یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا


در غیاب بزرگان


در غیاب بزرگان
داستان نویسی امروز ایران روزگار متلاطم و پرحاشیه ای را می گذراند. نه اینكه در گذشته چنین نبوده باشد؛ چرا كه در سالیان گذشته دور و نزدیك نیز همواره حاشیه های داستان نویسی ایران شرایط را متلاطم تر از متن آن كرده اند. اما تفاوت و منشاء محوری اعم آشفتگی های داستان نویسی ایران به بزرگانی ختم می شود كه اصول و منش روشنی داشتند و بر این اصول پافشاری می كردند. هر یك از این چهره ها بر آن بودند تا مسیر و راهی را كه با سلیقه و منش خود نزدیك تر و هم سوتر می بینند برگزینند و بر اصالت وجود آن سماجت و اصرار بورزند. اینان حواریون خود را ندا می دادند كه آینده ادبیات ایران از این مسیر می گذرد. اما با تمام این احوال، در اكثر تلاطم ها، آشوب ها و حاشیه ها و گاه بی نظمی های موجود در آن سال ها، نظم و ترتیبی چشم گیر وجود داشت كه منبعث و برآمده از رهبران ادبی ای بود كه در تبیین و ترویج دیدگاه های خود ساعی و كوشا بودند.
حلقه های داستان نویسی ایران جریان های ادبی متفاوتی بودند كه گاه نوع نگاه و اسلوب های هر یك موجب بحث ها، جدل ها و گاه درگیری های شدید لفظی می شد. این پرتره و این شمایل اگرچه گاهی موجب خسران می شد، اما در نهایت در سامان مند كردن وضعیت ادبیات و داستان نویسی ایران بسیار موثر و مغتنم بود. رهبران و مرشدان حلقه های ادبی ایران به همراه حواریون خود - چه نسبی و چه سببی - منظومه ای از یك نگرش كلی با هستی شناسی چارچوب مند خود بودند و هر یك از آنها با زبان، دیدگاه ها و آثارشان با دیگری در رقابتی آشكار یا پنهان. می توان گفت اعم این حلقه ها با تمام ویژگی های مثبت یا منفی شان به اعتلای وضعیت داستان نویسی ایران می پرداختند. نویسندگانی مانند هوشنگ گلشیری و رضا براهنی از شاخص ترین و مهم ترین چهره های این حلقه های ادبی هستند. شاید هم به همین دلیل باشد كه تنش ها و درگیری ها بین این دو نویسنده و همچنین شاگردان آنها بیشتر به چشم می آید؛ وضعیتی كه هنوز هم میان شاگردان آنها ادامه دارد. با این حال باید گفت كه حلقه های داستان نویسی ایران تنها در انحصار این دو داستان نویس نبوده و نویسندگان و چهره های دیگری نیز شاگردان بسیاری تربیت كردند كه چون در حوصله این نوشتار نیست از آنها نامی نمی برم. در هر حال من قصد تاریخ نگاری و مرور چگونگی ساختار و حركت های حلقه های داستان نویسی و ادبی ایران را ندارم، منظور از این مقدمه آن است كه در سالیان گذشته حلقه های ادبی فعالی وجود داشت كه جریان های ادبی ما را سامان مند می كرد و با درگیری های پرتلاطم و حاشیه های گوناگون داستان نویسی ما را در مسیری می انداخت كه نتیجه به دست آمده از آن در نهایت به سود ادبیات ایران بود.
در كنار حلقه های داستان نویسی ایران، نویسندگان مقتدر و نام آوری هم وجود داشتند كه حریم آنها مانع سرگردانی یا تاثیر آرای ناصواب در میان اهل قلم می شد. بزرگانی مانند مرحوم احمد محمود و محمود دولت آبادی در این گروه نقش پررنگی داشته اند. در عین حال باید گفت كه حلقه های ادبی آسیب هایی نیز به پیكر داستان نویسی ما وارد كرده اند. آسیب هایی مانند تعصب ها و ترویج افراطی و قاطعانه دیدگاه ها و نظرات هر یك از این حلقه ها باعث می شد تا گاه ما شاهد یك صدای غالب در ادبیات داستانی ایران باشیم. این نكته را نیز باید اضافه كرد كه برخی از جوانان مستعد نیز پشت درهای این حلقه های ادبی ایستادند و برای گرفتن تاییدیه از بزرگان این محافل سوختند. اینان راهی به جایی نبردند و نادیده گرفته شدند. خطر دیگر حلقه های ادبی همان همانندسازی نویسندگانی بود كه شاید در نهایت كپی برابر اصل بودند... با تمام این فراز و فرودها، ادبیات داستانی ایران در گذشته ای نه چندان دور و شاید كمتر از یك دهه پیش وضعیت بسامان تری داشت. در این وضعیت كمی ها و كاستی ها قابل نقد و كنترل بود و صداهای منتقد نیز در جایگاه معتدل خود حضور داشتند.
در كنار حلقه های داستان نویسی ایران كه اعم گردانندگان آنها روشنفكران بودند، حلقه های دیگری نیز به وجود آمد كه برخاسته از جریان انقلاب بود. این گرایش ها صداهای تازه ای را فریاد می زدند و در كنار روشنفكران خطوطی را ترسیم كردند كه به نظر می رسید هرگز یكدیگر را قطع نخواهند كرد؛ امری كه بعدها خلافش ثابت شد. اینك، بعد از گذشت دو دهه و اندی از انقلاب، گویا دوباره همه چیز به هم ریخته است. این بار زمان است كه انقلاب به پا كرده، با این تفاوت كه خوبی و محاسن انقلاب را ندارد و بدی ها و مضراتش را یكجا در توبره دارد... اشكال این نیست كه با مرگ هوشنگ گلشیری، مهاجرت رضا براهنی، مرگ احمد محمود و انزوای خودخواسته محمود دولت آبادی داستان نویسی ایران بدون سكان دار رها شده است، بلكه اشكال در این است كه حالا هر كسی خود را سكان دار این كشتی می داند. اغلب این افراد و چهره های مدعی داستان نویس نیستند و آنهایی هم كه داستان می نویسند تازه اولین رمان یا دومین مجموعه داستان خود را منتشر كرده اند. جای خالی بزرگان و منزوی شدن برخی چهره های تاثیرگذار نسل دوم داستان نویسی ایران باعث سرگردانی داستان نویسی امروز ایران شده است. در این احوال اصلاً عجیب نیست كه هر كس نوشته یا نوشته های خود را شاهكار بداند و از اینكه مورد توجه و لطف و عنایت قرار نگرفته، همگان را به باد خشم و ناسزا بگیرد؛ خشمی كه همه طیف ها از آن نصیب می برند: منتقدان، نویسندگان و حتی روزنامه نگاران...
وضعیت به گونه ای است كه گویا نسل های دوم و سوم حاشیه نشینی را ترجیح داده و منتقدان و مترجمان آگاه نیز از بیم جریان های پرحرف و حدیث و ناخوشایند خود را كنار كشیده و به انتظار نشسته اند مگر زمان آن چهره های مدعی را فرسوده كند. این اتفاق حتماً روی خواهد داد، اما هزینه های بسیاری كه درگذر از این دریای پرتلاطم و دشوار پرداخته می شود و خواهدشد تلخ است. روزنامه نگاران به رغم میل خود در میانه این ماجرا قرار می گیرند. گاه در هیئت یك مصحح و بلدراه و گاه، هم مسیر و حامی جریان های بر خطا. برای همین هم روزنامه نگاری راهی پرخطا و پر خطر است. با تبیین وضعیت موجود در داستان نویسی امروز ایران تمام تلاش ما بر این است كه جریان های ادبی را فارغ از نگاه های جزمی شناسایی كنیم و به آنها بپردازیم. در عین حال تلاش بر این است كه در این مسیر گام یك سویه برداشته نشود.
در این راه باریك و دشوار هم كانون نویسندگان ایران و نویسندگان مرتبط با آن جای دارند و هم نویسندگان دولتی. هم نویسندگان مستقل و هم نویسندگان عضو انجمن قلم ایران. هم نویسندگان مهاجر و هم نویسندگان دیگری كه شاید در هیچ یك از این دسته ها نگنجند. بنابراین، دسته بندی های سیاسی اعم از راست، چپ، دولتی، اپوزیسیون، مسلمان، غیرمسلمان و... در پیگیری داستان نویسی ایران اهمیت ارزشی ندارند. آنچه ارزشمند و معیار است متن و روایت است. برای تبیین و بررسی این ارزش ها هم به دانش خود تكیه زده ایم و هم متوجه اهل قلم- چه روشنفكران و چه نویسندگان بعد از انقلاب _ بوده ایم.
اما آنچه برای ما الگو و اصل است، پرهیز از حاشیه سازی و حاشیه روی و دور شدن از متن است؛ زیرا در شرایط دشوار و مه آلود كنونی و در غیاب بزرگان باید دست به عصا راه رفت.

احمد غلامی
منبع : روزنامه شرق


همچنین مشاهده کنید