پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

ویژگی نظام اسلامی‏


اسلام دینی است كه دارای نظام ویژه خود می‏باشد كه لازم است برای شناخت این نظام ویژه، به ویژگی‏های آن بپردازیم. اسلام دینی است كه دارای نظام ویژه خود می‏باشد كه لازم است برای شناخت این نظام ویژه، به ویژگی‏های آن بپردازیم و آن ویژگی‏ها عبارتند از:
۱- حاكمیت روح توحیدی:
نظام اسلامی، نظام تعاون، احسان، عدل و ایثار است نه نظام استثمار، استخدام، استعباد و استعمار و آن چه كه رشته همه شئون نظام را به همدیگر پیوند می‏دهد و بر آن مجموعه حاكم است، اصل توحید و الهی بودن است، در این نظام هیچكس حق تعدی به دیگران و تحمیل بر آن‏ها را ندارد. آیات فراوانی در قرآن، همه را در برابر مقررات الهی یكسان دانسته، روح حاكم را روح عبادی معرّفی كرده است نه طغیان، در حالی كه در نظام‏های دیگر، روح حاكم روح تمتع مادی است نه روح تعبّد توحیدی، روح گرایش به لذات و مادیات است نه گرایش به معنویات. هر كس هر آن چه را بخواهد از آن استفاده كند و از هر راهی كه بخواهد برود، همان راه را طی می‏كند ولی در نظام الهی چنین نیست.
۲- محو فاصله طبقاتی:
در نظام اسلامی فاصله طبقاتی پذیرفته نشده است، یعنی اموال و ثروت‏های نظام اسلامی در اختیار گروه خاصی نیست. در سوره مباركه حشر می‏فرماید: انفال و غیر آن را به گونه‏ای تقسیم كنید كه ثروت‏های نظام اسلامی در دست گروه خاصّی دور نزند: «ما افاء اللّه علی رسوله من اهل القری فللّه و للرسول ولذی القربی و الیتامی و المساكین و ابن السبیل كی لایكون دولهًٔ بین الاغنیاء منكم؛(۱) آن چه خدا از دارایی ساكنان آن قریه‏ها عاید پیامبرش گردانید، از آن خدا و از آن پیامبر او و متعلق به خویشاوندان نزدیك وی و یتیمان و بینوایان و در راه‏ماندگان است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد.» این یك اصل حاكم بر اقتصاد اسلامی است. تداول ثروت و دور زدن آن باید در دست همه مردم باشد. نظام اقتصادی اسلام نظیر نظام كاپیتالیسم غرب نیست. در نظام‏های غربی، مجموعه ثروت در دست یك گروه خاصّی است و بقیه باید نیروی انسانی صرف كنند و مجموعه اصیل ثروت بین ثروتمندان تداول می‏شود. نظام سوسیال شرق نیز همینطور است، با این تفاوت كه در شرق دولت سالاری است و سرمایه‏ها فقط در اختیار دولت است و از دولتی به دولت دیگر منتقل می‏شود، در دسترس مردم نیست. قهراً نظام سرمایه داری یا نظام كمونیستی و سوسیالیستی هر دو محكوم است. در نظام‏های سوسیالیستی، مردم كارگر دولت و دولت مالك درآمد مردم و كارفرمای آنان است. اسلام این «دولت سالاری» را نمی‏پذیرد. در نظام اسلامی «للرجال نصیبٌ ممّا اكتسبوا و للنساء نصیبٌ ممّا اكتسبن؛(۲) هر كس مالك چیزی است كه كسب كرده‏اند و باید بگونه‏ای مالك شوند كه ثروت در دست همه دور بزند، قهراً امتیازهای درآمدی به گروه خاصی داده نمی‏شود، موافقت‏های اصولی برای همه است و راه تولید بر روی همگان بطور مساوی باید گشوده باشد، اما در نظام شرق نوع افراد، نیروی انسانی خود را در اختیار صاحبان ثروت قرار می‏دهند و از این راه جیره دریافت می‏كنند كه در واقع این یك بردگی مدرن است اما در اسلام مال به سه قسم تقسیم می‏شود:
۱- اموال شخصی: یعنی اموالی كه دستاورد كار و كسب افراد است و یا مالی است كه از راه ارث به آنان رسیده است.
۲- اموال عمومی: كه مال و فی‏ء مسلمانان است از آن جهت كه مسلمان هستند، یعنی مال عنوان مسلمین است.
۳- اموال حكومتی: كه نه مال عنوان مسلمین است نه مال اشخاص معین، بلكه مال حكومت اسلامی است، مانند انفال، ناگفته نماند..انفال، غیر از اموالی است كه فی‏ء مسلمانان است. وجوهات بریّه كه قسمت مهم مسائل مالی را در اسلام تشكیل می‏دهد از این قسم است، مانند: زكات و خمس. بیست درصد از كلّ درآمدها به عنوان خمس باید از مردم دریافت شود، خمس در بسیاری از قسمت‏ها از كل درآمد است نه بعد از صرف هزینه، مانند معادن كه قبل از كسر نمودن هزینه سال محاسبه می‏شود. تنها ارباح مكاسب است كه بیست درصد از سود خالص به عنوان خمس است، یعنی سودی كه هم هزینه كار و هم هزینه زندگی سالانه از آن كسر شده است و این رقم رقم سنگینی است، حال اگر مردم نمی‏پردازند، مسئله دیگری است. اگر نظام اسلامی گفت مردم باید بیست درصد از تمام درآمدها را بپردازند، این مال مربوط به تك تك اشخاص نیست حتی ده درصد آن هم كه سهم امام (ع) است مال مقام امامت است نه مال شخص امام، چون اگر مال شخص امام باشد باید بعد از رحلت او به صورت ارث به ورثه‏اش منتقل شود در حالی كه چنین نیست. این مال سِمَت امامت است.گرچه سِمَت امامت نیز مالك نیست بلكه در حقیقت امام، «ولیّ تصرف» است و اما ده درصد دیگر كه سهم سادات است، آن هم مال سادات نیست، چون فقر در آن شرط است، مال سادات فقیر است كه باید هزینه سالانه آنان را به اندازه كفاف تأمین كرد. بدیهی است كه بخش كمی از این ده درصد تمام سادات نیازمند را تأمین می‏كند و بقیّه سهم سادات و نیز درآمد معادن كه رقم نجومی و بالایی را تشكیل می‏دهد، نه مال مردم است نه فی‏ء مسلمانان است، نه مال جمیع، نه مال مجموع، بلكه مال سِمَت امامت است، مثل اینكه چیزی مال دولت باشد كه مربوط به سمت است نه اشخاص. نظام اسلامی دولتی دارد كه به صورت «امامت» ظهور می‏كند كه او ولیّ این كارها است. امام نیز مالك نیست ولی است مانند متولی اوقاف كه بر حسب وقف و هدف واقف، ولیّ در تصرّف است نه مالك آن.۳- نظارت ملّی:
قرآن كریم نوع احكام را متوجه جامعه كرده است و جامعه را مسئول اجرای آنها می‏داند مسئله امر به معروف و نهی از منكر در جامعه اسلامی یك قانون رسمی است، یعنی گذشته از اینكه احكام: «السارق و السارقهٔ فاقطعوا ایدیهما؛(۳) مرد سارق و دزد و زن سارق پس دستانشان را قطع كنید.» «فاجلدوا»(۴) به زنا كار تازیانه بزنید «اقیموا الصلوهٔ»(۵) نماز را اقامه كنید و مانند آن متوجه جامعه است، امر به معروف و نهی از منكر نیز متوجه جامعه است، در همه این گونه دستورهایی كه به صورت جمع متوجّه جامعه شده، جامعه نسبت به آن «موظّف» است نه «صاحب حق»، چون حدود الهی مال جامعه نیست تا بتواند این «حق خود» را به زمامدار واگذار نماید و در نتیجه زمامدار وكیل مردم باشد و زمامداری او عنوان «وكالت فقیه» داشته باشد. این حدود مال خداست نه مردم، پس مردم چیزی رابه فقیه واگذار نكرده‏اند، بلكه ذات اقدس اله زمامدار یعنی فقیه عادل را به وسیله ائمه - علیهم السّلام - این سِمَت را برای او جعل كرده، قهراً فقیه عادل «ولیّ مسلمین» است نه «وكیل مسلمین». البته چون این حدود مال خود فقیه عادل هم نیست او با سایر افراد در حكم یكسان است از این رو اگر فقیه مانند امام - رضوان اللّه علیه - مرجع تقلید نیز باشد، در هر دو قسمت با سایر افراد یكسان است، یعنی اگر فتوا بدهد، همانطور كه بر دیگران عمل به آن واجب است بر خود او هم واجب است و اگر حكم حكومتی كند، همانند دیگران اجرای آن بر خودش نیز واجب است و همانطور كه نقض حكم او بر دیگران حرام است، برخود او نیز حرام است. در نظام اسلامی رهبر مافوق قانون نیست. او با سایر افراد مسلمان از نظر اینكه احكام الهی برای همه یكسان است، تفاوتی ندارد و توجه خطاب‏های قرآنی به جامعه، معنایش این نیست كه جامعه اسلامی مالك این حدود و حقوق است و مسئله امر به معروف و نهی از منكر نیز مؤیّد این مطلب است. همگان این وظیفه را دارند تا این احكام را اجرا كنند پس قوه مجریه در نظام اسلامی مخصوص به گروه خاصّی نیست و نمی‏شود به یك مسلمان گفت: «به تو چه» تو كه سِمَتی نداری همانطور كه هیچ مسلمانی نمی‏تواند بگوید: «به من چه».در سایر كشورها ونظام‏ها اجرای حدود و قوانین كشور بر عهده پلیس و یا قوّه قضائیه و مانند آن است كه نیروهای نظامی و انتظامی قوّه مجریه‏اند و سایر افراد به هیچ وجه دخالت ندارند، ولی در نظام اسلامی اگر گروهی به عنوان نیروی نظامی یا انتظامی معرفی شدند، وظیفه از دوش مردم ساقط نمی‏شود گرچه راه اجرای آن همان نیروی انتظامی است اما حضور، دخالت، اعتراض، نقد، نهی و امر مردم باید باشد. این سومین اصلی است كه در نظام اسلامی مورد توجه هست اما نظام‏های دیگر فاقد آن است.
۴- حكومت خدا بر مردم:
جامعه اسلامی فاقد قانون و حكومت نیست و شكل حكومت آن نه حكومت «فرد بر جامعه» است نه حكومت «مردم بر مردم». حكومت فرد بر جامعه این است كه آراء، اندیشه و خواسته‏های یك نفر بر جامعه حاكم باشد. نظام‏های استبدادی از این قبیل است یك فرد هرچه تصمیم بگیرد همان معتبر و لازم الاجرا است. در حكومت مردم بر مردم كه همان نظام‏های دموكراسی معتبر است مردم عدّه‏ای را انتخاب می‏كنند و آراء و نظرات نمایندگان مردم برای همه چه خودشان چه موكّلان آنان معتبر است. در نظام اسلامی هیچ یك از این دو نحوه حكومت راه ندارد، چون انسان آفریده خداست، شرائط فراوانی را پشت سرگذاشته، سرنوشت‏های فراوانی را نیز در پیش رو دارد و اداره كننده انسان كسی است كه از گذشته، حال و آینده او با خبر باشد و حقیقت انسان، جهان و كیفیت ارتباط انسان با جهان را بداند و او تنها خداست از این رو حكومت در نظام اسلامی «حكومت خدا بر مردم» است نه «حكومت فرد بر مردم» یا «مردم بر مردم».آیاتی از قبیل: «ان الحكم الّا للّه؛(۶) حكم و فرمان جز به دست خدا نیست» و مانند آن نیز، شاهد و مؤید این بحث عقلی است.
۵ - مردم مكلّف‏اند نه صاحب حق:
چون حكومت اسلامی حكومت خدا بر مردم است، مردم در هیچ عصری صاحب حق نیستند، بلكه در برابر خدا مكلّفند، مردم گرچه نسبت به یكدیگر آزادند اما نسبت به ذات اقدس اله بنده‏اند و بر اثر این بندگی از قید و بند بندگی هر چیز و هر كس آزاد هستند و اگر بنده خدایند موظفند كه قوانین الهی را خوب درك و حفظ نمایند و از ضایع شدن آن جلوگیری كنند و مجریان را مورد حمایت قرار دهند، گرچه روح تكلیف به حق برمی‏گردد.(۷)
۶- تلقّی و ابلاغ قوانین توسط پیامبر:
اگر حكومت تنها از ناحیه خداوند است، تنظیم قوانین و نحوه اجرای آن نیز فقط باید از طرف او تنظیم شود و عهده‏دار درك و دریافت و تبیین و تفسیر این معارف تنها پیامبر است چون همه مردم شایستگی آن را ندارند كه مانند پیامبر با خدا تماس داشته باشند: «بل یرید كل امری‏ءٍ منهم ان یؤتی صحفاً منشرّه؛(۸) هر مردی از ایشان خواهد كه نامه‏هایی سرگشاده دریافت كند در حالی كه مردم قدرت دریافت وحی را ندارند» و تنها پیامبر در بین امّت دارای سِمَت نبوّت و رسالت است، علاوه در قرآن كریم سِمَت تبیین و تفسیر كلام خدا را نیز به پیامبر می‏دهد: «و انزلنا الیك الذكر لتبیّن للناس مانزّل الیهم؛(۹) و این قرآن را به سوی تو فرود آوردیم تا برای مردم آن چه را به سوی ایشان نازل شده است توضیح دهی.»
۷- نظام حكومتی اسلام نظام امامت و امّت: بررسی سیره انبیاء و مرسلان الهی یا امامان - علیهم السلام - نشان می‏دهد كه نظام اسلامی، نظام امامت و امّت است. تك رهبری است نه جمع رهبری یا شورای رهبری. در دین خدا نه نبوت و رسالت شورایی وجود دارد نه امامت مشورتی، حتی اگر دو معصوم در یك عصر باشند یكی امام و دیگری مأموم و پیرو اوست همانند امام حسن و امام حسین - علیهما السلام - و گرچه در اسلام شورا مطرح است حتی اهل سنّت هم كه «شورا» را تصویب كردند، برای آن نبود كه شورا خلافت كند، بلكه برای این بود كه شورا خلیفه واحد را انتخاب كند؛ نیز شورائی كه به پیشنهاد خلیفه دوم معیّن شد، برای این نبود كه كشور را با شورا اداره كند، بلكه گفت شما شش نفر كنار هم جمع شوید و خلیفه تعیین كنید. بنابراین «حكومت شورایی» در اسلام و سایر ادیان الهی هیچ سابقه‏ای ندارد و آنچه هست مسئله «تك رهبری» است.منتها مشورت گاهی لازم و گاهی راجح است و مشورت كردن برای این است كه وقتی رهبر به كارشناسی امری آشنایی ندارد اگر معصوم نباشد، بر او واجب است نظر كارشناسان فن را جویا و با آن آشنا شود، امام اگر كارشناسی آن رشته را نیز خودش دارا و در این زمینه ورزیده است مشورت راجح است نه لازم كه این مشورت مایه احترام به افكار دیگران است و رجحانی هم شاید داشته باشد، همانگونه كه به پیامبر اكرم - صلّی اللّه علیه و آله و سلّم - می‏فرماید: «وشاورهم فی الامر فاذا عزمت فتوكّل علی اللّه؛(۱۰) تو با اینها مشورت كن اما وقتی مصمم و عازم شدی - كه تصمیم با توست - به مشورت تكیه نكن، به خدا تكیه كن و با توكل بر او كارها را انجام بده.» در سوره مباركه «شوری» نیز در مقام بر شمردن اوصاف مؤمنان می‏فرماید: «و امرهم شوری بینهم؛(۱۱) یعنی آن‏چه «امر مردم» محسوب می‏شود آن را با مشورت انجام می‏دهند» اما آنچه «امر خدا» است، مشورت در آن راه ندارد و امر مردم از این قبیل است كه مثلاً مردم یك منطقه‏ای بخواهند شهرسازی كنند یا آب‏ها را تقسیم كنند یا می‏خواهند بفهمند كشاورزی در اولویّت است یا صنعت، این امور كه «امور مردمی» است با مشورت تأمین می‏شود اما احكام و قوانین الهی كه «امر خدا» است نه مردم شورایی نیست با مشورت نمی‏شود احكام خدا را تشخیص یا تغییر داد پس «امر اللّه» شورایی نیست، «امر الناس» شورایی است و حكومت نیز «امر اللّه» است نه «امر الناس» دیگران كه خود را مالك مطلق خود می‏دانند حتی خودكشی را نیز قانونی شمرده می‏گویند: انسان بر سرنوشت خود مسلط است، امّا در نظام الهی كه انسان بنده خداست و «لایملك لنفسه نفعاً و لاضرّاً و لا موتاً و لاحیوهٔ؛آدمی مالك نفع و ضرر و مرگ و زندگی خود نیست»، انسان حاكم بر خود نیست. انسان می‏فهمد كه نمی‏فهمد. او می‏داند كه یك سیر ابدی در پیش دارد، اما نمی‏داند چه چیزی برایش خوب و چه چیزی بد است، نمی‏داند در این جهان پهناور از كدام منبع و موهبت بهره‏بگیرد و از كدام موهبت اجتناب كند. پس حكومت بر بشر زیر پوشش «امرهم شوری بینهم»(۱۲)نیست. بر اساس مباحث پیش گفته:
اولاً: نظام اسلامی، نظام امت و امامت است نه نظام شورایی.
ثانیاً: شورا به عنوان بازوی تقویت كننده زمامدار چیز خوبی است.
ثالثاً: محدوده مشورت «امرالناس» است نه «امر اللّه».
رابعاً: حكومت «امر اللّه» است نه «امر الناس».۸ - نظام حكومتی اسلام نظام سلطنتی و امپراطوری نیست‏
از سیره رسول اكرم - صلّی اللّه علیه و آله و سلّم - و امامان - علیهم السلام - استفاده می‏شود كه نظام حكومتی اسلام نظام سلطنتی و امپراطوری نیست؛ یعنی نظامی نیست كه برای حاكم آن مزایای مالی و رفاهی خاصی مانند داشتن خانه‏های متعدد و یا حقوق زاید لحاظ شود یا برتر از قانون باشد. حاكم اسلامی نمی‏تواند اسراف و اتراف را قانونی كند و بعد بگوید همه در برابر قانون مساوی هستند، همانگونه كه در مناطق سلطان نشین مانند: عمّان،حجاز و مانند آن ابتدا قانونی را تصویب می‏كنند كه همه منابع سنگین كشور مال سلطان است و بعد می‏گویند: همه در برابر قانون مساویند، یعنی ابتدا یك باطل را قانونی می‏كنند، بعد سخن از مساوات در برابر قانون به میان می‏آورند. امّا در نظام اسلامی نه تنها برای پیامبر یا امام مزایای حقوقی نیست، بلكه بر آنان لازم است در حدّ ساده‏ترین مردم زیست نمایند. بیان نورانی حضرت امیر - سلام اللّه علیه - در پاسخ به این پرسش كه چرا اینقدر برخود سخت می‏گیرید و در فشار زندگی می‏كنید، این است كه خداوند بر پیشوایان مسلمان واجب كرده است كه در حدّ افراد ضعیف زندگی كنند تا محرومیّت پا برهنگان آنان را به طغیان نكشاند: «قال یا امیرالمؤمنین هذا انت فی خشونهٔ ملبسك و جشوبهٔ مأكلك ؛ قال: ویحك انی لست كانت انّ اللّه فرض علی ائمّهٔ العدل ان یقدّروا انفسهم بضعفهٔ الناس كیلا یتبیّغ بالفقیر فقره»(۱۳) پس نه تنها نظام مملوكیّت نیست، بلكه از میانگین نیز پایین‏تر است و اما این كه غنایم جنگی «صفایای ملوك» و اموال سلاطین شكست خورده متعلق به امام است نه از آن جهت است كه امام از آن بهره شخصی به برد بلكه مربوط به مقام امامت است، چنان كه در عمل خود آنان از آن بهره شخصی نمی‏بردند و به ما نیز گفته‏اند كه «لقد كان لكم فی رسول اللّه اسوهٔ حسنهٔ؛(۱۴) پیامبر برای شما الگوی خوبی است» امام صفایای ملوك را در راه امامت خرج می‏كند، نه در مصارف شخصی، از این رو حضرت امیر - سلام اللّه علیه - درباره فدك فرمود: در زیر این آسمان تنها فدك به نام ما بود، عدّه‏ای شحیحانه طمع كردند و یك عده نیز سخاوتمندانه از آن صرف نظر كردند: «بلی كانت فی ایدینا فدك من كلّ ما اظلّته السماء فشحّت علیها نفوس قومٍ و سخت عنها نفوس قومٍ آخرین و نعم الحَكَمُ اللّه و ما اصنع بفدكٍ و غیر فدكٍ؛(۱۵)ما را به فدك و غیر فدك چه كار؟ باشد یا نباشد برای ما فرق نمی‏كند، زیرا وقتی هم كه در اختیار ما بود از آن استفاده نمی‏كردیم. اینها خطوط كلی حكومت است چه در زمان رسول خدا - صلی اللّه علیه و آله و سلّم - و چه در زمان امام معصوم - علیه السلام - اینكه حضرت فرمود: «ان اللّه فرض علی ائمهٔ العدل...»(۱۶)نشان می‏دهد كه مرفه زندگی كردن با امامت نمی‏سازد این بیان اگر شامل امام غیر معصوم نباشد، شامل امام معصوم است از این رو با این كه سفره رنگین حسن بن علی - علیه السلام - در مدینه زبانزد همه مردم بود، خود آن حضرت در كنار آن سفره نمی‏نشست، بلكه مانند وجود مبارك حضرت امیر - علیه‏السلام - ساده زندگی می‏كرد.
۹ - كارگزاران نظام اسلامی و ویژگی‏های آن‏
نظام اسلامی برای حفظ و تداوم خود نیاز به كارگزاران متقی و صالح دارد و گرنه رهبری نظام، حتی اگر شخصیتی مانند علی بن ابیطالب - علیه السلام - باشد، نمی‏تواند نظام را حفظ كند. اگر خود حضرت امیر - سلام اللّه علیه - حضور می‏داشت ما از نحوه حكومتش می‏فهمیدیم كه حضرت چگونه حكومت می‏كند و حال كه در خدمت آن حضرت نیستیم، در حضور نهج البلاغه آن حضرت هستیم و این كتاب ارزشمند ترسیم می‏كند كه حكومت حضرت به چه سمتی می‏رفت و چه كسانی در دستگاه او بودند. اگر حكومتی اسلامی و زمامدارش مانند حضرت امیر - سلام اللّه علیه - بود نباید توقع داشت كه همه افرادش عالم، عادل و امین باشند. كسانی كه قدرت اجرایی دارند باید خود را عرضه كنند و در نظام اسلامی «به من چه» و «به توچه» جایی ندارد كار برای نظام اسلامی یك واجب كفایی و در بعضی از موارد بالاتر از واجب كفایی است. اگر عدّه‏ای شهید بشوند، گروهی هم خود را كنار بكشند قهراً یك گروه فاسد جذب امور اجرایی نظام می‏شوند. نامه‏های حضرت امیر - علیه السلام - در نهج البلاغه نشان می‏دهد كه كارگزاران حضرت چند گروه بودند: گروه اوّل: مانند مالك اشتر - رضوان اللّه علیه - كه فقیه، عادل، مدیر، مدبّر، شجاع و آگاه بودند و از این قبیل خیلی كم بودند و گروه دوم: مانند كمیل - رضوان اللّه علیه - از شخصیت‏های عمیق و از شاگردان خاص حضرت امیر - علیه السلام - بود و حضرت دست او را می‏گرفت، از مسجد بیرون می‏برد و آن معارف بلند را به او می‏آموخت: «یا كمیل انّ هذه القلوب اوعیهٔ فخیرها اوعاها...؛(۱۷) این دل‏ها ظروفند و بهترین آن پرگنجایش‏ترین آن‏هاست.» نیز دعای كمیل را به او آموخت. كمیل گرچه از اصحاب معارف و شاگردان مخصوص حضرت امیر سلام اللّه علیه - بود اما مدیریت اجراییش ضعیف بود. حضرت او را به منطقه‏ای بنام «هیت» فرستاد و او نتوانست به خوبی از انبارهای مهمّات و تسلیحات نظامی كه در آنجا بود نگهداری و حراست كند. امویان با تهاجم آن را غارت كردند و هنگامی كه گزارش به حضرت امیر رسید، در نامه‏ای به كمیل كه عامل حضرت بود نوشت: «امّا بعد فانّ تضییع المرء ماولّی و تكلّفه ما كفی، لعجزٌ حاضرٌ و رأی متبّر و انّ تعاطیك الغارهٔ علی اهل قرقیسا(۱۸) و تعطیلك مسالحك الّتی ولّیناك - لیس بها من یمنعها و لایردّه الجیش عنها - لرأی شعاعٌ(۱۹) فقد صرت جسرا لمن اراد الغارهٔ من اعدائك علی اولیائك، غیر شدید المنكب و لامهیب الجانب ولاسادٍّ ثغرهًٔ ولاكاسرٍ لعدّوٍ شوكهًٔ ولامغنٍ عن اهل مصره، و لا مجزٍ عن امیره.»(۲۰) حضرت از كمیل انتقاد می‏كند كه تو فرمانده سپاه و نیروی اجرایی بودی اما از این سلاح و مهمّات غفلت كردی تا اینكه آنها آن را غارت كردند تو آنجا چه می‏كردی؟ تو سرپلی شدی برای غارتگران، خاصیّت دیگری نداشتی. تو نتوانستی مرز را حفظ كنی. نه توانستی از طرف امیرت كار با كفایتی انجام دهی نه از حوزه مأموریت خود توانستی خوب دفاع كنی، نه جلو دشمنان را توانستی بگیری. این بیان نشان می‏دهد كه كمیل گرچه از بزرگان اصحاب حضرت بود، امّا او برای معارف و دعای كمیل مناسب است نه فرماندهی. گروه سوم: كسانی مانند زیاد بن ابیه هستند كه اگر جستجو كنیم در بین فاسدها كمتر كسی را به فساد و بد نامی او پیدا می‏كنیم. حضرت چند نامه برای زیاد بن ابیه نوشته كه در نهج البلاغه هست. زیاد بن ابیه استاندار رسمی نبود، ولی خلیفه عامل آن حضرت بود كه قبلاً هم بر سر كار بود. حضرت نیز او را ابقاء كردند. وقتی افراد زیادی در جبهه‏ها شهید می‏شدند آنگاه حضرت تمكین می‏كند كه زیاد بن ابیه خلیفه عامل او باشد، چون حضرت یا باید كشور را رها كند یا راضی باشد كه زیادبن ابیه سركار باشد كه ظلم بالسویّه بهتر از هرج و مرج است.حضرت دو نامه تهدیدآمیز برای زیاد بن ابیه نوشته(۲۱) دریكی از نامه‏ها می‏فرماید: «و انّی اقسم باللّه قسماً صادقاً لئن بلغنی انّك خنت من فی‏ء المسلمین شیئاً صغیراً او كبیراً، لاشدنّ علیك شدّهًٔ تدعك قلیل الوفر، ثقیل الظّهر، ضئیل الامر و السلام»(۲۲) قسم به خدا اگر به من گزارش برسد كه خیانت كنی.... زیاد یك كارگزار رسمی حكومت علی(ع) بود او در بصره عامل رسمی عبداللّه بن عباس بود و عبدالله نیز عامل حضرت امیر - سلام اللّه علیه - در بصره، اهواز، فارس و كرمان بود. این فلات وسیع زیر پوشش عبداللّه بن عباس بود و زیاد خلیفه او بود. اگر مجریان صالح نباشند یا باید حكومت را رها كرد یا زیاد بن ابیه‏ها را بر سر كار گمارد. این است كه دست امیر - علیه السلام - بسته شد. اگر نظام اسلامی بخواهد محفوظ بماند، اولاً و بالاصاله باید به تربیت نیروی انسانی متقی صالح همت گمارد كه اگر علم او كارگزاری متوسط است، تقوای او كامل باشد. چنین انسانی به خوبی می‏تواند استانی را اداره كند، اما درجات بالای علم، اوّلاً نه به آسانی نصیب كسی می‏شود و نه اگر انسان در مقام علم اوج گرفت حاضر است با مردم همكاری كند، این خطر هست، ولی یك عالم با علم متوسط، اما تقوای كامل كه هیچ خللی در آن نباشد، اگر ساده اندیش نباشد و «صیانت نفس» داشته باشد، كارگزار خوبی برای نظام اسلامی است. حضرت در نامه دیگری به زیاد می‏نویسد اینقدر عیاش و اهل اسراف نباش تو می‏خواهی ثواب صدقه دهنده‏ها را داشته باشی در حالی كه حق را از بین بردی: «فدع الاسراف مقتصداً و اذكر فی الیوم غداً و امسك من المال بقدر ضرورتك و قدّم الفضل لیوم حاجتك اترجوان یعطیك اللّه اجرالمتواضعین و انت عنده من المتكبرین! و تطمع و انت متمرّغ فی النّعیم تمنعه الضعیف و الارملهٔ ان یوجب لك ثواب المتصدقین و انما المرء مجزی بما اسلف و قادم علی ما قدم و السلام...(۲۳) اینها تهدید بیگانه نیست بلكه هشدار به یك كارگزار خودی است مهم‏ترین رسالت تربیت و پرورش انسان‏های پاك است كه وقتی وارد نظام و جامعه می‏شوند همه از او آسوده خاطر باشند كه این‏ها دیگر آلوده نمی‏شوند و برای تربیت چنین انسان هایی باید از دانشی استفاده كرد كه جز در وحی الهی در هیچ نقطه‏ای از جهان یافت نمی‏شود: «و یعلّمكم مالم تكونوا تعلمون»(۲۴) كه با یعلّمكم مالا تعلمون فرق دارد و غیر از: «یعلّمهم الكتاب و الحكمهٔ و یزكیهم»(۲۵) است و این سه مطلب (تعلیم كتاب و حكمت و تزكیه) در برابر آن خیلی مهم نیست و به حكمت، تلاوت و تزكیه نیز بها می‏دهد مطلب چهارم است و آن اینكه پیامبران حرف‏های تازه‏ای دارند كه در جای دیگری از عالم یافت نمی‏شود و دیگران از غیر وصی نمی‏توانند یاد بگیرند نه اینكه یاد نگرفته‏اند. اگر سخنان انبیاء نباشد، شناخت دنیا، حقیقت مال حلال و حرام، قبر و برزخ و تأثیر تعدّی بر انسان در قلمرو هیچ دانشی نمی‏گنجد. با هیچ دستگاهی نمی‏توان تشخیص داد كه مال حرام برای جان انسان سم یا آتش است و این سخن در هیچ مكتبی نیست و همیشه نیز زنده و تازه است. حضرت امیر - علیه السلام - می‏فرماید: ساده زیستی من از این باب است كه وظیفه مخصوصی دارم اما دیگران لازم نیست این قدر ساده زندگی كنند و برخود سخت بگیرند، بلكه اگر از مرز حلال تجاوز نكنند كافی است.
۱۰ - تساوی در برابر قانون:
در نظام حكومتی اسلام همه در برابر قانون مساوی هستند. در این مجموعه هیچ فرقی بین پیغمبر و دیگران نیست. اگر معیار فضیلت برای امّت تقواست برای امام و پیامبر نیز همان معیار است از این رو وجود مبارك پیغمبر - صلی اللّه علیه و آله و سلّم - طبق آیات فراوان این مضمون را دارد كه: «انّی اخاف ان عصیت ربّی عذاب یوم عظیم؛(۲۶) من از اینكه خدا را عصیان كنم از عذاب روز بزرگ می‏ترسم» و این سخن بسیاری از پیامبران مانند: نوح است همه انبیاء گفته‏اند ما از خدا می‏ترسیم، اگر معصیت كنیم. پس در مجموعه نظام كه انبیاء، امامان، اولیاء، صلحا، صدیقین، شهدا و صالحین هم در آن هستند، هیچ امتیازی برای كسی نیست. همه در برابر قانون مساویند گرچه قانون همه یكسان نیست و قانون هر كسی برابر خود اوست، اما همه در برابر قانون مساوی هستند؛ مثلاً قانون زن و مرد مختلف است، برای اینكه آنها دو صنف از انسان هستند. قانون جاهل و عالم نیز متفاوت است. جهل قصوری نیز حكم خاص خود را دارد. این دو اصل كاملاً از هم جداست: یكی اینكه قانون‏ها فرق می‏كند، مثلاً قانون كسی كه وضع مالی خوبی دارد آن است كه باید زكات، خمس و مالیات بدهد، ولی بر كسی كه ندارد واجب نیست و قانون كسی كه بدن سالم دارد این است كه جهاد و دفاع بر او واجب است اما بر اعرج، اعمی و مریض واجب نیست. مطلب دوم این است كه همه در برابر قانون یكسانند، هر كس در برابر قانون خود مسئول است. سالمندانی كه قدرت روزه گرفتن ندارند باید كفاره بدهند: «و علی الذین یطیقونه فدیه»(۲۷)و جوان سالم باید روزه بگیرد: «كتب علیك الصیام»(۲۸) و بیان وجود مبارك پیامبر - صلی اللّه علیه و آله و سلّم - بر همه اطلاقات، عمومات، سنّت‏ها و سیره هایی كه ممكن است اطلاق داشته باشد حاكم است و آن اینكه فرمود: «لاطاعهٔ لمخلوق فی معصیهٔ الخالق»(۲۹) هیچ كس نمی‏تواند بگوید: «من مأمورم و المأمور معذور». هرگز نمی‏شود برای اطاعت كسی خدا را معصیت كرد گرچه پدر و مادر، امام یا رسول مسلمین باشد و معیار مشخصی كه وجود مبارك پیامبر - صلی اللّه علیه و آله و سلّم - با سایر موحدّان و اهل كتاب در میان گذاشت این بود كه: «ان لانعبد الا اللّه و لا نشرك به شیئاً و لا یتخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون اللّه؛(۳۰) همه ما جز خدای یكتا را نپرستیم و به او شرك نورزیم و برخی، برخی دیگر را غیر خدا ارباب خود قرار ندهند.» بنابراین نظام اسلامی در زمان پیامبر (ص) و پس از او از این ویژگی‏ها برخوردار بود و باید برخوردار باشد یا نمایشگر حضور اسلام در آن باشد.
پی‏نوشت‏ها: -
۱. سوره حشر، آیه ۷.
۲. سوره نساء، آیه ۳۲.
۳. سوره مائده، آیه ۳۸.
۴. سوره نور، آیه ۲و۴.
۵. سوره بقره، آیه ۴۳.
۶. سوره انعام، آیه ۵۷.
۷. در شماره آینده در این موضوع بحث خواهد شد.
۸. سوره مدثّر، آیه ۵۲.
۹. سوره نحل، آیه ۴۴.
۱۰. سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
۱۱. سوره شوری، آیه ۳۸.
۱۲. همان.
۱۳. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص ۳۲۵، خطبه ۲۰۹.
۱۴. سوره احزاب، آیه ۲۱.
۱۵. نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۴۵، ص ۴۱۷.
۱۶. نهج البلاغه، خطبه ۲۰۹.
۱۷. نهج البلاغه، صبحی صالح، كلمات قصار، شماره ۱۴۷.
۱۸. «قرقیساء» منطقه‏ای است در كنار فرات.
۱۹. «رأی شعاع» یعنی نظر پراكنده.
۲۰. نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۶۱، ص ۴۵۰.
۲۱. نهج البلاغه، نامه ۲۰ و ۲۱.
۲۲. نهج البلاغه، صبحی صالح، نامه ۲۰، ص ۳۷۷.
۲۳. همان، نامه ۲۱.
۲۴. سوره بقره، آیه ۱۵۱.
۲۵. سوره بقره، آیه ۱۲۹.
۲۶. سوره انعام، آیه ۱۵.
۲۷. سوره بقره، آیه ۱۸۴.
۲۸. سوره بقره، آیه ۱۸۳.
۲۹. نهج الفصاحه، ح ۲۵۰۳.
۳۰. سوره آل عمران، آیه ۶۴.
منبع:ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره ۲۸۴
نویسنده:عبدالله جوادی آملی
منبع : خبرگزاری فارس