شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

معمای وحدت


معمای وحدت
فهمیدن اینكه چه چیز یك فیلسوف را فیلسوف می سازد و به آن اصالت فلسفی می بخشد، بسیار بااهمیت است. درك این نكته در باب طالس كه مورخان كلاسیك فلسفه او را آغازگر اندیشه فلسفی در سنت اروپایی می دانند، از اهمیتی ویژه برخوردار است. تاریخ فلسفه را روایت یك گفت وگوی طولانی میان فیلسوفان دانسته اند و غفلت از آغازگاه این گفت وگو موجب می شود ادامه آن نیز، پیوسته، در پرده ابهام باقی بماند. گفته شد كه مسئله اصلی طالس پیدا كردن بن مایه آرخه arkheای برای اشیای جهان بود كه از نظر او پاسخ این مسئله، «آب» بود. با توجه به آنكه به نظر می آید طالس به پرسشی شعف انگیز، پاسخی اسف انگیز داده است، در فیلسوف خواندن او دچار تردید شدیم. ارسطو نخستین كسی است كه در این باب اظهارنظر كرده است.
او می گوید: «طالس نخستین كسی بود كه برای علت یابی، به جای تكرار افسانه خدایان، به تجربه و دلایل و شواهد تكیه كرد.» با استفاده از سخن ارسطو می توان گفت آنچه طالس را از هم روزگاران خود ممتاز كرده است، نوآوری او در طرح یك پرسش یا یك پاسخ فلسفی نیست، بلكه شیوه تازه او در پاسخگویی به یك پرسش كهنه است. اما باید پرسید: چه ضرورتی موجب شد كه طالس شیوه ای نو را جایگزین شیوه كهنه كند گمپرتس یونانی شناس شهیر آلمانی می گوید: «فراوانی داستان ها و كثرت عده خدایان باید مومنان را گیج و ذهنشان را خسته كرده باشد. دنیای افسانه ها همچون جنگلی شده بود كه از ساقه های كهنه آن پیوسته شاخه هایی تازه می رویید و تبری تیز و بازویی قوی لازم بود كه شاخه های زاید را ببرد و راهی به سوی روشنایی بگشاید.» این تفسیر نشان می دهد كه اندیشه اسطوره ای و «جان گرایی» animism نهفته در آن، پیش از طالس دچار بحران شده بود و از كثرت گرایی pluralism ابتدایی خود به نوعی وحدت گرایی monism یا همان اعتقاد به آرخه میل پیدا می كرد.
با این توصیف، این پرسش به میان می آید كه تفاوت آرخه در اندیشه اسطوره ای با آرخه در اندیشه طالس چیست این پرسش را كاسیرر به شایستگی پاسخ می دهد. كاسیرر می گوید: «نخستین فیلسوفان یونان «آرخه» را به معنی كاملا متفاوتی می فهمند و تعریف می كنند. آنچه در جست وجویش هستند، یك امر واقع تصادفی نیست بلكه علت جوهری است. «آرخه» تنها یك مبدٲ در زمان نیست بلكه «اصل نخستین» است، «آرخه» بیشتر به معنای مبداء منطقی است تا مبداء تقویمی. بنا بر نظر طالس، جهان نه فقط آب بود بلكه جهان آب هست. آب عنصر پایدار و ماندگار همه اشیا است. از عنصر آب...، اشیا ناشی شدند، اما نه به شیوه تصادفی، نه بر هوی و هوس عوامل فوق طبیعی، بلكه طبق انتظام و بنابر قواعد كلی. مفهوم چنین قواعد تغییرناپذیر و نقض ناشدنی برای اندیشه اسطوره ای كاملا ناشناس است.»
نیچه نیز در باب وجه اصالت فلسفی طالس سخنی شنیدنی دارد. نیچه می گوید: «چنین می نماید كه فلسفه یونان با یك خیال پردازی نامعقول آغاز شده است با این فرضیه كه آب منبع و منشاء اصلی تمام چیزها است. آیا به راستی لزومی دارد كه درباره این فرضیه به طور جدی بیندیشیم آری، و به سه دلیل: اولا این فرضیه حاوی نظریه ای در باب منشاء اشیا و چیزها است ثانیا به این دلیل كه این كار را بدون شاخ و برگ دادن و افسانه سرایی انجام می دهد ثالثا به این دلیل كه حاوی این اندیشه است كه اشیا منشاء واحدی دارند، هر چند كه این مطلب را به صورت ابتدایی و ناپخته بیان می كند.»

مسعود زنجانی
منبع : روزنامه شرق