دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا


دیدگاه های ابن خلدون درباره اقتصاد


دیدگاه های ابن خلدون درباره اقتصاد
اهمیت و جایگاه عبدالرحمن ابن خلدون دانشمند، جامعه شناس و مورخ و صاحب نظر در تاسیس نوعی علم الاجتماع بر اهل علم و نظر پوشیده نیست. او از دانشمندان مسلمان قرن هشتم و نهم هجری و متولد تونس بود و بخش مهمی از زندگی خود را در تونس، آندلس و مصر گذراند که در کشور مذکور به مقام قاضی القضاتی رسید؛ کتاب العبر فی دیوان المبتدی والخبر او که به مقدمه ابن خلدون معروف است از جمله شاهکارهای فکری و نظری در زمینه علوم انسانی به سبک جدید است و بالاخص در تاسیس علم توسعه جوامع بشری (علم عمران به قول خودش) پیشگام جامعه شناسی مدرن چندین قرن قبل از موجودیت آن توسط سن سیمون و اگوست کنت محسوب می شود.
این کتاب عظیم که مقدمه ای بر علم تاریخ است بیش از ۱۲۰۰ صفحه را در دو جلد شامل می شود که به زبان عربی است و ترجمه فارسی آن توسط دکتر محمد پروین گنابادی نشر شده است. این کتاب ابعاد مختلفی دارد که برخی مانند محسن مهدی آن را نوعی فلسفه تاریخ تلقی کرده اند و بعضی مانند ایو لاکوست موسس علم تاریخ و هم طراز توسیه دانسته اند. اما تعریفی که او از علم مورد نظر خود کرده و آن را علم عمران بشری نامیده، به تعاریف امروزین جامعه شناسی و در معنای وسیع آن بسیار نزدیک است.
باب پنجم از کتاب نخست این اثر به مساله اقتصاد و معاش اختصاص یافته و ابعاد مختلف حیات اقتصادی جوامع به بیانی منطقی و زبانی علمی توضیح داده شده است. بحث مالکیت، معاش، رزق، محصول، نیازمندی های اقتصادی انسان، ارزش کالا، ارزش مصرف و ارزش مبادله، سرمایه، کار، تولید، مصرف و صادرات و واردات، احتکار و آسیب های نابسامانی های اقتصاد در عمران جوامع و موضوعاتی نظیر حسابرسی و مالیات و توزیع ثروت و غیره مورد توجه و امعان نظر او قرار گرفته است. در این مقاله سعی شده است ابن خلدون از این دیدگاه مورد بررسی قرار گیرد و گوشه ای از اندیشه و دانش او ارائه شود.
● روابط اقتصادی و مالکیت
در مقدمه به طور کلی سه نوع مالکیت را می توان مشخص کرد؛مالکیت مطلقه و حقیقی، مالکیت عمومی، مالکیت خصوصی.
۱) مالکیت مطلقه
ابن خلدون کراراً در بسیاری از فصول کتاب مقدمه در مورد مالکیت مطلقه خداوند و این نکته که خداوند مالک و صاحب اختیار همه چیز و همه کس است یاد می کند. این نوع مالکیت از نوع مالکیت متعارف بشری نبوده و دارای وجوه مشخصه ای از قبیل دائمی بودن، ذاتی بودن، ثابت بودن و... است. «و خداوند وارث زمین و کسانی است که برآنند و او بهترین وارثان می باشد.» «و خدا روزی دهنده و صاحب قوت متین است.»
۲) مالکیت عمومی
این نوع مالکیت بر پدیده هایی تعلق می گیرد که بر مبنای آن افراد جامه به طور اعم مستقیماً حق بهره برداری و استفاده از آن را دارند.در این مورد می توان از ذخایر موجود در آب های دریاها، راه ها، استفاده از اراضی قابل بهره برداری، مراتع و چراگاه های عمومی، جنگل ها و... نام برد.«و یا اینکه روزی را از راه شکار کردن جانوران رمنده به دست می آورند و حیوانات مزبور را از خشکی یا دریا به دست می آورند.»همین طور اماکن خاصی که توسط دولت یا نمایندگان او جهت استفاده عموم مردم ایجاد شده است نیز شمول مالکیت عمومی یا عامه است از قبیل میادین، عدالتگاه ها، غسالخانه و...
۳) مالکیت خصوصی
نوع سوم مالکیت اشاره شده در مقدمه، مالکیت خصوصی است. در این نوع مالکیت افراد به صورت اختصاصی مالک اموال - اراضی و کالاهایی هستند و حقوق قانونی این اموال بدان ها تعلق می گیرد.«آن وقت مالک چنین املاکی از توانگرترین مردم شهر به شمار می رود و...» ابن خلدون به مالکیت خصوصی احترام گذاشته و از آن حمایت می کند.
وی تعدی به حریم اقتصادی انسان را «ستمگرانه» توصیف کرده می نویسد؛«تجاوز به اموال مردم آنان را از گردآوری مال و منال بازمی دارد و کسل و دلسردشان می سازد و در نتیجه فعالیت ها کم می شود و ارزاق می کاهد. بنابراین عمران و شکوفایی فقط با عدالت و دادگری تحقق می پذیرد و ظلم و ستم موجب فساد و زوال دولت می شود. واداشتن مردم به کارهای نادرست و بیگاری و خریدن اموال ایشان به نازل ترین قیمت و فروختن کالا به بالاترین قیمت به آنان از موارد ستمگرانه است.»
● کالا
همان گونه که در مبحث تعاریف گفتیم کالا عبارت از فرآورده هایی است که نیازمندی های مردم را برآورده می کند و انواع کالاهای ذکر شده در مقدمه به دو دسته عمده (بنا به تعریف ابن خلدون) تقسیم می شوند:
الف) کالاهای ضروری شامل مواد غذایی و کشاورزی از قبیل جو، گندم، حبوبات و...
ب) کالاهای تفننی شامل خورش ها، میوه ها، اثاث، ابزار، ساختمان ها، بناها و...
● گردش کالا
تولید عمده و غالب در مقدمه را تولیدات کشاورزی تشکیل می دهند که وی آن را طبیعی ترین و ساده ترین راه معاش می داند.سیستم توزیع به طریق سنتی و از طریق بازار انجام می شود.دولت در سیستم توزیع و نوسانات قیمت کالا نقش تعیین کننده داشته و خود جزیی از این سیستم را تشکیل می دهد.
● صادرات
شرایطی که ابن خلدون برای صادرات مقرر داشته به شرح زیر است:
۱) همگانی بودن کالا به نحوی که از سلطان تا توانگر و فقیر بدان نیازمند باشد.
۲) از نوع متوسط بودن کالا، چراکه در صورت گران بودن فقط افراد متمکن و اطرافیان دولت آن را خواهند خرید.
۳) صدور کالا به راه های دور و خطرناک چه اگر راه نزدیک و امن باشد صادرکنندگان زیاد و در نتیجه قیمت ارزان و منفعت ناچیز خواهد بود.
● قیمت کالا
ابن خلدون عرضه و تقاضا و نیز قدرت حاکمه را عوامل موثر در تعیین قیمت کالا می داند. عرضه کمتر کالا باعث ازدیاد قیمت آن در برابر بالا رفتن تقاضا است و همین طور اعمال نفوذ قدرت حاکمه از طریق احتکار یا خرید کالاها به قیمت ارزان و فروش آن به قیمت دلخواه نشان دهنده دخالت فاکتور «قدرت» در تعیین قیمت ها است.
«و دولت به احتکار کالا می پردازد و آنها را طبق نرخ دلخواه به تجار می فروشد، از این رو تاجر بازار کافی برای دادوستد کالاها با نرخ بالا نمی یابد.» ابن خلدون در باب پنجم از کتاب نخست به موضوع معاش (اقتصاد) و راه های کسب آن «از قبیل پیشه ها، هنرها و کیفیاتی که در پی آن روی می دهد» در چندین فصل می پردازد و ابتدا مساله نیازهای اساسی انسان به خوراک و پوشاک و سایر مایحتاج انسان را پایه و اساس زندگی اقتصادی خود تلقی می کند.به قول ایو لاکوست مواد و مسائل مندرج در مقدمه دارای اهمیت و بداعت مساوی نیستند.
به نظر او ابن خلدون برای عوامل اجتماعی بیش از سایر عوامل اهمیت قائل شده و در کنار آن به مسائل اقتصادی نیز توجه و عنایت کرده است. وی برخلاف علمای مسیحی معاصر خود که به مکتب اسکولاستیک تعلق داشتند مطالعه این مسائل را براساس اصول و قواعد مثبته انجام نداده و اقتصاد را از دریچه تحول و انتقال «اقتصاد بسته» به اشکال کامل تر و بازتر بررسی کرده است. اینچنین به مساله مالکیت توجه خاصی مبذول داشته و فصل مستقلی را به این مساله تخصیص داده است.
در فصل مذکور ابن خلدون به تحلیل مفاهیم بنیانی مانند مساله تمیز میان ارزش مصرف (استعمال) و ارزش مبادله (معاوضه) که در اقتصاد جدید (منجمله در نظریه ارزش مارکس) اهمیت فراوانی دارد توجه ویژه ای مبذول داشته است. همچنین در موضوع عرضه و تقاضا و تاثیر آن بر روی قیمت ها مطالب ارزشمندی بیان داشته است، در نهایت درباره ارزش کالا نظریاتی ابراز داشته و آن را براساس مقدار کار لازم برای تهیه کالا استوار کرده است.
ابن خلدون قرن ها قبل از اقتصاددانان جدید در اروپا این نکته را متذکر شده است که فلزات قیمتی به نفسه دارای ارزش خاصی نیستند بلکه وسایلی برای معاوضه کالا به حساب می آیند؛ «فلزات قیمتی وسایلی بیش نیستند که برای تهیه مایحتاج به کار می روند و کیفیت و درجه عمران باعث کاهش یا افزایش آنها می شود.»
● تقسیم کار و عوامل تولید
«تفاوت هایی که در آداب و رسوم ملل مختلف مشاهده می شود نتیجه چگونگی نوع معیشت هر یک از آن ملل است.» ابن خلدون با استفاده از شیوه قیاس وبا توجه به این اصل که سازمان تولید گروه های انسانی، فراهم کننده وسایل معیشت اجتماعات هستند، جوامع مختلفی را از نظر مذهب، نژاد و شرایط اقلیمی با یکدیگر مقایسه کرده است. این اقوام از جمیع جهات شبیه هم نبوده اما از جهت شیوه تولید با هم مشترک بوده اند و شیوه تولید تحولات بسیار مشابهی در جوامع مذکور به وجود آورده است.
انسان ها در اثر توسعه تولید و تقسیم کار از حالت ابتدایی به حالت پیشرفته تری تغییر وضعیت می دهند. همین تحول نهادهای اقتصادی و اجتماعی که در نتیجه توسعه تولید به وجود می آید یکی از اصول مهم مادی گری تاریخ محسوب می شود.
به طور خلاصه یکی از اصول اقتصادگرایی ابن خلدون عبارت است از وجود روابط نزدیک میان سازمان تولید، نهادهای اجتماعی، حیات سیاسی، نظام حقوقی، نظام عقیدتی و رفتار اجتماعی.ابن خلدون عوامل تولید را شامل منابع طبیعی، کار و سرمایه می داند که در نهایت به انباشت سرمایه و توزیع ثروت منتهی می شود:
۱) گروه هایی از مردم روزی را از راه شکار کردن جانوران رمنده به دست می آورند و حیوانات مزبور را در خشکی و دریا به دست می آورند یا از طریق حیوانات اهلی و با نگهداری آنها محصولاتی را که مورد نیاز مردم است استخراج می کنند مثلاً از چارپایان شیر، از کرم ابریشم، حریر و از زنبور، عسل به دست می آ ورند و از گیاهان بهره برداری می کنند و به کار کشت و درخت کاری می پردازند و کلیه این اعمال را کشاورزی می نامند.
۲) یا در موارد معینی تصرفاتی می کنند و آن را صنایع می نامند، مانند نویسندگی، نجاری، خیاطی، پارچه بافی و...
۳) یا با آماده کردن کالاها برای معاوضه و از طریق گردش دادن آنها در کشورها یا احتکار آنها و منتظر نوسان های بازار شدن انجام می یابد که آن را بازرگانی می نامند.اینها است راه ها و اقسام گوناگون معاش... کشاورزی، صنعت و بازرگانی از طرق طبیعی معاش به شمار می رود فرمانروایی شیوه طبیعی برای معاش سخت که مربوط به خراج ها و مالیات های سلطانی و خراج ستانان می شود. سپس ابن خلدون ترتیب مقدمه و جایگاه هر یک از سه نوع فعالیت وسیله معاش را مطرح می کند و می گوید:
۱) اما کشاورزی به ذاته بر همه انواع معاش مقدم است زیرا امری بسیط و ساده و طبیعی و فطری است... کشاورزی قدیمی ترین راه های معاش و شایسته ترین وسایل طبیعی آن است.
۲) اما صنایع نسبت به کشاورزی در مرتبه دوم و پس از آن است زیرا صنعت از امور ترکیبی و علمی است که در آن اندیشه و نظر را به کار می برد و از این رو صنعت غالباً جز در شهرها که از زندگی بادیه نشینی متاخر است و در مرتبه دوم آن است، یافت نمی شود...و اما بازرگانی هر چند از لحاظ کسب امری طبیعی است ولی بیشتر راه ها و شیوه های آن جز داد و ستد نیست که آنها را برای به دست آوردن نرخ میان دو بهای خرید و فروش به کار می برند تا از این تفاوت قیمت در کسب سود ببرند...
ملاحظه می شود که این تقسیم بندی که به ظاهر یکی از ابداعات کلن کولارک اقتصاددان استرالیایی در عصر جدید است که به وسیله فوراسیته اقتصاددان فرانسوی در دهه ۶۰ و ۷۰ میلادی اهمیت برجسته ای پیدا می کند، خمیرمایه و اصل آن در نظریات ابن خلدون پنج قرن قبل از آن به سادگی و روشنی بیان شده است.
البته در بحث فوراسیته تاکید بر بخش های سه گانه فعالیت است که در عمل سه نوع شیوه معیشت مورد نظر ابن خلدون را منعکس می کند.نکته جالب دیگر در نظریه اقتصادی ابن خلدون دلیل دیگری است که صنایع را از کشاورزی و خدمات جدا می کند و آن اینکه به نظر او کار و کوششی که در صنایع انجام می گیرد و پس مایه سودی که از آن به دست می آید ارزش کاری است که در آن انجام گرفته و اگر ثروت و وسیله معاش به جز صنایع باشد، ارزش کاری که به سبب آن به دست می آید باید در آن داخل کرد.
به علاوه جایگاه و اهمیتی که ابن خلدون برای فعالیت های تولیدی مانند کشاورزی و صنعت قائل شده است و ارزش افزوده ناشی از کار انسان را در بخش صنعت برجسته می سازد. در اینجا نیز نکته ای از نوآوری اندیشه ابن خلدون را که با نظریه ارزش افزوده صنعت تطبیق می کند ملاحظه می کنیم.در فصل سوم این باب ابن خلدون بحثی را در مورد فعالیت های اقتصادی بخش ۳ (بازرگانی...) مطرح می کند که مبسوط و جالب است.
در این بخش ابتدا به مشاغل دولتی (در معنای قدیمی آن) می پردازد. او خدمتگزار برگزیده را که به صاحبان قدرت و پادشاهان خدمت می کنند شایسته آن می داند که ارزاق شان را از خزانه (دولت) متکفل شوند اما سایر کسانی که به دلیل رفاه طلبی و توانگری دیگران را به خدمت می گیرند (و خود به رفاه و آسایش می پردازند) مورد شماتت قرار می دهد.ابن خلدون در صفحه ۷۶۰ مقدمه می نویسد؛ «بیشتر توانگران از فراهم آوردن نیازمندی های خود به تن خویش دوری می جویند یا از آن عاجزند، از این رو که در مهد ناز و نعمت پرورش یافته اند، بدین سبب دیگری را برمی گزینند.
در برابر آن فرد از ثروت خود می پردازد و این شیوه بر حسب مردانگی طبیعی انسان خویی ناپسند است.» استدلال ابن خلدون در این مورد نیز در عین حال خردورزانه و «اقتصادی» است؛ «زیرا تکیه کردن و اعتماد به هر کسی نشانه ناتوانی انسان است و گذشته از اینها بر مقرری ها و مخارج انسان می افزاید و نشانه عجز و نامردی است که در شیوه های مردانگی شایسته است از آنها بپرهیزیم و کسی که بتوان بر او اعتماد کرد و در حکم کیمیا است.» سپس ابن خلدون چهار حالت را توضیح می دهد که فرد باید هم شایستگی داشته باشد هم قابل اعتماد باشد که تعداد اینگونه افراد اندک اند و فقط به خدمت صاحبان جاه و قدرت در می آیند و سایر حالات چهارگانه مفید فایده نیست.
● آسیب شناسی کار و مشاغل
ابن خلدون نه فقط تکیه کردن بر دیگری را برای کارهای شخصی یک آسیب تلقی می کند بلکه انواع شیوه ها و روش هایی که انسان را در کار متکی بر بخت و اقبال و تنبلی و عدم تلاش مولد و مفید می کند مردود می شمارد و اینگونه مشاغل را در شمار آسیب های کار قرار می دهد. از آن جمله است فعالیت کسانی که در جست وجوی اموال و دفینه ها و گنج ها هستند که اینگونه فعالیت ها از نظر او «طبیعی» نیست (یعنی آسیب زا است)... این نوع جست وجوها انحراف از راه های طبیعی در کسب معاش است و می خواهند رزق خود را بی رنج و تعب به دست آورند.(این مساله را به خصوص در مورد مردم مصر که دائماً دنبال پیدا کردن دفینه هستند هدف شماتت قرار می دهد، همچنین کسانی را که برای کسب ثروت تن به فروتنی و چاپلوسی می دهند مستوجب شماتت می داند.)
در مقابل، تکیه ابن خلدون بر کسانی است که صاحب «سرمایه اجتماعی» و «سرمایه فرهنگی» هستند اما ثروت اقتصادی زیادی ندارند. اینگونه فعالیت ها مانند قضاوت و معلمی و امور دینی و تدریس را می ستاید و نیز گروه مزبور به علت آنکه دارای سرمایه شریف ترند در نزد خلق و پیش خود ارجح تر هستند و جاه برای ثروت سودمند است.
به طور کلی ارزش کالا در ارزش کاری است که در آن نهفته است. اگر تولید به میزان و ضرورت نیاز فرد باشد به آن ارزش استعمال (یا ارزش مصرف) می گویند و اگر از اندازه مصرف فزونی یابد ارزش معاوضه یا مبادله می نامند. در اینجا ابن خلدون یک مفهوم ارزشی را نیز وارد بحث علمی خود می کند و آن مفهوم رزق است؛ آنچه انسان از آن برای نیازهایش استفاده می کند رزق نامیده می شود و شرط آن این است که تلاشش صحیح باشد، یعنی حاصل آن چیزی باشد که انسان با کار و کوشش خود به دست آورد. و این را اکتساب کرده است.
نیازمندی های اساسی انسان، خوراک و روزی او در تمام مراحل زندگی و پوشاک و بهره گیری صحیح از مواهب الهی است. ابن خلدون کلیه اموال غصبی و حرام را از این مفهوم بیرون ساخته و می گوید هیچ یک از این اموال را نمی توان رزق نامیده ناچار برای رزق و روزی باید از راه صحیح سعی و عمل وجود داشته باشد.
صرف نظر از این دیدگاه ارزشی که در سلامت فعالیت و اکتساب و تولید متمرکز است ابن خلدون ابعاد مختلف مسائل بازرگانی، خدماتی، داد و ستد، سود و سرمایه و منفعت، صدور کالا و احتکار و غیره را مورد بررسی دقیق و مبسوط قرار داده است، اما تاکید او بیشتر بر صنعت است به طوری که گویی پیش بینی می کرده است که آینده تمدن بشر بسته به آینده صنعت است.
راه های افزایش سرمایه یکی از طریق جابه جایی کالا از شهری به شهر دیگر و از منطقه ای به منطقه دیگر یعنی از طریق واردات و صادرات امکان پذیر است.
راه دیگر افزایش سرمایه احتکار یعنی نگه داشتن کالا در انبار تا زمان افزایش قیمت است (یا کاهش قیمت) و این تجارت مفهوم «ریسک» را وارد می کند، چون در احتکار احتمال سود و زیان به یک اندازه است. به طور خلاصه تجارت که یکی از راه های کسب مال و انباشت سرمایه است «عبارت است از بهره ور ساختن مال که در آن بازرگان رنج فراوان می برد و در مدت عدم دریافت بهای کالا پولش از فعالیت باز می ماند و تا حدی موجب کاهش سرمایه او می شود یا اغلب پس از تحمل کردن رنج و زحمت بسیار سود ناچیزی حاصل می شود یا حتی سرمایه اش از دست می رود.
ابن خلدون در اینجا عامل قدرت و نفوذ و حتی مسائل اخلاقی روانی و اجتماعی را وارد معامله می کند و به جزئیاتی از قبیل تاثیر مقام و نفوذ در جلوگیری از هدر رفتن سرمایه و خوی و خلق بازرگان در معاملات و حسابگری او در قدرت چانه زنی را مهم و تعیین کننده می داند.
● صنعت
اما بحث صنعت در بین سه سنخ فعالیت اقتصادی (کشاورزی، بازرگانی و خدمات) که از یکدیگر تفکیک کرده جای بخصوصی دارد. صنعت در رابطه با شهرنشینی و تجمل گرایی در مصرف و رشد دانش (تکنولوژی) و نقش دولت به تفصیل، مورد بحث قرار گرفته و یک طبقه بندی جامع از صنایع موجود در عصر خود به عمل آورده است.
در مورد رشد صنعت با تکیه بر مصرف و تجمل گرایی در قرن نوزدهم ژان مونه گفته بود؛ «هرچه بیشتر می توانید تولید کنید.» در قرن بیستم شعار تغییر کرد و گفته می شد که «هرچه بیشتر می توانید مصرف کنید.» روشن است که رشد و افزایش تولید در حدی مطلوب و مفید است که با کشش مصرفی و تجمل پرستی پیوند یابد. ابن خلدون به این نکته توجه کرده، رشد صنعت را تا حد زیادی در گرو مصرف یا در توسعه تجمل گرایی می داند که با درجه ای از شهرنشینی و تمدن نیز پیوند دارد.
● رابطه رشد صنعت و توسعه شهرنشینی
از دیدگاه ابن خلدون رابطه منطقی و ساختاری بین توسعه شهرنشینی و صنعت وجود دارد. توسعه شهرنشینی لازمه توسعه صنعت است که خود با سطح معینی از تراکم جمعیت و رفاه بستگی پیدا می کند، به این ترتیب شهرنشینی و صنعت گرایی لازم و ملزوم یکدیگرند و این مساله ای است که امروزه نیز در بحث توسعه صنعتی مطرح است.
ابن خلدون بر این باور است که تا اجتماع شهرنشینی و تمدن شهری به مرحله کمال نرسد امکان توسعه و رشد صنعت فراهم نمی شود، زیرا مردم تنها به کسب ضروریات معاش همت می گمارند، باید در شهر مصرف دامنه پیدا کند و تجمل گرایی افزایش یابد تا صنعت رشد کند.نیکویی صنایع به نسبت ترقی اجتماع، رشد و افزایش ذوق هنری و زیباشناسی در رشد صنایع ظریفه و تولیدات بهتر و متنوع تر که موردپسند مردم قرار گیرد، موثر است.
در نهایت باید بین رشد صنعت و پیشرفت تمدن بشری نیز ارتباط برقرار کرد و در نهایت با زوال شهرها صنایع نیز رو به زوال می روند. نقش دولت در توسعه صنایع نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. دوام دولت ها و تشویق آنها در توسعه صنایع موثر است.
بالاخره در دیدگاه ابن خلدون بین توسعه و رشد صنعت و رشد دانش رابطه مستقیم و اجتناب ناپذیری وجود دارد. در حقیقت علم و تکنولوژی خمیرمایه اصلی بهبود گسترش صنایع است. در عمل درجه پیشرفت صنعت به درجه پیشرفت دانش بستگی پیدا می کند و بالاخره ابن خلدون از نقش اعتماد و شایستگی و مهارت در رشد صنایع سخن گفته است.
غلامعباس توسلی
منبع : روزنامه شرق