سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


تاریخ بخارا


تاریخ بخارا
پچون بیدون بخاراخداه بمرد کودک او خردسال بود و خاتون که زن او بود به سلطنت نشست، و این در خلافت ابوبکر بود.
در سال ۵۶ سعید ابن عثمان از جیحون بگذشت و به‌بخارا آمد. خاتون کس فرستاد و گفت: «بر همان صلحم که با عبیدالله زیاد کرده‌ام.» و ازآن مال بعضی فرستاد، که ناگاه لشکرِ سغد وکش و نخشب رسیدند؛ و عدد ایشان یک‌صد و بیست‌هزار مرد بود. خاتون از صلح و آنچه فرستاده بود پشیمان شد و آن مال بازگرداند. سعید گفت: «بر همان قولم، وآن‌مال بازفرستند‌.» خاتون گفت: «ما را صلح نیست.» آنگاه لشکرها جمع شدند و در مقابلة یکدیگر ایستادند و صفها برکشیدند. خدای تعالی بیم در دل کافران انداخت تا آن‌همه لشکرهای کافران بازگشتند بی‌جنگ، و خاتون تنها ماند. باز کس فرستاد، و صلح خواست و مالْ زیادت کرد، و به‌تمامی فرستاد. سعید گفت من اکنون به سغد و سمرقند می‌روم، و تو به‌راهِ منی، از تو گروی باید تا راه بر من نگیری و مرا نرنجانی. خاتون هشتادتن از مَلِک‌زادگان و دهقانان بخارا به‌گرو به سعید داد، و سعید از درِ بخارا بازگشت و رفت و هنوز می‌رود.
و چون سعید ابن عثمان از کارهای بخارا فارغ شد، به سمرقند و سغد رفت، و جنگهای بسیار کرد و ظفرْ اورا بود. و آن‌روز سمرقند را پادشاهی نبود، و از سمرقند سی‌هزار تن بَرده کرد، و مالِ بسیار آورد. چون به‌بخارا رسید، خاتون کس فرستاد و گفت: «چون به سلامت بازگشتی آن گرو به ما بده.» سعید گفت: «من هنوز از تو ایمن نشده‌ام. گرو با من باشد تا از جیحون بگذرم.» چون از جیحون بگذشت خاتون باز کس فرستاد. گفت: «باش تا به مرو رسم.» چون به مرو رسید باز خاتون کس فرستاد. گفت: «تا به نیشابور رسم.» چون به نیشابور رسید، گفت: «تا به کوفه رسم، و از آنجا به مدینه.» چون به مدینه رسید، غلامان را بفرمود تا شمشیرها و کمرها از ایشان بگشادند، و هرچه با ایشان بود از جامة دیبا و زر و سیم همه را از ایشان بگرفتند، و ایشان را گلیمها عوض دادند و به کشاورزی مشغولشان کردند. ایشان به‌غایت تنگدل شدند و گفتند: «این مرد را چه خواری ماند که با ما نکرد؟! ما را به بندگی گرفته و کارِ سخت می‌فرماید. چون در استحفاف خواهیم هلاک شدنْ باری به‌فائده هلاک شویم.» پس به سرای سعید اندرآمدند، و درها بربستند و سعید را بکشتند، و خویشتن را نیز به‌کشتن دادند.
هربار که لشکرِ اسلام به‌بخارا آمدی جنگ کردی تابستان، و زمستان بازرفتی. و این خاتون با هرکه بیامدی لختی جنگ کردی، و باز صلح کردی. … قُتَیبَه ابن مسلم سه بار ایشان را مسلمان کرده بود، باز ردّت آورده کافر شده بودند. این بارِ چهارم قُتَیبَه جنگ کرده شهر بگرفت. و ازبعدِ رنجِ بسیار اسلام آشکارا کرد، و مسلمانی اندر دلِ ایشان بنشاند. به هر طریقی کار بر ایشان سخت کرد و ایشان اسلام پذیرفتند به‌ظاهر، و به‌باطنْ بت‌پرستی می‌کردند. قُتَیبَه چنان صواب دید که اهل بخارا را فرمود یک نیمه از خانه‌های خویش به‌عرب دادند، تا عرب با ایشان باشند و از احوالِ ایشان با خبر باشند، تا به ضرورت مسلمان باشند. به‌این طریق مسلمانی آشکارا کرد، و احکام شریعت بر ایشان لازم گردانید، و مسجدها بنا کرد، و آثار کفر و رسمِ گبری برداشت، و جِدِّ عظیم می‌کرد، و هرکه در احکامِ شریعت تقصیری کردی عقوبت می‌کرد، و مسجدِ جامع بنا کرد، و مردمان را فرمود تا نمازِ آدینه آوردند تا اهل بخارا را ایزد تعالی ثواب این خیرْ ذخیرة آخرتِ او کند.
منبع : تاریخ و فرهنگ ایران زمین