پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا


مشارکت شهروندان و هویت شهری


مشارکت شهروندان و هویت شهری
امروزه با لحاظ كردن تهران به عنوان یك شهر مجموع نمایندگانی انتخاب می شود كه تك تك آنها خود را نماینده كل شهر می دانند. در این شرایط هیچ كسی به خود اجازه نمی دهد تا مسئول و منتخب خود را مورد پرسش قرار دهد و اگر هم بخواهد امكان آن فراهم نیست.
تهران به عنوان یك ابر شهر با مشكلات عدیده ای دست به گریبان است. معضلاتی كه نمی توان به راحتی از كنار آنها عبور كرد، دلیل آن هم تأثیراتی است كه مستقیم و غیرمستقیم بر زندگی افراد ساكن در آن می گذارد. موضوعی كه در این میان نمی توان به سادگی از كنار آن گذشت همین موضوع است كه ناخواسته بر هویت شهر و شهروندان تأثیر می گذارد. اما دكتر داور شیخاوندی استاد دانشگاه و جامعه شناس معتقد است، مشاركت شهروندان می تواند در هویت بخشی و زنده نگه داشتن این موضوع نقش خوب و مثبتی داشته باشد.
مصاحبه زیر با وی در همین زمینه است.
●به عنوان سؤال اول، تحلیلی از وضعیت كلی شهر ایرانی و به نحو خاص شهر تهران بفرمایید؟
- در ایران هنگامی كه از شهر و مسایل شهری صحبت می شود، نماد شهرها یعنی تهران مدنظر است.من در یكی از همایش ها تهران را «كشور- شهر» نامیدم گرچه اگر آن را «استان- شهر» بنامیم صحیح تر است. علت این مسأله آن است كه نمایندگان تمام اقوام ایرانی در تهران حاضرند و با وجود جمعیتی حداقل ۷ میلیون و حداكثر ۱۰-۹ میلیون، كه بسیار بیش از جمعیت كشورهای حاشیه است می توان گفت كه تهران یك كشور- شهر است. هر منطقه این شهر، خود یك شهر می شود و دارای مسایل انتظامی، بهداشتی و كلیه نهادها و سازمان های یك شهر است. این در حالی است كه تهرانی گرچه در رأی دهی خود در محدوده مسایل و نهادهای شهری به كشور- شهر رأی می دهند، هنوز تهران به عنوان یك شهر لحاظ می شود. این به معنای آن است كه تهران و مسایل آن در محدوده یك شهری لحاظ می شود نه یك كشور- شهر.
به نظر من از عوامل بهم ریختگی اوضاع همین مسأله است اگر مكانی فراهم شود كه هر منطقه تهران یك شهر مجزا به حساب آید، امكانات نیز به اندازه نیاز شهروندان یك شهر مدنظر قرار می گیرد.هم چنین امكان مشاركت مردم فراهم می آید و در این حال آنها در گزینش مسئولان خود دخیل می شوند و رابطه متقابلی بین انتخاب كننده و انتخاب شونده برقرار می شود كه منجر به پاسخگویی می شود. در حالی كه امروزه با لحاظ كردن تهران به عنوان یك شهر مجموع نمایندگانی انتخاب می شود كه تك تك آنها خود را نماینده كل شهر می دانند. در این شرایط هیچ كسی به خود اجازه نمی دهد تا مسئول و منتخب خود را مورد پرسش قرار دهد و اگر هم بخواهد امكان آن فراهم نیست.
در كل معتقدم لحاظ تهران به عنوان یك شهر (در كنار شهرهای دیگر) حدود اشتراك و حدود احساس مسئولیت طرفین تشكیل دهنده شهر (مردم و مسئولان) هر دو را كم می كند و در این حالت مشاركت های مردمی بیشتر جنبه دكوری پیدا می كند تا فراهم آورنده حس تعلق و مسئولیت پذیری. این دلیلی بر بی تفاوتی عمومی به مسأله رای دهی و مشاركت در امور شهری كه من قبلاً در مقاله «چرا تا به حال رأی نداده ام» به آن پرداخته ام. البته باید خوشحالی خود را از زایش این فكر در برخی نهادها مانند وزارت كشور اعلام كنم كه در نزد آنها این فكر به وجود آمده است كه مسایل را در حد منطقه ای ببینند و مثلاً ۳۰ نماینده (مجلس شورای شهر) و (سایر شهرهای ایران) را میان شهر- منطقه های تهران تقسیم كنند. از این طریق، این امكان برای مردم پدید می آید كه به (شهر-منطقه) رأی دهند.
در اینجا امكان شناسایی تعلق خاطر كاندیدا به منطقه و سوابق وی فراهم می شود و اصطلاحاً «اهل محل» به حوزه تصمیم سازی وارد می شوند. این مسأله از آنجا ضروری می شود كه در نبود حزب و سازمان های متشكل سیاسی، اهل محل بودن، حداقلی از امكان پاسخگویی نماینده به اهل منطقه را فراهم می آورد. ولی در صورت وجود حزب، مردم به حزب رأی می دهند و از حزب پاسخ خواهند ساخت و لذا نیاز چندانی به رابطه رودررو و شخصی با نماینده نیست.
●شما به مساله مشاركت شهروندان و چالش های آن اشاره كردید كه از مسایل مهم مد نظر گفت وگوی ماست ولی قبل از آن آیا بهتر نیست برای روشن شدن موضوع اساساً مفهوم «شهروند»را تعریف كنید؟
- به نظر من شهروندی به معنای تعلق خاطر است تعلق خاطر معطوف به رعایت قوانین و احساس مسئولیت و حق در مقابل منطقه ای كه در آن زندگی می كنیم. باید بگوییم یك عده از روشنفكران ما استاد ابداع عناوین عوضی و قلب ماهیت شده هستند یكی از این واژگان، «شهروند» است. در ابداع واژه شهروند آن را در مقابل واژه citizen به معنای «اهل كشور» قرار دادند. به این صورت، در ایران اینگونه جا افتاده است كه گویا تنها ساكنان شهرها، شهروند هستند و مثلاً روستاییان شهروند كشور ایران نیستند در حالی كه در معنای اصلی citizen به معنای كلیه اهل كشور بوده و به عبارتی هر ایرانی، شهروند ایران است. لازم می دانم لزوم چنین تفكیكی را مورد تاكید قرار دهم. من اصولاً اهل كشور را «كشوروند» می نامم كه این مساوی است با «ایرانوند» یا «ملتوند» لذا هر شهروند ایرانی اعم از مراغه ای، اردبیلی، مشهدی و... در حقیقت كشوروند ایران است و مثلاً ایلات ساكن در ایران نیز «ایلوند» ایران می شوند و در نتیجه سوءتفاهمات برخاسته از تعبیر غلط از واژه شهروند از میان می رود.
در كل واژه شهروند و مساله شهروندی امری مربوط به جامعه مدنی است كه در غرب و از زمان یونان باستان شكل گرفت. به اهالی دولت شهرهای یونان، citizen می گفتند به همان نسبت هم درست بودند كه هر شهروند، دولت وند و كشور وند نیز بوده. لذا مثلاً هر آتنی شهروند آتن و كشوروند آتن نیز بود. نظیر این محدوده های كوچك در اروپا امروزه نیز باقی مانده اند نظیر لوگزامبورگ كه خود یك كشور- شهر است.
در جنوب فرانسه در مرز اسپانیا چند شهر این چنینی وجود دارند. در مورد ایران باید بگوییم كه عملاً چنین چیزی را نداشته ایم و این به خاطر استبدادی بوده كه در تاریخ ما مسلط بوده و به جای شهروند، «رعیت» پرورش داده است. در جریان ورود به دوران معاصر رعیت ایرانی به یك باره شهروند شده در حالی كه باید تفاوت های میان شهروند و رعیت توضیح داده می شد. در سایه چنین در كی بود كه آزادی های فردی، شخصیت و شان فردی، حقوق قانونی شهروندان و نیز رأی مردم به عنوان مشروعیت بخش به حاكمیت معنا می یافت و در مقابل مسئولیت مدنی به فرد اعطا می شد. این در حالی كه دولت وابسته به اقتدارهای فردی با شهروندی سنخیتی ندارد. حالا برای خود من این سوال پیش آمده است كه میان شهروند دولت اسلامی و شهروند سلطنت مشروطه چه فرقی وجود دارد؟ معتقدم ما نیازمند تحلیل دقیق این مساله هستیم.
● مساله ای كه در صحبت خود عنوان كردید به این مسأله اشاره می كند كه انسان ایرانی در وضعیت گذار از سنت به مدرنیته به قولی «سزارین» شد و در مدت زمانی كوتاه رعیت تبدیل به شهروند شد در حالی كه صورت بندی معنایی درستی شكل نگرفته بود، لذا سؤال من آن است كه شهرنشینی در دوران گذار به مدرنیته دچار چه كج تابهایی شد؟ سزارین كه اتفاق افتاد شهرها را دچار چه از «ریخت افتادگی» هایی كرد و این چه تأثیری بر ریخت افتادگی امروز داشت؟ به نظر شما به عنوان یك جامعه شناس ریخت افتادگی شهر ایرانی دارای چه شاخصه هایی است؟
- سؤال شما مفصل و قابلیت پاسخ قاطع را ندارد. ولی من در اینجا می خواهم به عامل رشد جمعیت و مهاجرت در این میان اشاره كنم تا پرتویی به برخی مسایل افكنده شود. اصولاً عامل رشد جمعیت و... در جریان سال های قبل و بعد از انقلاب موجب مهاجرت هایی شد كه از روستاها به شهرها و از شهرهای كم رونق تر به تهران جهت گیری داشت. ثروت تهران، فضای اجتماعی آزاد تر آن در این میان نقش مهمی داشت. در این میان گرچه در اداره امور شهر، حداقل صورت و شكل كالبدی شهر بهبود یافت و صورت مدرن تری یافت ولی رفتارها، خلق و خوی و منش افراد همان رفتارهای روستایی بود. خود انقلاب هم در این میان تأثیرات خاصی داشت. در كل حاصل كلی این مهاجرت ها و توجه به صرف به ظاهر باعث تبدیل تهران و سایر شهرهای بزرگ ما به یك «كشور روستایی» بود.
در بعد نخست این مسأله، جلوه شهر را بد بروز می داد. در مورد مساله كلان شهرهای ایران و به نحو خاص تهران معتقدم كه جامعه ما یك جامعه «پرگوی،كم خوان و اندك نویس» است. ولی این به چه معناست؟ یعنی این كه ما بیشتر در محاورات شفاهی غرق هستیم. محاوره شفاهی ویژگی زندگی ابتدایی بشر است كه شكل اساسی ارتباط ما در دنیای سنتی است. ما در انتقال و مهاجرت از روستا و شهر كوچك سنتی به تهران، محاوره شفاهی را به صورت غالب رابطه در تهران امروزی بدل كرده ایم این جا معلوم است كه نوشتار كاركردی فرعی دارد. نمونه های غلبه محاوره بر نوشتار را در ابعاد گوناگون شهری (حتی در میان روشنفكران و نهادهای رسمی) نیز می توان دید. مثلاً در دادگستری وقتی نامه ای ارسال می شود، بدون پاكت است هنوز پاكت در دادگستری كشف نشده است. لذا مكالمات و اخبار بعدی رسمی و غیرشخصی نیافته است.
این خصلت شهر كوچك و روستاست كه همه چیز در آن حالت غیررسمی دارد و همه از كار هم و امور همدیگر اطلاع دارند. ولی یك كلان شهر مثل تهران روابطی رسمی و غیرشخصی را می طلبد كه به موجب آن شخصیت و شان حقوقی فرد می طلبد كه نوشتار بر محاوره غلبه كند. در هر صورت یك صفت شهر آن است كه در آن فرد را به سابقه خانوادگی نمی شناسند، بلكه به وجود شخصیت اجتماعی او می شناسند این در حقیقت سرمایه جامعه است. شهر یك جامعه است و افراد در آن به اعتبار شجره نیاكانی شناخته نمی شوند، بلكه شخص به اتكا خودش شناخته می شود. شخصیت او با تحصیلات او، شغل او و.... تعریف می شود فرد با استفاده از شاخصه های نوینی تعریف می شود كه متفاوت با شهر سنتی است. لذا ویژگی های شغلی و... خانوادگی به فرد منتقل می شود و بخشی از سرمایه اجتماعی فرد را می سازد. البته شبكه خویشاوندی هنوز هم بخشی از سرمایه اجتماعی فرد است. یك اعتبار دیگر هم هست كه من به آن «سرمایه جامعتی» می گویم و مرتبط با این سوال است كه اصطلاحاً از هر فرد می پرسند «كجایی هستی» در این سرمایه وقتی مثلاً شما وقتی می فهمید كه من آذری هستم، همبستگی آذری را به من بسط می دهید و وقتی می فهمم شما نیز آذری هستید همبستگی آذری را به مجموع همبستگی های جامعوی سابق خودمان می افزایم. این ها پدیدآورنده همبستگی اجتماعی است. پس سرمایه جمعی با مسأله همبستگی اجتماعی ربط مستقیم دارد. در این چارچوب كرد بودن، ترك بودن، یهودی بودن، بلوچ بودن و.... برای فرد یك سرمایه را به ارمغان می آورد كه جایگاه فرد را در جامعه تعریف می كند. در تهران كه محل زندگی همه این اقوام است، هنوز یك رابطه منسجم و سازنده پدید نیامده و به همین جهت تهران شهر غریبه هاست و همه نسبت به هم غریبند.
یك بعد غربت آن است كه هیچ كس به كس دیگر عیب نمی گیرد و اصطلاحا «حیا» و شرم معنایی ندارد آزادی از قید و بندهای روستایی و سنتی شاخصه چنین شهری است و یك عامل بی بند و باری در شهری مثل تهران عدم پای بندی های لازم برای زندگی شهری است. بی بند و باری به معنای كمبود عملكرد بعد اخلاقی و فرهنگی در نزد افراد است. ساكن در این شهر به واسطه مهاجر بودن، احساس تعلق به شهر ندارد و شهر یك شهر رقابتی است. ساكن در این شهر به واسطه مهاجر بودن، احساس تعلق به شهر ندارد و شهر یك شهر رقابتی است كه در آن غریبه ها برای امكانات كمی كه وجود دارد رقابت می كنند لذا امكان رعایت قاعده بازی وجود ندارد و پیروزی لازمه اش به هم زدن قواعد بازی است.اینجاست كه جامعه جرم زا پدید آمده و افراد دست به بانك زدن، اختلاس، دزدی و... می زنند.
حجت كاظمی
منبع : روزنامه همشهری