یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

اولین ریشه‌های اختلاف در دفتر تحکیم وحدت


اولین ریشه‌های اختلاف در دفتر تحکیم وحدت
دفتر تحکیم وحدت در سال های تجدید نظرطلبی به لحاظ چرخش فاحش مواضع، از گروه های مثال زدنی بود. اما نوسان پذیری در موضعگیری های این تشکل در سال هایی دورتر از این دوران ریشه دارد.
مهمترین برهه ای که این واقعیت را تجربه کرد، زمانه انقلاب فرهنگی بود. با این که پیش از این درباره انقلاب فرهنگی سخن گفته ایم، اکنون از این زاویه که متن و حاشیه ماجرای انقلاب فرهنگی ریشه دوگونگی های فکری در دفتر تحکیم وحدت را نمایان می سازد آن را مورد بررسی قرار می دهیم. دو نوع تمایل فکری از ابتدای تاسیس دفتر تحکیم وحدت در آن موجود بوده است. بخشی از اعضای انجمن های اسلامی بر وجه اعتقادی و تکیه براسلام حوزوی تاکید داشتند. آنان هرگونه اقدام مهم را نیازمند اذن امام به عنوان ولی فقیه ماذون از سوی امام عصر (ع) می دانستند. چنان که پیش از تایید امام (ره) نسبت به فتح لانه جاسوسی از همراهی با آن خودداری کردند. عباس عبدی این گرایش را به «بی اعتمادی به خود» متهم می کند و از صاحبان آن به عنوان کسانی یاد می کند که «برای هر اقدامی به دنبال اجازه می گشتند، به اسلام تکلیفی اعتقاد داشتند، رابطه شان با روحانیت رابطه مریدی و مرادی بود و به دنبال تبعیت محض بودند:« وی پایبندی این گروه به لزوم داشتن اجازه ولی فقیه و امر او را این گونه توصیف می کند:« اگر مخالف اشغال (لانه جاسوسی) بودند به این دلیل هم بود که می گفتند برای این اقدام باید از یک نهاد یا مقامی (؟) اجازه بگیریم.» البته پس از فتح لانه جاسوسی مشخص شد که رای حضرت امام همراهی با این حرکت است به طور طبیعی آنان این تایید را حجت شرعی برای حمایت از این اقدام یافتند. تعهد دینی این گروه سبب می شد که بیش از هر چیز از الحاد جریان های کمونیستی احساس خطر کنند و به دنبال مبارزه فکری و تبلیغاتی با آن باشند. نشریه طنز «جیغ وداد» که در آن زمان از سوی این گروه منتشر می شد عمدتا به مقابله با تحرکات تمسخرآلود چپ ها نسبت به اعتقادات اسلامی و نیروهای اسلامگرا اختصاص داشت.
اما در طرف مقابل، این سخن ابراهیم اصغرزاده از گرایش متفاوتی روایت می کند:« ما طرفدار وحدت گروه های چپ بودیم و برای همین هم مخالف انقلاب فرهنگی بودیم و آن را در جهت تفرقه می دانستیم.»چنین تحلیلی از شرایط آن روزگار بیش از اندازه غیر واقع بینانه به نظر می رسد. اگر چه گروه های چپ در آن زمان با تجمع در مقابل لانه جاسوسی شعار حمایت از دانشجویان پیرو خط امام و لزوم تشکیل «جبهه متحد خلق» را سرمی دادند، اما دقیقا مطابق با نیاز آمریکا، در مناطق غربی کشور به کار پشتیبانی از تحرکات تجزیه طلبانه مشغول بودند.
اصغرزاده می افزاید:« حرکت هایی از جنس انقلاب فرهنگی و پاکسازی و تصفیه از نظر ما یک حرکت انحرافی بود.» همان گونه که قبلا ذکر شد، حرکت انقلاب فرهنگی دقیقا به تبعیت از پیام نوروزی حضرت امام (ره) صورت گرفت که در بخشی از آن چنین آمده بود:« باید انقلابی اساسی در تمام دانشگاه های سراسر ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق یا غربند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی.»
مخالفان آن زمان انقلاب فرهنگی امروز نیز از پذیرش این که بنیانگذار انقلاب فرهنگی کسی جز امام (ره) نبوده است پرهیز دارند و آن را به دانشجویان مسلمان دانشگاه هایی مثل علم و صنعت و تربیت معلم و افرادی مانند محمود احمدی نژاد نسبت می دهند. اما گریزی از این هم ندارند که اذعان کنند:« امام انقلاب فرهنگی را به نوعی (؟) تایید کرده بودند. حتی به مرور زمان ما هم خودمان را با انقلاب فرهنگی وفق دادیم و مخالفت نکردیم.» با این حال آنان در تخطئه احمدی نژاد و همفکرانش در ماجرای انقلاب فرهنگی می گویند:« آنها مولود جریانی بودند که اصالتا برآمده از یک نگاه سنتی بود ومخالف جدی کمونیسم؛ جریانی که قبل از انقلاب چپ ها را نجس می دانست و معتقد به مشی مبارزاتی چپ گرایانه نبود.» اشاره اصغرزاده در این کلام به ماجرای مشهور به فتوای روحانیون مبارز زندانی مثل ربانی، شیرازی و منتظری، طالقانی، مهدوی کنی، انواری، هاشمی رفسنجانی و ... است که براساس بینات فقهی برنجاست کمونیست ها به دلیل بی اعتقادی آنان به اصول دین تاکید داشتند. خصوصا در آن روزها شاهد خیانت چپ ها به مبارزات نیروهای مسلمان نیز بودند.
این نوع قضاوت از فاصله داشتن برخی از اعضای انجمن های اسلامی دانشجویان از الزامات شرعی از همان آغازین روزهای فعالیت حکایت دارد. بدین ترتیب طبیعی است که صرفا رهایی از فشار اجتماعی ناشی از حمایت امام از انقلاب فرهنگی و حفظ داعیه «پیرو خط امام» بودن به عدم مخالفت آنان با این حرکت منتهی شود. این گروه، هم اکنون طرفداران انقلاب فرهنگی را افرادی «مذهبی، متعصب و ضد چپ» معرفی می کنند که «اعتقاد داشتنداختلاف حوزه و دانشگاه باید به نفع حوزه ها تمام شود. بعدها در ماجرای انقلاب فرهنگی هم که محوریتش با آنها بود معتقد بودند که دانشگاه یک نهاد ذاتا غیراسلامی است و بنابراین باید مورد اصلاح قرار گیرد.» این سخن ظاهرا با تغافل نسبت به اظهارات امام در آن مقطع بیان شده است. حضرت امام (ره) در اولین روزهای وقوع انقلاب فرهنگی در جمع دانشجویان و مردم حامی این حرکت به چنین توهمی این گونه پاسخ گفته بودند:« بعضی توهم کردند که اینها که قائلند به این که باید دانشگاه ها اسلامی بشود یعنی فقط علم فقه وتفسیر و اصول در آنجا باشد.
اینها اشتباهاتی است که بعضی می کنند و یا خودشان را به اشتباه می اندازند... آنچه ما می خواهیم بگوییم این است که دانشگاه های ما دانشگاه های وابسته است، دانشگاه های ما دانشگاه های استعماری است، دانشگاه های ما اشخاصی را که تربیت می کنند (و) تعلیم می کنند، اشخاصی هستند که غربزده اند... ما که می گوییم دانشگاه های ما یک دانشگاه هایی که برای ملت مفید باشد نیست... ما می گوییم که جوان های ما اگر علم هم پیدا کرده اند تربیت ندارند و مربی به تربیت اسلامی نیستند.» دغدغه این «تربیت اسلامی» باعث نزدیکی بیشتر دانشجویان به روحانیت و حوزه های علمیه شده بود. یکی از مخالفان انقلاب فرهنگی در انجمن های اسلامی آن زمان، صاحبان این گرایش را در جایگاه این «اتهام»(!) نشان داده است که « آنها برای آقای محمدی گیلانی و عمیدزنجانی کلاسی گذاشته بودند و تیم آقای احمدی نژاد با آقای (شهید) قدوسی هماهنگ بود.»
هم اکنون نه تنها نزدیکی به حوزه های علمیه بلکه ارتباط با حزب جمهوری اسلامی با محوریت بزرگانی همچون شهیدبهشتی، رهبر معظم انقلاب، شهید باهنر و ... نیز از سوی مخالفان انقلاب فرهنگی در انجمن های اسلامی دانشجویان آن زمان یک «اتهام» محسوب می شود! اصغرزاده با تاکید بر مرزبندی داشتن با حزب جمهوری اسلامی در آن زمان گفته است:« آنها ( دانشجویان طرفدار انقلاب فرهنگی) رابطه نزدیک تری با حزب جمهوری (اسلامی) داشتند. تا آنجا که حزب جمهوری (اسلامی) به نوعی در هدایت انقلاب فرهنگی نقش داشت. اصلا به گمانم واژه انقلاب فرهنگی را روزنامه جمهوری اسلامی مطرح و تکرار کرد.» این سخن نشان می دهد افرادی مثل اصغرزاده در صورت صحت ادعاهای کنونی درباره دیدگاه های آن زمان خود، حتی با مهندس میرحسین موسوی ( سردبیر وقت روزنامه جمهوری اسلامی)هم مرزبندی داشته اند. چنان که به گفته یکی از موسسان دفتر تحکیم شهید رجایی نیز از انقلاب فرهنگی حمایت جدی می کرد و حتی گفته بود:« من اگر می توانستم حتی مدارس را هم تعطیل می کردم.»
اگر چه همفکران اصغرزاده مثل عباس عبدی به گفته خودشان پس از پافشاری حضرت امام بر لزوم تحقق انقلاب فرهنگی خود را ناگزیر به همراهی با این حرکت می دیدند اما همواره با پیامدهای این حرکت مثل تشکیل دانشگاه تربیت مدرس، تحول در کیفیت متون آموزشی و ... مخالفت می کردند. این عده اگر چه در آن زمان باگرایش لیبرال جلوه گری می کردند اما از همان زمان در یک موضوع با برخی از افراد متمایل به لیبرالیسم، همراه بودند. عبدالکریم سروش عضو آن زمان شورای انقلاب فرهنگی یکی از این افراد بود که گاه در گوشه و کنار مدعی وحدت ناپذیری حوزه و دانشگاه با متهم کردن حوزه با گرایش تقلیدی و نه تحقیقی شده بود واعتقادی به تحول متون درسی در دانشگاه ها نداشت. این گرایش در واقع بخشی از فشارهای خنثی کننده تلاش هایی بود که پس از چند سال از طریق خلط با دعوای سیاسی آن روزگار به طور ناتمام رها شد و بدین ترتیب ایده امام (ره) و دانشجویان مسلمان برای تحقق انقلاب فرهنگی به سرانجام مطلوبی نرسید.
اما شعله های نیاز به ایده آل های انقلاب فرهنگی در نهاد تشکل های اسلامی هیچ گاه به خاموشی نگرایید. با این که مخالفان انقلاب فرهنگی به گفته خودشان از سال های ۶۲ و ۶۳ بر دفتر تحکیم وحدت و در واقع بر دانشگاه ها تسلط یافتند، اما آنها در این زمان، خود داعیه دار تصفیه دانشگاه ها از اساتید غربزده و ... شدند. چرا که امام هیچ گاه ایده لزوم تحول اسلامی در نظام دانشگاهی را رها نکردند. امام راحل (ره) در ۲۷ فروردین ۱۳۶۴ زمانی که وزیر وقت فرهنگ و آموزش عالی را به حضور پذیرفته بودند با بیان این که «بیشتر کسانی که در دانشگاه ها بزرگ شده اند، در عین حال که بعضی از آنان نماز می خوانند ولی معتقدند ایران باید زیرنظر کشورهای بیگانه باشد.» از عدم انطباق وضعیت موجود در دانشگاه با خواسته ها و روش های مردمی که انقلاب خود را به دیگر کشورها صادر کرده اند ابراز نارضایتی نمودند.
صبح صادق شماره ۳۲۷
مرتضی صفار هرندی
منبع : سایت بصیرت


همچنین مشاهده کنید