شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


رویای شکست خورده آمریکایی


رویای شکست خورده آمریکایی
فیلم «بوفالوی آمریکایی» به کارگردانی مایکل کارنت تراژدی بحران زدگی و تباهی انسان ها در جوامع سرمایه داری و پول سالار است. جوامعی که مظهر اصلی آن ها آمریکاست و به تبع جهانی سازی آمریکایی، بخش اعظم کشورها را نیز در برمی گیرد. اهمیت فیلم نیز در نحوه پرداخت نمادین این مسئله و مضمون آن است. چرا که از نظر سینمایی و ساختاری، در حد یک فیلم متوسط است. دلیل آن هم این است که فیلم اقتباس از یک نمایشنامه است. اما در این تبدیل گردانی داستان از نمایشنامه به فیلم، تغییرات لازم برای سینمایی شدن اثر انجام نشده است. به همین علت نیز باید این فیلم را در اصل متعلق به نویسنده آن، یعنی دیوید ممت دانست. نویسنده ای که توانسته بدون اشاره ای به مسائل سیاسی و حتی اسم بردن از کلمه ای که بوی سیاست می دهد، یک متن به شدت سیاسی را ترسیم کند که به نقد نظام حاکم بر این کشور و وضعیت اجتماعی آن می پردازد.
فیلم داستان سه رفیق است که قصد اجرای یک طرح دزدی را در سر دارند، آن ها در یک سمساری مشغول هستند و می خواهند یک مجموعه سکه را از فرد ی بدزدند. تمام فیلم ماجرای نقشه کشی این سه است. اما در نهایت نه تنها نمی توانند نقشه خود را اجرا کنند که شکست می خورند و وضعیتشان بدتر از آنچه که بود می شود. می توان از فیلم تفسیری اخلاقی داشت. این که انسان ها اگر بخواهند از روش های نادرست و ناحق به حق خود دست یابند محکوم به شکست هستند، یک برداشت کلی و اولیه از این داستان است. اما وقتی در فضای مورد نمایش در «بوفالوی آمریکایی» و آدم های آن دقت می کنیم و آن را با شرایطی که فیلم در آن ساخته شده است می سنجیم، به مضامینی فراتر از آنچه که روایت می شود دست می یابیم. فیلم درباره آدم های به ظاهر زرنگ و فرصت طلبی است که رویاهای بزرگی در سر می پرورانند، اما به دلیل سلوک نامشروع و زیاده خواهانه شکست می خورند. بر این اساس، فضای سمساری، استعاره ای از کل کشور آمریکاست. کشوری که به «سرزمین فرصت ها» معروف است و اعضای آن از رأس تا قاعده، رویاهای گوناگونی دارند. اما این رویاها تنها به درگیری و به جان هم افتادن آن ها می انجامد و محیطشان (سمساری- جامعه آمریکا) را تخریب می کنند. و در پایان معلوم می شود که اصلاً هدف رویایی آن ها، وجود خارجی ندارد و صرفاً تراوشات ذهنی و خیالی آن ها بوده است.
عامل اصلی تمام این مصائب نیز یک چیز بیشتر نیست؛ پول، خدای جامعه آمریکا. کشوری که تمام تحرکات سیاسی و بین المللی آن به خاطر این کیمیای آلوده است و سراسر کره زمین و نسل بشر را به خاطر پول پرستی و طمع زیاد از حد به مخاطره انداخته اند. در واقع نتیجه گیری فیلم، چشم اندازی است که برای آینده آمریکا ترسیم می کند. آینده ای که به اعتقاد فیلم، هیچ امیدی به آن نیست و اعضایش روز به روز پرخاشگرتر و طاغی تر می شوند. هرچند «بوفالوی آمریکایی» چشم انداز هر کشوری است که پول را کعبه آمال خود قرار دهد و نظام حاکم بر آن، سرمایه سالاری را به عنوان روش اداره جامعه برگزیند. در واقع بوفالوی آمریکایی، عنوان فیلم، یک کنایه از مفهوم سرمایه داری و طمع گری مادی به طور کلی است. اما مصداق واقعی و تام آن، جایی جز آمریکا نیست.
همان طور که اشاره شد در فیلم سه شخصیت وجود دارد که هر یک نماینده یک قشر از جامعه آمریکاست. دان نماینده آن بخش از حاکمیت آمریکاست که محافظه کارتر و به ظاهر صلح طلب تر است. اما همین محافظه کاری و انفعال کار دستش می دهد. تیچ (با بازی داستین هافمن) نماینده جناح جمهوریخواه آمریکاست. شخصیتی که درنده خو و تندرو است و اعمال قهرآمیز انجام می دهد. هم اوست که عامل اصلی تمام درگیری ها و به جان هم افتادگی ها بین اعضای گروه است. طرف سوم فیلم، باب است. یک سیاه پوست که از نظر شخصیت پردازی نیز بسیار آرام، منفعل و تابع است. اما او نیز نقش خود را در ایجاد بحران ایفا می کند. او نماد مهاجران و جماعت های حاشیه ای و مظلوم در آمریکا و یا به تعبیری دیگر سمبل جهان سوم است. او به خاطر ضعف و ناتوانی جسمانی که دارد، از سوی تیچ (نماد طرف جنگ طلب) محکوم به حذف از نقشه دزدی می شود. از قضا در درگیری پایان فیلم که در اثر باطل بودن رویای دزدی صورت می گیرد، او بیشترین آسیب را می بیند. به این معنی که در نظام جهانی سرمایه داری که توسط آمریکایی ها بر جهان تحمیل شده است، کشورهای جهان سومی بیشترین لطمه را می بینند. نکته جالب توجه در این فیلم، استفاده از عنصر صدای آژیر پلیس است. این کار از سوی کارگردان فیلم بسیار هوشمندانه صورت گرفته است و گویای فضای پلیسی و حاکمیت نظامی آمریکا است.
اما جای این پرسش باقی است که چرا نویسنده فیلم این همه دست به نمادپردازی و استعاره آفرینی زده است و چرا کارگردان چنین متنی را برای نقد و به چالش کشیدن حاکمیت و جامعه آمریکا برگزیده است؟ پاسخ این است که برخلاف پندار برخی، انتقاد از حاکمیت در جامعه آمریکا اگر در نهایت به سود رژیم حاکم تمام نشود محکوم است. آنچه که مثلا به عنوان سینمای انتقادآمیز در آمریکا رایج است، فیلم هایی را در بر می گیرد که در نهایت تاثیری به سود کاخ سفید بر اذهان مخاطبان داخلی و خارجی آمریکا می گذارد و یا این که حداقل جانب یکی از جناح های حاکم را داشته باشد. اما آنجا که یک هنرمند قصد انتقاد از کل نظام را داشته باشد و نخواهد که هیچ باجی به جناح ها بدهد، مجبور است به نمادپردازی و در لفافه حرف زدن روی بیاورد. به همین دلیل نیز فیلم «بوفالوی آمریکایی» در تمام زمینه ها، از نام فیلم، تا لوکیشن و شخصیت ها، نماد چیز دیگری هستند. در فیلم اشاره مستقیمی به موضوعات و مسائل اجتماعی و سیاسی نشده است. اگر بیننده فیلم به آنچه در آمریکا جریان دارد آگاه نباشد و نتواند نشانه های فیلم را رمزگشایی کند به درکی درست از محتوای آن نمی رسد.
آرش فهیم
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید