جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


با یاد کوروش بزرگ


با یاد کوروش بزرگ
● چرا دلباخته ی این سرزمین و آفرین ‌گوی نیاكان خویش هستیم؟
با روی كار آمدن كوروش بزرگ، برای نخستنین‌بار بشر موفق می‌شود كه از مرحله ی«شهر تمدنی» و «قوم تمدنی» پا به مرحله ی«كشور تمدنی» و «ملت تمدنی» بگذارد، آن‌هم با میل و همراهی تیره‌های گوناگون، نه آن‌گونه كه پیش از هخامنشیان رسم بود با رابطه غالب مغلوبی و چپاول سرزمین‌ها به‌نفع پیروزمندان. این‌گونه است كه دویست سال نخست از تاریخ بشر یعنی از سده ی پنجم تا سده ی سوم پیش از میلاد مترادف با تاریخ ایران است چرا كه شاهنشاهی هخامنشی ایران، تمام مراكز تمدنی آن زمان را به استثنای چین شامل می‌شد. بسیاری از تاریخ‌ پژوهان بر این باورند كه اگر هخامنشیان در آن هنگام پیشوایی بشر را عهده‌دار نمی‌شدند و جهان‌داری را بر پایه ی استقرار صلح و تأمین حقوق و هویت مردمان مغلوب نمی‌گذارند و با آرزوها و شور ایمان خود، جنبش تازه‌ای نمی‌آفریدند، به احتمال قوی تمدن به تندی رو به زوال می‌گذارد و بر سر جهان متمدن همان می‌آمد كه پس از انحطاط روم نصیب اروپا شد و سده‌ها ملل آن قاره را در تاریكی قرون وسطا مدفون كرد (نصر،۲۵۳۵: ۷).
با تشكیل شاهنشاهی ایران نه تنها تمدن‌های كهنه دوباره جان گرفتند بلكه تیره‌های تابع ایران خود را در جهان تازه‌ای دیدند كه بارها از آنچه به یاد داشتند پهناورتر و امن‌تر و مترقی‌تر بود. پیشرفت سریع فرهنگ و هنر این گستره ی بزرگ، خود گواهی روشن از ممكنات این جهان تازه و بهترین محرك دگرگونی و پیشرفت تمدن‌های باستانی به شمار می‌رود. هیچ یك از تمدن‌های باستانی با سرنوشت مردمی به شمار و گوناگونی مردمان تابع هخامنشیان بستگی نداشته و به وسیله ی این مردمان در نسل‌های پسین مؤثر واقع نشده است. هم‌چنین هیچ‌یك از تمدن‌های دیگر نتوانسته در پیشرفت شهرآیینی،جوانب مختلف زندگانی را به اندازه ی ایرانیان مراعات نماید و مشخصات اصیل آیین و فرهنگ و هنر را هماهنگ ساخته، جهانی به‌وجود آورد كه با امید و آرامش و شكوه جهان هخامنشی برابری كند.
پس از جنگ جهانی دوم در ایالات متحده آمریكا كه نیرومندترین فاتح آن جنگ بود این فكر كه می‌شود و باید از تمام ملل مختلف یك واحد بزرگ (یك جهان واحد) ساخت پا گرفت و چند سالی ماده‌ای از مرام اندیش‌مندان آزادمنش آن كشور را تشكیل می‌داد. هخامنشیان نه تنها نخستین بانی این فكر بودند، بلكه هنوز هم هیچ دولتی به اندازه ی آنان در پیشرفت عملی به سوی این هدف توفیق نیافته است.
ایرانیان یكتاپرست و باورمند بودند كه همه ی جهان را یك آفریدگار به وجود آورده و همه ی هستی یك اصل مشترك دارد. این ایمان به یگانگی جهان هستی نه در هیچ قومی پیش از هخامنشیان دیده شد و نه یهودیان، یونانیان و رومیان توانستند به این ایمان برسند.
آیین یهود تنها برای قوم‌های یهود بود و آنان را از دیگران به كلی جدا می‌نمود. یونانیان تا سده ی چهارم پیش از میلاد هیچ‌گونه توجهی به وحدت جهان و مبدأ مشترك افراد بشر نداشتند و در اشاره‌هایی هم كه بعضی از یونانیان پس از آن تاریخ به دنیا و ساكنان آن به صورت یك مجموعه ی كلی می‌كنند ایقان و قدرتی كه بتواند در رفتار آنان نسبت به دیگران مؤثر واقع شود وجود ندارد. رومیان رابطه ی خود را با ملل دیگر صرفاً به صورت رابطه ی غالب و مغلوب می‌دیدند و برای غیر رومی‌ها احترامی قائل نبوده و حتا عقیده نداشتند كه این مردمان به سهم خود حق وجود دارند.
هیچ‌یك از جهان‌گیران به اندازه ی هخامنشیان مقید به رعایت هویت و فرهنگ مردمان مغلوب نبوده و به اندازه ی آنان تلاش نكرده است از فاصله ی میان غالب و مغلوب بكاهد. هخامنشیان پیاده‌كنندهیاین فكر بودند كه می‌شود از تمام مردمان جهان و به نفع همه ی آنان یك واحد بزرگ ساخت یعنی همه ی مردمان مختلف را از هر نژاد و آیین كه باشند زیر یك پرچم جمع و به هر یك كمك نمود تا با حفظ هویت خود در حدود ممكناتش پیش برود.
ج. ل. هوت می‌نویسد: «اقدام این امپراتوری (هخامنشی) به ایجاد وحدت میان تمام آنچه از تمدن‌های مختلف خاورمیانه باقی مانده بود، شگفت‌انگیز است» (هوت: ۷۹، ۸۲ و ۱۰۵).
صلح هخامنشی كه از این جهان‌داری و این جهان‌منشی به‌وجود آمده به باور بیشتر تاریخ‌ نویسان خود یكی از ارزنده‌ترین خدمت‌هایی است كه ایرانیان در طی دویست‌سال اول نیرومندی خود به بشر و به پیشرفت تمدن نموده‌اند.
ریچارد فرای می‌آورد: در «فتوحات ایرانیان... آنچه متفاوت بود سنت تازه آشتی دادن و همراه با آن هدف كوروش در استقرار یك صلح هخامنشی بود» (فرای: ۱۰). و همین تاریخ ‌پژوه در جای دیگر می‌نویسد: «ایرانیان نه فقط در جنوب روسیه و شمال قفقاز بلكه هم‌چنین در سیبری و آلتای و تركستان چین و تركستان روسیه فعالیت داشتند... شاید یكی از جالب‌ترین كشفیات روزگار اخیر در این ناحیه در گوركان پازیریك در ناحیه ی گورنو آلتای در جنوب سیبری در جایی كه گورهای پر ثروت یخ‌زده پیدا شده به‌عمل آمده است.
قدیمی‌ترین قالی دنیا با نقش‌های هخامنشی... و بسیاری چیزهای دیگر ممكن است حاكی از یك تجارت پررونق با ایران در روزگاری به قدمت زمان هخامنشیان باشد... به‌نظر می‌آید كه تمام ناحیه از آلتای یا بلكه از دیوار چین تا ترانسیلوانیا و مجارستان یك نوع وحدتی داشته و ایرانیان بزرگ‌ترین نقش را در این سرزمین پهناور دست‌كم برای هزار سال، تا تسلط هون‌ها در قرن اول تاریخ ما (پس از میلاد مسیح) ایفا نموده‌اند» (فرای: ۱۹۱).
ویل دورانت و ل. پارتی و بسیاری دیگر باز همین جهان‌منشی ایرانیان را تأیید می‌كنند و هرتسفلد می‌نویسد: «مذهب زرتشت و آیین بودا و عقاید یهود گواه ثابت پیشرفت بی‌نظیر فكر بشر در نتیجه ی صلح هخامنشی است» (هرتسلفد: ۵۶).
صلح هخامنشی را چندین‌بار ضرورت مقابله با یاغیان داخلی و یا همسایگان طمع‌كار مختل نمود ولی تمام این اختلاف‌ها به‌نسبت آنچه پیش از ایرانیان معمول بوده یا پس از آنان بر سر خاورمیانه آمده و هنوز می‌آید ناچیز محسوب می‌شود.
ایران هخامنشی یك مذهب رسمی كه برای ترویج آن جهاد نماید نداشت و شاهنشاهان هخامنشی بر یك سازمان مذهبی ریاست نمی‌كردند. برعكس چنان‌كه پیش از این نیز اشاره شد این پادشاهان به مذاهب گوناگون اتباعشان احترام می‌گذاردند و ایرانی و بابلی و یونانی و مصری و هندی، آزادانه دنبال عقاید خود می‌رفتند.
هرودوت حكایتی آورده كه نشان می‌دهد تا چه اندازه داریوش بزرگ مراقب بود كه بزرگان كشور متوجه تنوع عادت‌ها وعقیده‌های مردم باشند و این تنوع را رعایت كنند: «داریوش یك روز از اتباع یونانی خود می‌پرسد در عوض چه مبلغ پول حاضر خواهند شد مرده ی پدران‌شان را بخورند؟ همه جواب دادند در عوض هیچ مبلغ پول این كار را نخواهند كرد. سپس از یك عده از مردم هند كه مرده ی پدران‌شان را می‌خوردند در حضور یونانیان می‌پرسد در عوض چه مبلغ پول حاضر خواهند شد جسد پدرانشان را بسوزانند؟ این مردم به ناله درآمده، استدعا می‌كنند كه این صحبت تنفرآمیز را ادامه ندهد. تا این اندازه عادت قدرت دارد» (هرودوت، كتاب ۳: ۳۸).با در نظر گرفتن كشتارها و ویرانی‌هایی كه متعصبان ادیان مختلف در طی تاریخ سبب شده‌اند می‌توان پی برد كه آزاد گذاردن مردم در امور مذهبی تا چه اندازه مغتنم بوده آن هم در زمانی كه مذهب، تمام جوانب زندگانی راشامل می‌شده است.
عظمت انقلاب هخامنشی هنگامی بهتر روشن می‌شود كه رفتار ایرانیان با رفتار مردمان دیگر دوره ی باستان مقایسه شود و یا رفتار جهان‌گیران پس از ایشان مورد نظر قرار گیرد. نه تنها جهان‌گیرانی چون اسكندر و چنگیز و تیمور و آتیلا بلكه فاتحان جنگ‌های تاریخ معاصر و یا رفتارهای مبتنی بر دشمنی‌ها و تبعیض‌های مذهبی و نژادی مانند آنچه هنوز هم موارد زیاد آن دیده می‌شود (نصر: ۱۰۲).
شاهنشاهی ایران با نخستین اعلامیه ی حقوق بشر آغاز می‌شود. هنگامی كه كوروش بزرگ در پی شكایت گروهی از مردمان و بزرگان بابل از پادشاه‌شان، با سپاه پیروز خود به درون آن شهر پا گذارد، اعلامیه‌ای منتشرساخت كه اگر عین آن به دست نیامده بود كسی نمی‌توانست باور كند كه پادشاهی در دو هزار و پانصد سال پیش از این، در منتهای قدرت خود و در روزگاری كه هیچ نیرویی در برابرش نمی‌دید و در وضعی كه نه مردمان مغلوب و نه خدایان ایشان انتظاری جز نظیر آنچه آشور بانی‌پال بر سر ایلام آورد و با افتخار در سنگ‌نوشته‌هایش از ویران و چپاول كردن آن سرزمین یاد كرد- می‌توانستند داشته باشند، از پیروزی نظامی كامل خود برای انجام یك انقلاب اساسی به نفع خود مغلوبان استفاده نماید:
«... سپاه بزرگ من به آرامی وارد شهر بابل شد، نگذاشت رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید... وضع داخلی بابل و جایگاه‌های مقدس‌اش قلب مرا تكان داد... من برای صلح كوشیدم. نبونید، مردم درمانده ی بابل را به بردگی كشیده بود، كاری كه در خور شأن آنان نبود. من برده‌داری را برانداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم كه همه ی مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند.
فرمان دادم كه هیچ كس اهالی شهر را از هستی ساقط نكند... فرمان دادم همه ی نیایش‌گاه‌هایی راكه بسته شده بود، بگشایند. همه ی خدایان این نیایش‌گاه‌ها را به جای خود بازگردانم... همه ی مردمانی را كه پراكنده و آواره شده بودند به سرزمین‌های خود برگردانم. خانه‌های ویران آنان را آباد كردم... بی‌گمان در آرزوهای سازندگی، همگی مردم بابل، پادشاه را گرامی داشتند و من برای همه ی مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا كردم» (غیاث‌آبادی، ۱۳۸۰: ۱۴- ۱۳).
در این اعلامیه، نطفه ی بسیاری از اصول اساسی میثاق جهانی حقوق بشر كه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸ میلادی به اتفاق آرا تصویب نمود، به چشم می‌خورد.اگر اعلامیه ی كوروش بزرگ یك تظاهر سیاسی صرف هم بود، باز از این جهت كه سرداری به قدرت بانی شاهنشاهی ایران به جای آن‌كه چون آشور بانی‌پال به كشتن‌ها و ویران كردن‌ها بنازد لزوم رعایت احوال و حقوق دیگران را وعده می‌دهد نماینده ی یك تفاوت اساسی اخلاقی و فكری میان ایرانیان و دیگر مردمان فاتح محسوب می‌شد تا چه رسد كه به حكم اسناد تاریخی و پژوهشی خاورشناسان مسلم باشد كه رفتار كوروش بزرگ و جانشینان‌اش عملاً و حقیقتاً با اصول این اعلامیه برابر بوده است.
آزاد كردن یهودیانی كه بخت‌النصر دوم، پادشاه بابل، در ۵۸۶ پیش از میلاد، پس از تسخیر اورشلیم اسیر كرده و به بابل آورده بود و كمك به این اسیران برای آن‌كه به بیت‌المقدس برگردند و معبد خود را از نو بسازند یك نمونه از رفتار هخامنشیان است كه چون در چند قسمت از كتاب مقدس به آن اشاره شده در باختر شهرت یافته است ولی روش هخامنشیان با مردمان دیگر نیز بر همین منوال بوده است.
رفتار كمبوجیه و داریوش بزرگ با مردم مصر نمونه‌ای دیگر از این گونه رفتارهاست. هر دو شاهنشاه عنوان ستیتو ره (Sititu - Re) پادشاهان مصررا كه متضمن احترام به رب‌النوع بود، اختیار كردند.داریوش چند معبد برای ارباب انواع مصر ساخت و نخستین آموزش‌‌گاه پزشكی جهان را در آن كشور بنیاد نهاد . وی هم‌چنین به نماینده ی خود دستور داد تا زعمای ارتش، روحانیان و كارمندان دولتی را جمع و مجموعه‌ای از «قوانین تنظیم كنند كه مجموعه ی قوانین فراعنه و معابد و مردم باشد» (وكس، ۱۹۳۶).
داریوش را مصریان ششمین و آخرین قانون‌گذار خود می‌دانستند و نام او را بر روی مزار گاوهای مقدس‌شان (آپیس) می‌كندند و حتا اورا فرزند رب‌النوع نیت می‌خواندند. یكی از درباریان بزرگ مصری ، كمبوجیه را بهترین فرمان‌روا در سنت فراعنه می‌دانست و گروهی از تاریخ‌نویسان معاصر - از جمله ریچارد فرای - معتقدند كه كمبوجیه همان رفتار ملایم كوروش را ادامه داده منتها چون از درآمد بعضی از معابد كاسته، ممكن است اولیای آن معابد برعلیه او تبلیغاتی كرده باشند كه سبب شده تصویر او بیمار و تندخو رواج یابد و در نتیجه هرودوت از او به زشتی یاد نماید. خوشبختانه با كشفیات اخیر، روزبه روز چهره ی شفاف‌تری از زمام‌داران هخامنشی به دست می‌آید. یكی از كشف‌ها، به دست آوردن كتیبه‌هایی از سراپئوم ممفیس (مدفن گاوهای آپیس مومیایی‌شده) است كه در آن كاهن اعظم از حضور خاضعانه ی كمبوجیه (در لباس كاهنان مصری) در مراسم خاك‌سپاری آپیس یاد می‌كند و این شایعه ی منقول هرودوت مبنی بر این‌كه كمبوجیه، دستور كشتن آپیس را صادر كرده بود، رد می‌كند.كتیبه‌ها در همان حال این نكته را روشن می‌سازد كه كمبوجیه به عنوان و با سمت «پادشاه مصر علیا و سفلا» و «پسر ایزد را» و خلاصه به سمت فرعون، تشریفات تشییع جنازه را رهبری كرده است.باز همین جوان‌مردی در رفتار هخامنشیان با مردم بابل دیده می‌شود چناناعلامیه‌ای كه كوروش بزرگ پس از آزادسازی بابل نویسانده، روشن می‌سازد. هم‌چنین دستورهایی كه هخامنشیان برای ادای احترام به آداب مذهبی یونانیان تابع خود و رعایت طرز حكومت آنان صادر نموده‌اند و رفتاری كه با اسیران و مزدوران یونانی معمول می‌داشتند نمونه‌های دیگری از جنبه ی انسانی جهان‌داری هخامنشی به دست می‌آید كما این‌كه بسیاری از سرداران یونانی - حتا آنان كه در جنگ‌هایی باعث شكست ایرانیان شدند در پی فرار از دردسرهایی كه در یونان برایشان پیش آمده بود پناهندهیدربار ایران می‌شدند.
در جنگ‌های با یونان، شاهنشاهان هخامنشی مأموران خاصی برای حفظ مجسمه ی آپولون و معبد دلف كه ذخایر زیادی داشت معین كردند تا این نفایس را هم‌چنین هرودوت مكرر از مواردی یاد می‌كند كه ایرانیان از اسیران مجروح یونانی پرستاری نموده و با سرداران شجاع یونانی، با احترام رفتار می‌كرده‌اند. برخلاف یونانیان كه اسیران ایرانی را قربانی بت‌های خود می‌ساختند و یا نمایندگان ایران را می‌كشتند. اسپارتی‌ها پس از آن‌كه دو نماینده ی خشایارشا را زجر داده و به چاه انداختند از ترس، دو نفر از بزرگان اسپارت را به ایران فرستادند.
تا شاه از آنان انتقام بگیرد. خشایارشا این اسپارتی‌ها را رها كرده و می‌گوید:
اگر من با شما همان‌طور كه اسپارتی‌ها با نمایندگان من رفتار كردند رفتار نمایم، اخلاق خود را تا حد اخلاق شما پایین آورده‌ام.
ایرانیان پلی را كه برای حمله به یونان با مشقت‌های بسیار روی داردانل ساخته بودند باز كردند تا كشتی‌هایی كه از دریای سیاه آذوقه به یونان می‌بردند بگذرند و یونانیان گرفتار قحطی نشوند (لمب: ۲۸۳- ۲۸۲).
هم‌چنین ایرانیان نخستین مردمی بودند که قانون و دادرسی را مبنای جهان داری قرار دادند و در جهان‌داری، دین و دولت را از یکدیگر جدا نمودند. پافشاری و یا چنان‌که بسیاری نوشته‌اند وسواس هخامنشیان در تأمین عدالت ورد زبان مردمان باستان بوده است . داریوش بزرگ یک مجموعه قوانین تنظیم کرد که آن را «دستور نظامات خوب» می‌نامیدند و تا دورترین نواحی کشور مجری بود چنان‌که در سنگ‌ نوشته ی بیستون درج شده است. علاوه بر این به نظر می‌رسد که ایرانیان نخستین مردمی بودند که اصطلاح دات یعنی قانونرا معمول داشتند كه این واژه امروزه هم در زبان عبری به همان معنای قانون به کار می‌رود.
پیش از داریوش، اصطلاح رأی قضایی را به کار می‌بردند. مثلاً مجموعه ی مشهور همورابی، پادشاه بابل از آرای قضایی که از زمان‌های بسیار دور در خاطره‌ها مانده بود، تشکیل می‌شد. افلاتون مجموعه ی قوانین داریوش را ستوده و می‌گوید که این قوانین ضامن دوام امپراتوری ایران بوده است. سلوکیدها و اشکانیان نیز به این مجموعه قوانین اشاره کرده اند. گزنفون اگرچه ممکن است درباره ی برخی از امتیازهایی که به ایرانیان نسبت داده مبالغه کرده باشد- می‌گوید: قوانین ایران بر مبنای توجهی خاص به خیر عامه شروع شده است (گزنفون: ۴).
داوران، عهده‌دار نظارت بر اجرای قوانین و رسیدگی به شکایات بودند و برای تمام عمر منصوب و پیوسته طرف شور شاهنشاهی بودند و چنان‌که تخلف می‌کردند به منتهای سختی مجازات می‌دیدند (هرودوت، کتاب ۳: ۲۱). در کتاب عزرا به احترامی که ایرانیان برای قانون دارند اشاره شده و از آنجا مثل «مگر قانون مادهاست» برای تعیین قاطعیت امور به‌وجود آمده است. هم‌چنین هرودوت و گزنفون در چند جا ایرانیان را می‌ستایند از این جهت که به پیمان‌ها و گفته‌های خود وفادارند و اضافه می‌کنند که شاهنشاهان تقریبا هرگز از رأیی که می‌دهند بر نمی‌گردند (هرودوت، کتاب ۱: ۳۶ / گزنفون: ۴).در این‌جا باید به این نکته ی ظریف توجه داشت که وفاداری به پیمان در دوره ی ضعف و زبونی امری است کم‌وبیش عادی، ولی پای‌بندی به قول و پیمان در اوج قدرت، نشانه ی ایمان و باوری قوی است.
پیش از این به قوانینی که به دستورهخامنشیان برای مصریان تهیه گردید اشاره شد، آوردن این مطلب نیز به‌جاست که هزینه ی بازسازی تقریباً همه ی معابد بزرگ قوم سرگردان یهود نیز از خزانه ی ایران پرداخته شده، كما این‌که مجموعه ی قوانین آنان نیز به دستور شاهان ایران و زیر نظر نمایندگان آنها تدوین شده است. برای نمونه، نوشته‌هایی که در مقر یهودیان عصر هخامنشی مصر پیدا شده می‌رساند که عید فصح یهود را به همان تاریخ که در تورات معین شده، داریوش دوم مقرر ساخته است. به این ترتیب با تایید و تشویق ایرانیان، هم قومیت یهود نجات یافت و هم مذهب یهود نیرو و مفهوم بیشتری پیدا کرد.
در سال ۷۰ میلادی رومیان با ویران کردن بیت‌المقدس این دوره را منقرض ساختند (ترور: ۱۲۰- ۱۱۴ / ماک‌نیل: ۶۹- ۶۳). ایرانیان ترازو را به عنوان مظهر عدالت انتخاب کردند و می‌گفتند که به‌وسیله ی آن «جبار از عادل و سفله از فاضل تشخیص شود» (فردوسی: ۱۰۸ و ۱۰۹ ).
همین دادگری، ایرانیان را به سوی سازندگی راهنمون بود. با تشکیل شاهنشاهی ایران صورت دنیای متمدن و هدف جهان‌داری به کلی عوض شد چرا که هخامنشیان به دنبال آن نبودند که بتازند و بگیرند و ببرند و یا میراث دست‌کم دو هزار و پانصد ساله ی همه مردمان آسیای غربی و میانه را از میان بردارند یا به زوربا یکدیگر ترکیب کنند و یا فرهنگ خود را به تمام مردمان مغلوب تحمیل نمایند،بلکه بر پایه ی این اندیشه ی کهن ایرانی که خوشبختی خود را در خوشبختی دیگران ببین، در کنار کوشش‌های فرهنگی، تأمین ترقی اقتصادی و اجتماعی مردمان را به صورت یک وظیفه ی همگانی درآوردند و می‌کوشیدند که سطح زندگانی اتباع شاهنشاهی را بالا ببرند (گیرشمن: ۱۸۲).
تاریخ‌نویسان مکرر از سدها، مخزن‌های آب، کاریزها، ترعه‌ها، جاده‌ها و پل‌هایی که ایرانیان هخامنشی ساخته‌اند و اقدام‌هایی که برای گسترش و اصطلاح کشاورزی و انتقال دانه‌ها و قلمه‌های گیاهان مختلف از ناحیه‌ای به ناحیهیدیگر نمودند و هیأت‌های پژوهشی و اكتشافی كه به زمین‌ها و دریاهای دور فرستادند مانند به ماموریت فرستادن نجیب‌زاده‌ای ایرانی برای اکتشاف سواحل آفریقا به دستور خشایارشا که از جبل الطارق گذشته و کناره های قاره آفریقا را پیمود - صحبت می‌دارند. مثلاً در ناحیهیهرات دریاچه‌ای برای کمک به کشاورزی کندند، کشت پسته و نوعی از مو را در شام، کشت کنجد را در مصر ، کشت برنج را درمیان‌رودان (بین‌النهرین) و کشت نوعی گردو را در یونان معمول داشتند.کورش، عوارضی را که در بابل از آب برای کشاورزی می‌گرفتند، لغو کرد. دو هزار و سه‌صد سال پیش از آن‌که آبراه سوئز میان دریای سرخ و دریای مدیترانه ساخته شود، به دستور داریوش، با کندن ترعه‌ای بزرگ که عبور از آن چهار روز طول می‌کشید رود نیل را به دریا سرخ متصل نمودند و آرزوی فراعنه ی مصر در کندن چنین ترعه‌ای را برآورده ساختند. در این باره پنج سنگ‌نوشته به دو زبان فارسی و مصری در آبراه سوئز به دست آمده است.
هم‌چنین داریوش بزرگ هیأتی را مأمور نمود تا مسیر رود سند را بررسی نموده از راه اقیانوس هند و دریای احمر به ایران برگردند. پیرو این اقدام که به گفته ی هرودوت سی ماه طول کشید چند بندر و یک راه دریایی برای تسهیل روابط بین هندوستان و بخش‌های باختری شاهنشاهی و دریای مدیترانه برقرار گردید . (هرودوت، کتاب ۴: ۴۴).
در یونان به امر خشایارشا دو مهندس ایرانی کوه آتوس را بریده، ترعه‌ای به طول تقریباً ۲۵۰۰ متر و به عرض کافی برای آن‌که دو کشتی دارای سه ردیف پاروزن پهلو به پهلو از آن عبور نمایند، ساختند و این‌گونه راه ارتباطی آبی را بسیار كوتاه كردند. باز برای نخستین‌بار در تاریخ جهان، هخامنشیان هزاران کیلومتر جاده ی منظم، کاروان‌سراها و منزلگاه‌ها برای تعویض اسب و مأموران لازم برای حفظ امنیت و تعمیرات جاده‌ها میان شوش و سارد و تنگه ی بُسفر و ازمیر، و در جهت مخالف تا هند و هرات و مرزهای چین ساختند.معروف‌ترین این راه‌ها جاده ی شاهی است که شوش و سارد را به هم وصل می‌کرد که به گفته ی تاریخ‌نویسان یونانی سطح آن را برای بلند نشدن گردوخاك، با نفت خام پوشانده بودند که کشف بقایای آن، صحت نوشته یونانی‌ها را ثابت کرده است.
سرعت و نظمی که ایرانیان برای رساندن پست برقرار داشتند و ابتکارهایی که برای نقل و انتقال اخبار نشان دادند شهرت جهانی دارد. جالب است بدانید شعار پست‌خانه ی آمریکا از این گفته ی هرودوت درباره برید هخامنشی گرفته شده است: «برف، باران، یخ‌بندان و تاریکی نمی‌توانست چاپارهای تندرو داریوش را از ادامه ی سفر خویش بازدارد» (هرودوت کتاب ۸: ۹۸). فاصله ی تقریباً ۲۵۰۰ کیلومتری از سارد تا شوش را چاپارهای هخامنشی در ۱۵ روز طی می کردند، حال آن‌که عبور از همان راه برای یک قافله، نود روز طول می‌کشید.
اگرچه زبان فارسی باستان، زبانی که داریوش در لوح بنیاد تخت‌جمشید به کار برده زبان رسمی بود ولی آزادی استفاده از زبان آرامی که بسیاری از مردم از درهینیل تا رود سند به آن آشنا بودند به گسترش روابط بین‌الملل آن زمان کمک بسیار نمود.
وضع یک استاندارد رسمی اوزان و مقادیر و ایجاد و ترویج یک سیستم پولی در سراسر کشور و تنظیم بهای فلزهای گران‌بها از جمله اقدام‌های دیگری است که به رونق اقتصادی جهان هخامنشی و به گسترش روابط داد و ستد بازرگانی در سراسر جهان شناخته‌شده، کمک بسیار نموده است.
داریوش سکه‌های دریک را به زر و سکه‌های سیگلیو را به سیم ضرب نمود.
سرپرسی سایکس شگفت‌زده می‌نویسد: «قابل توجه است که لیره و شلینگ تقریباً برابر این سکه‌های باستانی هستند» (سایکس: ۱۱).
هم‌چنین موسسه‌هایی شبیه به بانک‌های امروز در جهان هخامنشی به‌وجود آمد که بسیاری از عملیات بانک‌های بازرگانی و رهنی را انجام می‌دادند. گیرشمن با اشاره به ابتکارها و تأسیسات ایرانیان هخامنشی می‌نویسد: «در زمان هخامنشیان گام‌های نخستین برای ساختن اقتصادی ملی برداشته شد. با تشکیل امپراتوری ایران، جهان به یک دوره رونق اقتصادی بزرگ رسید» (گریشمن: ۱۸۷). وی می‌افزاید: «تا آنجا که اوضاع زمان اجازه می‌داد هخامنشیان به وضع طبقهیکارگر عنایت داشته و برای شرایط کار و هم برای مزدها قوانینی وضع کردند».
در این زمینه بهتر است بخشی از باورهای داریوش بزرگ را، چنان‌كه خود در سنگ‌نوشته‌اش اعلام ‌کرده، از نظر گذراند: «به خواست اهورا مزدا،
من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از حق‌کشی در رنج باشد. هم‌چنین دوست ندارم که به حقوق توانا به سبب کارهای ناتوان آسیب برسد. آنچه را که درست است من آن را دوست دارم. من دوست بردهیدروغ نیستم. من بدخشم نیستم. حتا وقتی خشم مرا می‌انگیزاند، آن‌را فرو می‌نشانم. من سخت بر هوس خود فرمان‌روا هستم».
چنین بیانیه‌ای از زبان یک شاه در سده ی ششم پیش از میلاد به معجزه می‌ماند. از بررسی دقیق لوح‌های دیوانی تخت‌جمشید - که نزدیک به هفتاد سال پیش در دیوار استحکامات تخت‌جمشید به دست آمده و در حقیقت بخش کوچکی بود از بایگانی دیوان شاهی نتیجه می‌گیریم که داریوش واقعاً هم با مسائل مردم ناتوان همراه بوده است. این لوح‌ها می‌گوید که در نظام او حتا کودکان خردسال از پوشش خدمات حمایت اجتماعی بهره می‌گرفته‌اند، دست‌مزد کارگران در اساس نظام منضبظ «مهارت و سن» طبقه‌بندی می‌شده، مادران از مرخصی و حقوق زایمان و نیز حق اولاد استفاده می‌کرده‌اند، دست‌مزد کارگرانی که دریافت اندکی داشتند با جیره‌های ویژه ترمیم می‌شد تا گذران زندگی‌شان آسوده‌تر شود، فوق‌العاده ی سختی کار و بیماری پرداخت می‌شد، حقوق زن و مرد برابر بود و زنان می‌توانستند کار نیمه‌وقت انتخاب کنند تا از عهده ی وظایفی که در خانه به خاطر خانواده داشتند، برآیند.
این همه تأمین اجتماعی که لوح‌های دیوانی هخامنشی گواه آن است برای سده ی ششم پیش از میلاد دور از انتظار است. چنین رفتاری که فقط می‌توان آن را مترقی خواند، نیازمند ادراک و دورنگری بی‌پایانی بوده است و ویژهیفرهنگی که شاه بزرگ و مقتدر برآمده از آن می‌گوید: «من راستی را دوست دارم» و حتا به همسران خودآموخته بود که با تمام توان‌شان این راستی و عدالت را نگاه‌بانی کنند. آنها هم درست مانند هر مستخدم و کارمند دولت هخامنشی ناگزیر از پذیرش دقیق حساب‌رسی کلیه ی درآمدها و مخارج خود بودند و همان نظم و سخت‌گیری عمومی را شامل می‌شدند.
شاه بر کلیه ی مخارج دربار خویش از جمله مخارج سفر خود و همراهانش نظارت داشت.دست‌گیری ناتوان و دادگری از پایه‌های جهان‌داری ایرانیان بود. قانون‌شکنی به شدت مجازات می‌شد و درست‌کاری و وفاداری با پاداش مناسب همراه بود. آخرین بخش نوشته ی آرامگاه داریوش در «نقش رستم» به روشنی و زیبایی برداشت داریوش را از یک جهان‌داری دادگرانه بیان می‌کند. در این نوشته او مستقیماً مردم کشورش را مخاطب قرار داده و یادآوری می‌کند: «تو ای بنده! نیک بدان که هستی، توانایی‌هایت کدام و رفتارت چگونه است.نپندار که زمزمه‌های پنهانی و درگوشی بهترین سخن است. بیشتر به آنی گوش فرادار که بی‌پرده می‌شنوی. تو ای بنده! بهترین کار را از توان‌مندان ندان و بیشتر به چیزی بنگر که از ناتوانان سر می‌زند».
ناتوان‌ترین مردم می‌توانستند و می‌بایست در کار گروهی نقشی داشته باشند. هر مهارتی به کار گرفته می‌شد و هر کس نقش خود را در بنای اجتماعی ایفا می‌کرد. داریوش به کار گروهی همه ی مردم شاهنشاهی همواره و همیشه اشاره کرده است.
برای نمونه تخت داریوش در نگاره‌های آرامگاه، فراز سر نمایندگان همه ی مردمان شاهنشاهی قرار دارد و چنین است در نگاره‌های آپادانا که همه ی مردمان با هدایای سرزمین‌های خود حضور دارند. بر این همکاری عمومی سرزمین‌های شاهنشاهی به تکرار در نقش‌های مختلف تأکید می‌شود. در حقیقت تجربه ی دیوان اداری ایلامی‌ها و بابلی‌ها در سیستم حکومتی هخامنشی به کمال رسید. این میراث‌ها و تجارب در صورت لزوم متحول می‌شد، با برداشت‌ها و ظرایف در می‌آمیخت و نظام دیوانی تازه‌ای را پدید می آورد که شرایط اصلی و تعیین‌کنندهیبقای شاهنشاهی بزرگ بود...»
علی رضا افشاری
منبع : پایگاه اطلاع‌رسانی یادمانهای باستانی