یکشنبه, ۳۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 19 May, 2024
مجله ویستا

دموکراسی یا پوپولیسم قبیله ای در کنیا


دموکراسی یا پوپولیسم قبیله ای در کنیا
با فزونی گرفتن دامنه شورش های کنیا،پای بازیگران فرامنطقه ای دوباره به قاره آفریقا باز شد تا بعدی جهانی به رقابت های قبیله ای و فرقه ای ببخشند.درگیری هواداران موای اینباکی،رئیس جمهور کنیا و رقیب انتخاباتی رایلا اودینگا،رهبر حزب دموکراتیک نارنجی،هفته گذشته به آواره شدن ده ها هزار و کشته شدن بیش از ۶۰۰ نفر انجامید و در عمل جنگی خونین را میان دوقبیله بزرگ و تاثیر گذار کنیا سبب شد.کیباکی از قبیله "کیکویو" که در سال ۲۰۰۲ در راس مخالفان دیکتاتوری "دانیل آرپ موی" به قدرت رسید ،گرچه سیستمی چند حزبی را در کشورش تحمل کرد اما طلسم قبیله گرایی را در رهگذر محیط موزاییکی آفریقا و سیاست حفظ وضع موجود قدرت های فراقاره ای،دست نخورده باقی گذاشت.بااین وجود که کنیا از جمله کشورهای مترقی آفریقایی به شمار می رود و یکی از مراکز تجمع سرمایه گذاری های صنعتی در قلب یک جامعه استوار بر شیوه معیشتی کشاورزی محسوب می شود،اما هنوز جامعه ای است که مدنیت در هزارتوی سنت های بدیمن قبیله ای گرفتار است.رهبران سیاسی در اتمسفر طایفه ای تنفس می کنند و از مجاری اصالت خون و خانواده به قدرت می رسند و به عبارتی در قلمرو سیاست که با جامه ابریشمی دموکراسی عرضه می شود،خبری از شایسته سالاری و رعایت ابتدایی ترین موازین دموکراسی نمی توان سراغ گرفت.در چنین بستری است که جرقه کوچکی به شعله هایی مرتفع تبدیل می شود و سرتاسر کشور را به زیر چتر خود می گیرد."لیو" قبیله متبوع اودینگا دومین قبیله بزرگ کنیا که نفوذی جادویی در بین قبایل کوچکتر دارد،پیوسته رقیب سرسختی برای کیکویوها بوده است و منازعات دوجانبه این دو که سابقه ای درازپا دارد،با تسامح یادآور بلوک بندی های دولت- شهرهای آتن و اسپارت در یونان باستان است.کنیا هم اکنون دارای بیش از ۴۰ قبیله است بطوریکه همواره قبیله های کوچکتر برای بقای خویش محتاج اتحاد با یکی از این دو قبیله نیرومند بوده اند و گاه درترسیم معادلات نهایی شگفتی آفریده اند.
● شکاف رفاهی و پوپولیسم قبیله ای
با این توجه که کیکویوها واپسین تبانی کنندگان با بریتانیا و پدرخوانده استعماری کنیا بودند، عجیب نیست که همیشه در وزن کشی های سیاسی پسا استعماری، قدرت فائقه صحنه بازیگردانی نیز به شمار آمده باشند.به گفته ادموند کلر محقق مسائل آفریقا " آشکار ترین مداخله بریتانیا در آفریقا در طول دوره پس از استقلال از طریق فعالیت های تجاری انحصاری و موافقت نامه های مساعدت دوجانبه بوده است." پدیداری الیگارشی قومی در لایه های بالای حکومتی و در دست داشتن ابزارهای توزیع فرصت ها و سرمایه های تزریقی به اقتصاد قبیله ای سبب شده تا عمده تمرکز ساختاری همان "فعالیت های تجاری انحصاری" که با مدیریت دولتی جهت دهی شده اند، در بخش های ایجاد شود که بیشترین علقه عاطفی و تعصبی رهبران را تحریک می کند. توزیع نامناسب سرمایه گذاری ها سبب شده تا در مناطق روستایی میزان فقر در ده سال گذشته ۴ درصد کاهش یابد در حالی که همین رقم برای مناطق شهری معادل ۱۰ درصد ارزیابی می شود. گسل های دهشتناک طبقاتی در الدورت،کیسی و ماتار در قیاس با نواحی مدرن تری در کانون نایروبی روشن می کند که چرا تظاهرکنندگان فریاد می زدند"از اودینگا پیروی کنید، چراکه آنها همیشه حاکم بوده اند و ما فقط مردم بودیم".او با سوار شدن بر موج اعتراضات و بهره گرفتن از تمایزات قبیله ای توانسته خیلی از ناراضیان را به گرد خود جمع کند و علیه کیباکی ندای ریاست جمهوری سر دهد. اودینگا برای رسیدن و باقی ماندن در اریکه قدرت، باید یک طنز هجوگونه را نیز پشت سر بگذارد.او از قشر تجار و سرمایه داران ساختاری است که اساساً نمی تواند مانع از افزایش شکاف های طبقاتی شود. در کشورهای توسعه یافته به دلیل نهادینه یافتگی طبقات اجتماعی و ارزش های پذیرفته شده سرمایه داری، صاحبان سرمایه در زدوبندهای سیاسی طلایه دار عدالت خواهی نیستند و لاجرم داعیه واژگونی "الیت اقتصادی" را نیز ندارند.برعکس در جوامع کمتر مترقی این باور شایع که افراد نماینده مواضع طبقاتی خویش هستند هنوز جاافتاده نیست و حتی در صورت باور به آن با نگاه خصم آلود به فردی همراه است که خود را نماینده منافع طبقاتی و گروهی و صنفی خویش می پندارد. به عبارتی در این جوامع بلوغ نیافته شهامت در رفتار و بیان موضع طبقاتی را به تبع فقدان طبقات ریشه دار نمی توان دید و همین ویژگی است که پیچش های سیاست دموکراتیک را در این گونه های اجتماعی مضاعف می کند.اودینگا از این منظر است که می تواند از دل سرمایه داری خیز بگیرد و با استفاده از برهم خوردگی ترتیبات طبقاتی و اجتماعی و سیاسی راهی کازار کسب قدرت شود .او توانسته نقطه عطف قشر رنجبر و کمتر مستفید از امکانات اقتصادی را با انگیزه های قدرت طلبانه خود بیابد و با قرار گرفتن در سکوی پرش اختلافات قومی، قله قدرت را نشانه گیری کند.
● پیکار پوپولیسم ودموکراسی
پوپولیسم استراتژی زیرکانه اودینگا برای وصول به صدارت و دور زدن مشکلات بطئی جامعه سیاسی است بدون آنکه لازم باشد به جانب سوسیالیسم بغلتد یا در قهقرای محافظه کاری دست و پا بزند.پوپولیسم چون بیان دیگری از "بی برنامگی طبقاتی" است،با سطحی نگری سیاسی ممزوج است و ناچار برای برافراشتن "وجاهت مکتبی"، مینیاتوری خنده آور از سوسیالیسم را نیز در خود ذخیره می کند. پوپولیسم بر نیاز توده ها تاکید دارد تا منافع طبقاتی که وجه ممیزه سوسیالیسم از کاریکاتور پوپولیستی است. آنچه در ذهنیت رهبران پوپولیست مشهود است، تلاش برای اقناع توده ها به داشتن توانایی در برآوردن نیازهای آنان است که به شکل مطالبات نامنظم، دوره ای و کوتاه شکل می گیرد. توده هایی که پوپولیست را توان ترقی از پله های قدرت می دهند، سامانمند و ارگانیزه نیستند و خواسته های خود را از مجاری متجانسی پیگیری نمی کنند. از این رو فاقد منافع طبقاتی شمرده می شوند که معمولاً می تواند رهبر دموکراتیک را بر سریر قدرت نگهداری کند. ترکیب فقر وانقلابی گری در مفهوم پوپولیسم، سبب شده تا از یک سو پیشوای با درایت غلظت فقر را که موتور محرکه عروج احساسات پوپولیستی است، در شیشه دربسته اختیار کند و از دیگر سو شتاب همین روند را که به سرریز شدن تحمل توده ها و فروغ حیات سیاسی او می انجامد، با اصلاحات اقتصادی تعدیل کند. تعارض سویه های مزبور و تعرض به مقام پوپولیست در همین جا رخ می کشد که به محض تغییر بافت اقتصادی و تبعات بازتولید سرمایه، که جز لاینفک نمایش تعهد عدالت اقتصادی است، توده ها در ظرف خود آگاهی طبقاتی قرار می گیرند و در امتداد صف حامیان ناهمگون پوپولیست به ریزش دچار می شوند وهر یک به راهی می روند. به این ترتیب سیاستمرد پوپولیستی که می کوشد از رهگذر دموکراسی به برج حکومتی راه یابد، در چنبره گزینش های خود گرفتار زوالی محتوم می شود که به درمان آن یا باید پوپولیسم را رها کند یا دموکراسی را. اودینگا با علم بر اینکه دموکراسی با پوپولیسم سازگاری ندارد، می تواند به ترفند پوپولیست های سلفی تاسی کند. یعنی حادثه سازی و ماجراجویی که تنها نسخه برون رفت از بحران های سیاسی این قشر رهبران شمرده می شود چه حتی اگر بر روی کاغذ و ورد زبان ها باقی بماند و روی عمل به خود نبیند. اودینگا در پیکار با رقیب، ناگزیر باید پوپولیسم را فدای دموکراسی کند و آن را از آفت مستحیل شدن برهاند یا مشروعیت پوپولیستی خود را به دوام دموکراسی ترجیح دهد و بند پای خود را پاره کند. نگاه ابزاری به دموکراسی مانع از این خواهد شد که او درمسیر اول قدم بردارد گرچه راه دوم نیز با سدمعبر قبیله ای در داخل و تحکم اخلاقی دموکراسی در بیرون و سیستم بین المللی در تقابل است. آشوب سازی و دشمن تراشی را که به منزله سومین انتخاب پیش روی خود دارد، گرچه عملی است اما ویرانگر است وبار دیگر می تواند آتشفشان قاره ای مستعد انفجار را به سرحد فوران گدازه های قومی و فرقه ای برساند.این تناقض نظری که در ابتدای کار گریبان گیر اودینگا شده او را بی تردید از مقام والای تقوای سیاسی در نظر شهروندان به زیر می کشد و آینده ای مبهم را در برابرش ترسیم می کند.به شرطی که معادلات آتی درسمت و سوی مساعد او آرایش یابد باید تراوش خلاقیت او را در گریز از این پارادوکس تاریخی پوپولیسم به نظاره نشست. پوپولیسم همواره دموکراسی را بلعیده است. چراکه مستلزم چشم بستن بر کیش شخصیتی، بزرگنمایی توانایی ها و ضد عقل و خلسه محور و توده گرا است و این جز در مقابله دائمی با مختصات دموکراسی محقق نمی شود. در صورت کامیابی رایلا اودینگا در پس زدن رقیب کهنه کار، دموکراسی واپسین دشمن اودینگا در آوردگاه سیاست خواهد بود چرا که همان سازوکاری که رهبر پوپولیست را به میدان فرامی خواند روزی بر او شورش می کند و در نهایت یکی باید به سود دیگری عرصه را واگذارد
دیاکو حسینی
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگ توسعه