شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


داستانی شهری اما نه روشنفکرانه


داستانی شهری اما نه روشنفکرانه
مطلب زیر بررسی و نقد این اثر است كه سعی دارد بیشتر به مضمون و محتوای آن و به عبارتی دلمشغولی های نویسنده بپردازد.«عاشقیت در پاورقی» سومین كار «مهسا محب علی» پس از مجموعه داستان «صدا» و رمان گونه «نفرین خاكستری» است. «صدا» مجموعه ای است كه سال ۷۶ به بازار آمد و به عنوان كتاب اول یك نویسنده جوان نشان داد كه محب علی به نوآوری و تجربه روش های متفاوت در نوشتن علاقه مند است: در تمام داستان های «صدا» از زبان محاوره استفاده شده است و این ویژگی، اگرچه جدیت نوشته های نویسنده شان را كمی مخدوش می سازد، اما آن را از سایر آثار داستان متمایز می كند.پس از«صدا» با فاصله ای پنج یا شش ساله، محب علی «نفرین خاكستری»را روانه بازار می كند كه اصولاً همچون بسیاری از نویسندگان هم نسل محب علی، باید این كتاب را به پای شكست او در عرصه رمان گذاشت. در واقع، اگرچه«نفرین خاكستری»به لحاظ مضمون باز هم نشان از علاقه محب علی به متفاوت نویسی است،اما به لحاظ ساختار و طرح لازم برای رمان شدن، یك تجربه ناموفق است. با این حال، از این نظر، می توان محب علی را صرفاً به این دلیل كه توانسته است كتابی را با عنوان رمان به بازار عرضه كند، جزو معدود نویسندگان جوان دانست كه مسیر رمان را یك بار به طور كامل پیموده است. چرا كه با وجود علاقه این نویسندگان (كه می توان آنها را نسل پنجم نامید) به رمان، تقریباً تمام آنها كه جدی ترند، رمانی را آغاز كرده و سرانجام ناتوان از به پایان رساندنش، دوباره به دامان داستان های كوتاه بازگشته اند.
به هر حال، مقایسه سه كتاب مهسا محب علی نشان می دهد كه وی تاكنون، با فاصله بسیار، یك نویسنده داستان كوتاه است و نه یك رمان نویس. به ویژه با كتاب اخیرش و جایزه منصفانه ای كه به دست آورد: عاشقیت در پاورقی، برگزیده جایزه هوشنگ گلشیری.
موضوع
« عاشقیت درپاورقی»، مجموعه ای از هشت داستان كوتاه است: هندی برقصم؟/ عاشقیت در پاورقی/ عتیقه ها/ خفاشه/ هفت پاره دانای كل/ كراوات سبز/ نصف سفید، نصف بنفش/ چند سانت توی زمین.
موضوعات محوری این هشت داستان را می توان در عشق و مرگ خلاصه كرد. محب علی، به جز این دو مسأله كه در داستان های قبلی اش نیز تكرار شده اند، توجه چندانی به دغدغه های دیگری نظیر فقر یا مشكلات و درگیری های اجتماعی مردم ندارد. در تمام هشت داستان این مجموعه، نویسنده بیش از آن كه به سیاهی ها و تلخ كامی های بیرونی آدم ها علاقه مند باشد، تلخی های درونی نظیر خیانت (در چند سانت توی زمین) را هدف قرار می دهد. درواقع نقاط ثقل داستان های محب علی بیشتر در ذهن شخصیت های داستان قرار گرفته اند و محب علی به خوبی توانسته است بدون درافتادن به دام درازگویی و دست و پا زدن برای توصیف حالات روانی آدم ها، سفر موفقیت آمیزی به درون شخصیت های مورد علاقه اش انجام دهد.این موضوع حتی در داستان اول مجموعه (هندی برقصم؟) كه به موضوع اجتماعی برجسته ای به نام جنگ پرداخته است نیز دیده می شود. مواجهه محب علی با جنگ از زاویه همیشگی اش یعنی عشق و مرگ است و نحوه پرداخت نیز همچون باقی داستان ها از درون ذهن زن اول داستان است.
شخصیت ها و فضاها
تمام شخصیت های محوری داستان های محب علی زن هستند. زنان جوانی در سن و سال خود او. شخصیت های محب علی در دامنه محدودی از لحاظ سن، جنس، شغل، علایق، ویژگی های روانی و... قرار می گیرند؛ زنان جوان شهری و روشنفكری كه سیگار می كشند و با خودشان یا دیگری درگیرند.
تمام فضاهایی كه شخصیت های داستانی محب علی در آن به رفت و آمد و كنش و واكنش مشغولند، شهری و داخلی اند. اتاق خواب، (عتیقه ها و چند سانت توی زمین)، آشپزخانه (نصف سفید، نصف بنفش)، شركت (هفت پاره دانای كل)، رستوران (كراوات سبز) و... با این حال، در«عاشقیت در پاورقی» محب علی تا كنار دریا نیز سفر می كند، اما باز هم در كافه ای ساحلی!
آدم های محب علی و فضاهایی كه در آن به ایفای نقش می پردازند بی نهایت شهری و در پاره ای موارد لوكس هستند. این ویژگی كه تا حدود زیادی برآمده از زندگی واقعی نویسنده است، نشان از صداقت (احتمالاً ناخودآگاه) وی با خود و كارش است، چرا كه نوشتن این نویسنده از فقر یا زمینه های اجتماعی دیگری نظیر اعتیاد، اثرات گوناگون جنگ یا بیكاری و مسائلی از این دست، قطعاً به داستان های غیرقابل دركی می انجامید.تنهایی و رهایی و مباحثی از این دست هم كه اصولاً ویژگی ذاتی داستان های آپارتمانی و شهری است. آدم هایی نیمه بیمار با رفتار های عجیب و غریب كه در فضایی میان خواب و بیداری و توهم و واقعیت غوطه ورند با دغدغه هایی كه از جنس عذاب است: خیانت، فریب، ناتوانی در درك یكدیگر، مصرف مواد و... مهسا محب علی به خوبی توانسته است خواننده داستان هایش را به این دنیای واقعی و تلخ و تا حدودی سرد وارد كند. دنیایی كه فاصله چندانی با آن چه كه هر روز تجربه می كنیم، ندارد. به عبارتی، اگر چه داستان های عاشقیت در پاورقی، در چیزی بین خاطره و خیال و واقعیت در رفت و آمدند، اما این فضای مه آلود و ذهنی، به نظر غیرطبیعی و مصنوعی یا به عبارت بهتر، ادای روشنفكرانه- مانند بسیاری داستان های امروزی- نیست، بلكه صمیمانه و برآمده از ذات دردناك زندگی شهری قرن بیست و یكم است.علاوه بر این ها، باید توجه شدید نویسنده را به زن، یادآوری كرد. به جز یك داستان (عتیقه ها) كه به شیوه كم تكرار دوم شخص، یعنی خطاب به نقش اول داستان روایت می شود، در تمام داستان ها، شخصیت اول و پررنگ داستان، زن است و مردها عموماً بسیار در حاشیه (عاشقیت در پاورقی)، مرده (هندی برقصم؟/ خفاشه) و بی ارزش و سایه وار (كراوات سبز/ نصف سفید، نصف بنفش/ چند سانت توی زمین) آورده شده اند. در عتیقه ها نیز اگر چه مرد مورد خطاب نویسنده است، این زن داستان است كه به مرور و طی چند خواب عجیب، نقش اول زندگی را برعهده می گیرد. همین طور در «هفت پاره دانای كل» كه مرد، سطحی و در حد یك جوان خوش قیافه بی فكر و عاشق پیشه ظاهر می شود. مردهای «عاشقیت در پاورقی» معتاد، موجوداتی برای كار، خیانتكار، بیمار و اصولاً غیرقابل تحملند. نگاهی كه می توان در «خفاشه» - اگر بخواهیم به تحلیل مستقیم اثر بپردازیم- به صراحت دیده می شود:
«... مردها هرگز نمی توانند به همه حرف های من گوش بدهند، مگر این كه مثل این یكی مرده باشند. همیشه وقتی با كسی حرف می زنم، دلم می خواهد مخاطبم به چشم هایم نگاه كند، مستقیم و بدون پرش. زنها معمولاً این كار را می كنند، با آرامش تمام؛ ولی مردها غالبا نگاه شان را می دزدند. وسط یك جمله خیلی مهم نگاه شان متوجه چیز دیگری می شود یا به دنبال پاكت سیگارشان می گردند... »
از دید شخصیت زن خوش تیپ و شهری این داستان، مرد خوب، مرد مرده است و قتل اصلی كه اساساً با انگیزه شخصی رخ داده است، به گونه ای در داستان خودنمایی می كند كه چار ه ای جز رسیدن به این تصور كه مرد داستان كنایه ای از تمام مردها و زن قاتل نیز، نماینده تمام زن هاست، باقی نمی ماند.ساختار
نوشتن در ذهن مهسا محب علی، بدون شك بیش از آن كه پاسخ گفتن به پرسش«از چه سخن می گویی؟» باشد، پاسخ به این پرسش حیاتی است كه«چگونه می گویی؟»این دعوا كه كدام یك از دو عنصر فرم یا محتوا، اهمیت بیشتری دارند، برای اثری كه خلق شده است، به سادگی قابل حل است. در داستان های«عاشقیت در پاورقی» این فرم یا ساختار داستان هاست كه بار اصلی هنرنمایی نویسنده را بر دوش می كشد و البته به خوبی هم از عهده این كار برمی آید.به لحاظ ساختاری، كه اصولاً بسیار دشوار است آن را از زاویه دید در یك اثر آماده جدا كنیم، هر هشت داستان كتاب را می توان، آثاری قابل توجه و دقیق به حساب آورد. اما از این میان، داستان«عاشقیت در پاورقی » یك نمونه ساختاری بسیار بدیع و منحصر به فرد است. همین طور با كمی فاصله، داستان«هفت پاره دانای كل». در این دو داستان، آن چه كه اساساً داستان را به وجود آورده است، ساختار حساب شده ای است كه نویسنده با مهارت خلاقانه ای، قدم به قدم خلق كرده است. هر چند كه نام كتاب، نام«عاشقیت در پاورقی» است و این نكته احتمالاً به معنای آن است كه برای نویسنده این داستان، مهم ترین داستان مجموعه به حساب می آید، اما«هفت پاره دانای كل»از نظر استحكام ساختاری و پایان بندی تأویل مندانه، عاشقیت در پاورقی را پشت سر می گذارد. علاوه بر این، استفاده از مضمونی عامه پسند، احتمالاً بخت این داستان را در جلب مخاطب عام بیشتر می كند. به این مسأله، وجود تعلیق (عنصر فراموش شده داستان روشنفكری ایران) را نیز بیفزایید كه در مجموع، داستانی خواندنی و قدرتمند را به دست می دهد.از سوی دیگر، محب علی در استفاده از ساختار مدرن و ساختارشكنی، بر لبه تیغ حركت می كند و به ندرت به این سو و آن سو می افتد. داستان های او، اگر چه با ساختارشكنی و توجه ویژه به این امكان خلق شده اند، اما عموماً به دام معماسازی و ایجاد پیچیدگی های غیرقابل فهم نمی افتند. نویسنده همان طور كه در انتخاب موضوعات و فضاها و آدم ها، صمیمانه رفتار كرده است، انتخاب ساختار نیز در كارش، عموماً به صورتی طبیعی و مناسب با ماهیت ماجرای داستان انجام شده است. این مسأله البته در برخی داستان ها كمرنگ تر شده و به نوعی به تصنع اپیدمی شده داستان های شهری ایران پهلو می زند:
«در این داستان عاشقیت اتفاق می افتد. عاشقیت به مثابه عشقه ای كه چون مهر گیاه، عاشق و مرا در لابه لای سطور در هم می پیچد. من، عاشقم و چند فیلم و داستان دیگر را چنان در هم خواهیم پیچید كه از یكدیگر قابل تشخیص نخواهیم بود.»(پاراگراف اول عاشقیت در پاورقی)«در این داستان یك قتل اتفاق می افتد. نه این كه فكر كنی داستان روایت یك قتل است. نه، دقیقاً در همین داستان، لابه لای همین سطرها كه از این پس می آید، یك قتل اتفاق می افتد و وظیفه تو این است كه در حین خواندن قاتل را گم كنی.»(پاراگراف اول خفاشه)«وقتی كه دست شیوا بالا رفت و روی گونه چپ سیامك پایین آمد، ذهن من هفت پاره شد. من در همه آن هفت پاره حضور داشتم؛ چون كه من راوی دانای كل بودم... »(سطور اول هفت پاره دانای كل)
تشخیص طبیعی یا مصنوعی بودن هر كدام از این سه شروع و لزوم وجود سطرهایی كه آمد، دشوار است، ولی می توان داستان ها را بدون این سطرها نیز در نظر گرفت و برمبنای اختلاف به وجود آمده قضاوت كرد.
زبان
خوشبختانه مهسا محب علی از جمله شاگردان یا مریدان هوشنگ گلشیری نیست، تنها از این نظر كه عموم مریدان این نویسنده _ استاد، اصرار دارند زبان را با منطق و بی منطق، درب و داغان كنند. در واقع اگر داستان نویسان نسل تازه را به دو سرمنشأ گلشیری و براهنی وصل كنیم، محب علی به براهنی وصل می شود. گلشیری ها به زبان علاقه وافری دارند، ولی براهنی های داستان نویس بیش از زبان، به ساختار توجه می كنند. هر چند كه شاعرانشان، به شكل اغراق آمیزی با زبان در افتاده اند.
از این نظر، زبان در داستان های«عاشقیت در پاورقی» معمولاً زبان ساده، سالم و هموار است كه نویسنده دلیلی به برهم زدن نظم دستوری آنها ندیده است. حتی كتاب، ویراستار نیز دارد و معلوم است برای سلامت نگارش آن، برنامه ویژه ای در نظر گرفته شده است. اما نكته قابل توجه زبان داستانی محب علی، گرایش به مینی مالیسم است. در تمام داستان ها به ندرت می توان اطناب و اضافات یافت. محب علی به خوبی و وسواس، داستان هایش را با حداقل كلمات روایت كرده و می توان داستان های او را نمونه های خوبی از داستان های مینی مال دانست.
پرداخت و روایت
اگر بخواهیم بر مینی مال بودن داستان های عاشقیت در پاورقی بیشتر تمركز كنیم، باید نحوه روایت عمل گرایانه داستان ها را نیز در نظر آوریم. چرا كه پس از توجه وسواس گونه نویسندگان مینی مالیست به زبان، پرهیز آنها از توصیف و استفاده از روایت تصویری و عملی، كلید دست یابی به حداكثر معنا با حداقل عناصر است.در داستان های محب علی نیز، توصیف به ندرت به صورت صرف دیده می شود و عموماً از طریق برقراری یك حركت با دو عنصر شخصیت _ فضا یا شخصیت _ شخصیت یا فضا _ فضا به مخاطب اطلاعات لازم داده می شود.علاوه بر این، استفاده متنوع از زاویه دیدهای گوناگون، این امكان را به نویسنده داده است كه با كمترین عناصر زبانی، اطلاعات مورد نظرش را در فضاسازی و شخصیت پردازی ارائه كند. زیرا انتخاب یك زاویه درست برای داستان، یعنی قرار گرفتن در جای مناسب برای تماشای یك رویداد یا صحنه. و مهسا محب علی، در بیشتر داستان های این مجموعه، از جهات گوناگون در جای مناسبی ایستاده است. همان طور كه این مكان یابی صحیح، او را در بین نویسندگان نسل تازه داستان نویسی ایران نیز، در جای مناسبی قرار می دهد.
كامران محمدی
منبع : روزنامه همشهری


همچنین مشاهده کنید