جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

شک دستوری دکارت


شک دستوری دکارت
دكارت با شك دستوری خود كه به یقین منتهی می‌گردید به مقابله با آن برخاست. او و پیروانش معرفت یقینی را ممكن دانستند. آنها با مغشوش و غیرقابل اعتماد شمردن تاثیرات حسی، معتقد بودند كه معرفت حقیقی همانا درك و دریافت ذهن از مفاهیم فطری است و نمونه اعلی و اتقن معرفت را ریاضی تشكیل می‌دهد كه دارای استدلال‌های یقینی، جامع و پیشینی است و از حقایق بدیهی استنتاج می‌شود. برخلاف دكارت، بیكن بر جنبه مشاهدتی علم تاكید كرد و لاك هم نخستین تنسیق سنجیده از اصالت تجربه را به دست داد. او با قاطعیت می‌گفت كه ذهن حامل هیچ‌گونه تصور یا مفهوم فطری نیست بلكه لوح سفید نانوشته‌ای است كه حواس، آثار خود را بر آن می‌نگارند.
این دو جریان موسوم به عقل‌گرایی و حس‌گرایی كه از زمان رنسانس آغاز شده بود توسط فیلسوفان بعدی پی گرفته شد. در تداوم كار دكارت، كانت در عین پذیرفتن داده‌های حسی و مقولات پیشینی، فاهمه را موثر و ضروری شمرد. او مابعدالطبیعه را در اثبات موضوعات اصلی خود همچون خدا، اختیار و بقای نفس عاجز دانست و كوشید آنها را از طریق عقل عملی و اخلاق اثبات كند اما به دلیل عدم ارتباط مقولات فاهمه با خارج، عملاً نتوانست عینیت معرفت را ثابت كند و نتیجه آن ایده‌آلیسم و شكاكیتی بود كه فیلسوفان بعدی از فلسفه او به دست آوردند و در واقع فیلسوفان بعدی آلمان كوشیدند تا با نوعی مایه‌های عرفانی و بیانی شاعرانه مشكلات فلسفه او را برطرف كنند.
منبع : روزنامه تهران امروز