پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

پس از بیداری


پس از بیداری
بناء جنبش اخوان المسلمین را در سال ۱۹۲۸ و در اسماعیلیه مصر در جهت برقراری نظام سیاسی اسلامی ایجاد کرد اما به دلیل هم عصر بودن جریان اسلام گرایی با جریان عرب گرایی عبد الناصری پر نفوذ، آن هم راه به جایی نبرد و فقط اندیشه آن در اذهان باقی ماند به طوری که یکی از مهم ترین جریان فکری تا پس از تحولات جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ و حتی تا وقوع مهم ترین تحولات دهه ۱۹۷۰ از جمله انقلاب اسلامی ایران، اسلام گرایی بوده است.
این مقاله می کوشد در باره اندیشه های سیاسی قرن بیستمی در جهان مسلمانان و تاثیرات حوادث معاصر از جمله: انقلاب صنعتی غرب، کشف نفت در مناطق مسلمان نشین، حضور صهیونیست ها در خاورمیانه و دیگر قدرت های غیر منطقه ای از جمله حمله ناپلئون به مصر بر جریان فکری مسلمانان سخن بگوید.
● گرایش ها و اندیشه های سیاسی گذشته
از زمان ظهور اسلام و نهادینه شدن آن در جزیره العرب، فکر و عمل مسلمانان هماهنگ بود و این مسأله باعث ایجاد یک جامعه متحد و یا به عبارتی، موجب شکل گیری تمدن اسلامی شد و نیز، هماهنگی فکر و عمل، به پیروزی ها یا کشورگشایی ها و گسترش تمدن جدید اسلامی انجامید، ولی رشد و تعالی تمدن اسلامی، بیش از اواسط دوره ینی عباس ادامه نیافت و با وقوع و استمرار انقلاب صنعتی در غرب و آغاز استعمار جهان اسلام و استمرار شدیدتر استبداد حکومت های مسلمان، زوال یا عدم رشد تمدن اسلامی نمایان تر گشت و شکست ها و عقب ماندگی های پی در پی را برای مسلمانان پدید آورد، در نتیجه، پس از اولین ناکامی ها و عقب ماندگی های دولت عثمانی از غرب، کم کم آن دولت، مسلمانان و اندیشمندان را به این فکر انداخت که علت این شکست ها و عقب ماندگی ها چیست؟ آن ها علت را در ضعف نیروی نظامی، سوء مدیریت در اداره ممالک مختلف سرزمین اسلامی و بی بهره ماندن از تمدن، دیدند و لذا کوشیدند با دعوت از مستشاران فرانسوی جهت تعلیم نیروی نظامی کشور، واگذاری اداره ممالک اسلامی به نخبگان محلی و فرستادن افراد مختلف به غرب، از تجربیات آن ها سود بجویند اما این تحولات و اقدامات هیچ یک نتوانست مشکلات دولت عثمانی را حل نماید و نابسامانی اوضاع داخلی آن به جایی رسید که زمینه های حمله ناپلئون به مصر و واگذاری حکومت آن کشور به محمدعلی پاشا، فراهم گردید و لذا در دیگر ممالک دولت عثمانی، اندیشمندان به فکر حل عقب ماندگی ها برآمدند و راه حل آن را، بازگشت به آموزه های اسلامی دیدند و این امر، باعث شکل گیری وهابیت و جنبش سنوسی در بخش غربی مصر و حرکت محمد احمد سودانی معروف به المهدی در سودان گردید و البته، این تحولات داخلی برای نجات عثمانی ها موثر واقع نشد، بلکه بیشتر و بیشتر پایه های انحطاط آن دولت و جامعه مسلمانان را یا به عبارتی، بسترهای زوال جهان اسلام را مهیا کرد.
دولت عثمانی همچنان در تلاش بود تا مانع از قروپاشی از درون و انحطاط جامعه گردد لذا به راه حل های دیگر روی آورد. از دیگر راه کار های دولت عثمانی جهت حل مشکلات کشور، تنظیمات مبنی بر غربی کردن حکومت بود در حالی که اصلاح دو نهاد صدارت عظمی و شیخ الاسلامی به تضعیف آن ها و نیز به جداسازی دین از سیاست کمک کرد. نتیجه آن که، این اقدامات راه به جایی نبرد و خود سبب ایجاد فرمان اصلاحات جدید موسوم به فرمان سال ۱۸۵۶ گردید که در جهت تضعیف دولت عثمانی و تقویت خارجیان مقیم و افزایش اقلیت های دینی نسبت به دیگر افراد موثر افتاد و به از هم پاشیدگی نظم داخلی انجامید و سبب شد در سال ۱۸۷۶ قانون اساسی با هدف ایجاد یک دولت قوی ترکی نگاشته شود. به هر روی، همه این حوادث سبب تضعیف نهاد خلافت و شریعت گردید و به تدریج و نقطه به نقطه قدرت جهان اسلام را در هم پاشید و به تحلیل برد.
● نحله های فکری بعد از بیداری
به دنبال عدم موفقیت طرح تنظیمات سلطان سلیم سوم، شکست فرمان اصلاحات ۱۸۵۶ و ناکامی قانون اساسی ۱۸۷۶، این نیاز احساس شد که دیگر افکار و اعمال گذشته دولتی و اندیشمندان حامی دولت نمی تواند پاسخ گو و رافع مسائل عقب ماندگی در جهان اسلام باشد و این مسأله، سبب ایجاد نحله ها و جریان های فکری مختلفی شد اما این بار، این جریان های فکری هدف مشترکی را دنبال نمی کرد، در نتیجه، خود سبب مشکلاتی شد که روز به روز و با گذشت زمان، بیشتر مشخص شد. از جمله این نحله ها عبارتند از:
الف) غرب گرایی
سر منشا غرب گرایی را می توان از خود دولت عثمانی و در اعزام افرادی جهت یادگیری اصول نظامی از غرب، پس از شکست های اولیه عثمانی و بعد از عقد قرار داد پارساروتیز در سال ۱۷۱۸ مشاهده کرد اما باید به موضوعات دیگر هم توجه نمود، به طوری که پس از حمله ناپلئون به مصر و نشاندن محمدعلی پاشا به جای قدرت مندان محلی دولت عثمانی، می توان گفت که پایه های شکل گیری پیروی از تمدن غربی آغاز شد و کم کم کار به جایی رسید که اندیشه های جدیدی شکل گرفت که از میان آن می توان به موارد زیر اشاره کرد:
۱) طهطاوی مصری که بر این عقید بود که پیشرفت مصر در زمینه فرهنگی باید به این صورت انجام گیرد: با توجه به تغییرات غربی حاصله در زندگی مردم و حکومت، مردم و افراد از عقل به مفهوم غربی بهره جویند و با تربیت افراد سیاسی، جهت شناخت دقیق اوضاع جامعه و تصمیم گیری در باره مسائل اجتماعی تصمیم گیری بایست اقدام کرد.
۲) طه حسین هم اعتقاد داشت: پیشرفت مصر در زمینه فرهنگی در گرو پیروی از غرب با جدا کردن اصول دین مسیحی از آن است.او چون برخی از اندیشمندان مسلمان، پیروی از غرب را به آن جهت موجه می دید که علوم داده شده اسلام و مسلمین به غرب را باز پس بگیرد و اصلا باور نداشت که مسلمانان تحت استعمار غربی قرار دارند.
ب) عرب گرایی
با ورود اندیشه های غربی در دولت عثمانی و پس از آن، عرب گرایی هم گسترش یافت ولی با این وجود نمی توان تاثیرات حوادثی چون: تاسیس انجمن ادبی بیروت با هدف اخراج عثمانی و جریان حمله به میراث عربی و ورود واژگان جدید غربی همچون ناسیونالیسم در گرایش عرب های اندیشمند به عرب گرایی را نادیده گرفت.از افراد مهم در این جریان فکری می توان از کواکبی نام برد که قومیت عربی را بالاتر از سایر قومیت ها (ترک) می دید. عرب گرایی اشکال مختلف یافت از جمله:
۱) عرب گرایی لیبرال: مقصود از عرب گرایی لیبرال، عرب گرایی با نگرش به غرب است که از سال ۱۹۰۸ و به دنبال ایجاد گروه ترکان جوان شکل گرفت و تا سال ۱۹۴۸ ادامه یافت و بعد به دنبال شکست اعراب از اسرائیل و در هم شکسته شدن تفکرات اعراب از غرب، مهاجرت یهودیان به فلسطین به دستور بالفور و ظهور نازیسم و فاشیسم و جنگ جهانی دوم در غرب، این نوع عرب گرایی دچار زوال گردید و جای خود را به عرب گرایی تندرو و چپ گرا داد. از متفکران مهم این دوره که در جهت برتر بودن قومیت عربی و ایجاد وطن عربی با حذف اسلام استدلال می کردند می توان به نجیب عازوری، عبدالرحمن البراز و ساطع الحصری اشاره کرد.
۲) عرب گرایی تندرو : این نوع از عرب گرایی از سال ۱۹۴۸ شکل گرفت و تا جنگ شش روزه ژوئن ۱۹۶۷ اعراب و اسرائیل ادامه یافت. در مجموع، عرب گرایی تندرو از لحاظ محتوایی به سه دسته تفکیک می شود که عبارتند از:
۱/۲) عرب گرایی ناصری: عبدالناصر حکومت جمهوری را در مصر ایجاد کرد. وی قومیت عربی را برتر از بقیه می دانست و از آن برای ایجاد اتحاد عربی و به منظور مشارکت سیاسی آنان در مبارزه با غرب و اسرائیل بهره گرفت، اما این اتحاد عربی مردمی نبود و مربوط به دولت ها می شد. با این وجود، مهم ترین قدرت در هسته عرب گرایی تندرو، عبدالناصر بود لذا با مرگ وی، دچار افول گردید ولی همچنان از عبدالناصر به عنوان قهرمان مبارزه علیه غرب گرایی یاد می شد.
۲/۲) عرب گرایی بعث: بعثی ها به طور رسمی فعالیت خود را در سال ۱۹۴۳ آغاز کردند که رهبر این گروه میشل عفلق بود و هدف خود را جنگیدن تا اتحاد عرب و آزادی آن ها معرفی کرد.
۳/۲) جنبش ملی گرایی عرب: این جنبش توسط گروهی از دانشجویان دانشگاه بیروت که اکثرا فلسطینی بودند و در پاسخ به تاسیس دولت اسرائیل و مهاجرت ساکنان فلسطینی شکل گرفت. ملی گرایان عرب در سال ۱۹۶۴، ساف (سازمان آزادی بخش فلسطین) را ایجاد نمودند اما عرب گرایی بعث و جنبش ملی گرایی عرب مورد توجه زیاد به علت وجود عرب گرایی عبد الناصر، قرار نگرفت.
ج) اسلام گرایی
هدف اسلام گرایی این بود که به مردم بفهماند که حوادث، رخدادها و جریان های فوق باعث چالش در جامعه اسلامی شده اند که از مهم ترین اندیشمندان اسلام گرا می توان از سید جمال الدین اسد آبادی یاد کرد که می گفت: دین مخالف با ایجاد تمدن و پیشرفت نیست بلکه برای نائل شدن به تمدن باید از دین به درستی مطلع بود تا مبادا گرایش به سمت تمدن و پیشرفت، باعث روی آوری به مادیات گردد. محمد عبده از دیگر چهره های اسلام گرا به شمار می رود که مانند سید جمال می اندیشید. در عوض، برخی دیگر از اندیشمندان اسلام گرا راه حل خروج از بن بست های جهان اسلام را تنها در تشکلیل حکومت اسلامی ترسیم می کردند. از اندیشمندان این گروه می توان به محمد رشیدرضا و حسن البناء اشاره نمود. بناء جنبش اخوان المسلمین را در سال ۱۹۲۸ و در اسماعیلیه مصر در جهت برقراری نظام سیاسی اسلامی ایجاد کرد اما به دلیل هم عصر بودن جریان اسلام گرایی با جریان عرب گرایی عبد الناصری پر نفوذ، آن هم راه به جایی نبرد و فقط اندیشه آن در اذهان باقی ماند به طوری که یکی از مهم ترین جریان فکری تا پس از تحولات جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ و حتی تا وقوع مهم ترین تحولات دهه ۱۹۷۰ از جمله انقلاب اسلامی ایران، اسلام گرایی بوده است.
● بسترهای اجتماعی اندیشه سیاسی معاصر
تحولاتی در سطح جهانی و منطقه ای روی داد که جریان های فکری جهان اسلام را متأثر ساخت، به گونه ایی که گاه این جریان های فکری تقویت یا تضعیف شدند یا حتی گاه این تحولات سبب ایجاد جریان های فکری جدیدی شدند که در بخش بعدی به آن می پردازیم: اما این تحولات جهانی چه بودند؟
۱) جنگ شش روزه ژوئن در سال ۱۹۶۷ میان اعراب و اسرائیل که نشان داد که هیچ یک از جریان های فکری موثر نتوانسته اند در عمل و در جهت جلوگیری از انحطاط بیشتر جهان اسلام مفید واقع شوند. آن ها حتی برای تبرئه خود از عبارتی چون: ما شکست خوردیم، بهره می جستند. حتی متفکرانی همچون صادق العظم سوری علت شکست اعراب مسلمان در مواجهه با اسرائیل و عقب ماندن جامعه اسلامی را در روند غلط غربی شدن از جمله تولید کننده نشدن و تاسیس دانشگاه نه به درخواست مردم بلکه به خواست دولت ها ذکر می کردند.
۲) جنگ رمضان در سال ۱۹۷۳ که نخست به پیروزی اعراب ختم شد ولی سرانجام به علت حمایت آمریکا از اسرائیل، اعراب شکست خوردند.
۳) مهم تر از همه، انقلاب اسلامی در سال ۱۹۷۹ به پیروزی رسید.
همه حوادث مذکور، سبب تقویت جریان اسلام گرایی گردید ولی جنگ عراق علیه ایران به تقویت جریان فکری عرب گرایی انجامید.
در باره تحولات دیگری که در سطح منطقه ایی روی داد و در جریان های اندیشه ایی موثر افتاد، باید گفت:
- تحولات سیاسی جدید جهان اسلام با فروپاشی دولت عثمانی و شکل گیری دولت ترکان جوان با اندیشه دولت مداری (دولت – کشور) آغاز شد.
- پس از قرارداد ورسای، اندیشه دولت مداری توسعه یافت و تلاش های بسیاری برای ایجاد دولت های جدید با دست زدن به کودتا صورت گرفت.
- پس از هویدا شدن ناتوانی ایده جا به جایی دولت ها توسط کودتا برای رونق تمدنی، ایده تحقق بخشیدن به اندیشه های مبتنی بر دولت – ملت تقویت شد.
- با مقبولیت و جهانی شدن ساختار دولت – ملت و در کنار آن کشف نفت در جهان مسلمانان، زمینه برای ایجاد تحولات اجتماعی فراهم آمد از قبیل:
الف) ۲۰ برابر شدن جمعیت منطقه بین سال های (۱۹۹۱ – ۱۹۷۰) که خود سبب افزایش نیاز افراد در جنبه های مختلف شد.
ب) الگوی زندگی از روستایی به شهرنشینی تغییر یافت، در حالی که این بار شهرنشینی به معنای برخوردار شدن از رفاه و مزایای بیشتر بود.
ح) نظام آموزشی و مدارس به دست دولت ها افتاد که حاصل آن، افزایش اطلاعات افراد در سطوح مختلف آموزشی ( ابتدایی – عالی به بالا ) گردید.
همه این مسائل و مسائل دیگری که به دلیل رعایت اختصار در این مقاله به آن ها پرداخته نشد، از دلایل ایجاد جریان های فکری جدید در کشورهای اسلامی است.
● نحله های فکری و اندیشه های سیاسی جدید
با توجه به تحولات اشاره شده در سطح جهانی و منطقه ای، لااقل جریان های فکری و اندیشه های سیاسی موجود باید تغییراتی به خود می دیدند تا کارآمدی خویش را نشان دهند. برخی از این تغییرات را مورد بررسی قرار می دهیم:
۱) نحله فکری دولت سازی و تمدن گرایی
به دنبال وقایع جنگ ۶ روزه ۱۹۶۷ برای جهان عرب ثابت شده بود که غربی شدن در ابزار و آلات جنگی، موجب پیروزی نمی گردد بلکه این مدرن شدن است که آنها را به پیروزی خواهد رساند، مشابه آنچه که در ارتش اسرائیل روی داده بود. در واقع، پیروزی ارتش اسرائل به دلیل انگیزه و تربیت نظامی و رهبری عالی بود و این ها هیچ کدام به معنای غربی شدن نبود بلکه معنای مدرن شدن را می داد. پس توصیه اندیشمندان آن بود که: جهان اسلام چون جهان غرب باید برای ساختن جامعه مدرن به احداث مراکز تحقیقاتی برای شناختن جامعه، برگزاری همایش ها و نشست هایی در جهت شناسایی مشکل و ارائه راه حل این مشکلات و... بپردازد. حاصل این تلاش های مطالعاتی چیزهای دیگری هم بود مثلا مساله بی قدرتی و بازیگر نبودن در جهان از عوامل عقب افتادن است به علاوه از نتایج این بررسی ها آن بود که، مدرن سازی دو بعد اصلی دارد که نیازمند بازسازی اند.
▪ اول- عنصر هویت که تا آن زمان، تنها در عرصه سیاست معنا می شد،و دارای این مفاهیم متفاوت بود:
- زوایای صوری مسلمانان اعم از رنگ و دین و قومیت؛
- اندیشه های جهان اسلام در ادوار مختلف تاریخ از قبیل فکر مولد؛
- بازسازی سنت اسلامی و عربی به موقعیت مناسب با رجوع به گذشته مسلمانان؛
- گذشته به هر گونه ای که باشد اهمیت ندارد و نیز، جدا کردن عنصر گذشته از هویت؛
- عقل به معنای شکوفایی حاصل از خلق، ابداع و نوآوری است نه حاصل تقلید از گذشته و آینده.
▪ دوم- آمریت و جهان داری: شکست اعراب در سال ۱۹۶۷ نشان داد نظام حکومتی آن ها از کارایی لازم برخوردار نمی باشد و در نتیجه کم کم اندیشه های ایجاد یک نظام سیاسی مطلوب در اذهان اندیشمندان شکل گرفت و رشد کرد. آنها ابتداء سئوالاتی مطرح کردند از جمله: ۱) وضعیت سیاسی مسلمانان در داخل و در سطح جهانی چگونه است؟ ۲) چه جنبه هایی باید در اصول و ساختار حکومت ها طرح ریزی شود؟ در مورد پاسخ به سوال اول متفکرانی همچون هشام شرابی از عبارت پدرسالاری جدید برای تبیین وضعیت سیاسی جهان مسلمان استفاده می کند. انور عبدالملک از عبارت ارزش اضافه تاریخی یعنی تحت فشار قرار گرفتن و استثمار جهان اسلام توسط غرب بهره می گیرد و مستقل شدن جهان اسلام را، راه حل بیرون رفت از عقب ماندگی ها معرفی می کند و جلال امینی از عنوان تجاوز تمدنی غرب و عبدالکبیر خطیبی از ناتوانی جهان اسلام در جذب دستاوردهای تمدنی از سوی مسلمانان سود می جوید.
در پاسخ به سوال دوم اندیشمندان مختلف، به کاربست جنبه های متعدد حکومت های جدید از قبیل: جامعه مدنی، کثرت گرایی، حقوق بشر، آزادی، حقوق زنان، عدالت اجتماعی، شورا و... می پردازند. البته بیشتر این اندیشمندان، کاربست مفهوم غربی این مفاهیم را مطرح می کردند.
۲) اسلام گرایی جدید
این جریان هم به دنبال شکست در سال ۱۹۶۷ قوام تازه ایی یافت ولی به دلایلی چون آموزش غلط آموزه های اسلامی، تهاجم فرهنگی غرب بر فرهنگ و روح جهان اسلام و... نتوانست کارآمدی خود را به ظهور برساند.به همین سبب، از آن سال تا سال ۱۹۹۵، طرح های جدیدی از اسلام گرایی به خصوص توسط اعضای گروه اخوان مسلمین ریخته شد که عبارتند از:
▪ مسلمانان مبارز: بنیادگران و اصول گرایان مسلمانان مبارز خوانده می شوند. آنها اندیشه های خود را از اندیشمندانی چون سید قطب می گیرند لذا همانند سید قطب معتقدند: جهان امروز جهان جاهلی است یعنی مادی گراست و گردن به غیر خدا نهاده است. برای رهایی از این معضل و رسیدن به یک جهان مطلوب- جهانی که اسلام حکم می راند و اداره و قاهریت خداوند موج می زند - باید از مجرای تربیت افراد خود ساخته و گسترش آن یعنی دعوت مردم به این امر پیش رفت، اما اگر این راه کارساز نیفتد باید از راه جهاد به حاکمیت اسلام رسید و آن را سرلوحه کار خود ساخت.
▪ عرب گرایی جدید: با مرگ عبد الناصر در سل ۱۹۷۰ اندیشه اتحاد عربی و عرب گرایی در حال از بین رفتن قرار گرفت ولی پیروزی انقلاب اسلامی ایران و جنگ عراق با ایران، عرب گرایی را از نو متبلور ساخت: عرب گرایی صدام حسین با طرح شعارهایی چون لزوم بازگشت خلیج فارس و خوزستان ایران به دامان جهان عرب و طرح گرفتن ثروت ثروت مندان منطقه و تقسیم آن بین فقراء، اندیشه رو به خاموشی عرب گرایی را مجددا شکوفا ساخت ولی با شکست عراق در جریان جمله به کویت، این اندیشه دوباره خاموش شد.
- مسلمانان اصلاح گرا: این دسته هم با ایجاد جامعه مطلوب موافق اند ولی تحقق آن را از طریق تبلیغات و هجرت می دانند نه از جهاد و یا از طریق ترور سیاسی. بسیاری از متفکران این دسته طرح ایجاد دولت از مجرای شریعت حاکمیت اسلامی و آزادی را مورد تأکید قرار داده اند. غیر از این دو اندیشه، اندیشه شیعی هم وجود دارد که در ایران جاری است و می رود که بر جهان اسلام غلبه کند.
نویسنده: مرتضی - شیرودی
منبع : باشگاه اندیشه