پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا


درباره فرهنگ


درباره فرهنگ
انسانها تاریخ خود را می سازند، اما آن را آنگونه که دلخواهشان است نمیسازند، آنها تاریخ خود را در شرایطی نمی سازند که خود برگزیده اند؛ بلکه در شرایطی آن را می سازند که مستقیما از گذشته به آنها منتقل شده و در برابرشان قرارگرفته است / مارکس
▪ تصور کنید شما به عنوان یک دانشجوی مهمان وارد یک کلاس میشوید. مدتی از کلاس گذشته و همه گرم بحث هستند. با اینکه استاد کنترل و هدایت بحث را بر عهده دارد و یکی دو دانشجو که مشخص است استاد نظر بهتری به آنها دارد( یا اطلاعت بیشتری دارند) بیش از همه اظهار نظر میکنند ولی کما بیش اغلب بچه ها در بحث مشارکت دارند. شما و چند دانشجوی دیگر که مهمان هستید میدانید که به عنوان میهمان تنها حق دارید مستمع باشید. اول متوجه نمیشوید بحث پیرامون چیست اما پس از مدتی شما هم متوجه میشوید. ممکن است نظر خاصی داشته باشید که ممکن است قانون شکنی بکنید و بگویید و ممکن است این کار را نکنید و ممکن است بازخورد های مختلفی دریافت کنید بخاطر رفتارتان و یا بخاطر نظری که ابراز کرده اید. ممکن است شما را ساکت کنند یا از کلاس بیرون بیندازنتان یا شما را در بحث بپذیرند و با شما موافق یا مخالف باشند و هر کدام از این اتفاقات که بیفتد شما به هر حال تاثیر از خودتان در کلاس و بحث بجا گذاشته. ممکن است شما را بیرون نکنند اما مدتی که از کلاس میگذرد شما متوجه شوید که دیرتان شده است و تصمیم میگیرید کلاس را ترک کنید در حالیکه بحث همچنان با شدت فراوان ادامه دارد و افراد جدیدی وارد آن میشوند یا از آن بیرون می روند
اجازه بدهید کلاس را جامعه در نظر بگیریم، استاد را حاکمیت و دانشجویان نزدیک به او را نیروهای نزدیک به قدرت، سایر بچه ها اعضای معمولی جامعه هستند و شما به عنوان یک مهمان، بیگانه یا دیگری هستید که بنا به روحیات حاکمیت اجازه سخن گفتن پیدا میکنید یا نه. البته همه چیز به میل حاکمیت هم نیست. اراده و میل شما هم در سخن گفتن یا نگفتن موثر خواهد بود. انسان ها در تمام طول زندگی خود در اجتماع در چنین مدلی از گفتگو (فرهنگ) حضور دارند. هر چقدر هم غیر دموکراتیک باشد ولی بالاخره گفتگو است، یک فرایند پویا است
▪ فلاسفه امروزین علوم اجتماعی به یک همچون مدلی از فرهنگ اعتقاد دارند. آنها معتقدند فرهنگ یک متن بسته، منسجم و ایستا نیست که باید توسط اعضای یک جامعه خوانده و تکرار شود. فرهنگها نه منسجمند، نه همگن، نه تک معنایی و نه در سکون و آرامش. فرهنگها ذاتا چندسویه، کشمکش آمیز، تغییرپذیر و باز هستند. فرهنگها درگیر فرایند دائمی بازخوانی و بازنویسی و دگرگونی هستند. فرهنگها کانون اختلاف و تقابلهای حاد هستند، نه یک متن که یک گفتگو میان اعضای درون آن فرهنگ و میان آن فرهنگ و سایر فرهنگها جاری است. اینگونه نیست که یک فرهنگ صرفا تزریق و جذب شود، بلکه از جانب قائلان به آن مورد دخل و تصرف قرار میگیرد و در ارتباط با سایر فرهنگ ها – ولو با نگاه نقاد به آن- چیزهایی از آنها را جذب میکند و رسوباتی از خود در آنها به جا میگذارد. به عنوان مثال نحوه ارتباط و تاثیر و تاثر فرهنگ سفید پوستان و سیاه پوستان آمریکایی را در نظر بگیرید. تاثیر هنر آفریقایی بر هندمندان سفید پوست (پیکاسو در نقاشی مثال خوبی است و یا تاثیر و تاثر موسیقی و رقص سیاهان بر موسقی و رقص سفیدپوستان)یا متقابلا استفاده سیاهان یا مردمان کشورهای مورد استعمار از مفاهیم سیاسی و اجتماعی سفیدپوستان آمریکایی-اروپایی برای نظریه پردازی و یا توسعه فرهنگ و هنرشان را به یا آورید: به عنوان مثال نتایج مبارزات حقوقی زنان و سیاهان که از نظر مبانی از همان جایی تغذیه میکرد که با آن مبارزه میکرد
▪ آیا قدرتها میتوانند روابط بین فرهنگها را محدود کنند یا به آن شکل دهند؟ قطعا اعمال نفوذ حاکمیت و قدرتها بر نحوه فرهنگیده شدن آدمها بی‌تاثیر نیست، اما بی تردید خود آدمهای تحت سلطه و نحوه تعامل آنها با قدرت و برخوردشان با این اعمال قدرت که خود را به شکل نشر اقلام فرهنگی بصورت زیر زمینی نشان می‌دهد، تاثیرات فراوانی بر فرهنگ خواهد گذاشت. اگرچه نباید فراموش کرد که اقلام فرهنگی زیر زمینی- به دلایل مختلف- از کیفیت پایینی در فرم و محتوا برخوردارند، همچنین عرضه کنندگان آنها غالبا جوانان کم تجربه و کم‌سوادی هستند که انتخابهایشان بر فرهنگ، سلیقه و انتخاب های دیگران تاثیر میگذارد. یک مثال ساده همین موسیقی های زیر زمینی است و یا یک مثال پیش پا افتاده فیلمهایی است که با زیر نویسهای فارسی کنار خیابان های تهران عرضه میشود. واقعا یک عده پسر جوان شانزده تا سی ساله چه نوع فیلمهایی را میپسندند؟ با چه کیفیتی آنها را زیر نویس و اقدام به نشر آنها در میان توده مردم میکنند؟ به نظر من انتخاب‌کنندگان در فرهنگ های زیرزمینی که اغلب جوانان معترض هستند، بنا به اقتضای سن و شرایط اجتماعی شان، عموما -و نه همیشه- چیزهای بی ارزش، معوج و معیوب را از فرهنگ غربی به فرهنگ ما تزریق میکنند که اگرچه فرهنگ ما را فربه تر میکند اما آن را بهتر و عمیق تر نمیکند
حال فرض کنیم چنین منابعی به کل معدوم شوند، به فرض محال سلطه مطلق و کنترل شدید یک اندیشه در فرهنگ – حتی بهترین و مترقی ترین آنها- آیا این کار در نهایت به نفع فرهنگ و جامعه است؟ بعید به نظر می رسد! چنین فرهنگ بسته ای خیلی زود ضعیف و آسیب پذیر خواهد شد، چرا که درهای خود را به روی سایر فرهنگها بسته است و همچون یک آب راکد خیلی زود به گنداب تبدیل خواهد شد
▪ به نظر من از بزرگترین خدماتی که روشنفکران و نخبگان علمی ما در رشته های علوم انسانی انجام میدهند و میتوانند انجام دهند این است که در حد بضاعت خود و شرایط اجتماعی سعی کنند در فرایند فرهنگیده شدن افراد جامعه فعالانه مداخله کنند. به عنوان مثال اقدام به تالیف و ترجمه( کمک و معرفی برای تالیف و ترجمه) مقالات و کتابهایی پرمحتوا و در عین حال به دور ازپیچیده گویی و دشوار نویسی برای عامه دانشجویان و قشر تحصلکرده بکنند.
و فیه منافع للناس: اول اینکه این کتابها خیلی زود بین دانشجویان علوم انسانی شناخته میشود و به ویژه به کمک قشر روشنفکران دو دقیقه ای معرفی میشوند و همین باعث میشود که بیشتر خوانده شوند. در حقیقت به نظر من این گونه کتابها – نظر به فقر در دانش، زبان خارجی و مطالعه میان دانشجویان- تاثیر فراوانی بر سوگیری افکار آنها دارد. دقیقا به همین دلیل هرچه بیان کتاب ساده تر و در عین حال پرمحتوا تر باشد هم مخاطب بیشتری جذب میکند و هم به آنها و در نهایت به فرهنگ و اندیشه های ما غنای بیشتری میدهد. این کتابها کمک میکند تا به خود-نقادی اندیشه های مان بپردازیم ضمن اینکه به کمک روشنفکران دو دقیقه ای راحت تر جذب میشوند و به بدنه اندیشه های قشر دانشجو و تحصیلکرده راه پیدا میکنند و پس از گذشت مدتی در اندیشه های آنها رسوب میکند و در نتیجه با اندیشه های موجود وارد گفتگو شده و در نهایت به خرد جمعی دانشجویان افزود خواهد شد
دوم اینکه درجامعه ای که بیش از هرچیز اندیشه های عوام گرایانه حکومت میکند، نخبگان علمی و روشنفکران با دستچین و ترجمه چنین کتابهایی، برپایه دانشی که دارند، میتوانند با تشخیص بیماری ها، نیازهای فکری - فرهنگی اجتماع به نوعی سعی در اصلاح و هدایت اندیشه ی جوانان تحصیلکرده داشته باشند. آنها با این کار به طیف وسیعی از افراد اجازه میدهند که باورها و اندیشه های خودشان را در معرض نقد ببینند و به داشته هایشان به دیده تردید بنگرند. در واقع امکان خود- نقادی را برای آنها فراهم میکنند تا بتوانند به سطوح بالاتری از آگاهی فردی و جمعی دست یابند. این تاثیر هر چقدر هم کوچک و محدود باشد با بی تاثیری یکی نیست
منظورم اما از این کتابها مثلا کتاب غیرقابل تحملی مثل دنیای سوفی و امثال آنها نیست بلکه مثلا از میان کتابهایی که در این وبلاگ معرفی کردم کتابهایی مثل درآمدی جدید به فلسفه اخلاق یا روانشناسی زنان یا تاریخ دو قرن فمینیسم و امثال آنها را واجد این خصوصیات میدانم. همچنین در سالهای اخیر مجلاتی نظیر مجله مدرسه به نظر من چنین کارکردی داشت، مجله ای که زیاد خوانده و بازخوانی و تفسیر میشد
در یک سطح خیلی وسیعتر نشریه‌ایی مثل شهروند امروز هم از این دسته نشریات بود. طیف گسترده ای از اقشار تحصیلکرده مخاطب این نشریه بودند. راست و چپ، مکلا و معمم، جوان و میان سال، دانشجو و استاد، مذهبی و غیر مذهبی، والدین و فرزندان، نسل اولی ها، دومی ها و سومی ها، اساتید دانشگاه و پیشنمازهای مساجد، همه به کیفیت خوب این هفته نامه- در فرم و محتوا- اذعان داشتند. هفته نامه ای که منهای خط فکر سیاسی اش پدیده بسیار مبارکی برای غنا بخشیدن به اندیشه عموم تحصیلکردگان ما و تغذیه روشنفکران دو دقیقه ای بود.
البته ای کاش یکه نبود و مخالفان اندیشه های مطرح در آن هم بجای اقدام برای تعطیلی، نشریه ای در مقابل آن علم میکردند و ناگفته پیداست که چه خدمت بزرگی به فرهنگ و جامعه بود اینکار در مقابل جفای تعطیلی آن. به هر حال میخواهم بگویم قدرت یک رسانه خصوصی را ما در بررسی تاثیر مجله ای مثل شهروند امروز میتوانستیم ببینیم. مجله ای که تحلیل هایش خیلی سریع بر ذهن و زبان جوان تر ها جاری میشد و انتخابها و نگاه هایش بر آنها تاثیر مستقیم داشت و چیزهای زیادی یادشان میدادو در مقابل ذهن مسن ترها را به نقد و تحلیل و تکاپو وادار میکرد و چیزهای فراوانی را به یادشان می آورد. این نشریه مفاهیمی را به فرهنگ افزود که نفس افزوده شدنشان ارزشمند بود و پویایی و غنای فرهنگی به همراه داشت
مریم نصر اصفهانی
منبع : critic