شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا


قهوه و سیگار هر دو برای سلامتی مضرند


قهوه و سیگار هر دو برای سلامتی مضرند
در كافه ای هستیم و در این كافه ملاقات هایی انجام می شود، این كافه می تواند كافه ای شیك باشد، در لس آنجلس و یا كافه ای قدیمی و كهنه در ممفیس. در اینجا از همه چیز و هیچ چیز سخن به میان می آید، با خدمتكارانی روبه رو می شویم و اغلب از آ نها چای می خواهیم، اما وقتی می خواهیم بعد از آن چیز دیگری سفارش دهیم غالباً قهوه می خواهیم و همراه آن سیگاری دود می كنیم.
در اینجا وقتی ستاره های عالم هنر با هم برخورد می كنند، انفجاری رخ نمی دهد (!) اینها آدم هایی معمولی اند با حرف های معمولی. حرف می زنیم حرف می زنیم و گاهی سعی می كنیم كه بفهمیم طرف مقابلمان چه می گوید.
جارموش حدود ده سال روی سه اپیزود از قهوه و سیگار كار كرد، اولین اپیزود در سال ۸۶ با حضور روبرتو بنینی و ستیون رایت، فیلمبرداری شد.
در سال ۸۹ دومین قسمت آن همراه ستیو بوشمی و در سال ۹۳ با حضور تام ویتس و اگی پاپ قسمت سوم را به انجام رسانید كه نخل طلای جشنواره كن ویژه «فیلم های كوتاه» را برای جارموش به ارمغان آورد. در ابتدا جارموش در نظر داشت این فیلم های كوتاه را برای بازیگران سینما تهیه كند.تعدادی از بازیگران این سه اپیزود در فیلم های بعدی او به كار گرفته شدند: روبرتو بنینی و تام ویتس (زیرسلطه قانون)، سینكه لی و ستیو بوشمی (قطار اسرارآمیز)، اگی پاپ (مرد مرده)، جو ویسگانا و وینی والا (گوست داگ)، ایزاك دو بانكوله (شب روی زمین، گوست داگ) و نیز RZA را فراموش نكنیم كه موسیقی گوست داگ را نوشت و یا ای جی رودریگرز كه موسیقی فیلم های «عجیب تر از بهشت» و «زیر سلطه قانون» را ساخت.
بعضی از این ستاره ها در دنیای جارموش سهم خود را ادا كرده اند و بعضی دیگر نیز اولین حضورشان را تجربه می كنند: «كیت بلیخت، آلفرد مولینا، گروه نوارهای سفید (White Stripes)، ستیو كوگان، بیل موری. جارموش برای تكمیل لیست اش «جانی دپ» را از قلم انداخته هرچند قسمتی را نیز برای او در نظر گرفته بود و «جولی كریستی» نیز برای فیلم در نظر گرفته شده بود، كسی كه به اندازه خود جارموش نجوش و بی قیدوبند است، اما جارموش جرات نكرد كه از او بخواهد هرچند این را از قبل پیش بینی كرده بود.
جارموش با ساخت این فیلم از فرم اصلی سینما فاصله گرفته است، بلندپروازی وی در این نوع ساخت ما را با خود در لذتی ارزشمند شریك می سازد، ایده كلاسیك روایت سینمایی را تغییر می دهد و ما را با پازلی عجیب اما آشنا روبه رو می سازد. اولین اپیزود فیلم با روبرتو بنینی آغاز می شود هرچند این انتخاب بی غرض نیست.
ایتالیایی ها قهوه خورهای قهاری هستند و فضای فیلم «زیر سلطه قانون» در سرتاسر این فیلم سیاه و سفید استنشاق می شود. در هر سكانس آدم های روان پریش فیلم كلی سیگار می كشند و كافئین مصرف می كنند و گفته هایی بی معنی و پوچ بینشان ردوبدل می شود. جارموش در این فیلم نگاهش به دنیا را عرضه می كند: زیبایی حلقه های دود سیگار، نهایت بهره گیری از مسائل بیهوده و زائد و قدرتی كه در ارتباط انسان ها وجود دارد و تمام این ها از ورای چیزهای پوچ و كوچكی كه می بینیم حاصل می شود.
برای تماشاچی شاید عده ای از این افراد ناشناس به نظر برسند اما همین ناشناس ها به واسطه شغلشان، گذشته شان، شخصیت و تصوراتشان به ما نزدیكند و ما شاهد حفره عظیمی هستیم كه بین مكالمات این افراد باز و بازتر می شود و پوچی همگانی كه بر ارتباطات آنها سایه افكنده است.
این حفره عمیق و نامتناهی بین دو شخصیت هرگز پر نمی شود: تام ویتس و اگی پاپ، كیت بلیخت و دخترعمویش، آلفرد مولینا و آن دو كمدین انگلیسی. هیچ چیز بین این آدم ها نیست حتی یك ایده، هیچ چیز ساخته نخواهد شد، هیچ چیز از این ملاقات ها زاده نخواهد شد و در عین حال به ویرانی نیز پرداخته خواهد شد، ویرانی جامعه ای آرمانی كه بر روی ارتباطات و تبادلات آدمی بنا شده است. به خوبی در این فیلم حس می شود كه به مهربانی هرگز پاداشی تعلق نمی گیرد اما تكبر همیشه مجازات خواهد شد. در این فیلم یك چیزی اتفاق می افتد، یك چیزی از جنس ملالی ناامید.
مكان و ظاهر كافه اهمیتی ندارد و گفت وگو ها _ از هیچ و همه سرشار شوخ طبیعی یا دقت نظر در باب افسانه های گذشته و یا ماشین های آینده _ نمایانگر یك سلسله از خل بازی ها و دیوانگی های جذاب هستند. قهوه و سیگار مستقیماً از شور و هیجان نشأت می گیرد، از صمیمیت بین آدم ها و اینها را به ارتباطات سرد بین آدم ها تجویز می كند، آدم هایی كه گویی در نهایت هیچ چیز مشتركی بین شان وجود ندارد.
كافه كه بهترین مكان برای انجام ملاقات هاست، هرگز موجب نمی شود كه فاصله بین آدم ها به سرعت از میان برود و در اینجا جارموش كینه و بغضی كه بی شباهت به تحقیر نیست را نیز به این ارتباط افزوده است. چون تمام شخصیت های فیلم یكسان رفتار می كنند و همگی خاستگاهی مشابه دارند پس هیچكدام نیز قصه خود را در انتهای اپیزود به خوبی تمام نمی كند. در سرتاسر فیلم شهرت آدم ها توی چشم می زند و هر اپیزودی كه ستاره اش شهرت كمتری دارد گویی كمتر دیدنی است. در این مجموعه از داستان های كوتاه كه لزوم برابری یكی با دیگری مطرح است، گستاخی و وقاحت نیز جایگاه خود را می یابد.
اقرار ساده لوحانه، زیبایی باشكوه و طعم دلپذیر گفت وگوها، غیرقابل تحمل بودن، بی كفایتی و ناتوانی هر یك از آدم های طرف گفت وگو را نشان می دهد و به این ترتیب است كه گفت وگوها یا گزنده و نیش دار می شود و یا تلخ.
حماقت بیل موری كه همراه موزیسین های «ووتنگ كلنگ» (كه به جای قهوه چای می نوشند) است باید وجود داشته باشد تا فیلم لحنی عمومی پیدا كند، لحنی عمومی كه بی نتیجه بماند و به جایی نرسد.
همچنین باید دوتا پدربزرگ در فیلم داشته باشیم كه از صحبت كردن دست كشیده باشند و در انتظار این نباشند كه دیگری از رویاهایش بگوید یا راه حلی پیشنهاد كند یا پاسخی داشته باشد، كسانی كه تنها از موسیقی لذت ببرند، موسیقی ای كه در حافظه دارند، در حالی كه در انتظار مرگند، در انتها متوجه می شویم كه دیده نشدن و غیرقابل وصف تلقی كردن اشیا بهتر است از حركاتی برای جلب توجه و گفته های پایان ناپذیر برای توصیف اشیا. زمانی كه جارموش در وسط فیلمش _ فیلمی كه گویی مدام روی قهوه های سیاه موج سواری می كند تا داستانی را برای ما تعریف كند _ می خواهد از ابتدای پرگو به انتهای كم گو نقب بزند، دو كمدین فرانسه زبان را رودرروی هم به تصویر می كشد.
و آنگاه است كه متوجه می شویم كلمات همیشه دردسر آفرینند و سكوت همیشه از توضیح فرار می كند، سكوتی كه منشاء خوشبختی باشد.
فكر می كنیم كه داریم فیلمی را می بینیم كه در آن هیچ مشكلی به تصویر كشیده نشده و درام هم ندارد و نمایشگر كلی سیاهی لشگر است كه زندگی ای بی هیچ نگرانی و دغدغه خاطر را می گذرانند و با این همه اما، حماقت و ترس های این آدم ها، نمایانگر جماعتی است كه در بحبوحه پریشانی و تشویش قرار گرفته اند. در این جهان هیچ چیزی اتفاق نمی افتد و جارموش این پوچی بی حاصل را به خوبی تبدیل به فیلم كرده است. به درستی تمام _ و این كار را با گذاشتن دوربینش در یك كافه انجام داده است، مكانی كه ما در آن یا زندگی را باز می یابیم یا خود را به پوچی ویژه اش تسلیم می كنیم. ندانستن چگونه با دیگری حرف زدن، ندانستن چگونه به دیگری گوش دادن، همین بزرگ ترین درام است؛ تمام كلمات پوچ و بی محتوا شده اند و در اینجا است كه به عمق اندوه بشری پی می بریم.
از درك غلط تا عدم مهارت، از الویس در ممفیس تا مانتوی ویویان وست وود در هالیوود، جارموش تابلویی از تمدن را به تصویر كشیده است، تمدنی كه دیگر چیز مهمی برای گفتن ندارد. بعضی ها خواهند گفت كه جارموش دیگر چیزی برای گفتن ندارد، اما سینمای جارموش سینمای كیمیاگری است و انسان های مادی فیلم را تبدیل به یك ضدماده و روح می كند كه ردشان بر نگاتیو بر جای می ماند. قهوه و سیگار هر دو برای سلامتی مضرند اما اولی برانگیزاننده است و دومی آرامبخش و اینكه قهوه و سیگار برای سلامتی مضر است، حداقل نتیجه بدی است كه از این فیلم مفهومی و دیالوگ هایش استنتاج می شود.
میشل راكه
منبع : عصر يخبندان


همچنین مشاهده کنید