمیم. عدل، به معنای «برابری و همسانی و همسویی» است. در این مورد، دو نكته اساسی، در خور توجه است.
یكم، آنكه عدل، از لغاتی است كه مفهوم آن، بیشتر، از ضد آن به دست می آید، لذا دانشمندانِ لغت شناس، چنین گفته اند: «العدل نقیض الجور».[۱] از كلمه (نقیض) استفاده می شود كه عدل و جور، ثالثی ندارند، لهذا نقیضین هستند كه هم اجتماع و هم ارتفاع آنها با همدیگر، منتفی است و هر كدام كه نباشد، آن دیگری موجود خواهد بود. دوم، آنكه چنین به نظر می رسد كه در میان الفاظی كه دارای معنای لغوی و عرفی اند، عدل، لفظی است كه هر دو معنای لغوی و عرفی آن، بسیار نزدیك به یكدیگر است و از هر یك، به سهولت می توان به دیگری دست یافت. این، خود، دلیل آن است كه عدل، نفیاً و اثباتاً، با افكار و اعمال و احوال مردم، ارتباط مستقیم دارد، به گونه ای كه به سادگی، معنای لغوی آن برای مردم معلوم و مفهوم است و آن معنا، برای آنان، طوری تداعی می شود كه نیازی به جعل معنای دیگر، چه به اشتراك لفظی و چه معنوی، نیست، لهذا عرف، از این واژه (عدل) همان را می فهمد كه لغت وضع كرده است. این، حاكی از ضرورت توجه به این لفظ مقدس و سعی در اجرای آن در مجالات گوناگون زندگی است. نیز این را می فهماند كه اگر با تمایلات و خواسته ها و انتظارات و توجیهات گوناگونِ كسانی مطابقت و موافقت نداشته باشد، با فطرت پاك و غریزه های صحیح و سالم انسانی، انسجام تمام و سازش تمام دارد، و همه كس، با عقل سلیم و ذوق صحیح و فطرت خداداد خویش، عدل را می ستاید و آن را ارج می نهد.
آنچه را كه نمی توان به سادگی از آن گذشت، این است كه در رابطه با شناخت معنا و مفهوم عدل و عدالت، باید میان «تفاوت» و «تبعیض» فرق گذاشت؛ چه، تبعیض، منافی عدالت است و تفاوت، موافق آن.
دو كارگر كه هر دو، به مدت هشت ساعت، كار یكسان كرده اند و از هر جهت، مساویند، اگر به یكی، هشتصد تومان مزد داده شود و به دیگری كمتر از آن، این، تبعیض و جور است و از عدالت به دور، اما اگر به یكی كه هشت ساعت كار كرده، مزد بیشتری بدهند تا به آن كه كمتر كار كرده است، این، تفاوت بوده و نافی عدالت نیست، بلكه خود، مصداقی از عدل و قسط به شمار می رود، بلكه در اینجا، اگر به هر دو مزد مساوی بدهند، ظلم و جور كرده اند. پس، عدل، آن است كه كسی را از حدّ واقعی استحقاقش، كمتر ندهند و اگر بیشتر از ارزش كارش به او مزدی داده شود، این، لطف و تفضل خواهد بود كه امام علی(ع) خود فرمود:
«العدلُ الإنصافُ، و الإحسانُ التفضُّلُ».[۲]
این عنوان احسان و تفضل، تبدیل به جور و ستم خواهد گردید آنجا كه این بیشتری را به كسی بپردازند كه با فرد دیگری یكسان كار كرده، اما آن فرد دیگر را محروم گزارند، مگر آنكه ازسمت و سوی دیگر، جهت رجحانی در آن و یا جهتِ مرجوحی در این باشد كه باز هم به تفاوت بازگشت دارد. با این وضع و حال است كه بسیار كسان، این حقایق را برنمی تابند و آه و ناله سر می دهند و با عذرها و بهانه های گوناگون، و حتی به ظاهر مذهبی، فریاد و فغان برمی آورند و یا به توجیه و تأویل می پردازند. خلیفه دوم، حقوق مهاجران را در حدود پنجاه درصد بیش از سهم انصار قرار داد. شاید، تنها، به بهانه اسبقیت در اسلام چنان كرده باشد كه اگر چنین باشد، می بایست حقوق هر سابق، بر لاحق، افزایش داشته باشد، نه فقط مهاجر بر انصار. گویند: اختلاف طبقاتی در اسلام ـ كه از اهم نمونه های بی عدالتی است ـ از همین جریان آغاز گردید. معاویة بن ابی سفیان نیز با الهام گرفتن ـ و یا دستور یافتن ـ از همین خط و مشی، حقوق عرب بر عجم و آزادگان را بر بردگان افزونی داد. علی(ع) با رسیدن به خلافت، از بیت المال، به هر مسلمان، در هر رشته و رده و رسته و نژادی كه بود، سه درهم تحویل داد و خود نیز كه خلیفه مسلمانان و والی جامعه اسلامی بود، سه درهم برداشت.
تاریخ، به یاد دارد و به یادگار گذارده كه علی(ع) هنگامی كه مسؤولیت اداره بیت المال را به عمار بن یاسر و ابوالهیثم بن التیهان واگذار كرد، به آنان، كتباً ابلاغ كرد كه عربی و قرشی و انصاری و عجمی و تمام كسانی كه جزء حوزه اسلام هستند، از هر قبیله و نژادی كه باشند، همه و همه، با هم برابر و مساویند. سهل بن حنیف، غلام سیاهی را به محضر آن حضرت آورد، گفت: «به این، چه اندازه می دهی؟». علی(ع) به سهل فرمود: «تو، خود، چه اندازه گرفته ای؟». پاسخ داد: «سه دینار مطابق آنچه دیگران گرفته اند.» امام فرمود: «غلام او را نیز همانند خودش، سه دینار بدهید.»[۳] علی(ع) خود و خاندان خود را، بر دیگر مسلمانان برتری نداد. وقتی خواهر مكرمه اش، اُمّ هانی، به خدمت او رفت، حضرت دستور داد كه بیست درهم به وی بپردازند. ام هانی بازگشت و از كنیزك عجمی خود پرسید: «عطای علی(ع) به تو، چه اندازه بود؟». او پاسخ داد: «بیست درهم». ام هانی، با خشم، و به عنوان اعتراض و انتقاد از این مساوات، به نزد برادر بازگشت. امام(ع) فرمود: «باز گرد! خدای تو را رحمت كند! ما، در كتاب خدا، برتری و رجحانی برای اسماعیل بر اسحاق نیافتیم.»[۴]آری، او، خود، فرمود: «لأسوینَّ بین الأسود و الأحمر.» برادرش عقیل برخاست، گفت: «آیا مرا با یكی از سیاهان مدینه مساوی قرار می دهی؟». امام به عقیل فرمود: «بنشین! خدای تو را رحمت كند! آیا جز تو، كسی نبود سخن گوید؟ تو، چه رجحانی بر دیگران داری، رجحان، فقط، در سابقه و تقواست (كه آن هم با پول، قابل مقابله و معاوضه نیست.»[۵] آنچه گفته شد، هر چند قابل تحلیل و تقسیم بر جهات و جوانب متعددی است، لكن برای تفسیر مفهوم عدل و عدالت واقعی و تبیین مصداق حقیقی آن، بسی رسا و گویا است. آری، این، همان عدالت در جامعه و فرد است كه امام علی(ع) بدان معروف و شهره آفاق است و این، همان عدالت است كه علی(ع) هرگز به اندازه خردلی از آن عدول نكرد و این، همان عدالتی است كه نص و روح قرآن و سنت، بدان ناطق است و این، همان عدالت است كه نزدیكترین چیز به تقواست: «اعدلوا هو أقرب للتقوی»[۶] و بالاخره، این، همان عدالت است كه علی(ع) بر سر آن خون داد و جان داد، اما هرگز، آن را ترك نكرد.
ضرورت عدالت
امام دادگران، به حق، معتقد است كه عدل و داد، اهم ضرورات، بلكه نظام بخش زندگانی افراد و جامعه هاست و او، اگر خلافت را پذیرفت، جز احیای عدالت دادگری و بسط قسط و عدل و احقاق حقوق و اقامه حدود و حمایت از مظلومان و مستضعفان و مقابله با طغیان گران و زورگویان، هدف و مقصدی نداشت، چنان كه از سراسر كلمات و سخنان و مكتوبات وی آشكار و از سراسر حالات و رفتار و برخوردها و ارتباطات وی مشهود و محسوس است.
علی(ع) می گوید: «إنَّ فی العدل سعة و مَنْ ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق».[۷]
حركت كردن و نفس كشیدن، تنها، در چهارچوب عدل و داد میسور است، تا هم آزادیها و اختیارات انسانی، محفوظ و پایدار بماند و هم نظام قوانین و مقررات شخصی و جمعی مردم رعایت و ملحوظ گردد. آن كس كه از محدوده عدل، احساس تنگی كند و نتواند خود را با اصول عدالت تطبیق دهد، بداند كه تنگنای ظلم و جور، شدیدتر و خفقان آورتر است. این بینش علوی، شاید از بینش بسیار كسان، متفاوت و متمایز است؛ چرا كه دگران، گشایش و رفاه را در عدم التزام كامل به قانون و گشاده طلبی و نفع پرستی و سودجویی می بینند و قانون و عدالت را موجب ضیق و تنگنا، لكن علی(ع) كاملاً، مخالف این می اندیشد. او، هیچ گاه، افراد را، جدای از جامعه و حقوق آن نمی نگرد و دنیا را جز به عنوان گذرگاهی جهت رسیدن به زندگانی ابدی و پایدار نمی بیند. او چنین است كه خود می گوید: «كیف اظلم احداً لنفسٍ یُسرِعُ إلی البِلی قُفولُها و یَطُولُ فی الثری حُلُولُها؛[۸] چگونه ظلم و ستم بر دگران را روا بدارم، به خاطر موجودی ضعیف كه با سرعت، به سوی كهنگی و فرسودگی پیش می رود، اما قرنها و زمانهای طولانی و مدتهای مدید، در اعماق خاك تیره قبر، باقی می ماند و به سر می برد؟» امام متقیان(ع) عدل و دادش، نه تنها در ابعاد قضایی او تجلی داشت، بلكه او، همه كس و همه چیز را، از جمله حكمرانی و فرمانروایی، تنها، برای اقامه حق و دفع باطل و رفع جور و ستم می خواست. او، به همه كس (از نزدیكترین كسان خود، مانند حسن و حسین و زینب و ام كلثوم و عقیل و عباس و دگران) تا دورترین افراد و دورترین جاها ـ كه مرزهای جغرافیایی خلافتش اقتضاء می كرد ـ از دیده عدل و راستی و حق و تكلیف و ایصال حقوق و دفع ستم می نگریست تا مبادا كوچكترین خللی به چهارچوب عدالت وارد آید كه آن كوچكترین را، در حكومت خود، بزرگترین عیب و عار می دانست: «و لعل بالحجاز أو الیمامة من لا طمع له فی القرص و لا عهد له بالشبع.»[۹]
اقامه عدل، فریضه ای الهی
هرگز گمان نبریم كه عدالت و اعتدال، چیزی است كه باید به انتظار فرا رسیدنش بود ـ همچون وقت شرعی نماز كه باید خود فرا رسد و قبل از آن، تكلیفی به نماز نداریم ـ اگر چنین باشد، بسیاری از شرایط واجب كه باید به تحصیل آنها برخاست، تبدیل به شرایط وجوب می گردند كه تحصیل آنها، واجب نیست مگر خود حاصل شوند.
این سخن كه «تحصیل موضوع، واجب نیست»، حتی اگر به صورت مطلق، صحیح باشد، اما بی گمان، تمام موضوعات، این چنین نخواهد بود، بلكه تحصیل و تأمین مسایل و قضایایی، از اهم فرایض و اوجب واجبات به شمار می آید. گسترش عدل و داد در جامعه، خود، مطلب و مطلوبی است كه یك جانب آن، تأسیس است و جانب دیگرش، ادامه و استمرار و تقویت و تحكیم، و همان گونه كه بقا و ابقای آن ضروری است، حدوث و ایجاد آن نیز فرض و واجب است. اصولاً، عدالت، جز با دست و عمل و تبلیغ و اجرای از سوی مردم، چگونه حاصل می گردد؟ اینكه به انتظار عدالت بنشینیم تا از ثمراتش بهره ببریم، به معنای سلب مسؤولیت از خود و بر عهده دیگران گذاردن است و این گمان باطل، در مورد شخصیت والایی مانند علی بن ابی طالب(ع)، نه قابل تصور است و نه قابل تصدیق. این است كه او هم اقدام كننده است و هم ادامه دهنده، و هم پیشتاز است و هم همراه و همگام. پذیرش خلافت و حكومت، در منطق وی، همانا، گامی به سوی ایجاد و اجرای حق و عدالت در میان جامعه اسلامی است: «أما و الذی فلق الحبّة و برأ النسمة لولا حضورُ الحاضر و قیامُ الحجة بوجود الناصر و ما أخذ الله علی العلماء أنْ لا یقارّوا علی كظَّةِ ظالمٍ و لا سَغَبِ مظلومٍ، لألْقَیْتُ حبلَها علی غاربها و لَسَقَیْتُ آخرها بكأسِ أوّلها، و لألْفَیْتُم دُنیاكم هذه أهون عندی من عَفْطَةِ عَنْزٍ.»[۱۰] علی(ع) به خاطر حضور قرآن و لزوم حاضر نگه داشتن آن در صحنه و به ملاحظه وجود حجتِ تمام شده (تجمع و مطالبه یاران و اصحاب) و به منظور ایفای آن تعهد تكوینی و تشریعی كه خداوند بر عهده مسؤولان جامعه و بر ذمه آگاهان و عالِمان به اوضاع و جریانها قرار داده است، خلافت را می پذیرد و مطالبه بیعت را اجابت می كند و به فریاد و ناله مردم محروم و ستمدیده، پاسخ مثبت می دهد و پای به جلو می گذارد و برای بیعت مردم، دست از آستین خارج می كند تا اسلام را بر پایه عدالت واقعی، استوار سازد و مجتمع اسلامی را از رحیق عدل و داد خود سیراب سازد و بر پایه بینش و بصیرت خود ـ كه برگرفته از كتاب خدا و سنت رسول الله(ص) است و نه بر اساس تبعیت از دگران و خط مشی انحرافی آنان ـ عمل كند، هرچند همین اقدام، می توانست از بخشی عظیم از زهد و اِعراض از دنیا و بی رغبتی او به خلافت را بپوشاند ـ كه خوشبختانه نپوشانید ـ و اگر این هدف مقدس و انگیزه ارزشمند نبود، آنگاه مردم، به گفته خودش، می دیدند كه او، چه اندازه به دنیا، بی رغبت و بی اعتناست و به خوبی در می یافتند كه دنیا، در چشم فرزند ابی طالب، بی ارزش تر از یك عطسه بز است.
رابطه عدالت و تقوا
در صفحات پیشین، اشاره شد كه رسیده ترین میوه عدالت، تقواست. تقوا، عدالت می آفریند و عدالت، تقوا را به ارمغان می آورد. و این سخن، صحیح و دور از گزافه گویی است: چه، اولاً تصور آن، موجب تصدیق آن و ثانیاً، خداوند در كتاب خود فرمود: «اعدلوا هو أقرب للتقوی»[۱۱] رهبر عدالت و راستی، علی(ع) نیز در گفتار خود چنین آورده:
«قد ألزم نَفْسَهُ العدلَ فكان أوّلَ عَدْلِهِ نَفْیُ الهوی عن نفسه».[۱۲]
این سخن علوی، اگرچه پیرامون عالِمان الهی بوده، لكن بدیهی است كه اختصاص به آنان ندارد، بلكه هر كه می خواهد به حُلیه عدل و داد آراسته شود و این جامه را بر تن كند، می بایست هوا و هوسهای گوناگون را از خود دور كند؛ زیرا لازمه عدل، در بسیاری از جاها، نفی هوا و هوس و احیاناً دفع ترجیح خود بر دگران است. پس، نه كسی با داشتن تقوا به معنی واقعی و صحیح، بدون عدالت می ماند و نه كسی بدون عدالت، می تواند متقی باشد. و این مدعا همچنان كه در مورد فرد، ساری و جاری است، در باره جامعه نیز هست. به گونه ای كه نیاز به بحث ندارد. پس، شگفتی ندارد كه خداوندِ عدالت علی(ع) سوگند یاد كند: «و أیمُ اللهِ! لَأُنْصِفَنَّ المظلومَ من ظالمِهِ و لأقُودَنَّ الظالمَ بِخَزامتِهِ حتّی أُورِدَهُ مَنْهَلَ الحقَّ و إنْ كانَ كارهاً.»[۱۳]
و قاطعانه سوگند یاد كند: «والله! لو وجدتُه تزوج به النساء و مُلِكَ به الإماء لرددتُه.»[۱۴] در این كلام علوی، ابتدا، به نظر می رسد كه بر خلاف مبانی حقوقی، قانون، عطف بر ما سبق شده است لكن با توجه به سه نكته زیر معلوم می شود كه رویه قبل، قانون الهی نبوده است:
۱ـ عملكرد خلفای پیشین، بخصوص عثمان بن عفان ـ كه سخن مولا(ع) بیشترین اشارت را به اَعمال او دارد ـ نه قانون بود و نه بی قانونی، تا اصل برائت و یا عدم عطف قانون بر ما سبق، آنها را فرا گیرد، بلكه قانونهای خلاف عقل و شریعت بود كه می بایست به هر وسیله، از ادامه اجرای آن جلوگیری شود، جاعل و مجری آن، نیز شخص و مقام بوده باشد.
۲ـ سخن امام(ع) حكم خدا و قانون الهی است، لهذا بر همه كس و همه چیز مقدم است، بخصوص آنكه قبلاً به وسیله كتاب خدا و سنت رسول الله(ص) به جامعه ابلاغ شده است، لذا مجالی برای مسأله عطف قانون بر ما سبق وجود ندارد.
۳ـ قوانین اعتباری و قراردادی، اشكالی ندارد كه از طرف قانونگذار، بر ما سبق عطف گردد و اینجاست كه مسایل اعتباری از امور تكوینی، متفاوت خواهد بود. جای بحث تحلیلی و اجتهادی این مسأله، به مكان و مجال دیگر موكول است.
در این سه نكته و دیگر دقایق كلام علی(ع) و مطالعه حالات و رفتار او، این حقیقت به دست می آید كه امام(ع) عزمش بر آن است كه مردم حركت كنند و پیش بروند و تكامل یابند، اما به صورت صحیح و حساب شده، نه بی حساب و بالبداهه. حركت انسانی، در محدوده عدالت است كه این نتایج را دارد، نه حركت حیوانی در محدوده جور و ستم، لذا حضرت فرمود: «إنَّ فی العدل سعة و مَنْ ضاق علیه العدل فالجور علیه أضیق.»[۱۵]علی(ع) با بینش الهی خود، اجرای عدالت در جامعه را موجب ثبات و آرامش و باعث سعادت می داند: «العدلُ سبیلُ الاستقرار و السعادة»،[۱۶] لهذا هنگامی كه به او گفتند: «به گذشته، كاری نداشته باش و اجرای عدالت را از هم اكنون آغاز كن.»، پاسخ داد: «الحق قدیم لایُبطله شی ءٌ».[۱۷] اگر عدل، خوب است ـ كه هست ـ چرا گذشته را فراموش كرده و یا نادیده بگیریم و چرا آن را در محور عدالت نیاورده، سایه راستی و درستی را بر آن نیفكنیم؟
اصلاح گذشته ها و ترمیم خرابیها و اعاده حیثیتها و اقامه كجیها و افشای نارواییها، جزء اصلی عدالت و یكی از دو پایه اساسی عدالت اجتماعی در حكومت علوی است.
عدالت اجتماعی، ایده و آرزوی حاكم عادل
در قاموس سیاسی علی(ع) هرچند عدالت، ركن ركین سیاست اوست اما آن امام و رهبر بر حق، هرگز عدالت را به عنوان ابزاری در سیاست خود به كار نگرفت و از آن استفاده ابزاری نكرد؛ زیرا گذشته از آنكه عدل و راستی، نمی تواند با سیاسی كاری، به معنای متداول آن، اجرا گردد، اصولاً، در منطق علوی، هدف، وسیله را توجیه نمی كند و سیاستِ «الغایة تبرّر الواسطة» جایگاهی ندارد. علی(ع) در عهدنامه اش به مالك اشتر می نویسد: «إنّ افضل قرة عین الولاة استقامةُ العدل فی البلاد».[۱۸] مقایسه كنیم عدالت انوشیروان دادگر! را ـ كه به گفته گوینده ای، «آن انوشیروان كه عدل را به زنجیر كشیده بود» ـ با عدالت علی(ع). تاریخ پادشاهی انوشیروان، آكنده از خونریزی و ظلم و ستم و اِجحاف و تبعیض بر مردم است. او، با سیاسی كاری تمام، جنایات و سیاه كاریهای خود را عدل و داد معرفی و با تبلیغ، همه چیز را دگرگون كرد تا آنجا كه به ناحق، كلمه «عادل»، ملازم نام «انوشیروان» قرار گرفت،[۱۹] اما عدالت امیر مؤمنان(ع) تركیبی است از تقوا و رعایت محرومان و تقویت مستضعفان و نهایت اقتصاد در مأكل و ملبس و انواع ارزشهای اخلاقی و اصول ارزشی، تا آنجا كه با صراحت می فرماید: «إنَّ هذا المال لیس لی و لا لك و إنما هُو فی ء للمسلمین و جلب أسیافهم. فإنْ شَرَكْتَهُمْ فی حربهم، كانَ لك مثل حظّهم و إلاّ فجناة أیدیهم لا تكون لغیر أفواههم.»[۲۰] این سخن علی(ع) خطاب به عبدالله بن زمعه، از شیعیانش، است كه درخواست مالی می كرد. آیا اگر همین یك مورد یاد شده را، سردمداران سیاست و اقتصاد، در سراسر كشورهای اسلامی، نصب العین قرار می دادند و آویزه گوش می كردند، ستون فقرات سیاست و عدالت، در پهنه گیتی، استقرار و استقامت نمی یافت؟ آری دسترنج مسلمانان، نباید در حلق دگران ریخته شود، لكن خود، از حق واقعیشان محروم مانند.
خویشاوندان علی(ع) در زیر چتر عدالت
پیشتر، نحوه برخورد امام مسلمانان با برادرش، عقیل، و خواهرش، ام هانی، و دوست و ارادتمندش، سهل بن حنیف، و ... را مرور كردیم. اكنون به مورد دیگر نگاه می افكنیم تا علی(ع) و عدل علی(ع) را بیشتر و بهتر بشناسیم: «... و الله رأیت عقیلاً و قد أمْلق حتی استماحنی من بُرّكم صاعاً و رأیتُ صبیانه شُعْثَ الشعور غُبْرَ الألوانِ من فقرِهم، كأنّما سُوِّدَتْ وجوهُهم بالعِظْلِمِ ...»[۲۱] معمولاً، بسیارند كسانی كه با رسیدن به قدرت و امكانات، خویشاوندان و كسان و نزدیكان خود را به سمتها و مناصب مختلف می گذارند و دلیل ـ و یا بهتر بگوییم، بهانه و توجیه ـ خود را بر این اقدام، این گونه مطرح می كنند:
۱ـ اطمینان به خویشاوندان، بیشتر از اطمینان به دیگران است و اینان، وفادارتر از دیگران هستند.
۲ـ شكرانه بازوی توانا ـ بگرفتن دست ناتوان است
۳ـ صله رحم، واجب شرعی است.
۴ـ عیب و ننگ است كه نزدیكان حاكم و والی و ... در اطراف چراغ به سر برند، امّا تاریك باشند.
۵ـ مردم، چه خواهند گفت، اگر منِ صاحبِ قدرت، به اطرافیانم نرسم و خویشاوندان خود را درنیابم.
۶ـ انسان، نباید ناودان دورانداز باشد
و ...
اما حاكم اسلامی و خلیفه مسلمانان این گونه نیست. او، نه تنها اقوام و اقارب خود را به عنوان اینكه خویشاوندان او هستند، به سِمت و منصبی نمی گمارد، بلكه ترجیح آنان را بر دیگران هم روا نمی دارد.
عقیل بن ابی طالب، برادر پدری و مادری علی(ع) است. وی، بیست سال از حضرت بزرگتر و از هر دو چشم نابینا و دارای عائله سنگینی است و مستمند و ناتوان است، اما حق و سهم خود و خانواده اش را از بیت المال دریافت داشته و دیگر سهمی ندارد و فقر و فاقه و درماندگی برابر عیال، او را از پای درانداخته و به امام و برادر و تنها امید خود مراجعه و فقط سه كیلو گندم از سهم مسلمانان تقاضا می كند واین، در حالی است كه اولاد و كودكان عقیل، در شدت گرسنگی و فقر، با موهای ژولیده و رنگهای پریده و تار ـ كه گویی با نیل و رنگ آنان را كبود كرده اند، به سر می برند. عقیل، خواهش و لابه می كند و علی(ع) گوش می دهد تا كار به آنجا می رسد كه امام(ع) برای تنبیه و عبرت عقیل، آهنی داغ می كند و نزدیك بدن او می برد. عقیل نابینا، با احساس حرارت در نزدیك بدن خود می ترسد و جیغ می كشد. امام به او می فرماید: «أتَئِنُّ من حدیدةٍ أحماها إنسانُها لِلَعْبِهِ و تَجُرُّنی إلی نارٍ سَجَرَها جبّارُها لغضبه؟ أتَئِنُّ من الأذی و لا أئِنُّ من لَظیً؟[۲۲]
ای عقیل! از یك آهن مختصری كه داغ شده، می نالی، لكن مرا می كشانی به آتشی عظیم كه خداوند از خشم خود آفریده است؟ تو از یك آزار كوچك، می نالی، اما من، از شراره های آتش خشم خدای ننالم؟» كوتاه سخن این است كه علی(ع) حق و عدالت برای او مطرح است، نه برادری و اخوت و هنگامی كه حاكم اسلام چنین باشد و منطق و گفتار او بدین سان، دیگران در هر شغل و موضعی، باید حساب خود را داشته باشند و با بهانه ها و توجیهات گوناگون ـ كه به نمونه ای از آنها اشاره شد ـ فریفته نگردند.
حاكمیت عدالت، محكوم بودن جور و ستم
علی(ع) در سراسر سخنان و رهنمودهای خود، بر ضرورت عدالت و اجرای آن میان تمام افراد و اقشار جامعه اسلامی تأكید می كند و با تعبیرات و عبارات گوناگون، گاهی با لسان امر و فرمانِ مؤكد، مانند:
«استعمل العدل و احذر العسف و الحیف! فإنَّ العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعو إلی السیف.»[۲۳] و زمانی با لحن آرام اما قاطع، مانند:
«و لیكن احب الأُمور إلیك أوسطها فی الحق و أعّمها فی العدل و أجمعها لرضی الرعیّة؛ فإنَّ سخط العامة یجحف برضا الخاصة و إنَّ سخطَ الخاصة لیغتفر مع رضی العامة.»[۲۴] و هنگامی با جملات انشاییه، مانند: «أیّها الناس! اعینونی علی أنفسكم! و أیم الله! لأنصفنَّ المظلوم من ظالمه و لأقودَنَّ الظالمَ بخزامتِهِ حتی أورده منهل الحق و إنْ كان كارِهاً.».[۲۵] و زمانی با جمله های خبریه ـ كه مؤكدتر از جمله های انشاییه می نماید، مانند: «العدل یضع الأمور مواضَعها و الجودُ یخرجها من جهتها و العدلُ سائِس عام و الجودُ عارض خاص فالعدلُ أشرفهما و أفضلهما.»[۲۶]
و موقعی با آغاز از خود، مانند:
«الذلیلُ عندی عزیز حتّی آخذ له الحق و القویُّ عندی ضعیفٌ حتّی آخذ الحق منه.»[۲۷]
و زمانی خطاب به دگران و مخاطبان، مانند موارد و مواضع فراوان نهج البلاغه و غررالحكم و ... و گاهی با صراحت و وقتی با كنایه و استعاره و گاهی با سخن و مقال و گاهی با اَحوال و اَعمال، از عدالت دم می زند و بر آن پای می فشرد تا همه بدانند و عمل كنند و حجت بر همه تمام باشد و نقطه ابهامی نماند. عدالت فردی و اجتماعی هم از لحاظ افراد و كسان و هم از لحاظ مسایل و موارد، عام است و فراگیر و شامل همه كس و همه چیز می شود، لهذا همان گونه كه استقرا و استقصای مبحث بی پایان «عدالت اجتماعی در حكومت علوی»، به سادگی ممكن نیست و بحث و تحلیل را از جهات گوناگونی می طلبد، اطاله كلام نیز سزاوار نیست و رعایت ادب و وقار، ایجاز و اختصار را می جوید.
پی نوشت ها:
۱ ـ العین، ج۲، ص۱۱۵۴ ـ معجم مقاییس اللغه، ج۴، ص۲۴۷.
۲ ـ نهج البلاغه، ترجمه و شرح فیض الاسلام، حكمت ۲۳۱.
۳ ـ بحارالانوار، ج۴۰، ص۱۰۷.
۴ ـ همان، ص۱۰۶.
۵ ـ همان، ص۱۰۷.
۶ ـ مائده(۵)، آیه ۸.
۷ ـ نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، خطبه ۱۵.
۸ ـ همان، خطبه ۲۱۵.
۹ ـ همان، نامه ۴۵.
۱۰ ـ همان، خطبه ۳.
۱۱ ـ مائده(۵)، آیه ۸.
۱۲ ـ نهج البلاغه، خطبه ۸۶.
۱۳ ـ همان، خطبه ۱۳۶.
۱۴ ـ همان، خطبه ۱۵.
۱۵ ـ همان، خطبه ۱۵.
۱۶ ـ تصنیف نهج البلاغه، ص۵۹۱.
۱۷ ـ همان.
۱۸ ـ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
۱۹ ـ برای آشنایی بیشتر با این حقیقتها و واقعیتها به لغت نامه دهخدا مراجعه شود.
۲۰ ـ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۳.
۲۱ ـ همان، خطبه ۲۱۵.
۲۲ ـ همان.
۲۳ ـ همان، نامه ۵۳.
۲۴ ـ همان.
۲۵ ـ همان، خطبه ۱۳۶.
۲۶ ـ همان، حكمت ۴۲۹.
۲۷ ـ همان، خطبه ۳۷.

منبع:فصلنامه حكومت اسلامی، شماره ۱۷
منبع : خبرگزاری فارس


همچنین مشاهده کنید