شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

دیروز دیروز دیروزها


دیروز دیروز دیروزها
دیروز کنار در دیدم او را.
دیروز دیروز هم کنار در بود.
و دیروز دیروز دیروزها.
دیروز دیروز دیروز بود که مرد بند پـوتین هایش را محکم بست؛ آبنبات نعناعی را از توی جیبش درآورد و در دست دختر گذاشت.
دختر چادر گلدار مادر را به سر کرده بود، گفت: ببین بزرگ شدم، خودت گفتی بزرگ بشی با خودم می برمت.
مرد پایین چادر را که روی زمین می کشید بالا آورد و گفت: هروقت روی زمین نکشید آن وقت.
دختر سرش را به طرف پایین چادر می چرخاند، چادر از ساق پاهایش هم بالاتر است.
کاغذ آبنبات را باز می کند و آبنبات را توی دهانش می گذارد. و می گوید: حالا دیگر باید من را با خودت ببری قدم از چادر هم بلندتر شده.
بوی نعنا ع می آید.

عطیه کمالی خوش انصاف
منبع : روزنامه کیهان


همچنین مشاهده کنید