دوشنبه, ۱۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 29 April, 2024
مجله ویستا


خون و جنون یا... جنون خون


خون و جنون یا... جنون خون
نمی دانم دلیل این جو بدی که علیه «رئیس»، این جدیدترین فیلم «مسعود کیمیایی» راه انداختند، چه بود؟ حداقل دلیل این مساله برای من روشن نیست. درک نمی کنم چرا باید چنین اتفاقی برای فیلمی بیفتد که در بدترین شکل هم، جزء آثار بد سازنده اش نیست. فیلمی که در فن، تکنیک، صناعت و از نظر مضمونی وامدار روز بودنش، حتی می تواند تنه به تنه کارهای خوب کارگردانش بزند...
«کیمیایی» در «رئیس» اتفاقاً، در یکی از بهترین «مود»هایش به نظر می رسد. نگاهی (هر چند گذرا، برای مخالفان رئیس البته) به فیلم، نشان دهنده حوصله و وسواس کارگردانی است که در این آخرین فیلمش تاکنون، تلاش کرده کامل ترین فیلمش را بسازد. این «تلاش کردن» و «کوشش» از تک تک پلان های فیلم آشکار است. از نظر فیلمنامه هم، این فیلم، حداقل به نسبت دو ساخته قبلی کارگردان، ساده تر و سرراست تر است. مستقیم سر اصل مطلب رفته؛ از شخصیت ها و حوادث زیادی خالی شده و می خواهد داستانی جمع و جور را روایت کند. پس، در این میان، مشکل چیست که در نشریات، این گونه، «رئیس» به مسلخ برده می شود و با سازنده اش چنان برخورد می شود که انگار، جرمی نابخشودنی مرتکب شده و کاری را که نمی بایست، کرده است؟
مشکل اصلی در این میان، به نظر من که فکر می کنم دنیای ذهنی کارگردان فیلم «رئیس» را می شناسم، در تلقی اشتباهی است که از «رئالیسم» وجود دارد. در این تلقی، «رئالیسم» یا «واقع گرایی» مترادف است با ارائه و بیان بی واسطه واقعیات بیرونی؛ اینکه دنیای فیلم با دنیای بیرون فیلم، به شکلی کاملاً دقیق و به اصطلاح فعل به فعل منطبق باشد. با این طرز نگرش به مفهوم «واقع گرایی»، «رئیس» فیلمی آشفته به نظر می رسد که بیش از اینکه وامدار واقعیت باشد، ریشه در ذهنیت مغشوش کارگردانش دارد. ولی آیا این تلقی از واقعیت در سینما درست است؟ اگر پاسخ مثبت باشد، آن وقت جایگاه نگاه هنرمندانه به مقوله یی چون «واقعیت» و «رئالیته» کجا است؟ در این شکل، چه وجوه توفیر و تمییزی میان فیلم های صرفاً واقع نگرانه یی چون میل به اصطلاح فیلم های فقیرنواز یا حتی فقرفروش جشنواره یی با فیلم های اصیل «رئالیستی» وجود خواهد داشت؟ و آیا چنین نگاهی به این معنا نیست که همه را با یک معیار اندازه گیری کنیم و هر که قدش از میزان و متر ما بلندتر باشد، به جای تلاش برای فهم این بلندی، سعی کنیم یا از کمر آن را قطع کرده تا مطابق معیارمان کنیم و یا اینکه اصلاً نفی اش کنیم تا خدشه یی به متر و معیارمان، که بی شک واجد حداقل درصدی از دانستگی هم نیست، وارد آید؟
نمی گویم «رئیس» فیلم محبوب و دلخواه من است. این را به خود «مسعود کیمیایی» هم گفته ام. اما پسند و دلخواه «من نوعی» متر و معیار ارزشگذاری فیلمی از جنس «رئیس» که به شکل کاملاً آشکار و عریانی به دل واقعیت معاصرمان زده تا در کنار روایت یک قصه کهن (آن رابطه پدر و پسری و داستان عشق و خون و خیانت و...) نگاهی و نگرشی روزآمد از واقعیات پیرامون مان را به دست دهد، نیست. دلیل این کژفهمی و کژرفتاری در مقابل فیلم هم، همین است؛ من نوعی، یا پسند و روابط شخصی خودم را در ارزشگذاری دخیل می کنم، یا اینکه صاحب دیدگاهی در مورد واقعیت و مفهوم «رئالیته» نیستم؛ که فرد به فرد و ذهن به ذهن، فرق می کند و اجرای متفاوتی دارد.«واقعیت» یک حجم مشخصی نیست که از هر سو بنگری، شکل واحد به دست آید. واقعیت، در عین واقعی بودن و «وجود» داشتنش، یک مفهوم ذهنی هم هست. کار یک هنرمند، تازه از این جا است که آغاز می شود. ریشه تفاوت های هنرمندانه، در همین اجرای متفاوت از پدیده ها و مسائل یک شکلی است، که اگر این گونه نبود، آن وقت همه از روی دست هم می نوشتند و چیزی نبود که کسی را متمایز کند و او را از دیگران متفاوت سازد.در «رئیس» هم، کیمیایی اجرای خودش را از واقعیت امروزی جامعه اش دارد؛ اجرای ذهنی اش را، البته. شاید دیدن دو رفیق که پس از بیست سال همدیگر را در آغوش نمی کشند، دیدن پسری با آن شکل و شمایل، رئیسی با اسلحه خودکاری در دست، رابطه یی از جنس رابطه رضا و فرشته، مواد فروشی که ده ها سرنگ پر با خود حمل می کند و... در اطرافمان چندان عادی نباشد. اما عادی نبودن این مسائل، به این معنا نیست که آنها وجود ندارند- یا وجود نخواهند داشت. خرق عادت هم نیست. فقط و فقط، اجرای شخصی یک کارگردان و نویسنده صاحب نگاه، از دنیای دوروبرمان است. شاید هم بهتر باشد بگوییم نقد کارگردان صاحب نگاه، از جامعه مان است. کژفهمی ها، به نافهمی این دنیا و این نگاه بازمی گردند. می شود به اجرای یک فیلم ایراد گرفت، اما اینکه بگویی چرا واقعیت را این گونه می بینی، به نوعی به دادگاه های تفتیش عقاید قرون وسطی شبیه تر است، که امروز گویا اجرای مترقی تر آن را می بینیم و این است که بدل به یک اتفاق آزارنده می شود، که متاسفانه مکرر در مکرر تکرار می شود...
هر جا پای سرمایه وسط می آید، رنگ خون خودش را می نمایاند. سرمایه، در تمامی تاریخ با خون عجین بوده و خون با جنون.کار کیمیایی در «رئیس»- به عقیده من- نقب زدن به این دنیای خون و جنون است. دنیایی پنهان، ریشه گرفته از پلشتی ها و سیاهی ها که مردمانش را همرنگ ذاتش می خواهد. سیاهی خون های دلمه بسته، مردمش را سحر می کند. اسیر می کند و آنان نیز همرنگ می شوند. دنیای زیرزمینی که چون نمود بیرونی ندارد، خارج از حوزه خط کشی شده «رئالیسم» عده یی قرار می گیرد. حاصل جمع این سیاهی، این حجم خون و جنون است. «مسعود کیمیایی» در «رئیس»، کارش، نشان دادن این دنیا است. دنیایی از دروغ، خیانت، جنایت و... جنون. جنونی شریف البته، بیچاره، اسیر، محصور و مسحور. ریشه اغتشاش ظاهری فیلم و آدم هایش هم، در همین جنون ریشه گرفته از سرمایه است.در چنین دنیایی است که آن مهمانی مالیخولیایی، آن ترانه های همه جایی، آن حیوانات رنگ وارنگ و آن روابط عجیب و غریب توجیه خودشان را پیدا می کنند؛ آنچه می بینیم واقعیت عریان از جنس مستندها نیست که آدم هایش را با سابقه ذهنی مان بسنجیم و بگوییم که چنین آدم هایی وجود دارند یا نه؛ واقعیتی است که در «زیر جریان دارد» و کیمیایی این «زیر» را این گونه می بیند و شاید کس دیگری پیدایش شود و آن را جور دیگری ببیند و بسازد - که نه به او ایرادی است و نه به کیمیایی. نقدی اگر وجود داشته باشد، باید به نحوه اجرای این نگاه و نگرش باشد، و نه به خود نگاه - که جایش و جایگاهش را در این چهل و اندی سال و ۲۶ فیلم به اثبات رسانده است...
امین فرج پور
منبع : روزنامه اعتماد


همچنین مشاهده کنید