پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

از اوج پیروزی تا مرز نابودی


از اوج پیروزی تا مرز نابودی
در بیانیه آقای کروبی (بیانیه حقوق شهروندی) به تاریخ ۱۰۰ ساله جنبش های معاصر و انقلاب مشروطیت اشاره شده که جای تقدیر دارد. چند سال پیش نیز رضا علیجانی در یک سخنرانی از دانشجویان خواست درباره تاریخ معاصر ایران و اینکه چرا جنبش های ما به موفقیت کامل نمی رسند و ما در یک دور قرار گرفته ایم، فکر کنند و چاره یی بیندیشند. سیدحسن خمینی در ۲۷ فروردین امسال در جماران نیز هوشمندانه به گسست نسل ها اشاره کرد و تکرار چندباره اشتباهات به خصوص از جانب جوانان را از معضلات جامعه ما دانست. این سه موجب شد تا من در حد استنباط خودم به این مساله بپردازم و در ابتدا با یک مثال در حال وقوع آغاز می کنم.
از چند ماه پیش بسیاری از حامیان اصلاحات به خصوص جوانان مشتاق و دلسوزی که ابتدا از آقای خاتمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم دعوت کرده بودند، نام موج سوم را برای گروه خود برگزیده اند و خواستار آن هستند. موج سوم به نوشته ایشان به معنای موج سوم اصلاحات است که پس از موج اول در سال ۷۶ (دوره اول ریاست جمهوری آقای خاتمی) و موج دوم در سال ۸۰ (دوره دوم ریاست جمهوری ایشان) و این بار در سال ۸۸ با ریاست جمهوری دوباره ایشان یا شخص دیگری از اصلاح طلبان اتفاق خواهد افتاد. حافظه سیاسی این جوانان و از جمله خود من که عموماً در سنین ۲۰ الی ۳۰ هستیم، از همان سال های ۷۶ به بعد (از ۱۲ سال پیش) آغاز می شود و بسیاری از ما برای اولین بار در این دوره از انتخابات شرکت کردیم و رای دادیم.
ولی آیا حافظه سیاسی ما باید از زمانی آغاز شود که خودمان به یاد داریم و در انتخابات شرکت کردیم؟ آیا قبل از دوره اصلاحاتی که از سال ۷۶ آغاز شد، هیچ حرکت اصلاحی مهم دیگری در کشورمان صورت نگرفته است؟ به این سوال پس از اشاره به سه موج اصلاحی تاریخ معاصر کشورمان که قبل از دوم خرداد سال ۷۶ اتفاق افتاده، پاسخ خواهم داد.
● سه موج اصلاحی قبل از دوم خرداد ۷۶
ابتدا باید اشاره کنم من موج ها یا جنبش های معاصر را به صورت بسیار خلاصه و سطحی بیان می کنم و برای مطالعه و کنکاش بیشتر نیاز به مطالعه کتبی است که در این زمینه نگاشته شده است. نکته دیگر اینکه دسته بندی فراز و نشیب های سیاسی و اجتماعی با نام موج یا هر نام دیگر، یک تصویر کلی از تاریخ معاصر به ما می دهد و ذهن را از آشفتگی خارج می کند. وقتی یک تصویر از تاریخ معاصر در ذهن داشته باشیم، می توانیم مولفه های مشابه، تاثیر عوامل گوناگون و نقاط قوت و ضعف را در یک تصویر به صورت واضح و منظم ببینیم. نظیر این روش را هانتینگتون در کتاب «موج سوم دموکراسی»، الوین تافلر در کتاب «موج سوم» و دکتر شریعتی در سخنرانی «علی تنهاست» برای تقسیم مدت زمان زندگی حضرت علی به سه دوره (۲۳ سال جهاد در راه مکتب ، ۲۵ سال سکوت و پنج سال عدالت) به کار برده و به نظر من استفاده از این روش برای دریافت یک تصویر منظم و دسته بندی شده در ذهن بسیار موثر است.
جنبش اصلاحی و آزادیخواهی ملت ایران نه از دوم خرداد سال ۷۶ که از بیش از ۱۰۰ سال پیش، از زمان جنبش تنباکو و به دنبال آن نهضت مشروطیت آغاز شده است. این جنبش که من آن را موج اول می نامم، با جریانات مربوط به تنباکو و فتوای میرزای شیرازی آغاز شد و با امضای فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه در سال ۱۲۸۵ هجری شمسی، تصویب قانون اساسی مشروطه و تشکیل مجلس شورای ملی به اوج رسید. در سال های بعد به تدریج جنبش فروکش کرد، مجلس به توپ بسته شد و دوران استبداد صغیر و سپس استبداد رضاشاهی آغاز شد. این دوران را دوران بازگشت یا برگشت موج اول می نامم که تا تبعید رضاشاه در سال ۱۳۲۰ به طول انجامید.
در سال های دهه ۳۰ (۱۳۲۰ تا ۱۳۳۰) تا حدودی فضای باز سیاسی ایجاد شد، احزاب شکل گرفتند و روزنامه ها یکی پس از دیگری به چاپ رسیدند. در این زمان موج دوم اصلاح طلبی به تدریج شکل گرفت و با تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت در مجلس در سال ۱۳۲۹ و سپس دوران نخست وزیری دکتر مصدق به اوج رسید. این زمان حدود ۴۵ سال با موج اول فاصله دارد.
با کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و برکناری دکتر مصدق و شاید از مدتی قبل از آن، موج دوم نیز فروکش کرده و در ادامه شاهد دستگیری یاران دکتر مصدق، تبعید وی، اعدام دکتر فاطمی و قرارداد کنسرسیوم نفت هستیم که وضعیت فروش نفت را اسفبار تر از گذشته می ساخت. این دوران یعنی سال های پس از ۱۳۳۲ را برگشت موج دوم می نامم.
مدتی پس از کودتا با تشکیل جبهه مقاومت ملی راه ادامه پیدا می کند و از حدود سال های ۴۰ با تشکیل نهضت آزادی و واقعه ۱۵ خرداد سال ۴۲ و سپس کوشش های دکتر شریعتی رنگ مذهبی نیز به خود گرفته و به تدریج موج سوم اصلاح طلبی سر بلند می کند. در این موج تقریباً تمامی گروه های سیاسی و اجتماعی از روحانیون گرفته تا سیاسیون و جبهه ملی، روشنفکران و گروه های چپ، نهادهای سنتی و مذهبی، حوزویان و دانشگاهیان حضور داشتند و در نهایت با رهبری امام خمینی به سرنگونی حکومت شاهنشاهی در سال ۵۷ انجامید که این تاریخ ۲۵ سال پس از موج دوم است.
بعد از تعریف سه موج اصلاحی معاصر به دوم خرداد ۷۶ می رسیم که من آن را موج چهارم اصلاح طلبی و آزادیخواهی می نامم. این جنبش با حضور گسترده مردم حدود ۲۰ سال پس از موج سوم شکل گرفت و انتخابات سال ۸۰ نیز در ادامه همان و نه به صورت موج جدیدی بود. در سال های ریاست جمهوری آقای خاتمی در موج چهارم، به تدریج چون به بسیاری از مطالبات مردم پاسخ داده نشد، این موج نیز فروکش کرد تا جایی که در دولت نهم شاهد برگشت این موج به صورت کاملاً معکوس بودیم.
با این توضیحات و با توجه به چهار موج اصلاحی در گذشته، ما باید خواستار موج پنجم باشیم نه موج سوم.
حال به سوال ابتدایی بازمی گردم. تعریف چهار موج اصلاحی در تاریخ معاصر و خواستار موج پنجم بودن، چه تفاوتی یا چه برتری نسبت به تعریف دو موج اصلاحی در ۱۲ سال اخیر و خواستار موج سوم بودن دارد؟ چرا این نامگذاری اینقدر از نظر من مهم است و چه سودی دارد؟
۱) تبارشناسی
ما وقتی انقلاب سال ۵۷ را با عنوان موج سوم در راستای حرکت ها و جنبش های قبل از آن قرار می دهیم، اهدافی مانند استقلال در مقابل وابستگی، آزادی (بیان، مطبوعات و...) در مقابل دیکتاتوری و جمهوری اسلامی را نشات گرفته و در ادامه جنبش مشروطیت و جنبش ملی شدن نفت می بینیم و وقتی جنبش اصلاحات سال ۷۶ را به عنوان موج چهارم و در راستای موج های قبلی و از جمله انقلاب سال ۵۷ در نظر می گیریم، به کسانی پاسخ می دهیم که خرداد ۷۶ را حرکتی بر ضدانقلاب تصور می کنند و نه در راستای آن، که البته قرار دادن اصلاحات سال ۷۶ در راستای انقلاب ۵۷ باید مبتنی بر دلایل مستند، شباهت در اهداف، افراد موثر و... باشد. و حال نیز که خواستار موج پنجم هستیم، به عبارتی خودمان را در راستای جنبش های گذشته آزادیخواهی می بینیم. بنابراین جنبش آزادیخواهانه ملت ایران مانند انسان اصیلی است که خانواده یی با سابقه ۱۰۰ ساله دارد و دارای اصل و نسب بوده و ریشه دار است. این جنبش دارای اهدافی است و هزاران نفر در راستای به ثمر رسیدن آن تلاش کرده و بسیاری جان داده اند. اگر چنین آگاهی در ذهن افراد جای گیرد، فکرشان، اهداف شان، تصمیمات شان، عملکردشان، استقامت و پایداری شان با کسانی که خود را فقط وابسته به ۱۲ سال گذشته می بینند، بسیار متفاوت خواهد بود.
۲) تعیین درست اهداف
ما در موج بعدی که از نظر من موج پنجم است، چه می خواهیم؟ هدف از این موج چیست؟ بدیهی است وقتی این موج را در راستای چهار موج قبلی تاریخ معاصرمان می بینیم، هدف گذاری بسیار دقیق تر و بهتری خواهیم داشت تا زمانی که فقط ۱۲ سال گذشته را در نظر آوریم.
اهداف موج اول ابتدا مبارزه با استیلای خارجی در جنبش تنباکو و سپس محدود کردن اختیارات مطلق شاه بود که منجر به تدوین قانون اساسی و تشکیل مجلس شورای ملی شد.
هدف موج دوم یا نهضت ملی کردن صنعت نفت، بیشتر مبارزه با نفوذ خارجی انگلستان و تا حدی هم محدود کردن قدرت شاه به سلطنت مطابق با قانون اساسی مشروطه بود. در پایان این جنبش دکتر فاطمی لحظاتی قبل از اعدام شدنش می گوید؛ «من درهای سفارت انگلیس را بستم. غافل از آنکه تا دربار هست، انگلیس سفارت لازم ندارد.»۱
بنابراین دکتر فاطمی که از کلیدی ترین افراد موثر در موج دوم و از نزدیک ترین افراد به دکتر مصدق بود، در پایان موج دوم به این نتیجه می رسد که اگر هدف تنها مبارزه با استعمار خارجی باشد و دربار به قوت خود باقی باشد، جنبش به نتیجه نخواهد رسید، چنان که نرسید و غیر از تلفات بسیار از جمله اعدام خود وی، حق بهره برداری از نفت ایران به کنسرسیومی متشکل از انگلستان، امریکا و... واگذار شد.
از این زمان به بعد نگاه ها متوجه دربار و شاه می شود و هدف اصلی فعالان سیاسی و اجتماعی، ابتدا اصلاح آن و در نهایت سرنگونی آن می شود. بنابراین بیشتر کوشش ها و به عبارتی هدف گیری اصلی در موج سوم، سرنگونی شاه است که به انقلاب سال ۵۷ منجر شد.
مسعود بهنود در مقاله «گذری بر جنبش های هر ربع قرنه ایران» که هفت جنبش اصلاحی برای ایرانیان تعریف کرده و شاید تنها مقاله یی باشد که سعی داشته تصویری از جنبش های ایران به خواننده ارائه کند، می نویسد؛ «و باز نسلی و ربع قرنی از کودتای آخر گذشته، انقلاب شکل گرفت، بهمن ۱۳۵۷شمسی مصادف با ۱۹۷۹میلادی. اینک گویا خون قائم مقام و امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار، سیدجمال الدین اسدآبادی و دکتر مصدق در رگ های نسل چهارم مشروطیت به جوش آمده بود. جامعه یی فریاد زد استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی. جمهوری اسلامی پا گرفت. بی تجربگی نگذاشت یا شتاب. جنگ نگذاشت یا فتنه دوران، گروگانگیری مانع شد یا هر چه...» و به این ترتیب موج سوم نیز فروکش کرد.
مرتضی بادکوبه یی نیز از هدف گیری نکردن جهل به جای ظلم افسوس می خورد؛ «ما ستم را نشانه گرفته بودیم. اما همه تیرها از کمان دانش پرتاب نشده . ای کاش نخست جهل را نشانه گرفته بودیم.»
موج چهارم در سال ۷۶ زمانی که حدود ۲۰ سال از پیروزی انقلاب اسلامی می گذشت، شکل می گیرد. این بار روشنفکران و افراد موثر در این جنبش، نه برچیدن استعمار خارجی و نه سرنگونی حکومت، بلکه اصلاح آن را هدف گیری می کنند و اهدافی مانند بسط جامعه مدنی، آزادی بیان و ... در صدر مطالبات قرار می گیرد.
مسعود بهنود (گذری بر جنبش های هر ربع قرنه ایران) در این باره می نویسد؛ «اصلاحات این بار جنبشی بود. متین تر از همه بارهای تاریخی که به میدان آمده بود. فریاد اصلاحات به معنای جامعه مدنی در گلوها پیچید دوم خرداد. گفتیم به تجربه یی که داریم، به کتاب ها که از سرنوشت شش بار اصلاح طلبی خوانده ایم، به عاقبت کار قهرمانانش، دیگر خطا نمی کنیم. این بار سدی چنان هم در برابر اصلاحات شکل نمی گیرد. امیدها گرچه عبث نبود اما چنان نبود که نسل تازه می خواست. ملت صلح خواه در دوم خرداد ۱۳۷۶ شمسی مصادف با ۱۹۹۸ میلادی گام اول برداشت اما هنوز یک سالش نبود که ترور وارد میدان سیاست شد. نسلی که می خواست داد تاریخ بستاند هشت سال تحمل شد. و سرانجام نیز میدان را به کسی سپرد که اگر دوم خردادی رخ نداده بود محال می نمود که دولت به کف آورد.»
بنابراین به نظر می رسد در جنبش چهارم اهدافی سنجیده تر و پخته تر که به ریشه های اصلی مشکلات جامعه ما نزدیک تر هستند، انتخاب شد.
با این توصیف اگر سیر اهداف جنبش های معاصر را مرور کنیم، مردم ما به تدریج متوجه شده اند مشکل اساسی جامعه ما نه از بیرون یا به عبارتی استعمار خارجی است و نه حتی حکومتی که حکمرانی می کند. همچنین به مرور شدت آزادیخواهی و دموکراسی خواهی در اهداف جنبش ها افزایش یافته و به خصوص پس از دوم خرداد ۷۶ به اوج خودش رسیده است. اگر در دوم خرداد ۷۶ بسیاری از آرایی که به سبد محمد خاتمی ریخته شد، نه رای به دموکراسی و بسط جامعه مدنی که تنها رای منفی به کاندیدای دیگر یا رای منفی به روند موجود بود.در سال ۸۰، درصد بیشتری از رای دهندگان به اهداف اصلاحی رای دادند و اگر از سال ۸۴ بگذریم، اکنون با وجود مشکلات فراوان اقتصادی به نظر می رسد گفتمان اصلاحی باز هم رشد کرده و طرفداران بیشتری دارد.
نکته دیگر در هدف گذاری جنبش های معاصر این است که ما در سه موج از چهار موج معاصر، حول محور اینکه چه نمی خواهیم متحد شده ایم و موجی به وجود آورده ایم، نه اینکه چه می خواهیم و هر بار پس از پیروزی به دلیل اینکه واقعاً نمی دانستیم چه می خواهیم، یا توقعی بیش از شرایط زمان داشته ایم، دلسرد شده و راه را نیمه کاره رها کرده ایم. نمونه آن را در ملی شدن صنعت نفت، انقلاب اسلامی و همین طور دوم خرداد ۷۶ تکرار کرده ایم و جالب اینکه اکنون نیز باز هم همگی، چه اصلاح طلب و چه بسیاری از اصولگرایان بر اینکه چه نمی خواهیم متحد شده اند، اما صحبتی از اینکه چه می خواهیم نیست یا حداقل بسیار کم است. پرواضح است که بعد از پیروزی تازه آشکار می شود هر کس چه می خواسته و آیا این خواسته ها منطقی و قابل دستیابی بوده است یا خیر.
حال با توجه به موج های گذشته، هدف گیری در موج پنجم چگونه باید باشد؟ پاسخ را بر عهده شما می گذارم و تنها به این نکته اشاره می کنم که دموکراسی یا مردمسالاری فرآیندی طولانی است و نیاز به تجربه کردن و تمرین دارد و از پایین به بالا است.۲
بنابراین کسانی که برای پیروزی در انتخابات تلاش می کنند، باید بدانند یک رئیس جمهور دموکراسی خواه، بالذات موجب گذار به دموکراسی نمی شود، بلکه با توجه به فضایی که به وجود خواهد آورد مانند آزادی بیشتر رسانه ها، چاپ کتب و بحث ها و گفتمانی که در پی خواهد داشت، موجب پیشبرد دموکراسی و آگاهی مردم در لایه های اجتماعی و از پایین خواهد شد، چنان که در دوران اصلاحات زمان آقای خاتمی این گونه شد و با وجودی که پس از فروکش کردن موج اصلاحی در دوران دولت نهم، جهت گیری ها، مدیران، اهداف، خط مشی ها و بسیاری مسائل دیگر زیر و رو شد، ولی آنچه باقی ماند همان افزایش شعور و آگاهی مردم و گروه های سیاسی بود که از همه دستاوردها گرانبهاتر و پایدارتر است. بنابراین ما با اینکه می دانیم دموکراسی از پایین به بالاست، نیز می دانیم انتخابات ریاست جمهوری برای پیشبرد آن بسیار مهم است.
۳) درس از اشتباهات جنبش های گذشته
همان طور که سیدحسن خمینی در ۲۷ فروردین ماه به تکرار اشتباهات اشاره کرد، بدون شک ما اشتباهاتی در جنبش های گذشته مرتکب شده ایم ولی با وجود اینکه همه این جنبش ها در یک سرزمین، در میان یک ملت و در یک زمان نسبتاً کوتاه اتفاق افتاده، متاسفانه بعضی اشتباهات مشابه بوده و تکرار شده است. یکی از دلایل این است که ما تصویر سازمان داده شده یی از گذشته یا حداقل از تاریخ معاصرمان نداشته ایم و هنوز هم نداریم، بنابراین درس نیاموخته و تجربه نیندوخته ایم و ممکن است باز هم تکرار کنیم، چنان که تاکنون تکرار کرده ایم. من اینجا فقط به چند مورد اشاره می کنم.
الف) تندروی در مطبوعات؛ در سال های اوج موج دوم در سال های ۳۰ ، ۳۱ و ۳۲ که مصدق نخست وزیر بود، به اداره شهربانی نامه نوشت که؛ «در جراید کشور آنچه راجع به شخص اینجانب نگاشته شود، هرچه نوشته باشد و هر که نوشته باشد، به هیچ وجه نباید مورد اعتراض و تعرض قرار گیرد.»۳
«تامین آزادی بیان برای گروه های چپ و راست از دیگر امتیازاتی بود که در حکومت مصدق مورد نظر بود. به طور کلی عصر دولت دکتر مصدق را می توان عصر آزادی مطبوعات ایران دانست. در روزگار زمامداری مصدق، بر روی هم ۳۷۳ روزنامه مخالف و موافق منتشر می شدند. صفحات این روزنامه ها که باید محل تحلیل و تفسیرهای واقع بینانه و علمی در جهت رشد و آگاهی مردم می بود، پر از الفاظ و عبارات رکیک بود. این روزنامه ها که سخت به منافع حزبی و گروهی خود چسبیده بودند، از تساهل و مدارای مصدق به معنای واقعی سوء استفاده کردند و فضای مناسب کودتا را به وجود آوردند؛ کودتایی که در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به عزل و دستگیری مصدق انجامید و خط قرمزی روی فعالیت های آزادی مطبوعاتی کشید، خط قرمزی به طول ۲۵ سال و به عرض عدم ابراز هر گونه انتقاد به شاه و خاندان سلطنت.»
در سال ابتدایی پیروزی انقلاب یعنی موج سوم نیز مطبوعات از آزادی فوق العاده یی برخوردار بودند اما با تندروی باز هم زمینه را برای بسته شدن و تعطیلی فراهم کردند.
در سال های ابتدایی موج چهارم یعنی سال های ۷۶ و ۷۷ هم مانند دو دوره ذکر شده، تعداد مطبوعات افزایش چشمگیری یافت و آزادی مطبوعات نیز به اوج خود رسید، اما باز تندروی بود که پیروز شد. بهترین توصیفی که من در این زمینه یافتم، مقاله دکتر یزدی در روزنامه جامعه است که در بحبوحه همان دوران نگاشته شده و به نظر من حاوی مطالب بسیار مهمی است؛«فراهم آمدن شرایط تحقق جامعه مدنی، همان اندازه که به سیاست های حاکمیت و جناح های قدرتمند آن بستگی دارد، به رفتار سیاسی مخالفان وابسته است ... دوستان و معاضدین به جامعه مدنی بیش از هر گروهی باید خط سرخ ها را رعایت کنند. خط سرخ ها بر دو نوعند. یک نوع خط سرخ های نوشته شده که همان قوانین و مقررات تصویب شده است، که در مورد مطبوعات در قانون مطبوعات کم و بیش شرح داده شده است، اما نوع دوم خط سرخ ها، مقررات نانوشته است. این مقررات جایی نوشته و مکتوب نیست که افراد بخوانند و رعایت کنند، بلکه فرزانگی و تدبیر عمل کنندگان در صحنه آن را تعیین می کند. (روزنامه) جامعه، مقررات قانونی را کاملاً رعایت کرده است، اما مدبرانه عمل نکرده و از خط سرخ های نانوشته عبور کرده است و این به دور از فرزانگی سیاسی است. تجربه تاریخی در سایر جامعه های انسانی نشان می دهد هرگاه حاکمیتی براساس سنت ها، به خصوص سنت های دینی یا شبه دینی استوار باشد، اگر احساس امنیت کند، حاضر است حضور مخالفان وفادار را تحمل کند، اما اگر احساس ناامنی کند، دست به خشونت برهنه می زند. تحقق جامعه مدنی در این اصل است که تمام جناح ها و جریان های سیاسی موثر اعتماد پیدا کنند و اطمینان یابند که آزادی های سیاسی معادل نابودی آنها نیست. همه جناح ها و نیروها، به خصوص در جریان بازنده، باید احساس امنیت کنند. قاعده بقا و زوال نیروهای سیاسی مقوله دیگری است. اینکه چه نیروهایی رشد می کنند و چه جریان هایی محکوم به زوال هستند، بیرون و خارج از این است. اما توجه به آن ضروری است. نیروهایی که خود را بالنده و رشدیابنده می دانند، اگر واقعاً چنین هستند، باید در برخورد با نیروهای رو به زوال، فرزانگی و تدبیر بیشتری از خود نشان دهند، نه آنکه تنش زایی کنند.»
حال آیا ما در موج پنجم نیز می خواهیم همین اشتباهات را تکرار کنیم؟ شواهد نشان می دهد تکرار خواهیم کرد. وقتی در دانشگاه شعارهایی سر می دهیم و ... هم نشانه عبور از خطوط قرمز است و هم نشان دهنده اینکه ما هنوز در ابتدای راه دموکراسی قرار داریم. البته حاکمیت در این طرز فکر و عملکرد تاثیر داشته است، اما برای پیشبرد دموکراسی باید گام به گام جلو رفت و خطوط قرمز را رعایت کرد. هر چند بسیار سخت و حتی زجرآور باشد.
ب) تفرقه و حرکت گریز از مرکز پس از پیروزی در هر جنبش؛ آقای طالقانی در ۱۴ اسفند ۵۷، زمانی که تنها ۲۲ روز از پیروزی انقلاب می گذشت، بر سر مزار مصدق در احمد آباد سخنرانی کرد. صحبت های وی در مورد علل شکست موج دوم (ملی شدن نفت) و هشدار در مورد تکرار آن پس از انقلاب، آنقدر دقیق و شگفت انگیز است که نیاز به هیچ توضیح اضافه یی ندارد؛ «آنچه من می توانم در این مکان و در این شرایط به شما ملت عزیز و شرافتمند ایران بگویم، فقط تذکرهایی است، یادآوری هایی که شاید این تذکرات هرچه بیشتر نافع تر باشد. تذکرات شکست ها و پیروزی ها، تذکرات راه های مستقیم و منحرف، تذکرات علل شکست ها و پیروزی های ملت ایران که مانند موج دریا گاه توفانی می شد و گاه آرام، ولی در عمق مواج و متحرک بود. دکتر مصدق یعنی نهضت ملی و دینی ایران چرا پیروز شد و چرا به شکست منجر شد؟ چرا این موج دوباره آرام گرفت.
حال این تذکر آقای طالقانی بجا بوده یا نه و اینکه بعد از انقلاب یعنی موج سوم باز هم هر گروهی انقلاب را متعلق به خود می دانست و باز هم دچار تفرقه شدیم یا نه، قضاوت با خوانندگان. بعد از دوم خرداد چه؟ آیا اکنون که قبل از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری هستیم یا بعد از آن، اگر اصلاح طلبان پیروز شوند، همان مسائل تکرار نمی شود؟
مهندس بازرگان در مقاله «حکومت از پایین» نوشته است؛ «تجربه دوم و شاید مثال تازه تر، نهضت ملی اخیر که توام با پیروزی درخشان ملی شدن نفت و حکومت ملی سه ساله دکتر مصدق است، می باشد. در این مورد می توان گفت ملت و تعداد زیادی از جوانان برخاسته از خانواده های کاسب و کارگر تشخیص فکری و علمی و اداری نسبتاً کافی پیدا کرده وارد مجلس و دولت شده بودند، اما متاسفانه تشخیص واقعی و رشد اخلاقی مناسب با زندگی اجتماعی نیافته، تربیت و تمرین همکاری را که شرط اساسی و دموکراسی است فاقد بودند. کج سلیقگی، تکروی، اصرار بر اعمال عقیده شخصی، جاه طلبی، اغراض شخصی و معایب دیگری که فروع و محصولات خودخواهی و منافی با دموکراسی است به وجه بسیار زننده یی از ابتدا جلوه گری کرد. صفوف رهبری یکی بعد از دیگری در بحبوحه شدت مبارزه و ضرورت اتحاد و همبستگی پاره شد. هر کس به سی خود می رفت و علم مخالفت برمی افراشت... حریف بدون آنکه زحمت و انتظار زیادی کشیده باشد، شاهد پیروزی را با لبخند دعوت در آغوش کشید و وقتی در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با تمام ترس و لرز شبیخون به خیمه های خواب رفته ملت زد، سنگرها را خالی دید، چرا؟ برای اینکه ملت به همان صورت متشتت و متفرق، مسلوب الاختیار سابق بود. دموکراسی نه در بالا، در جبهه ملی و نه در پایین، میان طبقات مردم ریشه ندوانده و حتی فهمیده نشده بود ... به احتمال قریب به یقین، اگر تحریکات مخالفین و کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ هم پیش نمی آمد، رژیم نوجوان ملی ما دیر یا زود، بر سر اختلافات و اغراض متصدیان و بیکارگی و پرتوقعی مردم، خود به خود متلاشی می گردید.»۴ و در جایی دیگر مهندس بازرگان گفته بود نهضت ملی آنقدر از درون متفرق شده بود که اگر کودتا هم اتفاق نمی افتاد، از هم می پاشید و کودتا به نوعی آبروی جبهه ملی را حفظ کرد.
کسانی که به موج پنجم اعتقاد دارند، فعالیت های خود را با پیشینه یی ۱۰۰ساله می بینند که بارها اوج گرفته و بارها تا مرز نابودی پیش رفته است. بنابراین با هر شکستی نا امید نشده و به تندروی و خشونت نیز دست نمی زنند. می دانند ریشه مشکلات ما نه در اتاق های فکر امریکا و اروپا و نه در قدرت حاکم است، بلکه در ناآگاهی خودمان، نبود تجربه کار جمعی در خودمان، خودبینی و خودمحوری خودمان و... است و تا این نقایص را با تمرین برطرف نکنیم، تا گذشت و مدارا و کار جمعی را تمرین نکرده و نیاموزیم، حتی اگر تمام ارکان مملکت نیز از گروه اصلاح طلب یا آزادیخواه باشند، اندک زمانی نخواهد گذشت که باز به همین وضع برمی گردیم. چنان که بارها برگشته ایم. البته پرواضح است که با توجه به فضای رسانه یی محدود در کشور ما، داشتن یک رئیس جمهور اصلاح طلب با توجه به فضایی که به وجود خواهد آورد، برای افزایش آگاهی و تمرین دموکراسی بسیار موثر است، اما اینکه رئیس جمهور شدن وی به معنای رسیدن به دموکراسی و پایان کار و تلاش باشد، به هیچ وجه.
محمدحسن غفوری

پی نوشت ها
۱- روزنامه یاس نو، ۶ آبان ۱۳۸۳
۲- مهندس بازرگان، «حکومت از پایین»، روزنامه شرق، مورخ ۲ خرداد ۸۶، نوشته شده در تیرماه ۱۳۳۵
۳- خواب آشفته نفت، ص ۱۹۸
۴- مهندس بازرگان، «حکومت از پایین»، روزنامه شرق، مورخ ۲ خرداد ۸۶، نوشته شده در تیرماه ۱۳۳۵
منبع : روزنامه اعتماد