پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

مشروطه نامشروط


مشروطه نامشروط
بازاریانی كه آذر ۱۲۸۴ در اعتراض به رفتار علاءالدوله (حاكم تهران) در حرم حضرت عبدالعظیم متحصن شده بودند خواسته هایشان عزل علاءالدوله و اخراج مسیو نوز بلژیكی بود. اما با اصرار سیدمحمد طباطبایی تاسیس عدالتخانه هم به خواسته های متحصنین اضافه شد. در چنین اوضاعی متجددان فرصت را مناسب یافتند و با نفوذ در میان معترضان توانستند درخواست تاسیس عدالتخانه را به درخواست تاسیس مجلس ملی و بعد مشروطه تبدیل كنند. مشروطه خواهان گرچه توانستند خواست خود را به شاه تحمیل كنند اما برنامه مدون و روشن و هماهنگ شده ای برای تحقق مشروطه نداشتند و بعد از استقرار مشروطه هر كس به راهی رفت و برای خود سازی كوك كرد بدون اینكه به این فكر كند كه عاقبت راهی كه انتخاب كرده چه خواهد شد. آشوب و هرج و مرج نتیجه ای نداشت جز دیكتاتوری رضاخان. اگر مشروطه خواهان تصوری از پایان ناخوش خود داشتند شاید هیچ گاه مشروطه طلب نمی كردند.
شكست مشروطه دلایل و علت های بسیاری داشته كه به زعم نگارنده بی برنامگی و عدم وجود استراتژی مدون و شفاف و تاكتیك های هماهنگ شده یكی از دلایل شكست آن به طور خاص و هرگونه حركت سیاسی و اصلاحی به طور عام بوده است. مشروطه خواهان طیف متنوعی بودند كه برخی آرزوی جمهوریت را در سر داشتند، عده ای بر آن بودند كه مشروطه را با تعالیم اسلامی سازگاری دهند، دسته ای دیگر صرفاً سرنگونی شاه را نشانه گرفته بودند، گروهی وجود قانون را حلال مشكلات می دانستند و... به عبارت دیگر افراد و گروه های مختلف از ظن خود یار مشروطه شده بودند و مشروطه به آیینه ای تبدیل شده بود كه آمال و آرزوهای خود را در آن می دیدند. بسیاری از مشروطه خواهان از ریشه های اجتماعی، فرهنگی و تاریخی مشروطه در كشورهای اروپایی بی اطلاع بودند و در ذهن خود توهمی از مشروطه داشتند كه آن را اصیل می پنداشتند و براساس آنچه كه در ذهن داشتند به گونه ای كه خود صحیح تشخیص می دادند عمل می كردند. عده ای چاره را در فضای رادیكال سیاسی می دیدند و می پنداشتند كه هرچه با شور و حرارت بیشتری شعارهای آزادی خواهانه و مترقی سر بدهند و قلم خود را لجام گسیخته رها كنند زودتر به هدف می رسند برخی دیگر به مصالحه با دربار می اندیشیدند و معتقد بودند كه تا درباریان و شاه را با خود همراه نكنند نمی توانند كاری از پیش ببرند. گروهی تهییج عوام الناس را كارساز می یافتند و فكر می كردند كه هرچه مردم از مشروطه بیشتر حمایت كنند سریع تر به نتیجه می رسند. همه مشروطه خواه بودند، اما این مشروطه خواهی مشروط به هیچ استراتژی، برنامه و تاكتیك های هماهنگ شده و نظم یافته ای نبود. مشروطه خواهان گرچه می خواستند قدرت شاه را مشروط كنند اما خود مشروط هیچ ضابطه و نظمی نبودند و خود را فعال مایشاء می دانستند و هر كاری را انجام می دادند.
گرچه كمیته انقلاب، انجمن مخفی و انجمن ها و گروه های گوناگون تشكیل شده بود، اما عدم تعامل و هماهنگی سبب شده بود كه هر گروهی خود را مشروطه خواه راستین بداند و دیگران را دروغین و خود را مركز نهضت قلمداد كند و از دیگران اطاعت و هماهنگی بخواهد. ناهماهنگی و بی برنامگی تا حدی بود كه حتی در بین یك گروه هم چند دستگی وجود داشت و افراد یك گروه یا انجمن هدف و برنامه هماهنگی نداشتند و براساس اتفاق یا دوستی دور هم جمع شده بودند.
اگر مشروطه خواهان استراتژی و تاكتیك های مشخص و یكسانی داشتند هیچ گاه لیاخوف یك روزه نمی توانست مجلس را به توپ ببندد و محمدعلی شاه یكه تازی كند، رضاخان نیز نمی توانست از قزاقی به پادشاهی برسد.
عدم وجود استراتژی و برنامه مشخص و مدون نه تنها آفت مشروطه بلكه آفت هر نوع حركت سیاسی و اصلاحی در تاریخ معاصر ایران بوده است. جنبش اصلاحاتی كه اكنون به كما فرو رفته و عده ای نیز مرگ آن را اعلام كرده اند یكی از دلایل عقیم ماندنش عدم وجود استراتژی مشخص و مدون بود. در اصلاحات نیز به مانند مشروطه افراد و گروه ها به دنبال تحقق خواست ها و نیات خود بودند و هیچ گاه بر سر اهداف و برنامه های مشخصی به اجماع نرسیدند و همین تشتت سبب شد كه ضد خود را تولید كنند.
ایرانیان هیچ گاه از شكست هایی كه داشته اند درس نگرفته اند و در حركت های بعدی باز هم همان اشتباهات را تكرار كرده اند به عبارت دیگر تاریخ معاصر ما به سیكل معیوبی تبدیل شده كه در حال تكرار است و بر این اساس است كه مطالبات ما هنوز همان مطالبات دوران مشروطه اند.در روز دوم آذرماه وزیر امور خارجه ایران با لباس رسمی به سفارت روس رفته و آن گونه كه مورد درخواست روس ها بود خاكسارانه پوزش و عذرخواهی رسمی به عمل می آورد. دولت ایران با این عمل تن به خفت و ذلتی آشكار می دهد به آن امید كه معضل از میان برداشته شده و چنانچه انگلیسی ها وعده داده بودند سپاه روس خاك ایران را ترك خواهد كرد. وزیرمختار و اعضای سفارت امپراتور عظیم الشأن روسیه با خونسردی، تمام حرف ها و پوزش خواهی های حقارت بار وزیر امور خارجه ایران را می شنود و در اتمام این نمایش مبتذل و كثیف اعلام می كند كه اولتیماتوم دیگری در راه است كه ظرف چند روز آینده به اطلاع دولت ایران رسانده خواهد شد. جداً قیافه وزیر امور خارجه بدبخت و درمانده ایران در آن لحظات شوم دیدن داشته است.
در روز هفتم آذرماه اولتیماتوم دوم دولت روسیه واصل می شود:
۱- مستر شوستر و لكوفر باید توسط دولت ایران از كارها و مسئولیت هایشان منفصل و اخراج شوند.
۲- پس از این دولت ایران حق ندارد هیچ خارجی را بدون مشورت با دو دولت روس و انگلیس استخدام نماید.
۳- مخارج و هزینه لشكركشی روس به خاك ایران باید توسط دولت ایران پرداخته شود.
به این اولتیماتوم باید ظرف ۴۸ ساعت پاسخ داده می شد. سپاه روس كه اینك به رشت رسیده بودند ظرف ۴۸ ساعت در آنجا توقف خواهند كرد و اگر به اولتیماتوم جواب مثبت داده نشود پس از مهلت مقرر به طرف قزوین حركت خواهند كرد.
به دنبال اطلاع مردم ایران از این اولتیماتوم وقیحانه هیجانی عظیم بر تهران و سایر شهرهای ایران مستولی شده و با ارسال تلگرام های متعدد به حمایت و پشتیبانی قاطعانه از مجلس قیام می كنند. باید دانست در این هنگام هم نان در تهران كمیاب شده و سایر خواربار نیز به سختی یافت می شد. با وجود تمام این مشكلات ایران یكپارچه شور و اعتراض بود. كسروی می نویسد: «ایران چنین شور و خروشی به خود كمتر دیده بود. از سراسر كشور تلگراف ها می رسید و همگی ایستادگی را خواستار بودند.»۱
در روز شنبه نهم آذرماه ضرب الاجل روسیه به اتمام می رسید و پاسخ ایران باید مشخص می شد. قرار بود صبح آن روز در مجلس برای این موضوع بحث و رای گیری به عمل آید.
در آن روز سرنوشت ساز به جز یكی دو نفر بقیه نمایندگان با شجاعت و شهامتی درخور از جای بلند می شدند و با صدایی بلند رای خود را اعلام می كردند. باید دانست چنین اظهار رای در آن شرایط حاد و خطرناك و در حالی كه یقین است افراد و فرستادگان سفارتخانه ها به دقت تمام كوچكترین حرف و حركتی را فراموش نخواهند كرد نشان از وطن پرستی و شجاعت قابل تحسین نمایندگان دارد. در نتیجه مجلس با اكثریت آرا اولتیماتوم دولت روس را رد می كند. كسروی می نویسد: «بدین سان مجلس شوری به نام توده ایران یك كار دلیرانه و سرافرازانه را انجام و یوغ بندگی را به گردن نگرفت ولی در همان هنگام به یك باره رشته را نگسیخته به دولت اختیار داد كه با گفت وگوهای سیاسی پیشامد را چاره كند. بدین سان چهل وهشت ساعت مهلت به پایان رسید و به خواهش روس پاسخ دلخواه داده نشد. پیدا است كه روسیان به كار برخاستند و از همان روز سپاه از رشت به پیشامد پرداخت و یك رشته دشواری ها پدید آمد. به هر حال این رفتار مجلس بسیار بجا بود. هنگامی كه در مجلس این رای داده می شد تماشاچیان اشك های شادی از دیده می ریختند.»۲ حال بهتر است شرح قضایا را كمی هم از زبان مورگان شوستر بشنویم كه در این میان نقش درجه اول به عهده داشته است. به هنگامی كه مجلس تشكیل می شود و نمایندگان به قصد بیان آرای خود از جا برمی خیزند شوستر می نویسد: «یك عالم محترم اسلامی ایستاده و در موقعی كه وقت به سرعت و بی خبری می گذشت و ظهر آن روز آن امر از اختیار ایشان خارج می گشت و هیچ رای نمی توانستند بدهند آن بنده خدا، نطق مختصر مناسب حال و به موقعی نموده و گفت: شاید مشیت خداوند به این قرار گرفته باشد كه آزادی و استقلال ما به زور از ما سلب شود. ولی سزاوار نیست كه ما خودمان با امضای خودمان آن را از دست داده و ترك كنیم و دست های مرتعش خود را برای دادخواهی و تظلم به سمت مردم حركتی داد و در جای خود نشست... وكلای دیگر نیز به همان سلك مشارالیه را متابعت در نطق كرده و به واسطه تنگی وقت نطق های مختصر دادند و از عزت و شرافت موكلین خود حمایت نموده و حقوق زندگی و استقلال آنان را كه به اشكال زیاد به دست آورده بودند، اعلان كرده و دادخواهی شایانی از طرف ملت خود نمودند. چند دقیقه قبل از ظهر، رای عمومی گرفته شد... وقتی كه صورت اسامی تمام وكلا خوانده شد، تماماً از پیشوایان دینی و سایر طبقات از جوان تا پیر هشتادساله، كعبتین تقدیر خود را به صفحه اظهار انداخته و از طرف ملت از جان گذشته پایمال شده خود كه آینده ظلمانی خطرناكی در پیش داشتند به هیات اجتماع جواب داده و اولتیماتوم روس را رد نمودند. به خطر انداختن جان خود و خانواده و كسان خویش و گرفتار شدن به چنگال و دندان خرس بزرگ شمالی را بر فدا كردن عزت و شرافت و حقوق آزادی و استقلال موكلین خود كه تازه تحصیل كرده بودند ترجیح دادند... سفارت روس به دولت ایران اطلاع داد كه اگر در ظرف شش روز تمام موارد اولتیماتوم قبول نشود، چهار هزار نفر قشون ساخلوی قزوین به سمت تهران حركت خواهد كرد.»۳
شوستر در ادامه از اتحاد و همبستگی كلیه اقشار و گروه ها و دستجات ایران كه در آن موقعیت سخت، كدورت ها و دشمنی ها را به فراموشی سپرده و دست اتحاد به یكدیگر داده بودند می گوید، مطالبی كه باعث غرور و سربلندی هر ایرانی ای می شود. او می نویسد: «هر چهار فرقه سیاسی ایران یعنی حزب دموكرات، اعتدالیون و اتحاد و ترقی و حزب داشناكسیون به توسط وكلای خود جمع شده و قرار دادند كه از اقدامات آینده قشون روس و پیشقدمی به جانب پایتخت جلوگیری نمایند. تمام قشون طهران كه در آن وقت می توانست حاضر شود، منحصر بود به دو هزار سوار بختیاری و سیصد نفر مجاهد ارمنی، با چند توپ مسلسل ماكزیم و تقریباً سه هزار نفر فدایی (داوطلب) وطنی كه قسم خورده بودند دولت مشروطه ایران را محافظت و حمایت نمایند. تمام این قشون فدایی، هیاتی بودند بی نظم و بدون اسلحه ولی شجاع و متهور، به شهادت شجاعت و رشادت هایی كه چند هفته بعد از برادران تبریزی شان از آنان به ظهور رسید این افراد در تبریز تا ۶ روز با قشون و دو باطری توپخانه روس كه عددشان پنج مقابل مجاهدین بود مقاومت كردند. در صورتی كه هیچ توپ و توپخانه همراه نداشتند و اگر راه های كوه های طهران را تصرف و قبضه می كردند بدون شبهه بر پانزده هزار قشون روس غالب می آمدند. به جهت اینكه آن فدائیان آرزوی فوق العاده برای مقابله با قشون روس داشتند.»۴ در این گیرودار است كه بنا به نوشته شوستر لیدران و پیشوایان احزاب سیاسی برای مقابله با روس ها تصمیم گرفته بودند جهت مشاوره و درخواست راهنمایی از او جلسه ای تشكیل دهند و از او راجع به مسائل مشورت بخواهند. به نوشته های خودش می پردازیم: «... آیا ایشان باید اقدام شجاعانه موثری بكنند؟ و آیا این اقدام از هزارها نفوس، خوف و مرگ را رفع خواهد كرد؟ و بالاخره آیا ضررهای جانی خارج از قیاس را باید از مردم دور بكنند؟ سه ساعت در این باب مذاكره كردیم و آخرالامر مجبور شدم كه برخلاف مسلك و رضای خود، اظهار این رای را بكنم كه اگر قشون ایران مختصری قدمی در شمال تهران برخلاف قشون روس بردارد، بعد از آب شدن برف ها یعنی بهار آینده پنجاه هزار نفر قزاق روس داخل ایران شده و شراره آزادی و استقلال ایران را پایمال خواهند كرد. نه یك بیوه زن و نه یك طفل یتیم را باقی نخواهند گذاشت كه بر قبرهای سربازان فدایی ایران ماتم سرایی كند.»۵
نایب السلطنه ناصرالملك و حاج نجفقلی رئیس الوزرا چون می دانستند توان ایستادگی و زورآزمایی با دولت روس و قزاقان روسی را ندارند از اول به دنبال به دست آوردن رضایت آنان بودند. حال خواه از سر مصلحت اندیشی، خواه ترس و خواه در نظر گرفتن واقعیات موجود و برتری خردكننده و غیرقابل انكار قدرت نظامی روس. اما چون مجلس یكپارچه علیه اولتیماتوم رای داد و جوش و خروش سراسر مملكت هم پشتیبان آنان به شمار می آمد در كار خود سرگردان و متحیر مانده بودند. هیات وزرا قصد استعفا داشتند كه نایب السلطنه اجازه نداد. از سوی دیگر در عراق آخوند خراسانی و حاج شیخ مازندرانی در حمایت از مردم ایران به پا خاستند و در ابتدا فتوا به تحریم كالاهای روسی كرده سپس تصمیم گرفتند تا برای جهاد علیه روس ها و تشویق و ترغیب مردم ایران برای جهاد به ایران سفر كنند كه همین موضوع و انتشار آن در ایران باعث بالا گرفتن شور و ولوله مردم ایران شد و از سوی دیگر به تعداد سپاهیان روس در قزوین افزوده می شد و هر دم، میزان سختی كار بالاتر می گرفت. كسروی حال و هوای آن روز ایران را چنین ترسیم می كند: «ایرانیان در میان دو آتش گیر كرده نمی دانستند چگونه خود را كنار كشیده و آسوده گردانند. نه خود چنان بیداری و یارایی داشتند و نه پیشرو خردمند و دلسوزی را در جلو می دیدند. این گره چگونه باز می شد؟ آیا ایران می توانست با روس بجنگد؟ یا می توانست آن زورگویی را پذیرفته به یك باره از كشور و آزادی خود دست بردارد؟ هنوز پس از ۲۸ سال ما نمی توانیم داوری كنیم كه ایران در آن روز چه كار بایستی كند؟ زیرا هرگز نمی شایست كه گردن به یوغ زورگویی روس بگذارد و بی گمان بایستی مردانه ایستادگی كند. از این سوی اگر ایستادگی كردی ناگزیر جنگ پیش آمدی...» در ۲۱ آذرماه خبر مرگ آخوند خراسانی رسید... «در ایران در همه جا این خبر پروبال مردم را شكست و شاید از آن روز بود كه جوش و خروش رو به كاستن گذاشت.»۶ روس ها كه به هیچ عنوان انتظار چنین ایستادگی و شوری را از مردم ایران نداشتند در این هنگام تلاش دارند تا اندكی از خشونت و سبعیت خود بكاهند. از همین روست كه در ۲۴ آذرماه به دولت ایران اطلاع می دهند كه اگر تا شش روز سه درخواست آنان پذیرفته نشود، سپاهیان روس به طرف تهران حركت خواهند كرد. این فرصت دوباره گویای تردید و دودلی زمامداران روس است. روس ها در همان حال كه عنوان می كردند در صورتی كه دولت ایران روی خوش نسبت به پذیرش درخواست های آنان نشان دهد، فوراً قوای خود را بازخواهند گرداند، در شهرهای تبریز و رشت دست به خون ریزی گشاده بودند و مجموعه این عوامل، باعث می شد تا مخالفین با دولت و پذیرش اولتیماتوم در كار خود سرگردان شوند و قادر به اتخاذ تصمیمی درست نباشد. در این هنگام است كه یفرم خان وارد عمل می شود و در نتیجه اقدامات او كار برابر خواست روس ها انجام می پذیرد. كسروی می نویسد: در این میان ناگهان یفرم خان در میدان سیاست پدیدار شد ولی با حالی كه كمتر گمان رفتی... ناگهان از روز سی ام آذر مجاهدان را با خود همدست ساخته به یاری دولت به كار پرداخت. همان روز پیش از نیم روز اولتیماتومی با دست مجاهدان به مجلس فرستاد بدین سان كه باید تا چهار ساعت اختیار به دولت سپارند و مجلس را نیز ببندند.سپس خود او به مجلس رفته با رئیس آن گفت وگو كرده و بر سر اولتیماتوم ایستادگی نشان داد. یفرم خان چرا این كار را كرد؟... آنچه می توان پنداشت چند جهت او را به این كار واداشته: یكی پیوستگی بسیار نزدیكی كه او را با سردار اسعد بوده چنانچه گفته ایم این پیشوای بختیاری از روزی كه از اروپا بازگشت هوادار اولتیماتوم می بود و در این باره راز درون او نیز دانسته نیست... آنچه در پیرامون او توان پنداشت این است كه فریب بیگانگان را خورده است یا همچون بسیاری پایان ایستادگی ایرانیان را بیمناك می شناخته... یفرم خان و حاج علی قلیخان مردان جنگدیده بودند و نیك می دانستند جنگ با روس چه دشواری ها دارد و نیز مردانی را كه در تهران گرد آمده آن نمایش را می نمودند می شناختند كه یك نیم ایشان دروغ می گویند... از آن سوی نویدهایی كه روس و انگلیس درباره بازگشتن سپاه روس می دادند زیان را در اندیشه اینان كوچك نشان می داد. درباره یفرم خان بهترین داوری را یكی از همراهان او كرده كه ما اینك آن را در اینجا می آوریم: «یفرم چه از روی دلخواه و چه از راه ناچاری همچون دیگر هواداران در پذیرش اولتیماتوم راه خطا می رفت. زیرا پذیرش اولتیماتوم و بستن پیمان فوریه ۱۹۱۲ ایران را آسوده نگردانید بلكه درهای گرفتاری ها و بدبختی های تازه تری را به روی كشور گشود و همسایگان با آن نویدهای دوستانه آشكار تنها به آن پیمان بسنده نكردند. بر آن شدند كه حقوق بی گفت وگوی دیگر ما را از دستمان ربایند. یفرم در روزهای آخر زندگی خویش این نكته را فهمیده از درون سخت دلتنگی داشت و بارها می گفت كه چگونه او و همراهانش فریب كاركنان سیاسی روس و انگلیس را خوردند و چگونه نفهمیدند پذیرفتن اولتیماتوم و بستن مجلس به این نتیجه ها خواهد رسید و از این رو به نومیدی سختی دچار شده و چندان دیگر شده بود كه از گفت وگو از آینده ایران دل آزرده می شد و آرزو می كرد كه ایران را ترك كرده و رفته در یك گوشه از كشورهای بیگانه كنج نشینی كند كه ناگهان در شهر كوچك شورجه... درگذشت.»۷
در هر صورت یفرم خان با همراهی مجاهدان از دولت حمایت و جانبداری می كردند. كشمكش دولت و مجلس كه از میان رفت، مجلس كمیته پنج نفری مورد درخواست دولت را انتخاب كرد كه سردار اسعد هم یكی از آنان به شمار می رفت كه با همراهی وزیران اولتیماتوم روس را پذیرفته و موضوع به اطلاع سفارت های دو كشور روس و انگلیس رسید. روز دوم دی ماه گردهمایی بزرگی در دربار برگزار می شود كه وزیران و نمایندگان مجلس و عده زیادی از بزرگان مملكت در آن حضور دارند. وزیر امور خارجه ایران در سخنرانی خود به شدت به مجلس حمله و ایستادگی آنان را در مقابل اولتیماتوم روس محكوم می كند و مجلس را مسئول وضع پیش آمده و درگیری های تبریز و رشت معرفی می نماید كه با تلگراف های گزافه گویانه خود باعث جدال و خونریزی شده است. در خاتمه از نایب السلطنه درخواست می شود كه مجلس را منحل سازد. نایب السلطنه كه خود از همان آغاز كار به شدت هوادار پذیرفتن اولتیماتوم روس به شمار می آمده است و تمام این نمایشات برابر صوابدید و رهنمودهای او به روی پرده آمده است، دستور انحلال مجلس را صادر می كند و به یفرم دستور می دهد كه این حكم را به اجرا بگذارد. یفرم خان هم با فرستادن تعدادی از پیروان خود نمایندگان را از مجلس بیرون می كند و برای محافظت و مراقبت از عدم بازگشت نمایندگان به آنجا تعدادی نگهبان برای آنجا تعیین می كند.
مورگان شوستر صبح روز پنجشنبه بیستم محرم ۱۳۳۰ تهران را به قصد بندر انزلی ترك می كند. بعد از پذیرفتن اولتیماتوم دولت روس توسط ایران و انجام تمامی خواسته های ناحق و نامشروع آن كشور نیروهای انسان دوست و متمدن روسی در شهرهای تبریز و رشت شروع به قتل عام و كشتار مردم بی گناه و بی دفاع در روز روشن و در معابر عمومی می كنند. فرمانده آدمكشان مستقر در تبریز در جواب دستور تلگرافی وزیر مختار روس در تهران كه خواستار پایان دادن به آن جنایت های فجیع و خون بار بوده است با رد دستور او اعلام می دارد كه او و جلادانش تحت امر فرمانفرمای قفقاز بوده و دستورات خود را از آنجا دریافت می كنند. پذیرش اولتیماتوم روس ها تنها به بسته شدن دست ایرانیان منتهی می شود و اینكه دست و پابسته توسط جلادان گردن زده می شوند. تمام نگرانی های كسانی كه باور داشتند جنگیدن با قوای سهمناك ابرقدرت زمان جنون محض و دیوانگی است یك به یك به فعل درآمد. ملتی كه می توانست با غریو و شور و مردانگی مرگ را در آغوش بگیرد و حداقل از خود یادگاری پرافتخار و پرارج برای نسل های بعدی و غارتگران و ظالمان به ارمغان بگذارد، خاموش و بی صدا به همان بلایی دچار شدند كه به اصطلاح دلسوزانشان از آن نگرانی داشتند. دامنه جنایات روزافزون و دخالت های ناهنجار روس و انگلیس تا هنگام وقوع انقلاب اكتبر ادامه داشت و هر دم ابعاد وسیع تری می یافت. تازه بعد از آن هم این تنها سپاهیان روس بودند كه ایران را ترك كردند. برای بیرون رفتن جنتلمنان لندن نشین به سال های بس بیشتری نیاز بود. اظهارنظر پایانی شوستر آمریكایی چنان است كه هر منصفی را به فكر وادار می كند. كاش او زنده بود و می دید كه چند دهه بعد از این گفته های او، یكی دیگر از هم وطنانش كه رئیس جمهور آمریكا است كشوری كه شوستر چنین تحسین كرده را محور شرارت می نامد. ملتی كه نزدیك به یكصد سال قبل از این با رفتار صادقانه و انسان منشانه خود در حمایت و پشتیبانی از آنچه كه باور داشتند حق و حقیقت است آن كردند كه مرد آمریكایی در مورد آن می نویسد: «... این اقدام خاتمه افسوسناكی بود برای جد و جهد شجاعانه آزادی و نور علم.. مردم ایران بر تمام اهل عالم اعتدال و متانت خود را نمایش دادند كه شاید سایر ملل متمدنه نظیر آن را نتوانستند به عرصه ظهور رسانند.... هر كس حال آن وكلای ملت ستمدیده بلا كشیده را در آن روزهای سیاه ظلمانی می دید، نمی توانست كه ایرانیان را دوست نداشته باشد و با آرزوهای عالی و منصفانه ایشان اظهار همدردی نكند. قصور آنها معروف است ولی آن قصور نه تقصیر اطرافیان یا كسانی كه افعال و اقوال ایشان را اشاعه می دادند، بود... این امر كه ایرانیان در پلتیك عملی و در تكنیك اصول تشكیل و نظم دولت مشروطه وكالتی خود اطلاع كامل ندارند شاید كسی نتواند انكار كند. ولی در اینكه ایشان به طریقه مخصوصی استعداد كامل برای ترقی دادن تربیت و اخلاق و لیاقت خود داشتند هیچ محل تردید نخواهد بود. كسانی كه از حقیقت امور ایران اطلاع كامل ندارند اگر از موانع و اشكالاتی كه باعث زوال آن دولت شده مستحضر شوند تصدیق خواهند كرد كه آن دولت بیچاره و بی پشت و پناه صید گنجفه بازهای منحوس دولی شده كه از چند قرن به این طرف مشغول آزمایش و امتحان بودند. و جان و عزت و استقلال بلكه هستی رعایای آن دولت بیچاره را تاوان قمار یا شرط و سبق دولتی قرار داده بودند كه بر سایرین پیشی بگیرد.»۸
موافقان پذیرش اولتیماتوم دو گروه بودند. دسته ای كه با علم كردن بهانه «مصلحت اندیشی» و دلسوزی ظاهری به حال ملت درمانده، قصد و هدفشان حفظ و تثبیت موقعیت سیاسی و ناز و نعمت و آرامش زندگی شان بود و دسته دیگر كسانی بودند كه كسروی در موردشان می گوید افراد جنگ دیده ای بوده اند و به خوبی از مشكلات و مصائب جنگ با كشوری چون روسیه مطلع هستند. این دسته دوم نگران از عواقب درگیری مسلحانه با روسیه و عدم اعتماد به دستجات و گروه های كشور به راستی باور داشتند كه با پذیرش اولتیماتوم مشكلات به پایان خواهد رسید و روس دست از سر كشورشان خواهد كشید. از زبان یكی از یاران نزدیك یفرم خواندیم كه آن جنگاور چگونه در اواخر عمر به یأس و ناامیدی دچار شده بود.
اینك ۹۷ سال از آن روزگار سخت گذشته. به یقین هیچ یك از بازیگران این داستان بزرگ در قید حیات نیستند. یفرم در فاصله كوتاهی در دهكده ای كوچك كشته شد. سردار اسعد بختیاری در آخرین سال های زندگی نابینا شد و جدامانده از اسب و تفنگش كه میراث كهن نیاكان او بود، به دیار باقی شتافت. فرزندش سردار بهادر، یار هم قدم یفرم كه دلاوری های فراوان در صحنه های جنگ داشت، در غربت و تنهایی زندان موهش رضاخانی كشته شد. وثوق الدوله بعدها عنوان پرطمطراق ریاست وزرا یافت و درحالی كه داغ باطله عاقد قرارداد ۱۹۱۹ را بر پیشانی داشت، مرد.
امروز تمامی آن بازیگران پرشور صحنه سیاست به دور از هیاهو و غلغله زندگی و زندگان سر بر تیره تراب نهاده اند و این فرجام زندگی انسان است. ابرقدرت زمان، امپراتوری روسیه تزاری، بنا بر تعریف ماهیت وجودی اش كارهایی را انجام داد كه می باید انجام می داد. ایرانیان از درك و تحلیل درست ماهیت كنش های روسیه درماندند و نتوانستند واكنش هایی فراخور حال اتخاذ نمایند. اندك سالی بعد به هنگام وقوع جنگ اول جهانی، نیروهای روسی اقصی نقاط ایران را درنوردیدند و ایرانیان در شرایطی كاملاً ناعادلانه بدون برخورداری از حمایت و پشتیبانی پرشور آحاد ملت و همدلی فرهیختگان و دلسوزان جهانی، لاعلاج در مقابل آنان ایستادند. جنگیدند و قدم به قدم عقب نشینی كردند. كوتاه زمانی بعد از پذیرش آن اولتیماتوم حقارت بار مشخص شد كه مشكل روسیه با ایران، نه مورگان شوستر بود نه پارك شعاع السلطنه و نه توهین به دو افسر قزاق و نه هیچ كدام از این دست بهانه های پوچ و واهی. اصل داستان همان است كه كسروی می گوید: «در پترسبورگ یك دسته تندرو بر روی كار آمد و رشته سیاست را در دست داشته و بر آن بودند كه زودتر كار خود را با ایران یك سره سازند و از هیچ گونه نیرنگ بازی و بیدادگری بازنمی ایستادند.» این عامل اصلی تمام آن كج رفتاری هایی بود كه با ایران و ایرانی صورت گرفت. آنان براساس نقشه ای مدون و دقیق در راستای نیل به اهداف عظیم خود قدم هایشان را یكی بعد از دیگری ظالمانه اما سنجیده برمی داشتند و در این سوی، غلیان احساسات تند، عاقبت اندیشی های عوامفریبانه و مصلحت اندیشی های منفعت طلبانه (در راستای منافع شخصی) از یك طرف و شور و هیجان حماسی وار اما بدون رهبری صالح و بی هدف توده مردم، ملغمه ای عجیب و غریب را شكل می داد كه نتیجه اش به آن منتهی شد كه تاوان رفتارهای ناشایست روس ها را هم ایرانیان بپردازند. نیكلای قصد داشت تا به عنوان امپراتور فلات ایران ستوده شود و در این میان پذیرش یا عدم پذیرش اولتیماتوم هم تفاوتی در اصل مطلب ایجاد نمی كرد. شاید اگر مرحوم آیت الله خراسانی زنده می ماند و به همراهی سایر علما به ایران می آمد، حوادث سیر دیگری می یافت.
خواندیم كه كسروی می نویسد: «هنوز پس از ۲۸ سال ما نمی توانیم داوری كنیم كه ایران در آن روز چه كار بایستی كند؟» آیا بعد از گذشت ۹۷ سال، به جواب این سئوال دست یافته ایم؟ می دانیم كه در آن روز چه باید می كردیم؟
بیژن مومیوند
پی نوشت ها:
۱- تاریخ هجده ساله آذربایجان
۲ تا ۸- همان
منبع : روزنامه شرق